اتحادیه ها و شوراها

نوشتۀ: آنتونیو گرامشی
Write a comment

رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم دست یافته است که برای یک پیروزی پایدارغیر قابل صرفنظر کردن است. 


توضیح: معضل روش برخورد کمونیستی به سازمانیابی طبقۀ کارگر، یکی از معضلات گرهی فعالین کمونیست جنبش کارگری در ایران در سالهای اخیر – یا بهتر است بگوئیم در دهه های اخیر – را تشکیل می داده است. انبوه بی پایانی از مجادلات در این زمینه در کنار واقعیت اسف بار سازمانیابی ناچیز طبقۀ کارگر در همۀ اشکال امکان پذیرش، خود به تنهائی گواه عقیم بودن این مجادلات است. اغتشاش فکری حاکم بر این مجادلات، به کارگیری مفاهیم دلبخواهی، جایگزینی آرزوها به جای واقعیت و سرانجام شارلاتانیسم و معرفی تشکلهای دست ساز خودی به عنوان الگوی تشکل کارگری، همه و همه در عین حال نشانگر تسلط درک خرده بورژوائی بر این مباحثات نیز هست. این اغتشاش فقط به چپ خرده بورژوا محدود نمانده و به درون فعالین طبقه نیز راه یافته است. از همان دوران انقلاب 57 به این سو، کشاندن انواع تشکلهای کارگری به تقابل با یکدیگر، یکی از مشخصات بارز فعالیت چپ در درون طبقۀ کارگر بوده است. مشخصه ای که در دوران پس از سرکوب انقلاب و افت جنبش کارگری به شکل گیری انواع نظراتی پرداخته است که نوع ویژه ای از تشکل کارگری را آلترناتیو نوع دیگری از تشکل کارگری قلمداد نموده و شرط پیشرفت نوع مطلوب خود را در شکست و عقب راندن نوع دیگر تشکل کارگری دیده است. در عرصۀ چپ رادیکال، این بویژه با آلترناتیو سازی از شورا در مقابل اتحادیه وسندیکا و معرفی تقابل این دو به مثابۀ تقابل دو آلترناتیو کمونیستی و بورژوائی، اثرات ویرانگری بر سازمانیابی جنبش کارگری بر جا گذاشته است. در پوشش این انقلابیگری کاذب، تحزب کمونیستی نیز یا به شکلی از سازماندهی در خارج از جنبش کارگری و مستقل از آن تحریف شد و یا در انواع نظریه های "ضد سرمایه داری" و "شورائی" یکسره نفی گردید.

این جدال اما جدالی منحصر به ایران نبود و نیست. تاریخ جنبش کارگری همواره متإثر از چنین مجادلاتی بوده است. مقالۀ گرامشی نیز تلاشی است برای یافتن مشی کمونیستی پرولتاریا در قبال انواع مختلف سازمانیابی طبقۀ کارگر. گرامشی بر همان سنتی و با همان درکی به سراغ موضوع می رود که نزد مارکس و انگلس تکوین یافته بود و در مجادلات پس از انقلاب اکتبر و در اختلاف نظر بین لنین از یک سو و استالین و تروتسکی از سوی دیگر در برخورد به اتحادیه های کارگری از سوی لنین نمایندگی می شد. این مشی کمونیستی سازمان طبقۀ کارگر را نه از آرمانها و ایده آلها، بلکه از واقعیت مناسبات جامعۀ سرمایه داری و الزامات در هم شکستن این مناسبات و فرا رفتن از آن بر میگیرد. گرامشی به خوبی هم به ضرورت و هم به نقش بازدارنده اتحادیه ها واقف است. این اما سبب آن نمی شود که او به نفی اتحادیه به طور کلی بپردازد. از سوی دیگر او هم بر نقش تاریخی شورای کارخانه واقف است و هم بر این که ایفای این نقش تاریخی تنها در لحظات معینی است که به طور مشخص در دستور کار قرار می گیرد. در پرتو این نگرش حزب کمونیستی نیز در بطن این سازمانیابی طبقاتی از نقش و جایگاه معینی برخوردار می گردد.

گرامشی مقالۀ حاضر را در سال 1920 و در شرایطی نوشته است که هنوز حزب کمونیست ایتالیا تشکیل نشده بود و کمونیستها نیز در حزب سوسیالیست فعالیت می کردند. حزبی که آمیزه ای از رفرمیسم و کمونیسم انقلابی بود. یک سال بعد، در سال 1921، و در جریان اعتصابات گستردۀ کارگران تورین حزب سوسیالیست ایتالیا به همراهی بوروکراسی اتحادیه های کارگری نقش تعیین کننده ای در خفه کردن و به شکست کشاندن اعتصاباتی ایفا نمودند که چه بسا می توانستند روند وقایع را دگرگون کنند. حزب نوپای کمونیست ایتالیا نیز هنوز از چنان سازمان رزمنده و چنان نفوذی برخوردار نبود که بتواند سیر تحولات را رقم بزند.

هیأت برگزاری کنفرانس

اتحادیه ها و شوراها

آنتونیو گرامشی

12 ژوئن 1920

ترجمه: تحریریۀ امید

اتحادیه معادل با این یا آن تعریف از اتحادیه نیست: اتحادیه خود [در عمل] تعریف معینی می یابد و شکل تاریخی مشخصی به خود میگیرد. چرا که نیروها و ارادۀ طبقۀ کارگری که آن را بر پا می دارد، به آن جهتی را می دهند و برای عمل آن هدفی را قرار می دهند که درتعریف آن داده شده است. به طور عینی، اتحادیه شکلی است که کالای کار، هنگامی که می خواهد در رژیم کاپیتالیستی سازمان بیابد تا بر بازار مسلط شود، به خود می گیرد و می تواند بگیرد: این یک شکل اداری است؛ از مجموعه ای از کارگزاران و تکنیسینهای سازمانی (اگر که واقعا چنین باشند)، یعنی از کارشناسانی (اگر که واقعا کارشناس باشند) تشکیل می شود با هنر تجمیع نیروهای کارگران و هدایت آن بدان سو که در مقابل قدرت سرمایه تعادلی مساعد برای طبقۀ کارگر ایجاد شود. توسعۀ سازمان اتحادیه ای توسط واقعیتهای زیر مشخص می شود:

اتحادیه به طور مداوم در بر گیرندۀ تعداد هر چه بزرگتری از کارگران است. یعنی این که همراه با نظم دادن به شکل خود تعداد هر چه بیشتری از کارگران را در بر میگیرد؛

اتحادیه شکل خود را متمرکز می کند، آن را فراگیرتر شکل می دهد، تا نهایتا قدرت نظم و جنبش را به یک ارگان مرکزی واگذار کند: پس اتحادیه از توده هائی که آنان را به نظم درآورده است جدا می شود، خود را از تلاطمات احساسات، افت و خیزها و نا پایداریهای توده های در حال غلیان کنار می کشد. این اتحادیه را قادر می سازد که قراردادهائی را منعقد کند و تعهداتی را بپذیرد: این کارفرما را وادار می سازد، در رابطه اش با کارگر نوعی قانونمندی را به رسمیت بشناسد. قانونمندی ای که مشروط به اعتماد کارفرما به توانائی حفظ آن توسط اتحادیه است، [یعنی] توسط اعتماد کارفرما به توانائی اتحادیه در متقاعد کردن توده های کارگر به تعهدات قراردادی اش.

تحمیل قانونمندی صنعتی موفقیت بزرگی برای طبقۀ کارگر است؛ اما این آخرین دستاورد و تعیین کننده نیست: قانونمندی صنعتی شرایط مادی زندگی کارگران را بهبود بخشیده است. با این همه این چیزی بیش از یک سازش نیست که تا زمانی که توازن قوا برای طبقۀ کارگر نامساعد است، ضرورتا باید تحملش نمود. چنانچه کارگزاران سازمانهای اتحادیه ای قانونمندی صنعتی را به مثابۀ یک سازش ضروری اما نه همیشگی قلمداد کنند، چنانچه آنها همۀ امکانات اتحادیه ها را برای مساعدتر کردن توازن قوا به نفع طبقۀ کارگر به کار بگیرند، چنانچه آنها تدارکات مادی و معنوی ضروری و همه جانبه را در پیش بگیرند تا طبقۀ کارگر در لحظه ای معین تهاجم پیروزمندانه ای را بر علیه سرمایه سازمان دهد و آن را تابع قانون خود کند، در این صورت نظم اتحادیه ای نظمی است انقلابی، حتی اگر در این جهت تلاش کند که کارگران قانونمندی صنعتی را رعایت کنند.

رابطۀ بین اتحادیه و شورای کارحانه را باید از این زاویه مورد ارزیابی قرار داد. یعنی این که چگونه باید سرشت و ارزش قانونمندی صنعتی را مورد قضاوت قرار داد.

شورای کارخانه نفیِ نفیِ صنعتی است. این گرایش را دارد که آن [نظم صنعتی] را نابود کند. به طور مداوم بر آن کار می کند که طبقۀ کارگر قدرت صنعتی را کسب کند و این قدرت صنعتی از [طبقۀ کارگر] ناشی شود. اتحادیه یک عنصر قانونمندی است و باید برای رعایت این [قانونمندی] توسط اعضایش تلاش کند. اتحادیه در مقابل صاحبان صنعت مسئول است، اما تا آنجائی که در مقابل اعضایش مسئول است: [اتحادیه] تداوم کار و مزد را، یعنی نان و سرپناه را، برای کارگر و خانواده اش تضمین می کند. شورای کارخانه اما بر اساس خودانگیختگی انقلابی اش به آن گرایش دارد که در هر لحظه جنگ طبقاتی را دامن بزند. اتحادیه به علت شکل بوروکراتیکش به آن گرایش دارد که مانع جنگ طبقاتی شود.

رابطه بین این دو نهاد باید به موقعیتی منجر شود که در آن طبقۀ کارگر به وسیلۀ یک برانگیختگی نسنجیده شورای کارخانه به عقب پرتاب نشود و دچار شکست نگردد. یعنی باید موقعیتی به وجود بیاید که در آن شورای کارخانه نظم اتحادیه را به رسمیت بشناسد و از آنِ خود کند و در آن [از سوی دیگر] کاراکتر انقلابی شورای کارخانه اتحادیه را تحت تأثیر خود قرار دهد و عاملی باشد برای آن که بوروکراسی و سیستم کارگزاری اتحادیه ها را منعطف سازد.

شورا در هر لحظه خواهان خروج از قانونمندی صنعتی است: [شورا] تودۀ استثمار شده، سرکوب شده و وادار به کار بندی را نمایندگی می کند و از این رو گرایش بدان دارد که هر شورشی را تعمیم دهد، به هر عمل قدرتنمائی اش وزن و نیروئی تعیین کننده اعطا کند. اتحادیه ارگانی همبسته با قانونمندی است و مسئول برای آن و به آن گرایش دارد که قانونمندی را تعمیم دهد و جاودانه سازد. رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم دست یافته است که برای یک پیروزی پایدارغیر قابل صرفنظر کردن است.

رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید منحصرا در این باشد: اکثریت یا بخش قابل توجهی از انتخاب کنندگان شورا در اتحادیه ها سازمان یافته اند. هر تلاشی برای ایجاد یک سلسله مراتب وابستگی بین این دو، تنها می تواند به نابودی هر دو منجر شود.

اگر این درک که شورا فقط یک سازمان مبارزۀ اتحادیه ای است به یک نظم بوروکراتیک و امکان کنترل مستقیم شورا توسط اتحادیه منجر شود، شورا در خاصیتش به مثابۀ گسترش انقلابی و به مثابۀ شکل تکامل واقعی انقلاب پرولتاریائی اخته می شود. [شکلی] که به گونه ای خودانگیخته گرایش بدان دارد که روشهای جدیدی از تولید، کار و نظم را ایجاد کند، یعنی دستیابی به جامعۀ کمونیستی. از آنجائی که پیدایش شوراهای کارخانه به موقعیتی وابسته است که طبقۀ کارگر در جریان تولید صنعتی برای خود کسب کرده است، از آنجائی که شورا یک ضرورت تاریخی برای طبقۀ کارگر است، هر گونه تلاشی برای تابع کردن آن از سلسله مراتب اتحادیه ای، دیر یا زود به تقابلی بین این دو نهاد خواهد انجامید. نیروی شورا بر آن بنا شده است که با آگاهی تودۀ کارگران متناسب است، که خود همین آگاهی تودۀ کارگری است که می خواهد خود را رها سازد و آزادی اش را در ایجاد تاریخ به ثبت برساند: تمام توده در عمل شورا شرکت می کند و در جریان این کار حس می کند که چیزی است. در زندگی اتحادیه ای تنها بخش محدودی از سازمان یافته ها شرکت دارند. قدرت واقعی اتحادیه نیز در همین است، اما ضعف آن نیز در همین است [و به همین دلیل] نباید گذاشت در بوته آزمایش قرار بگیرد که بدون ریسکهای پر مخاطره [نخواهد بود].

اما از سوی دیگر اگر اتحادیه مستقیما بر شوراها متکی شود، نه برای تسلط بر آنها، بلکه برای این که خود به شکل والاتری از آنها بدل شود، آنگاه در خود اتحادیه این گرایش شوراها بازتاب می یابد که هر لحظه قانونمندی صنعتی را ترک کند، هر لحظه عمل قطعی جنگ طبقاتی را دامن بزند. اتحادیه [در این صورت] توانائی خود را برای ورود به تعهدات از دست خواهد داد. کاراکتر خود به مثابۀ عامل نظم بخش و تنظیم کنندۀ نیروهای خود انگیخته طبقۀ کارگر از دست می دهد. اگر [نیروهای] سازمان یافته در درون اتحادیه چنان نظم انقلابی ای را جاری کنند که از سوی توده ها برای پیروزی انقلاب کارگری ضروری تلقی می شود و نه برای بندگی در مقابل سرمایه، آنگاه شورا نیز بدون تردید این نظم را خواهد پذیرفت و از آن خود خواهد کرد و نظم به شکل طبیعی آکسیونهای شورا بدل خواهد شد. اگر دستگاه اتحادیه به به ارگانی برای تدارک انقلابی بدل شود و در مقابل توده ها نیز چنین نمودار گردد – بر اساس عملش، بر اساس افرادی که آن را تشکیل داده اند و بر اساس تبلیغاتش -، آنگاه توده ها کاراکتر متمرکز و مطلق اتحادیه ها را به مثابۀ نیروی بزرگ انقلابی به رسمیت خواهند شناخت؛ به مثابۀ شرط دیگری (و یکی از مهم ترین شرایط) برای موفقیت مبارزۀ پر شورشان.

اما در واقعیت در ایتالیا، کارگزار اتحادیه قانونمندی را امری ابدی تلقی می کند. اغلب از موضعی به دفاع از آن برمیخیزد که موضع مالکین [ابزارهای تولید] است. او در هر چیزی که در میان کارگران واقع می شود تنها هرج و مرج و دلبخواهی را می بیند: او عمل شورش در میان کارگران بر علیه نظم سرمایه را نه به مثابۀ شورش، بلکه به مثابۀ عملی که فی نفسه می تواند خام و زمخت باشد درک می کند. از همین رو بود که ماجرای بارانی مرد باربر[1] به این شکل بازتاب یافت و از سوی روزنامه نگاران کله پوک به همان نحوی تعبیر شد که "اشتراکی کردن زنان در روسیه" شده بود. تحت چنین شرایطی نظم اتحادیه ای تنها خدمتی است به سرمایه. تحت چنین شرایطی هر گونه تلاشی برای تابع کردن شورا از اتحادیه را تلاشی ارتجاعی قلمداد نمود.

کمونیستها می خواهند که عمل انقلابی تا جائی که امکان دارد آگاهانه و مسئولانه واقع شود؛ که انتخاب لحظه ای – تا جائی که امکان انتخاب باشد – که تعرض کارگری آغاز می شود، در دست آگاهترین و مسئول ترین بخشهای طبقۀ کارگر قرار داشته باشد. در دست آنهائی که در حزب سوسیالیست سازمان یافته اند و فعالترین مشارکت را در زندگی سازمان ایفا می کنند. از همین رو کمونیستها نمی توانند خواهان آن باشند که اتحادیه انرژی نظم بخش و تمرکز سیستماتیک خود را از دست بدهد.

کمونیستها که [صفوف] خود را در گروه های سازمان یافته ادامه کار در درون اتحادیه ها و درون کارخانه ها آرایش می دهند،  باید که در اتحادیه ها و در کارخانه ها ادراکات، تزها و تاکتیک انترناسیونال 3 را ترویج کنند، باید که نظم اتحادیه ای را تحت تأثیر قرار دهند و اهداف آن را تعیین کنند، باید که شوراهای کارخانه را تحت تأثیر قرار دهند و انگیزه های شورش را که از وضعیت ایجاد شده برای کارگران وسط سرمایه داری نشأت می گیرد، به آگاهی انقلابی و خلاقیت انقلابی ارتقا دهند. کمونیستهای حزب، بیشترین منفعت را در این دارند، زیرا که این بزرگترین مسئولیت تاریخی بر دوش آنان قرار دارد که با عمل بی وقفۀ خویش یک نفوذ همه جانبه در نهادهای طبقۀ کارگر را سبب شوند و یک وابستگی متقابل طبیعی [ایجاد کنند] که نظم و سازمان را با روح انقلابی زنده می کند.

*****************

[1] گرامشی به واقعه ای اشاره می کند که متأسفانه اطلاعات دقیقی از آن در دست نیست.

http://marxists.org/deutsch/archiv/gramsci/1920/06/gewerkrat.html

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر