کمونیسم، دمکراسی و مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

پرولتاریای کمونیست اکنون دیگر نمی تواند و مجاز نیست مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک را پیش شرطی در مبارزه برای تحقق انقلاب اجتماعی قلمداد کند. برعکس، افشاء مضمون ارتجاعی واقعی آنچه به نام مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک در مقابل طبقۀ کارگر قرار داده می شود، وظیفه ای تخطی ناپذیر در مقابل پرولتاریای کمونیست است. مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک تنها در سپهر سیاست و تنها مشروط به گره خوردن به افق سوسیالیسم است که می تواند در قالبی محدود تعیین کنندۀ سیاست کمونیستی دوران معاصر باشد

کمونیسم، دمکراسی و مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک

الف- دمکراسی و دیکتاتوری پرولتاریا

1-      دمکراسی عالیترین شکل دولت بورژوائی و تأمین سیادت سرمایه بر کار است. استقرار دمکراسی نه پیش شرط رفع این سیادت، بلکه نمادی از ثبات و پایداری این سیادت است.

2-      بنیان دمکراسی بر برابری حقوقی آحاد افراد جامعه در مقابل قانون قرار دارد. مضمون واقعی این برابری حقوقی که بازتابی از آزادی مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید است، حفظ پایه های موقعیت نابرابر افراد در زندگی واقعی و نابرابری واقعی آنان در برخورداری از امکانات اجتماعی است. برای تودۀ کارگران و زحمتکشان این در عین حال به معنای توهم مشارکت در ادارۀ امور است. این بنیان ایدئولوژیک دمکراسی است که در نظام آموزشی و فرهنگ مسلط طبقات حاکم به طور مداوم بازتولید می شود. از همان لحظه ای که انسان اجتماعی در جامعه طبقاتی به عنوان فرد آزاد و برابر حق ظاهر می شود، سند سلب اختیار اکثریت محروم جامعه و سپردن سرنوشت خویش به دست اقلیت حاکم را امضاء کرده است.

3-      پیش شرط تاریخی برقراری دمکراسی پذیرش انقیاد داوطلبانه سیادت سرمایه بر کار و تقدس مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید است. تحمیل این انقیاد داوطلبانه از نظر تاریخی محصول خشونتی کم سابقه در طول تاریخ بوده است که در دوران انکشاف و تکامل سرمایه داری در کشورهای مهد این نظام  اعمال شده است. بدون اعدامهای وسیع برای دزدیدن یک قطعه نان، بدون سر به نیست کردن و اعدامهای فله ای بی خانمانهای لندن و منچستر و لیورپول، دولت دمکراتیک در دوران مدرن نمی توانست شکل بگیرد. بدون این پیش شرط تاریخی، طبقه سرمایه دار هیچگاه به پذیرش همین دمکراسی نیز تن نمی داد. تفاوت دمکراسی مدرن با دمکراسی باستان در این است که در دمکراسی باستانی بردگان از حق زندگی در حیات اجتماعی برخوردار نبودند، در حالی که دمکراسی مدرن بردگان مدرن را نیز وارد حیات اجتماعی کرده است تا همان حداقل حفاظی را نیز از آنان سلب کند که برده و رعیت از آن برخوردار بودند.

4-      نظم دمکراتیک تنها تا زمانی و به شرطی پایدار می ماند که تولید و بازتولید سرمایه داری به موانع غیر قابل عبور با روشهای دمکراتیک برنخورد. شرایط مادی زندگی طبقۀ کارگر و محرومین جامعه اما آنان را به طور گریزناپذیری به تقابل روزمره با پایه های دمکراسی، یعنی نابرابری های واقعی موجود در نظم سرمایه داری، سوق می دهد. از همین رو دولت دمکراتیک نیز دولتی است که بدون دستگاه سرکوب مستقیم طبقات محروم قادر به ادامه حیات نیست. دستگاه سرکوب اداری، حقوقی و نظامی بورژوازی در حکم تضمین کنندۀ بازتولید مناسبات سرمایه داری و آگاهی بورژوائی مسلط بر جامعه همواره و حتی در دمکراتیک ترین دولتهای سرمایه داری نیز از نقشی غیر قابل چشم پوشی برخوردار خواهند بود. نظام سرمایه داری بدون این قهر طبقاتی، قادر به ادامه حیات نخواهد بود.

5-      اما نه تنها گرایش روزمره طبقات تحت ستم سرمایه داری در تقابل با پایه های این نظم، بلکه همچنین تناقضات درونی خود شیوه تولید سرمایه داری و گرایش دائمی آن به ایجاد بحرانهائی که تنها به طرق خشونت بار قابل رفعند، وجود دستگاه سرکوب را به ضرورتی حیاتی برای طبقۀ سرمایه دار بدل می کنند.

6-      با بروز موانع غیر قابل عبور به روشهای دمکراتیک بر سر راه بازتولید گسترده سرمایه داری، گرایش به ارتجاع سیاسی و محدود نمودن دمکراسی هر چه بیشتر به گرایش مسلط در درون طبقۀ حاکمه بدل می گردد. طبقه حاکم از دل خود ارتجاع سیاسی بورژوائی را در اشکال مختلف، از دیکتاتوری نظامی تا فاشیسم و از حکومتهای مذهبی تا نژادی و اشکال متنوع دیگر بیرون می دهد تا یک بار دیگر و با رفع آن موانع به اشکال حاکمیت دمکراتیک بازگردد.

7-      در جوامعی که تکامل تاریخی سرمایه داری هنوز به تکوین دمکراسی – این عالیترین شکل حاکمیت بورژوازی – نیانجامیده است، گرایش به دمکراسی در هیأتی آرمانی در مقابل جامعه ظاهر می شود. گذار به دمکراسی به مثابه آلترناتیو مطلوب تکامل جامعه ظاهر گشته و به این ترتیب به عنوان مانعی سخت در برابر یگانه آلترناتیو رهائی در جامعۀ سرمایه داری، یعنی انقلاب اجتماعی، قرار می گیرد. ضد انقلاب بورژوازی خود را به لباسی انقلابی مزین می کند.

8-      رهائی طبقه کارگر نه در گرو تأمین و تعمیق دمکراسی - تحت هر عنوانی، از دمکراسی انقلابی، مشارکتی، شورائی و یا هر عنوان دیگری -  و رعایت موازین دمکراتیک، بلکه در گرو نقض این موازین و براندازی دمکراسی است. طبقۀ کارگر زمانی می تواند رهائی خویش و جامعه را متحقق کند که در مقابل نابرابری واقعی موجود نابرابری خویش را قرار دهد. نه حقوق برابر افراد، بلکه حقوق نابرابر طبقات بنیان رهائی طبقۀ کارگر خواهد بود. پرولتاریای محروم تنها زمانی می تواند ردای آزادی بر تن کند که محرومیت خویش را به امتیازی سیاسی در برابر طبقۀ حاکم بدل نموده و حق برابر افراد طبقۀ حاکم در تعیین سرنوشت جامعه را زیر پا له کند. تنها با سلب حق طبقۀ مالک ابزارهای تولید و امتیازات جامعه است که مقدمات برابری واقعی انسانها فراهم می گردد. دیکتاتوری پرولتاریا بیان این تحول تاریخی است.

9-      دیکتاتوری پرولتاریا نفی دمکراسی است. ارادۀ جمعی طبقات محروم جامعه تنها در اشکال جمعی و از طریق ارگانهای اعمال قدرت طبقاتی قابل تحقق است. هر گونه تلاش برای انتقال بنیانهای حقوقی دمکراسی یا برای آشتی بین حق برابر همگانی و دیکتاتوری پرولتاریا، تلاشی است برای مسخ ایدۀ رهائی طبقه کارگر و تجدید انقیاد آن. دیکتاتوری پرولتاریا خود حق نابرابر است. تبعیض مثبتی است که طبقۀ کارگر متشکل در دولت به نفع محرومان جامعه و به زیان اقلیت مالک ابزارهای تولید و تمام امتیازات تاریخی ناشی از آن اعمال می کند.

ب- کمونیسم و مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک

1-      از نظر تاریخی پیدایش دمکراسی مدرن در عین حال محصول مبارزات وسیع طبقۀ کارگر برای حق رأی همگانی نیز بود. دمکراسی در مقایسه با نظامهای استبدادی پیشین به گسترش فضای عمل پرولتاریا در سپهر سیاست منجر گردید. این گسترش اما بر متن پذیرش بنیان حقوقی نظم سرمایه داری، برابری حقوقی افراد در مقابل قانون، انجام می گرفت. پرولتاریای انقلابی اما نه برای بهبود نسبی موقعیت خود در عین تثبیت نظم موجود، بلکه برای درهم شکستن آن به این گسترش دامنۀ عمل خویش نیاز داشت. در حالی که بهبود وضعیت فلاکت بار کنونی امری فوری و قابل تحقق به نظر میرسید، مبارزه برای درهم شکستن وضع موجود اما در آینده ای دور قابل پیش بینی بود. جدال بین این دو چشم انداز، از آن زمان به بعد به مبارزه ای دائمی در درون جنبش کارگری نیز انجامید. مبارزه ای با فراز و نشیبهای متعدد که سرانجام و با شکست انقلاب اکتبر به زیان پرولتاریای کمونیست رقم خورد. مشی اصلاح وضع موجود در اشکال مختلف در درون طبقۀ کارگر نیز به مشی مسلط بدل گردید.

2-      تاریخ طبقۀ کارگر نشان می دهد که همان پیروزیهای حاصله در جهت کسب حقوق برابر در چهارچوب نظم موجود نیز تنها به یمن شبح در حال پرواز کمونیسم امکانپذیر بود. این قدرت اجتماعی جنبش پرولتاریای کمونیست بود که به مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک جلوه ای رهائیبخش می داد. آزادی بیان، تجمعات، مطبوعات و تشکیل احزاب بر متن حضور قدرتمند طبقۀ کارگر کمونیست بود که نوید فرا رفتن از نظم مسلط را به همراه داشت. این اما در واقعیت به منزلۀ پذیرش قواعدی نیز به شمار می آمد که بنیانهای آن بر مالکیت خصوصی و رقابت بین افراد در جامعه قرار دارد. واگذار کردن سرنوشت احزاب و تجمعات پرولتری به میدان رقابت با احزاب و تجمعات و رسانه های طبقات حاکم و متحدین آنان در میان طبقات میانی جامعه در هیأت پذیرش اصل مشروعیت مبتنی بر حق رأی همگانی، شمشیر دولبه ای بود که یک سوی آن گردن پرولتاریای کمونیست را نشانه گرفته بود. با تحکیم مناسبات سرمایه داری و تکامل آن به سرمایه داری انحصارات و کارتلها و شرکتهای بین المللی و با افزایش قدرت تولیدی جوامع سرمایه داری، این توازن قوا هر چه بیشتر به زیان پرولتاریای کمونیست تغییر می کرد. آن چه که زمانی برای گسترش دامنۀ مبارزۀ طبقاتی مورد نیاز طبقۀ کارگر بود، اکنون جوهر واقعی خویش را آشکار می کرد: تثبیت انقیاد طبقۀ کارگر در بند سرمایه.

3-      با فروپاشی بلوک شرق و برقراری سلطۀ بلامنازع لیبرالیسم بورژوائی، همراه با تحولات تکنولوژیکی دوران رسانه های دیجیتال، دمکراسی نیز به بی سابقه ترین شکلی تعمیق یافت. این تعمیق، حقیقت جامعۀ مبتنی بر نظم سرمایه داری را هر چه بیشتر برملا می کرد و می کند. اگر تا پیش از آن دمکراسی بیش از هر چیز در سپهر سیاست و در نسبت رابطۀ طبقات با یکدیگر معنی می شد، اکنون دمکراسی هر چه بیشتر به میدان تحقق و ابزار سلطۀ گرایشات و تمایلات فردی بدل می گردید. اگر تا پیش از آن این مطالبات جنبشها و طبقات اصلی جامعه بود که در دمکراسی به توازنی بر مبنای حفظ سرمایه داری منجر می گردید، اکنون این تمایلات خرده جنبشهای مبتنی بر تمایلات و غرایز فردی بودند که هر چه بیشتر چهرۀ دمکراسی را رقم زده و سرنوشت طبقات اصلی تولید کنندۀ ثروتهای جامعه را به حاشیه می راندند. از آزادی روابط جنسی تا آزادی مصرف مخدرات و همه و هر گونه تمایل فردی دیگری که تنظیم آنان با رعایت شأن و حرمت افراد در حوزۀ روابط مدنی و عرفی جامعه قرار داشت، اکنون به قلۀ افتخارات دمکراسی بدل گردیده و سپهر سیاست را در تصرف خویش گرفتند. آزار دهنده ترین نابرابریهای طبقاتی و شکافهای نژادی و جنسی و قومی و مذهبی درون طبقۀ کارگر در کنار محرومیت از مصرف آزاد ماری جوانا و یا برخورداری از حق برهنگی قرار گرفت و به این ترتیب از هر گونه مضمون سیاسی تهی گشت. همزمان، سلطۀ دولت بر جزئی ترین زوایای خصوصی زندگی افراد به بی سابقه ترین سطح خویش رسید. تعمیق دمکراسی چیزی جز آشکار شدن انحطاط آن نبود.

4-      بر متن این انحطاط دمکراسی، مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک به مثابۀ پوششی برای غلبۀ منافع فردی آحاد طبقۀ حاکم و طبقۀ متوسط پیرو آن بر سرنوشت طبقات محروم جامعه به کار گرفته شد. در سطح جهانی تودۀ هر چه بیشتری از طبقۀ کارگر در فلاکت و نکبت غوطه ور شده و بخشهای هر چه وسیعتری از طبقۀ کارگر از دور تولید و توزیع و هر گونه مشارکت در حیات اجتماعی محروم گردیدند تا در مقابل دولت بورژوائی اوج تحقق دمکراسی را جشن بگیرد.

5-      پرولتاریای کمونیست اکنون دیگر نمی تواند و مجاز نیست مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک را پیش شرطی در مبارزه برای تحقق انقلاب اجتماعی قلمداد کند. برعکس، افشاء مضمون ارتجاعی واقعی آنچه به نام مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک در مقابل طبقۀ کارگر قرار داده می شود، وظیفه ای تخطی ناپذیر در مقابل پرولتاریای کمونیست است. مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک تنها در سپهر سیاست و تنها مشروط به گره خوردن به افق سوسیالیسم است که می تواند در قالبی محدود تعیین کنندۀ سیاست کمونیستی دوران معاصر باشد. تعیین جزئیات این تاکتیک و تشخیص منافع طبقۀ کارگر از وظایف فوری و همیشگی کمونیستها است.

 

کنفرانس اول "تدارک کمونیستی – جنبش برای سازمانیابی حزب پرولتاریا"

آذر 95

دسامبر 2016

 

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر