اتحادیه ها و شوراها – سازمانیابی کارگران و دولت پرولتاریائی

نوشتۀ: آنتونیو گرامشی، نوید پایور
Write a comment

حتی نا آگاه ترین و عقب مانده ترین کارگران و متکبرترین و "متمدن ترین" مهندسین هم سرانجام از این حقیقتی که تجربۀ سازمان کارخانه با خود همراه دارد متقاعد می شوند: سرانجام همه از آگاهی ای کمونیستی برخوردار خواهند بود تا آن پیشرفت بزرگ اقتصاد کمونیستی در مقابل اقتصاد سرمایه داری را درک کنند... همبستگی کارگران – شکل گرفته در درون اتحادیه در جنگ با سرمایه داران، در رنج و قربانی– در شورا اشکال پایدار و اثباتی خویش را می یابد

یادداشت:

متن زیر از جمله متونی بود که ترجمۀ آن برای آماده سازی کنفرانس اول تدارک کمونیستی در نظر گرفته شده بود و در چهارچوب مباحث پایه ای مربوط به سازمانیابی طبقه کارگر قرار می گرفت. انتخاب این متن در کنار برخی متون دیگر آنتونیو گرامشی از آن صورت گرفته بود که وجوه متفاوتی از سازمانیابی طبقه کارگر در آنها مورد بحث قرار گرفته اند. وجوهی که در ادبیات سوسیالیستی متأخر به چشم نمی خورند.

اساس نگرش گرامشی در برخورد به سازمان کارگران بر دیدگاه استراتژیکی استوار است که دولت پرولتاریائی و جامعۀ کمونیستی در مرکز آن قرار دارد. او سازمان اتحادیه ای را نفی نمی کند اما بر محدودیتهای بنیادین آن واقف است و در تلاش برای رفع این محدودیتها است. نزد گرامشی تأکید بر همخوانی اتحادیه به عنوان سازمان متمرکز فروش نیروی کار با نظام مالکیت خصوصی به معنای عدم ضرورت آن نیست، تأکیدی است بر لزوم رویکرد متفاوت اتحادیه در قبال قدرت سیاسی به طور کلی و دولت پرولتاریائی به طور ویژه. این همان چالشی است که جنبش کمونیستی از سالهای میانی قرن نوزدهم با آن دست و پنجه نرم کرده و موفق نیز نشده بود. گرامشی و کمونیسم ایتالیائی نیز همان چالشی را ادامه می دادند که روشنتر از همه نزد مارکس و انگلس می توان دید. چالشی که به دلیل ضعف اتحادیه ها در روسیه هیچگاه با چنین حدت و شدتی در مقابل بلشویسم قرار نگرفته بود. و روشن است که کمونیستهای ایتالیائی نیز، از این چالش موفق بیرون نیامدند. به همانگونه که کمونیسم آلمانی و کمونیسم همۀ کشورهای دیگر اروپای غربی در آن ناکام ماندند. بزرگترین اتحادیه های کارگری در طوفانی ترین دوره های مبارزه طبقاتی چهارچوبهای محدود کنندۀ ساختار اتحادیه ها را پشت سر نگذاشته و به سوی چشم اندازهای جامعۀ نوین کمونیستی گام برنداشتند، بلکه با قرار گرفتن پشت صف بورژوازی "خودی" به همبستگی بین المللی طبقه کارگر پشت کردند.

بر اساس این تجارب است که گرامشی از اتحادیه های کارگری به عنوان بخش انتگرال سرمایه داری نام می برد. او مسیر تحول اتحادیه را نه در خود اتحادیه، بلکه در رابطه بین شورای کارخانه و اتحادیه و تأثیرگذاری اولی بر دومی جستجو می کند. لااقل در این نوشته، نه حزب، بلکه شورا است که از نظر گرامشی می تواند تغییر لازم را در ساختار و کارکرد اتحادیه ها به وجود آورد.

گرامشی البته خود دبیر اول حزب کمونیست ایتالیا بود و در نوشته های متعدد دیگری تصویر خویش را از تحزب کمونیستی به مثابه مکانیسم رهائیبخش کارگران به دست داده است. اما مسألۀ اساسی این است که نزد وی تمام این اشکال سازمانی در تصویری عمومی از مبارزه طبقاتی جای گرفته اند که از دیدگاه استراتژیک وی ناشی می شود. سازمان طبقاتی کارگران نزد وی در عین حال چهارچوب ارگانیک یا اندامواری از دولت کارگری و بدیلی در مقابل دولت بورژوائی است. دیدگاهی که شاید به بهترین وجهی در مباحث وی درباره دیکتاتوری پرولتاریا خود را به نمایش می گذارد. دیکتاتوری طبقاتی ای که بیش از هر چیز با واسطۀ اعمال قدرت پرولتاریا - و آن هم بیش از همه پرولتاریای صنعتی – در روند تولید تبیین می شود. به عبارتی دیگر، نزد گرامشی قلب طپندۀ دیکتاتوری پرولتاریا مقدمتا در ادارۀ سازمان تولید می طپد. از همین روست که او با عمیق ترین انتقادات به اتحادیه ها هنوز بر لزوم تغییر آن پافشاری می کند و آن را به کناری نمی نهد. برای گرامشی، در آرایش طبقاتی ارتش پرولتاریا، اتحادیه بخشی از این ارتش را تشکیل می دهد. وی نه تنها وجود همزمان شورای کارخانه و اتحادیه را ناقض یکدیگر نمی داند، بلکه چه در نوشتۀ حاضر و چه در سایر نوشته هایش پاسخ به پرسش چگونگی تنظیم رابطۀ اتحادیه ها و شوراها را امر خود قرار می دهد. این البته برای وی فقط معضلی تئوریک نبود، بلکه بیش از آن، مسأله ای عملی بود. در ایتالیای سالهای دهه بیست قرن پیشین، طبقۀ کارگر هم اتحادیه های نیرومندی را شکل داده بود و هم در صنعتی ترین مراکز کشور از شوراهای قدرتمند کارخانه برخوردار بود. مسألۀ تعیین رابطۀ بین شورا و اتحادیه برای مشی کمونیستی امری حیاتی به شمار می آمد.

شرایط امروز، تقریبا یک قرن پس از انتشار این نوشته، با زمان نگارش آن بسیار متفاوت است: چه به لحاظ سطح انکشاف مبارزه طبقاتی و آمادگی سازمانی پرولتاریای کشورهای مختلف و چه به لحاظ ترکیب و ساختار متفاوت درون خود طبقه کارگر. با این همه پایه ای ترین مباحث نوشته و دیدگاه استراتژیکی که گرامشی با آن در صدد پاسخگوئی به مسألۀ پیش رو بر می آید، امروز نیز به همان اندازه معتبرند. امروز نیز سازمان طبقاتی کارگران را بیش و پیش از هر چیز باید در نسبت آن با چشم انداز دیکتاتوری پرولتاریا مورد سنجش قرار داد. امروز نیز به هر اندازه که برای تشکیل سازمانهای اتحادیه ای باید مبارزه کرد، به همان اندازه و بیشتر باید به مکانیسمها و ابزارهایی نیز پرداخت که برای فراتر رفتن اتحادیه ها از مناسبات مبتنی بر مالکیت خصوصی و کار مزدی و ممانعت از تبدیل شدن آنان به ابزارهای تحکیم نظم مسلط کنونی حیاتی اند.

متن را نوید پایور از روی متن انگلیسی ترجمه و من با متن آلمانی مطابقت داده و ویرایش کرده ام. در کار ویرایش، همه جا متن آلمانی را اصل قرار داده ام. عنوان نوشته اصلی همان عنوان "اتحادیه ها و شوراها" است. از آنجائی که گرامشی مقالۀ دیگری نیز با همین عنوان و در تاریخ دیگری نوشته و ما نیز آن را ترجمه و منتشر کرده بودیم، نیم عبارت بعدی را من به عنوان اضافه کردم.

بهمن شفیق

21 اردیبهشت 95

10 مه 2016

*******************************************

نوشته آنتونیو گرامشی، 11 اکتبر 1919، نظم نوین

ترجمه نوید پایور

 

سازمان پرولتاریائی به مثابه بیان عمومی توده های کارگران و دهقانان که رأس آن در دفتر مرکزی کنفدراسیون کارگران است، بحران هویتی ای را پشت سر می گذارد که ماهیت آن مشابه همانی است که دولت دمکراتیک-پارلمانی بیهوده در آن دست و پا می زند. این یک بحران قدرت، یک بحران حکمرانی Souveränität است. حل یکی از اینها حل دیگری نیز خواهد بود چرا که اگر مسألۀ ارادۀ قدرت در درون یک سازمان طبقاتی حل شود، کارگران یک چهارچوب ارگانیک برای دولت خودشان بر پا خواهند داشت و پیروزمندانه آن را در مقابل دولت پارلمانتاریستی قرار خواهند داد.

کار گران احساس میکنند که پیچیدگی سازمان "آنها" بصورت چنان دستگاه عظیمی در آمده است، که بیشتر از ساختارو کارکردهای پیچیده خود تبعیت می کند اما نسبت به آن توده ای که از نقش تاریخی اش به مثابه طبقه ای تاریخی آگاهی به دست آورده است بیگانه شده است. کارگران احساس میکنند که از طریق سلسله مراتب نهادینه کنونی نمی توانند موفق به بیان ارادۀ خویش برای قدرت شوند. آنها احساس می کنند که حتی درخانه خودشان، خانه ای که آنها آنرا به سختی و با تلاشهای صبورانه، با عرق و خون ساخته اند نیز، ماشین انسان ها را کنار می زند؛ دیوانسالاری روح خلاقانه را عقیم می کند و یک آماتوریسم مبتذل و حراف بیهوده تلاش میکند فقدان درک روشن خود از ملزومات تولید صنعتی و عدم فهم خویش از روانشناسی توده های پرولتاریائی را مخفی کند. کارگران از این واقعیت ها عصبانی اند، اما آنها به تنهایی توان تغییر آن را ندارند؛ صدا و خواست افراد منفرد در مقایسه با ساختار اداری دستگاه تشکیلاتی اتحادیه  و قوانین آهنین درونی آن بسیار کوچک است.

رهبران سازمان متوجه عمق و گستردگی این بحران نیستند. هر چه این روشن تر می شود که طبقه کارگر در اشکالی متناسب با ساختار تاریخی اش سازمان نیافته است، به همان نسبت این هم بیشتر عیان می گردد که طبقۀ کارگر در سازمانی دور هم جمع نشده است که خود را بی وقفه با قوانینی انطباق می دهد که روند درونی تکامل تاریخی خود طبقه را هدایت می کنند؛ به همان نسبت این رهبران هر چه بیشتر درکوری خویش پافشاری می کنند و تلاش به حل "حقوقی" اختلافات و درگیری ها میکنند. به مثابه ارواح شاخص بوروکراسی آنها فکر می کنند که می توانند یک وضعیت عینی را که ریشه در آن گونه خلقیاتی دارد که در تجربه زنده کارخانه رشد می کند، با یک سخنرانی برانگیزاننده و پس از آن با یک مصوبه به اتفاق آرا در یک جلسه پر از غوغا و جنجال برطرف کنند.  

امروز آنها تلاش می کنند خود را "امروزی کنند" تا نشان بدهند که قادرند "عمیق بیندیشند". آنها با ایدئولوژیهای کهنه و زوار دررفته سندیکالیستی ور می روند و با زحمت فراوان بر این پافشاری می کنند که برای خود هویتی بین شوراها و اتحادیه ها تبیین کنند، با زحمت فراوان بر این پا می فشارند که خود همین سیستم کنونی سازمان اتحادیه چهارچوب جامعۀ کمونیستی را به نمایش می گذارد، یعنی آن سیستمی از توازن نیروها را دیکتاتوری پرولتاریائی باید خود را در آن متجسم کند.

اتحادیه ها، به شکلی که در حال حاضر در کشور های اروپای غربی وجود دارد، نه تنها به مثابه یک نوع سازمان با شورا ها فرق دارند، بلکه همچنین تفاوت بارزی با اتحادیه های جمهوری کمونیستی شوروی دارند که هر چه بیشتر تکامل می یابند.

اتحادیه های صنفی، انجمنهای کارگری، سازمانهای صنایع و کنفدراسیون کار (  CDL )، اشکال ویژۀ سازمانهای پرولتری در عصر تاریخی معین تحت تسلط سرمایه اند. به صورتی میتوان گفت که آنها یک جزء انتگره کنند از جامعه سرمایه داری اند و کارکردی دارند که همخوان با رژیم مالکیت خصوصی است. در این دوران، که تنها آن کسی به حساب می آید که صاحب کالاست و با دارائی اش تجارت می کند، کارگران هم مجبورند از قانون آهنین ضرورتها تبعیت کنند و به فروشندگان تنها کالایی بدل شده اند که در اختیارشان است: نیروی کار و استعداد حرفه ای. با بیشتر شدن خطر رقابت، کارگران دارائی شان را در "شرکتها"ی بزرگتری گرد هم آورده اند و این دستگاه عظیم متمرکز رااز پیکره های زحمتکشان به وجود آوردند و قیمتها و ساعات کاری را مقرر و بازار را تنظیم کردند. آنها یا از بیرون و یا از درون خودشان مد یران مورد اعتمادی را برگزیدند که در این معاملات تجربه دارند، بر شرایط بازار مسلطند، قادرند قراردادها را منعقد کنند، قمار در معاملات را ارزیابی کنند و گامهای مفید اقتصادی را در پیش بگیرند. طبیعت اتحادیه ها اساسا از سیستم رقابتی و نه از کمونیسم رقم می خورد. اتحادیه نمی تواند ابزار نوسازی رادیکال جامعه باشد، می تواند تجارب بوروکراتیکی را در خدمت پرولتاریا قرار دهد و کارشناسان تکنیکی ای را برای مسائل عمومی صنعت در اختیار بگذارد اما نمی تواند پایه قدرت پرولتاریائی باشد و به هیچ وجه این امکان را ندارد که شخصیتهای پرولتاریائی مناسب برای رهبری جامعه را از میان خود برگزیند. در اتحادیه سلسله مراتبهائی تکوین بیابند که نبض حیاتی ریتم پیش روندۀ جامعۀ کمونیستی در آنها متبلور شود.

دیکتاتوری پرولتاریائی تنها در شکل سازمانی ای می تواند متبلور شود که خصلت نمای فعالیت واقعی تولید کنندگان است و نه کار مزدی، کار بردگی برای سرمایه. شورای کارخانه اولین سلول چنین سازمانی است. در شورا تمام شاخه های کاری به نسبت سهمی که هر حرفه و هر شاخه کاری در تولید کارخانه بر عهده دارد حضور دارند. به همین دلیل شورا یک نهاد اجتماعی، طبقاتی است. حقانیت شورای کارخانه در [خودِ] کار، در تولید صنعتی، در وضعیتی پایدار است و نه فقط در دستمزد و در توزیع بین طبقات – وضعیتی موقت که اتفاقا باید از بین برود. به همین دلیل شورا وحدت طبقه کارگر را متحقق می کند، به توده های کارگران پیوستگی و شکلی را می دهد که بنا بر طبیعتش متناسب با شکلی است که توده در سازمان کلی جامعه به خود گرفته است.

شورای کارخانه مدل دولت پرولتاریائی است. تمام مسائل سازمانی دولت پرولتاریائی با سازمان شورائی مرتبط اند. مفهوم شهروند دولتی در این یا آن مورد مفهومی کهنه شده است و به جای آن مفهوم رفیق جایگزین می شود: همکاری ای که لازمۀ یک تولید خوب و عقلانی است، همبستگی ایجاد می کند و پیوند عاطفه و برادری را تقویت می کند. هر کسی غیر قابل صرفنظر کردن است، هر کسی در جای خود قرار دارد و هر کسی کارکردی دارد و مکانی. حتی نا آگاه ترین و عقب مانده ترین کارگران و متکبرترین و "متمدن ترین" مهندسین هم سرانجام از این حقیقتی که تجربۀ سازمان کارخانه با خود همراه دارد متقاعد می شوند: سرانجام همه از آگاهی ای کمونیستی برخوردار خواهند بود تا آن پیشرفت بزرگ اقتصاد کمونیستی در مقابل اقتصاد سرمایه داری را درک کنند. شورای کارخانه ارگان مناسب آموزش و تکامل متقابل آن روح نوین اجتماعی است که پرولتاریا از دل جماعت زنده و پر ثمر کار قادر به بیان آن شده است. همبستگی کارگران – شکل گرفته در درون اتحادیه در جنگ با سرمایه داران، در رنج و قربانی– در شورا اشکال پایدار و اثباتی خویش را می یابد. [این همبستگی] همچنین در کوتاهترین لحظات تولید صنعتی وجود دارد و در این آگاهی نشاط انگیز انعکاس می یابد که یک کلیت انداموار [ارگانیک ]، یک سیستم هماهنگ و منسجم است که در کار با معنی و بدون نفع طلبی شخصی ثروت اجتماعی را تولید می کند، حاکمیت Souveränität خویش را تثبیت می کند، قدرت خویش و آزادی خلاق تاریخی خویش را اعمال می کند.

وجود یک سازمان برای طبقۀ کارگر هماهنگ و مولد، تکامل خود انگیخته و آزادانۀ سلسله مراتبها و شخصیتهای عزتمند و مناسب را امکانپذیر می کند و تأثیرات مهم و اساسی ای را بر خلقیات و روحیه اتحادیه خواهد داشت.

شورای کارخانه نیز بر حرفه بنا می شود. در هر بخشی کارگران به گروهها تقسیم شده اند و هر گروهی یک واحد کاری (حرفه ای) را تشکیل می دهد: شورا از کمیسر هایی تشکیل می شود که توسط کارگران در درون واحدِ بر اساس حرفه انتخاب می شوند. اما اتحادیه به افراد اتکا دارد و شورا [در مقابل] به واحد مشخص و انداموار حرفه که خویش را در نظم روند تولید صنعتی متحقق می کند. گروه احساس می کند که از بلوک هماهنگ طبقه متمایز است، اما همزمان خود را متعلق به سیستمی از نظم و انصباط حس می کند که عملکرد دقیق آن تولید را امکانپذیر می سازد.

به مثابه بیان منافع اقتصادی و سیاسی، حرفه یک بخش کاملا برخوردار از همبستگی در بلوک طبقاتی است. حرفه به مثابه یک ویژگی فنی و به مثابه ابزاری ویژه که به کار می رود از کلیت طبقه متمایز است. به همین ترتیب تمام صنایع در متحقق کردن هدف تولید، توزیع و انباشت ثروت اجتماعی هماهنگ و کاملا همبسته اند. اما آنجا که به سازمان فنی فعالیت ویژه اش مربوط می شود، هر صنعتی منافع متفاوت خود را دارد.

شورا مسئولیت مستقیم کارگران در تولید را امکانپذیر می کند، سبب افزایش بازدهی آنان می شود، نظم آگاهانه و داوطلبانه ای را ایجاد می کند، به آنها حس تولید کننده بودن و مشارکت در تکامل تاریخی را می دهد. کارگران این آگاهی نوین را با خود به داخل اتحادیه حمل می کنند، که به نوبۀ خود در کنار فعالیتهای سادۀ مربوط به مبارزه طبقاتی اکنون به وظیفه پایه ای دادن قالبی نوین به زندگی اقتصادی و تکنیک کار معطوف می شود و شکل اقتصاد و تکنیک حرفه ای را برای جماعت کمونیستی تدوین می کند. با نگاه از این منظر، اتحادیه ها که از میان بهترین و آگاهترین کارگران نیرو می گیرند، بالاترین لحظۀ Moment مبارزۀ طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا را متحقق می کنند: آنها شرایط عینی ای را ایجاد می کنند که تحت آن طبقات نه وجود خواهند داشت و نه قادر به پیدایش خواهند بود.

در روسیه اتحادیه های صنعتی این کارکرد را بر عهده می گیرند. آنها تبدیل به سازمانهائی شده اند که در آنها تمام واحدهای یک شاخۀ صنعتی جمع شده و یک واحد بزرگ صنعتی را تشکیل می دهند. رقابت شدیدا غیر اقتصادی از میان می رود، بزرگترین خدمات در قلمرو اداری، حفظ ذخایر، توزیع و انباشت در مراکز بزرگ مجتمع می شوند. نظامات کاری، اسرار تولیدی و امکانات جدید فن آوری بلاواسطه در دسترس تمام صنعت قرار می گیرند. انبوه کارکردهای بوروکراتیک و نظام مند که خصلت نمای روابط اقتصاد خصوصی اند تا حد لازم برای صنعت تقلیل داده می شوند. بکارگیری اصول اتحادیه ای در صنعت نساجی در روسیه به کاهش بوروکراسی از 100 هزار نفر به 3500 کارکن منجر شده است.

سازماندهی بر اساس کارخانه ها طبقه (تمام طبقه) را به یک واحد هماهنگ تبدیل می کند که به گونه ای انداموار به روند تولید تعلق دارد، بر آن مسلط است و به طور قطعی آن را در اختیار می گیرد. در سازماندهی بر اساس کارخانه ها همچنین دیکتاتوری پرولتاریا، دولت کمونیستی، متبلور می شود که سیادت طبقاتی در روبنا را همراه با شاخه های متعددش را نابود می کند. اتحادیه های حرفه ای و صنعتی ستون فقرات پیکر عظیم پرولتاریا هستند. آنها تجارب فردی و محلی را پرورده می کنند، گردآوری می کنند و به آن یگانه سازی کشوری شرایط کار و تولید منجر می شوند که برابری کمونیستی بر آن اساس استوار است.

اما برای این که این نقش اثباتی کمونیستی هدایت طبقات به اتحادیه ها محول شود، کارگران باید تمام اراده و اعتقادشان را معطوف آن کنند که شوراها را تثبیت نموده، گسترش داده و طبقۀ کارکن را متحد کنند. بر این پایۀ هماهنگ و محکم تمام ساختارهای عالی تر دیکتاتوری و اقتصاد کمونیستی تکامل می یابند.

 

https://www.marxists.org/deutsch/archiv/gramsci/1919/10/gewerkrat.html

https://www.marxists.org/archive/gramsci/1919/10/unions-councils.htm

 

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر