اصغر قاتل؟

نوشتۀ: بهمن شفیق
1 Comment

آری، هم اصغر قاتل مادر داشت و هم مجید رضا رهنورد. اما حقیقتاً فقط یک پست فطرت می‌تواند پس از دیدن چشمهای غمگین مجید رضا رهنورد در آخرین کلیپهای در دادگاه و سخنانش خطاب به آن الدنگ فراری او را با اصغر قاتل مقایسه کند. فقط یک پست‌فطرت می‌تواند کسی را که در جواب به سؤال این که فکر می‌کنی کدام مجازات متناسب با جرم توست پاسخ می‌دهد «سه بار اعدام» با جنایتکار پلیدی مقایسه کند که تا آخرین لحظات زندگی کثیفش اصرار بر این داشت که آن کودکان و نوجوانانی که من مورد تجاوز قرار دادم و کشتم موجودات بی پدر و مادر و ولگردهای مجهول الهویه بودند.

«آیا اصغر قاتل مادر نداشت؟». این عنوان کلیپ کوتاهی است که اخیراً در لندن منتشر شده و در کانال‌ها و اکانت های طرفداران نظام بازنشر یافته است. کلیپ توسط کسی تهیه شده است که مدعی است مخالف مجازات اعدام است. مدعی است که قصد وی دفاع از اعدام محسن شکاری و مجید رضا رهنورد نیست. می‌گوید می‌خواهد کسانی را افشا کند که از قاتلین قهرمان می سازند. قصد وی رسوا کردن ایران اینترنشنال و بی بی سی و دیگران است. تصویری از مجید رضا رهنورد با مادرش عامل بلاواسطه تهیه کلیپ بوده است. تصویری که بی بی سی منتشر کرده و با آن قصد برانگیختن عواطف علیه نظام جمهوری اسلامی را دارد. تصویری که عمل مجید رضا رهنورد را از دید پنهان و در مقابل، با تصویر نگاه مهربانانه مادر و پسر تصویر فرزندی از دست رفته را می سازد. و کلیپ «آیا اصغر قاتل مادر نداشت؟» دقیقاً همین را مورد حمله قرار می دهد.

چگونه؟ با همین پرسش ساده. می‌گوید مجید رضا رهنورد یک معترض نبود، یک قاتل بود. میگوید او با وحشیگری در خیابان چاقوکشی کرده است و نفس تماشای عمل وی رعب و وحشت تولید می کند. و سرانجام می‌گوید فرق او با اصغر قاتل چیست؟ او هم مادر داشت اما کسی در واقعه اصغر قاتل نمی پرسد که بر مادر او چه گذشت. این را راست هم میگوید. کسی این پرسش را درباره اصغر قاتل به میان نمی کشد. قوادان و آدم فروشان بی بی سی و ایران اینترنشنال هم به کثیف ترین شکلی بر تحریک عواطف انگشت می‌گذارند تا شناعت مسئولیت مستقیم خود در فرستادن مجید رضا رهنوردها به میدان مرگ را پنهان نموده و در عین شراکت فعال در جرم به قتلگاه فرستادن جوانان ایرانی در نقش مدعی العموم ظاهر شوند. مسأله اما این نیست. مسأله این است که اعدام مجید رضا رهنورد و اعدامهائی که در راهند قرار است به کدام تحول اجتماعی منجر شوند؟ قرار است راه چه چیزی را باز کنند؟

سازنده کلیپ «آیا اصغر قاتل مادر نداشت؟» لازم نمی‌داند به این سؤال بپردازد. او نگران آن است که ایران سوریه شود و برای جلوگیری از آن حاضر شده است کمر همت به دفاع از نظام حاکم ببندد که به زعم او ضامن امنیت است و امنیت نیز پیش شرط همه چیزها است. مهم هم نیست که نظام در میانه این غوغا همچنان و در هر فرصتی و از سوی هر مقامی بر عزم جزم خود در «مردمی کردن» اقتصاد تأکید می‌کند و گامهای عملی شتابان تری را نیز در این راه بر می دارد. مهم هم نیست که به این ترتیب شکاف بین فقیر و غنی باز هم افزایش پیدا می‌کند. و اصلاً مهم هم نیست که چرا در نیمه دهه پنجم عمر نظام این همه جوان از میان طبقات محروم و حاشیه نشین به خیابان می‌آیند تا با واندالیسم خشم خود را نشان دهند. او البته برای همه این‌ها جواب هم دارد: رسانه ها. رسانه‌ها از این جوانان زامبی ساخته‌اند و حال او عزم کرده است تا رسانه‌ها را رسوا و زامبی ها را نجات دهد. حتی اگر به قیمت تحریف واقعیات باشد و او خود میداند که در حال تحریف واقعیات است.

او خود را مخالف مجازات اعدام معرفی می‌کند و ظاهراً نمی‌خواهد از اعدامهای جاری به دفاع بپردازد اما می‌پرسد که فی المثل اگر در سال 2011 بشار اسد ده نفر را اعدام می‌کرد و با این اعدام مانع جنگ داخلی و کشتار بیش از نیم میلیون آدم می‌شد کار درستی نکرده بود؟ سؤالی که پاسخش در خود سؤال هست. آن هم نه فقط مربوط به سال 2011 و سوریه، بلکه مستقیماً معطوف به اعدامهای کنونی در ایران. فقط یک ابله می‌تواند از این سؤال توافق با اعدامهای جاری در ایران را برداشت نکند. با اینحال وقتی مخالفین مچ وی را می‌گیرند آن‌ها را نشان می‌دهد که «ببینید چقدر مستبدند. در مقابل یک سؤال فلسفی اینگونه واکنش نشان می دهند». و خود به خوبی و بهتر از هر کسی می‌داند که آن «سؤال فلسفی» در‌واقع اعلام زیرکانه موضع دفاع از اعدامها در عین ادا و اطوار آزاد منشانه «مخالفت با مجازات اعدام» است.

کلیپ «آیا اصغر قاتل مادر نداشت؟» هم همین است. کلیپی است برای دفاع از اعدام مجید رضا رهنورد بدون اعلام مستقیم آن و ایکاش همین اعلام مستقیم صورت می گرفت. او اما این دفاع را با افشاگری رسانه همراه می‌کند و برای کوبیدن آن رسانه چنان رذالتی از خود نشان می‌دهد که زیان تثبیت آن به مراتب از زیان آن اعدام بزرگ‌تر است. او شخصیت مجید رضا رهنورد را به لجن می کشد. نه با تشریح عمل خود او. بلکه با قرار دادن وی در کنار پلید ترین، منفورترین و مشمئز کننده ترین جنایتکار و قاتل پدوفیل تاریخ معاصر ایران. او با این کار خود مجید رضا رهنورد را یک بار دیگر و این بار به زشت ترین وجهی به قتل می رساند. با این همسان سازی، او تمام پیش‌زمینه ها و سیر تحول مجید رضا رهنورد به یک قاتل را پاک می‌کند و وی را به عنوان هیولائی هم تراز اصغر قاتل معرفی می کند. این مهم نیست که آیا این تحلیل واقعی اوست یا نه. قطعاً از محافل و مجالس لندن به قدر کافی با فیلسوف بازی آشناست که شانه بالا دهد و اظهار دارد که «خیر، باید زمینه‌های اجتماعی تحولات را شناخت» و غیره. اما آن احتجاجات در سطحی محدود باقی می مانند. این کلیپها هستند که کوتاه و مختصر و مفید و همراه با چاشنی لازم قادرند تصاویر را از خود بر جا بگذارند. و با این کلیپ تصویری در ذهن لااقل تمام ارزشی های طرفدار نظام تثبیت شد و آن هم همسانی مجید رضا رهنورد با اصغر قاتل. مردک شاید حتی نداند که به این ترتیب راه را برای گفتگوهای آتی بین پیاده نظام دو طرف متخاصم نیز می بندد. حقیقتاً یک بسیجی ساده چگونه می‌تواند با یک معترض و یا اغتشاشگر از طرف مقابل زمانی به گفتگو بنشیند در حالی که در چهره او یک اصغر قاتل بالقوه را می‌بیند و طرف مقابل نیز در چهره آن بسیجی فی المثل یک داعشی را؟

آری، هم اصغر قاتل مادر داشت و هم مجید رضا رهنورد. اما حقیقتاً فقط یک پست فطرت می‌تواند پس از دیدن چشمهای غمگین مجید رضا رهنورد در آخرین کلیپهای در دادگاه و سخنانش خطاب به آن الدنگ فراری او را با اصغر قاتل مقایسه کند. فقط یک پست‌فطرت می‌تواند کسی را که در جواب به سؤال این که فکر می‌کنی کدام مجازات متناسب با جرم توست پاسخ می‌دهد «سه بار اعدام» با جنایتکار پلیدی مقایسه کند که تا آخرین لحظات زندگی کثیفش اصرار بر این داشت که آن کودکان و نوجوانانی که من مورد تجاوز قرار دادم و کشتم موجودات بی پدر و مادر و ولگردهای مجهول الهویه بودند. فقط یک پست‌فطرت می‌تواند انفجار کور خشم و نفرت و کینه یک رهرو اینستاگرامی در مجید رضا رهنورد را با قساوت درازمدت بدنام ترین قاتل تاریخ معاصر ایران و عراق مقایسه کند که بیش از 25 کودک و نوجوان در دو کشور و طی سالیان متمادی قربانی جنایات وی شدند.

چنین کسانی فقط مسبب تداوم وضعیت اسفبار کنونی اند. آن‌ها جزئی از خود مشکل اند و نه حل آن. آن‌ها مشغول توجیه اعدام های نظام در برابر رسانه‌های براندازند. پرسش اصلی اما در این است که چرا نظام برای اداره امور ناچار است اعدام کند؟ و چرا کسانی که اعدام می‌شوند به لایه‌های محروم جامعه تعلق دارند و نه به صاحبان امتیاز؟ چرا خسارت یک اغتشاش خیابانی به جامعه مستحق مرگ است اما وارد آوردن خسارت مالی بانکها و سلاطین سرمایه بر میلیونها شهروند نه؟ چرا انفجار خشم یک جوان بیکار باید مجازات مرگ به دنبال داشته باشد اما اقدام خونسردانه و با نزاکت آنانی که مسبب بیکاری و بی چشم اندازی او بوده‌اند، نه؟ چرا گرفتن جان یک بسیجی و نیروی انتظامی باید با مرگ پاسخ داده شود اما نابود کردن زندگی هزاران خانواده کارگری و راندن جوانان ناامید به سوی خودکشی نه؟

برای این که بدانید از چه حرف میزنیم باید اصغر قاتل را بشناسید. این گزارش را کامل بخوانید. نمی‌شد کوتاهش کرد.

اصغر قاتل

علی اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل در سال ۱۲۸۷ متولد شد. او اولین قاتل زنجیره‌ای ایران است که قربانیانش کودکان بودند و در اغلب موارد به آن‌ها تجاوز می‌کرده است.

وی طی مدتی در عراق زندگی کرده و استارت قتل هایش نیز در این کشور زده شد و ۲۵ کودک را به قتل رساند، اصغر پس از مدت‌ها تحمل حبس از زندان آزاد شد که مجدد دست به ارتکاب قتل کودکی دیگر زد و بلافاصله از عراق به ایران فرار کرد. قتل‌های کودکان عراقی و حبسش او را متنبه نکرده چرا که با برگشتن به کشور بازهم دست به کشن کودکان زد و این بار و در ایران مرتکب قتل ۸ کودک و نوجوان شد.

علی‌اصغر در خانواده‌ای بزرگ شد که سابقه دزدی و قتل و بدنامی داشت، پدربزرگش زلفعلی راهزن بود و در منطقه بروجرد، ملایر و عراق اقدام به چپاول کاروان‌ها می‌کرد که گاه منجر به کشته شدن کاروانیان نیز می‌شد.

پدر علی‌اصغر یعنی علی‌میرزا قاتل، راهزن و جنایتکار بد نام در عصر خود بود، او بیش از ۴۰ مسافر و عابر را با دست خود به قتل رسانده بود. به دلیل بدنامی و تحت تعقیب بودنش، به بغداد مهاجرت کرد.

علی اصغر از مادرش شنیده بود که پدرش علی میرزا، سرباز بوده و در یکی از جنگ‌ها کشته شده است. خانواده علی اصغر به بهانه زیارت کربلا به عراق می‌روند و در بغداد ساکن می‌شوند.

یکی از برادران علی اصغر در بغداد قهوه خانه‌ای راه اندازی می‌کند و علی اصغر هم ابتدا نزد برادرش مشغول به کار می‌شود. او بعدها به فروش آجیل و تنقلات به کودکان و دانش آموزان پرداخت و از همین راه به اغفال آنان دست زد.

او از این راه با کودکان و نوجوانان طرح دوستی می‌ریخت و کم کم با وعده‌هایی آن‌ها را به خلوتی می‌کشید و آن‌ها را مورد اذیت و آزار قرار می‌داد، نخستین بار در سن ۱۴ سالگی به علت اذیت و آزار کودکان در بغداد دستگیر شد و به زندان افتاد که به دلیل کم بودن سنش و با رضایت والدین کودکان آزاد شد.

اصغر پس از آزادی از زندان به فروش آجیل و تنقلات به کودکان مدرسه‌ای کار خود را پیش گرفت و در ادامه با برملا شدن اقداماتش و آزار رسانی وی به ۵ کودک در بغداد، به ۹ سال حبس محکوم شد.

در ۲۷ سالگی برای در امان ماندن از دست پلیس و دادگاه، تصمیم گرفت بعد از تجاوز به طعمه‌های خود آنان را سر به نیست کند که در این مسیر ۲۵ کودک و نوجوان عراقی توسط اصغر قاتل به قتل رسیدند.

اعترافات اصغر قاتل درباره جنایاتش در عراق

او در این باره گفته بود: درعراق در قهوه‌خانه برادرم هر چه پول می‌گرفتم خرج اطفال می‌کردم، مدتی هم در مساجد، آجیل می‌فروختم و با اطفال رابطه برقرار می‌کردم تا این که به علت فریب دادن ۵ بچه از فرزندان متمولان آنجا و فریب دادن آن‌ها، ۹ سال حبس کشیدم. پس از آزادی، از برادرم خواستم که برایم زن بگیرد، ولی قبول نکرد.

دیگرهمیشه با اطفال بودم تا این که یک شب یک شاگرد نجار به نام حسن را فریب دادم با پنج نفر دیگر به او تجاوز کردیم به خاطر همین دو سال حبس کشیدم و از طرف محکمه تحت نظر پلیس بودم.

هر شب پلیس در خانه می‌آمد و بودن مرا در خانه کنترل می‌کرد، تصمیم گرفتم به هر پسری که تجاوز می‌کنم، او را به قتل برسانم در بغداد ۲۵ پسر را سر بریدم اغلب جنازه را در شط غرق می‌کردم، برخی را هم به قدری ماهر شده بودم که از سر بریدن هیچ آثاری نمی‌گذاشتم آخرین بچه را که می‌کشتم کودک دیگری مرا دید که من از همان جا به ایران فرار کردم.

ورود مجدد به ایران

با فرار از عراق به ایران، اصغر در کاروانسرای رضاخان در تهران ساکن و مشغول به کارهای دوره گردی و به ویژه بامیه فروشی شد، به این ترتیب وی باز هم امکان تماس با کودکان و نوجوانان را پیدا کرد.

این بار طعمه‌های اصغر بیشتر نوجوانان شهرستانی بودند که برای یافتن کار به تهران آمده بودند، او در مدت کوتاهی ۸ نفر را در تهران کشت و جنازه‌های آن‌ها را در جنوب تهران رها کرد، کشف جسدهای مثله شده نوجوانان در کوره‌ها و قنات‌های منطقه شترخان باعث ترس و وحشت فراوان در تهران شده بود.

دهم دیماه ۱۳۱۲ در یک قلعه خرابه در بیابان شترخان در جنوب تهران، چوپان نوجوانی سر بریده کودکی را پیدا کرد و سراسیمه این خبر را به اهالی روستای نجف آباد در همان نزدیکی رساند.

پس از این اتفاق مأموران اداره تامینات «پلیس آگاه» با حضور در محل جسد کودک و دو جسد دیگر را پیدا کردند که همگی کمتر از بیست سال سن داشته و در دو هفته گذشته کشته شده بودند.

در ۲۳ بهمن ماه همان سال در فاصله کمتر از دو ماه، جمجمه جوان دیگری در میدان جلالیه «پارک لاله» پیدا شد، اما تلاش برای یافتن جسد وی بی نتیجه ماند، ۵ روز بعد جنازه بدون سر فردی سی ساله در قنات امین آباد منطقه دولت‌آباد کشف شد. با ایجاد جو رعب و وحشت در تهران، نظمیه و عدلیه به تلاش جدی برای یافتن سرنخی از قتل‌ها مشغول شدند.

سردار تیمورخان مفتش با سابقه آن زمان اداره تامینات تهران مامور پیگیری قتل‌های زنجیره‌ای در جنوب تهران شد، ماموران با اجیر کردن چند چاه کن، به تلاش خود برای یافتن اجساد در قنات ادامه دادند. آن‌ها که ۴۳ مامور بودند در روز سه شنبه ۸ اسفند ماه ۱۳۱۲ در حوالی چاه‌های قنات امین آباد، به مردی میانسال در بیابان برخوردند که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی به همراه داشت. ماموران از وی و شغلش پرس و جو کردند و این مرد مدعی شد که بامیه فروش است و پیت هم ابزار کار اوست، ماموران جسدی را در آن حوالی پیدا می‌کنند.

انفرادی اصغر قاتل در زندان قصر تهران

بعد از ۲ روز مرد بامیه فروش که اصغر قاتل بود در حوالی شازده عبدالعظیم دستگیر شد و به این ترتیب مرد بامیه فروش دستگیر و برای استنطاق به کمیسری و سپس به تامینات تهران برده می‌شود.

ماموران به محل زندگی علی اصغر در کاروانسرای رضاخان می‌روند و با پرس و جو از همسایه‌ها متوجه می‌شوند شب پیش از آن پسر بچه‌ای که علی اصغر وی را برادر خود معرفی می‌کرده، شب را در اتاق او خوابیده است. آن‌ها لباس‌های به دست آمده را شناسایی و متعلق به همان نوجوان معرفی می‌کنند.

پس از چند فقره بازجویی، علی اصغر اقرار می‌کند که لباس‌ها مربوط به نوجوانی به نام علی است که اصغر در ابتدا برای وی سینی و بامیه خریده تا در کنار او کار کند، اما با گریختن وی، اصغر مجددا وی را یافته و پس از تجاوز، او را به قتل رسانده است. پس از کشو قوس‌های فراوان علی اصغر به انجام ۸ قتل در ایران و ۲۵ قتل در عراق و تجاوز به مقتولان و دیگر کودکان اقرار کرد.

دادگاه اصغر قاتل در خرداد و تیرماه ۱۳۱۳ تشکیل شد، جرم وی تجاوز و قتل ده‌ها کودک و نوجوان ذکر شد و پس از برگزاری جلسات دادگاه، او به ۹ سال حبس و در نهایت به اعدام محکوم شد که با اعتراض علی اصغر، رای به دیوان عالی تمیز رفت که در آنجا نیز حکم وی مجدد تأیید شد.

توجیه جنایات در عدلیه توسط علی اصغر

اودرباره جنایتش گفت: این‌ها یک عده بی پدر و مادر هستند؛ بی‌سر و پا و خوشگل اند. وقتی که ریش آن‌ها درآمد، دزدی می‌کنند. من با این‌ها دشمنی دارم. این‌ها دشمن مملکت هستند. به این جهت آن‌ها را کشته‌ام. من در خارجه که بودم از این‌ها خیلی بودند و خیلی از آن‌ها را کشتم. اینجا هم که آمدم، دیدم در اینجا هم هستند و آن‌ها را می‌کشتم.

اعدام اولین قاتل زنجیره‌ای ایران

روز اعدام فرا رسید، در سحرگاه چهارشنبه ششم تیر ۱۳۱۳ حکم اعدام وی در میدان توپخانه و در مقابل تشکیلات نظمیه مملکتی اجرا شد، وی ابتدا شوخ و سر حال بود، اما با مشاهده طناب دار در هم شکست و بنا بر اظهارات حاضران گفت در صورت آزادی، دو گوسفند برای قربانی نذر خواهد کرد.

آخرین اظهارات قاتل پای چوبه دار

اصغر قاتل پس از فراخوانده شدن به سمت چوبه دار با اعتراض گفت: «من چند ولگرد و مجهول الهویه را کشتم، شما به خاطر آن‌ها مرا می‌کشید»؟

حکم اجرا و اصغر قاتل به دلیل جنایات متعدد علیه کودکان و نوجوانان به عنوان اولین قاتل زنجیره‌ای ایران، اعدام شد.

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.
  • This commment is unpublished.
    امیر · 5 months ago
    بررسی و نقد مسئله بجاست ولی بدور از سانتمانتالیسم . در مورد مقایسه مورد نظر، آسیبهای اجتماعی  مانند تمایل به کشتن انسان و جانور آزاری و بازتاب نتیجه در روان قاتل  ضرورتا در همگان یکسان بروز نمیکند. بروز متفاوت آن احتمالا تابع درجه و ماهیت آسیب روانی و شرایط دوران پس از ارتکاب قتل و....میباشد و بخودی خود «گناه» را کمتر و بیشتر نمیکند. میتوان با مجازات اعدام مخالف بود- گرچه شاید برخی آنرا برای اصغر قاتل ها مجاز بدانند- و بدرستی از اجرای ترجیحی آن در ایران بخشم آمد-و اصلا مگر در جوامع طبقاتی هیچگاه غیر از این بوده است؟-   دست گلهایی که علیزاده و نصرت آبادی به آب میدهند قابل نقد هستند ولی عینی تر و منصفانه تر. زیرا وی نیز در جای دیگری بدرستی گفت «چرا خسارت یک اغتشاش خیابانی به جامعه مستحق مرگ است اما وارد آوردن خسارت مالی بانکها و سلاطین سرمایه بر میلیونها شهروند نه؟» گمانم موضوع مادر داشتن و نداشتن بیشتر در پاسخ به شبکه سعودی بود. و  بهتر بود که مثلا میگفت که  آیا مقتولین مادر نداشتند.

    آیا آمار عینی مبنی بر اینکه « این همه جوان از میان طبقات محروم و حاشیه نشین به خیابان می‌آیند » موجود است؟ و مگر پیاده نظام گردانهای آزوف و ...در میدان اوکراین از آقازاده ها تشکیل شده است؟ و داعش سوریه و عراق متشکل از اقشار مرفه شهری است؟ بررسی و تبیین لمپنیسم و افشای نظام لمپن ساز  روشنگر و راهگشاست اما نمیتوان توهمی نسبت به ارتقا آن به جایگاه مبارز طبقه کارگر ایجاد نمود.

    در عین حال علیزاده تمام قد از دست گل سیاسی رهبری چین دفاع کرد. در آنمورد و پیامدهای آن نسبت به ارزیابیها از چندوچون قرن چینی سخن و نقدی نیست؟