گویی به صحنههای پایانی یک رمان جنائی نزدیک می شوید. پس از دوره هائی که به نظر میرسد همه چیز به هم گره خورده است، ناگهان و با سرعتی باورنکردنی همه چیز به هم میریزد و نشانهها آشکار می شوند. همه چیزهائی که به ظاهر ممکن است به هم بیربط به نظر برسند، اما با نگاهی دقیقتر تماماً المنت های یک صحنه واحد را تشکیل می دهند.
در این چیزی که در دوران گلوبالیزاسیون با نشاط و سرمستی ناشی از پیروزی سرمایه داری لیبرال دهکده جهانی نامیده شده بود، اکنون دیگر به روشنی عیان می شود که در این دهکده همه اهالی در سیر سرنوشتی واحد در حال حرکتند. همه چیز به هم مربوط است و هر واقعهای حلقه ای از زنجیره ای واحد را تشکیل میدهد و خود وقایع دیگر را به جریان می اندازد. معروف است که همه وقایع دنیا به هم مربوطند. تا آنجا که اگر پروانه ای در ژاپن بالهای خود را به هم بزند در تگزاس یک تورنادو شکل می گیرد. این روزگار امروز دهکده جهانی ما است. در دهم مارس سال دوهزار و بیست و سه هم پروانه ها بال زدند و هم تورنادوها واقع شدند. حیف است که وقایع این روز ثبت نشوند.
1
از اوکراین شروع کنیم. این اپی سنتر یا مرکز زلزله جهان امروز. نقطه ثقلی که اهرمی در آن قرار گرفته است و کل جهان را به تلاطم واداشته است. وقایع هفتهها و روزهای اخیر پیرامون تحولات نبرد اوکراین نشان میداد که آرایش نیروها دستخوش تغییرات جدی می شود. چین هر چه بیشتر در مرکز خصومت ورزی ممالک ناتو قرار میگرفت و به همان اندازه بیشتر و بیشتر پیوند استراتژیک خود با روسیه را در معرض دید قرار می داد. دیپلماسی خویشتندارانه و مؤدبانه چینی با عبارت پردازیهای کلی جای خود را به رویاروئی آشکار با کدخدای دهکده جهانی میداد. پاسخ فشار ها و تهدیدهای غرب مبنی بر عدم ارسال اسلحه به روسیه دیگر در انکار آن نبود، در این بود که به شما چه؟ خواستیم اسلحه میدهیم و شما هم هیچ غلطی نمیتوانید بکنید.
اما این تنها عامل تغییر میدان بازی نبود. یک تظاهرات توانست موجی به راه بیندازد که صدای لرزش پایههای پیمان ناتو را بلند کرد. کافی بود فقط 50 هزار نفر در برلین جمع شوند تا روشن شود که بنائی که جبهه متحد ترانس آتلانتیک آن را ساخته و به عنوان دژ مستحکم دمکراسی به جهانیان می فروشد، در واقعیت یک بنای پوشالی است. زیر پوست سیاست رسمی آلمان ولوله افتاده بود. کارخانه ها تعطیل میشدند و در ماههای پایانی سال گذشته آمار ورشکستگی شرکتها افزایشی تقریباً نجومی را نشان می داد. ماجرای نورد استریم و سکوت دولت آلمان در قبال بزرگترین ضربهای که به تأمین انرژی آن وارد شد، مثل موریانه ای پایههای مشروعیت رژیم شولتس-بربوک-هابک را می جوید. بر این زمینه بود که آن تظاهرات 50 هزار نفره شکل گرفت. تمام فضای ترور اخلاقی حاکم بر آلمان هم نتوانست جلوی آن را بگیرد. برای همین هم بود که شولتس سراسیمه راهی واشنگتن شد تا راهی برای خلاصی از این مخمصه بیابند. بویژه برای نورد استریم. حاصل سفر چه بود؟ داستانی فکاهی که شش نفر از یک گروه طرفدار اوکراینی با یک قایق تفریحی نورد استریم را منفجر کردند. ناشر آنکه بود؟ نه روزنامه زرد بیلد، بلکه هفته نامه «وزین» (زکی!) دی تسایت در آلمان همراه با روزنامه ایضاً «وزین» و گل سرسبد روزنامه های جهان، نیویورک تایمز. چه فضاحتی گریان سیاست در آلمان را گرفته است. رقت انگیزند.
اما آن پنجاه هزار نفر در برلین یک چیز دیگر را هم به نمایش میگذاشت. برلین پاریس نیست. برای پاریس 50 هزار نفر رقم کوچکی است. هم فرانسه و هم دنیا به آن عادت کردهاند که پاریس شاهد تظاهرات های خیلی بزرگتر و خیلی میلیتانت تر هم باشد. با این همه آنها چیزی را به خطر نمی اندازند. تظاهرات در برلین اما متفاوت است. اینجا مرکز نظم اروپا است. و امروز به نوعی مرکز فرماندهی جریان ترانس آتلانتیک – لااقل در اروپا - هم هست. این مرکز بود که به لرزه افتاد.
با این حال، این تمام قضیه اوکراین در روزهای اخیر نبود. حمله موشکی روز 9 مارس بود که این وقایع را به طور قطعی تبدیل به یک جزء پایانی آن نمایش جنائی می کرد. حمله خیلی سنگین بود. اما این ویژگی اصلی حمله نبود. ویژگی اصلی آن این بود که شش موشک کینژال هم در آن شلیک شده بود. نه برای نابودی اهداف. این اهداف را میشد با همان پهپادهای ارزانقیمت «گران» هم زد. شلیک شش موشک هایپرسونیک کینژال هدف دیگری را مورد اصابت قرار میداد و داد. مشاور زلنسکی گفت «این بار خواستند قدرتنمائی کنند. نه فقط برای ما، بلکه برای متحدین ما هم». راست میگوید. پیام روشن بود. نشان داده شد که لغلغه های «حمله بهاره اوکراین» و «حمله به کریمه» چه جوابی خواهد گرفت و نشان هم داد که دفاع ضد هوائی غرب بیدفاع است.
2
هنوز صدای انفجارهای حمله موشکی خاموش نشده بود که بمب دیگری منفجر شد. هیچکس انتظار آن را نداشت. شواهد مبهم البته نشان میدادند که چه چیزی در حال وقوع است. اما اینچنین و با این سرعت؟ همین چند هفته پیش بود که گفتند ایران اینترنشنال به آمریکا منتقل می شود. گفتند به خاطر تأمین امنیت کارکنانش است. اما حالا معلوم میشد که آن ماجرا بخشی از یک پازل بزرگتر بود. عربستان این سنگ را از جلوی پای خود بر میداشت و قلاده آن کارکنان را دست اسرائیل می داد. چه خبر شده بود؟
“در پاسخ به ابتکار شایسته جناب شی جینپینگ رئیس جمهوری خلق چین در حمایت از گسترش روابط جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی...» این عباراتی است که بیانیه مشترک ایران و عربستان و چین با آن آغاز می شود. و دقیقاً در همین روز نشریه ای آلمانی مطلبی منتشر کرد مبنی بر این که شی جین پینگ ارتباط خود را با واقعیت از دست داده است. از میان تمام روزنامه های اصلی آلمان همان دی تسایت خبر را در لابلای اخبار دیگر منتشر نمود. سایرین یا سکوت کردند و یا اگر هم منتشر کردند در گوشهای غیر قابل مشاهده. بگذارید ترجمه انگلیسی بیانیه را هم ببینیم:این عبارت His Excellency آغاز بیانیه از هر شش موشک کینژال روسی، یا بهتر از تمام موشکها و پهپادهای حمله روز گذشته روسیه نیز سنگینتر بود. پتکی بود بر فرق آمریکا. اعلام خلع آمریکا از کدخدائی منطقه بود.
و درست در همین روز منشور همبستگی شش نفره کاریکاتورهای برانداز هم اعلام شد تا تضاد دو سوی ماجرا روشنتر در معرض دید قرار بگیرد. در یک سوی جهان واقعهای دیپلماتیک که تأثیراتی عمیق بر کل سیمای خاورمیانه بر جا خواهد گذاشت و در سوی دیگر مضحکه ای که دیگر حتی توان خنداندن هم ندارد تا چه رسد ترساندن. چه تصادفی که اولی در منتهی الیه شرق جهان واقع میشد و دومی در منتهی الیه غرب جهان. و در داخل ایران آن رئیس جمهور «شش کلاسه» توانسته بود به چیزی دست یابد که مستر ظریف و رئیس جمهور با ریش پهنش که «زبان حرف زدن با دنیا» را هم بلد بودند نتوانستند بدان دست یابند. و نه فقط این، دلار هم شروع به ریزش کرد.
3
اما عجایب این روز هنوز به پایان نرسید. یک مقاله در یک روزنامه در انگلستان نیز تقریباً به همان اندازه اهمیت داشت که انفجار آن بمب دیپلماتیک در چین. دیلی میل انگلستان گزارشی از وضعیت زندگی مردم در روسیه منتشر نمود و به مقایسه آن با زندگی مردم در انگلستان پرداخت:
«در حالی که سوپر مارکتهای انگلستان تخم مرغ و کلی از میوهها را به علت کمبودهای بیشتر ناشی از جنگ اوکراین جیره بندی می کنند، چنین مشکلاتی گریبان شهروندان ولادیمیر پوتین را نمی گیرد. [در حاشیه: عمق کینه را می بینید؟ حتی نمیگوید شهروندان روسیه. میگوید شهروندان پوتین] تصاویر [منتشر شده] از قسمت مواد غذائی دو سوپرمارکت و یک مغازه در شهر پرم روسیه با جمعیتی معادل بیرمنگام هستند که 24 ساعت با مسکو فاصله دارد. تصاویر نشان میدهند که تحریمهای این همه مورد تعریف روسیه که برای تنبیه پوتین وضع شده بودند، تأثیر عمیقی نگذاشته اند. چیزی که بیشتر اهمیت دارد این است که این تصاویر وارونه ای از تصاویر چهل سال قبل هستند که بسیاری از ما تصاویر تلویزیونی رقتانگیز روسهای تحت سیادت رژیم کمونیستی را میدیدیم که برای مواد غذائی اولیه مثل تخم مرغ و نان صف می بستند. حالا نوبت انگلستان است که متحمل رنج شود. سوپرمارکتهای اینجا دارند گوجه و خیار و فلفل و کاهور را جیره بندی میکنند برای این که کشاورزان انگلیسی تحت فشار قیمتها بالای انرژی استفاده از گرمخانه ها در زمستان برای کشت آنها را متوقف کرده اند. میوههای نرم از قبیل توت فرنگی هم به سختی در مغازه ها پیدا می شوند.»
بهتر از این میشد پایان پایان تاریخ را بیان کرد؟
4
با این حال روز ده مارس شاید هنوز یک چیز کم داشت که به یکی از عجیب ترین روزهای سالهای اخیر تبدیل شود. بانک سیلیکون ولی، شانزدهمین بانک بزرگ آمریکا، در عرض چند ساعت ورشکسته شد و تمام سهام ممالک غربی را با خود به پایین کشید. این که دلایل ماجرا چه بود در فرصتی دیگر باید بدان پرداخت. اما عامل ماجرا بیرون کشیدن سپرده های اصلی به میزان 42 میلیارد دلار در عرض چند ساعت بود که بانک را از پرداخت بدهی های خود ناتوان کرد. بر غرابت ماجرا هنگامی افزوده میشود که خود آن به تشدید فضای جنگی در درون آمریکا منجر شده است. در حالی که ناظرانی دلایل واقعه را در مدیریت نادرست بانک می دانند، در دو سوی جریانات گلوبالیست و ناسیونالیست مشاجره ای حاد بر سر این آغاز شده است که هر کدام طرف مقابل را به دامن زدن به قضیه متهم می کند. برای گلوبالیستها سیاست نرخ بهره بالای فد مسئول اصلی واقعه است در حالی که برای ناسیونالیستها واقعه مزبور به معنای حمله جریان گلوبالیست داوس به خط ناسیونالیست درون آمریکا و وادار کردن فد به تسلیم در مقابل آنان است. حقیقتاً نیز کسانی فرصت را غنیمت شمرده اند و بازگشت به سیاست انبساطی پولی را راه چاره مقابله با وضعیت می دانند. سیاستی که دولت بایدن خواهان تداوم آن بود اما هم کنگره آن را محدود کرده بود و هم فد با افزایش بهره ها رسما سیاستی انقباضی برای جمع آوری دلارهای سرگردان در بازارهای جهانی به مقابله با آن برخاست.
و این هنوز از نتایج سحر است.
5
و البته که در این دهم مارس چیزهای دیگری هم بود. این که خبر تاختن مکزیک به نئوکنسرواتیوهای آمریکائی منتشر شد و این که پارلمان گرجستان در دور دوم رأی گیری قانون عوامل خارجی را رد نمود، نیز در زمره رویدادهائی اند که این روز را به روزعجیبی تبدیل کردند. بویژه گرجستان که دولتش محصول چیزی بیش از یک انقلاب رنگی است: یک انقلاب رنگی بی وقفه. حال این کشور قانونی را تصویب میکرد که از قضا خوشایند معماران انقلاب رنگی نبود. به خیابان ریختند و باز هم یک انقلاب رنگی دیگر به راه انداختند تا به طرف مقابل اعلام کنند که دستشان خالی نیست. آنها هم کارتهائی برای رو کردن دارند. و البته مجلس گرجستان عقب نشست. درست مشابه مجلس اوکراین در سال 2014 که اکثریت طرفدار یانوکویچ در آن از ترس یا در رأی گیری برای دولت کودتا حاضر نشدند و یا به آن رأی دادند. این بار اما کمی متفاوت: از 112 نماینده تنها 35 نماینده به لغو قانون رأی دادند، یک نماینده رأی مثبت وسایرین غایب ماندند.
6
انقلاب رنگی هم انقلاب رنگی های قدیم. فقط گرجستان این را نشان نمی دهد، ایران هم همینطور.
20 اسفند 1401
11 مارس 2023