عطوان اشتباه می‌کند

نوشتۀ: بهمن شفیق

از همان ۷ اکتبر معلوم بود که در دو سوی تقابل خونین منطقه ای یک سوی تقابل هیچ ابایی از بالا بردن سطح رویارویی نداشت در حالی که تمام هم و غم سوی دیگر بر امتناع از ورود به سطح بالاتر نزاع قرار داشت. به استثناء غزه، و سپس یمن، محور مقاومت در تمام جبهه های دیگر سیاستی را در پیش گرفت که مبتنی بر مهار تشنج در منطقه و گذار تقابل خونین نظامی و نسل کشی به مجاری دیپلماتیک یا به عبارتی دیپلماتیزه کردن طوفان الاقصی و تمام جبهه های جانبی آن بود. نتایج فاجعه بار این استراتژی برای محور مقاومت امروز در مقابل چشم همگان آشکار است. نه تنها حماس و جبهه مقاومت فلسطین اکنون با بود و نبود مواجه است، بلکه همچنین حزب الله لبنان نیز جایگاه برتر ملی و منطقه ای خود را از دست داده و اکنون در مقابل پرسش بودن یا نبودن قرار گرفته است.

عبدالباری عطوان سردبیر روزنامه عربی رأی الیوم در مقاله‌ای که خبرگزاری تسنیم گزارش آن را درج کرده است با اشاره به نمایش اخیر شهر موشکی سپاه پاسداران مدعی شد که از سوی ایران «پاسخ تهدیدات ترامپ داده شد». خبرگزاری تسنیم البته قابل وثوق نیست و چه بسا متن عطوان را به دلخواه خویش ترجمه کرده باشد. هر چه باشد همین عبدالباری عطوان در رابطه با وقایع خونین غزه و سپس لبنان بارها لااقل نارضایتی – اگر نگوئیم انتقادات حتی تند - خود از سیاستهای تهران را در مقالاتش بیان کرده است و قاعدتاً نباید از این نمایش چنین برداشتی داشته باشد. با این حال و با فرض اینکه او حقیقتاً چنین برداشتی از آن نمایش داشت، باید گفت که اشتباه می کند. پاسخ تهدیدات ترامپ داده نشد. بلکه حتی باید گفت پاسخ تهدیدات ترامپ به گونه‌ای داده شد که برای طرف آمریکائی نگران کننده نباشد و به این معنا حتی متضمن پذیرش تلویحی موقعیت جدید تعیین شده از سوی ترامپ نیز بود. چرا چنین است و چرا آن نمایش را نباید جدی گرفت؟

اجازه بدهید نخست بخشهایی از مقاله عطوان را به نقل از تسنیم مرور کنیم. او می نویسد:

«پاسخ ایران به تهدیدات آمریکا دو جنبه دارد:

- در وهله، نخست ایران برخلاف آمریکا به شکل متمدنانه برخورد کرده و پاسخ نامه این کشور را متمدنانه و از طریق عمان و از کانال‌های دیپلماتیک که بین کشورها وجود دارد فرستاد.

- جنبه دوم پاسخ ایران مربوط به سطح نظامی است؛ جایی که این کشور اخیرا فیلمی منتشر کرد که شامل تصاویر زنده از یک شهر موشکی مدرن و پیشرفته زیرزمینی است و بمب افکن‌های غول پیکر آمریکا حتی نمی‌توانند جای آن را پیدا کنند.

نویسنده این مقاله تصریح کرد: ما نمی‌دانیم که آیا شهر موشکی ایران دارای موشک‌های مافوق صوت با دقت بالاست که می‌تواند اهدافی را در اعماق آمریکا یا حداقل سواحل غربی آن مورد اصابت قرار دهد یا نه؛ اما مطمئنیم که در این شهر موشکی تعداد بسیار زیادی موشک وجود دارد که در کمتر از 10 دقیقه می‌توانند به عمق فلسطین اشغالی برسند

نکته تعیین کننده در مقاله عطوان همین نکته آخر است. موشکهای ایرانی که در کمتر از ۱۰ دقیقه می‌توانند به عمق فلسطین اشغالی برسند. این ادعایی است منطبق با واقعیت و وعده صادق ۲ نیز این را نشان داد. با این حال عطوان واقعیت دیگری – لااقل در این نوشته نقل شده از تسنیم - را ندیده است و آن هم گذار تقابل و رویارویی ایران با بلوک غربی-عبری منطقه از سطحی که در زمان وعده صادق ۲ در آن قرار داشت به سطحی بالاتر است. پرسش این است که در این سطح بالاتر آیا ابزارهای سطح پایین‌تر همان کارایی را دارند؟ بگذارید با رجوع به جنگ در اوکراین این را روشن‌تر بیان کنیم.

مدت کوتاهی پس از آغاز جنگ در اوکراین رسانه‌های غربی ناگهان پر شد از گزارشاتی مبنی بر ارسال راکتهای دوش پرتاب ضد تانک آمریکائی جاولین به اوکراین که قرار بود بازی را عوض کنند. در آن مقطع همان رسانه‌ها و البته سیاستمدارانشان و حتی شخص بایدن اعلام می‌کردند که از ارسال سلاح سنگین به اوکراین خودداری خواهند کرد چرا که این به معنای آغاز جنگ جهانی سوم خواهد بود. مدت زیادی نگذشت که معلوم شد جاولین ها البته ضرباتی بر تانکهای روسیه وارد کردند اما نتوانستند در روال جنگ تغییری به وجود بیاورند. سطح جنگ باید بالاتر می‌رفت و زمزمه های ارسال سلاحهای سنگین آغاز شد. نخست با ذخایر تسلیحاتی کشورهای اروپای شرقی به جا مانده از دوران شوروی و پس از انهدام تانکها و توپخانه های ارسالی با طرح این سؤال که آیا باید از خود کشورهای غربی هم جنین سلاحهایی ارسال شوند یا نه. و سرانجام این مباحثه هم به نتیجه منطقی خود رسید و تانکهای لئوپارد آلمانی و آبرامز آمریکائی هم سر از میدانهای نبرد اوکراین درآوردند. در این فاز از جنگ دیگر ارسال تانک عادی شده بود و آغازگر جنگ جهانی سوم تلقی نمی شد. آنچه در این فاز به عنوان آغاز جنگ جهانی سوم تلقی می‌شد و ظاهراً باید از آن اجتناب می شد، ارسال موشکهای دوربرد به اوکراین بود. در اینجا هم پس از مدتی هایمارس های با برد ۸۰ کیلومتری ارسال شد که ظاهراً علتی برای جنگ جهانی سوم نبود. خطر جنگ حهانی سوم در هایمارس های با برد ۳۰۰ کیلومتر و در اسکالپ های فرانسوی-انگلیسی و سرانجام هم در آتاکمز آمریکایی عنوان شد که همه این‌ مخاطرات ادعایی هم یکی پس از دیگری و با عدم موفقیت سطح قبلی کنار گذاشته شده و ارسال سلاح در سطح بالاتری ادامه یافت. هیچکدام از این گذار به سطوح بالاتر در آن عرصه البته تأثیر تعیین کننده ای بر روال جنگ نداشت به این دلیل که طرف مقابل نیز با پاسخهایی در همان سطح و بالاتر وارد عمل شد. پس از آن که موشکهای دوربرد غربی به سمت روسیه روانه شدند بود که روسیه نیز حملات گسترده به تأسیسات انرژی در سرتاسر اوکراین را آغاز کرد. تا آن زمان خبری از چنین حملاتی نبود. به عبارت دیگر، سطح پاسخ روسیه نیز به تناسب سطح پاسخ غرب تعیین می شد.

این منطق جنگ است و در جبهه خاورمیانه نیز همان منطق عمل می کند. و از همان ۷ اکتبر معلوم بود که در دو سوی تقابل خونین منطقه ای یک سوی تقابل هیچ ابایی از بالا بردن سطح رویارویی نداشت در حالی که تمام هم و غم سوی دیگر بر امتناع از ورود به سطح بالاتر نزاع قرار داشت. به استثناء غزه، و سپس یمن، محور مقاومت در تمام جبهه های دیگر سیاستی را در پیش گرفت که مبتنی بر مهار تشنج در منطقه و گذار تقابل خونین نظامی و نسل کشی به مجاری دیپلماتیک یا به عبارتی دیپلماتیزه کردن طوفان الاقصی و تمام جبهه های جانبی آن بود. نتایج فاجعه بار این استراتژی برای محور مقاومت امروز در مقابل چشم همگان آشکار است. نه تنها حماس و جبهه مقاومت فلسطین اکنون با بود و نبود مواجه است، بلکه همچنین حزب الله لبنان نیز جایگاه برتر ملی و منطقه ای خود را از دست داده و اکنون در مقابل پرسش بودن یا نبودن قرار گرفته است. و البته ضعیفترین حلقه این محور، دولت بشار اسد در سوریه، به کلی محو شده و جای خود را به القاعده دیپلماتیک داده است. مهم‌تر از همه این‌ها اسرائیلی که در یک قدمی نابودی قرار داشت، اکنون وارد فازی از گسترش تصرفات سرزمینی شده و تا اینجای کار بخشهای وسیعی از جنوب سوریه را نیز به اشغال خود درآورده است.

و مسأله اصلی این است که عامل تعیین کننده در این چرخش اوضاع نه قدرت نظامی اسرائیل و حامیان آن بلکه قدرت سیاسی آنان بود و مرکز این قدرت سیاسی نیز نه در تل آویو و بیت المقدس، بلکه در تهران قرار داشت. بله، در تهران. در تهران، در قلب آرایش دشمن بود که ترمز مهار محور مقاومت، این منبع ناپیدای قدرت اسرائیل، قرار گرفته بود و هنوز هم قرار گرفته است. از نقطه نظر نظامی ماشین جنگی اسرائیل در مقابل توانائی نظامی ایران هیچ ابزار بازدارنده ای در دست ندارد. نه جنگنده های آن به کار می‌آیند که برای ورود به حریم ایران ناچار به سوختگیری هوایی خواهند بود و نه حتی زرادخانه اتمی آن که در صورت حمله متقابل ایران به دیمونا نابودی خود اسرائیل را به دنبال خواهد داشت. با این همه قدرت بازدارندگی اسرائیل در حدی بود که در تمام دو سال اخیر ماشین نظامی ایران را اگر نگوئیم فلج، لااقل سِر و کرخت کرده بود. این قدرت در داخل خود ایران بود: جامعه مدنی ایرانی در تمام سطوحش. در یک کلام شاکله اصلی طبقه سرمایه دار در ایران با تمام اعوان و انصارش در فرهنگ و سیاست، از دانشگاهها تا اتاقهای بازرگانی و از روشن‌فکر سکولار تا اصلاح طلب و تا ناراضی درون نظام و سرنگونی طلب و برانداز، از مذهبی تا چپ و سلطنت طلب. چهارچوبهای کلی سیاست ورزی نظام را اکنون سالهاست که این نیرو رقم می زند. برد موشکهای ایران را سوخت جامد آن‌ها تعیین نمی کند، اراده این نیرو تعیین می کند. به همین دلیل هم بود که پس از ترور اسماعیل هنیه و سید حسن نصرالله و ویران کردن غزه و بیش از ۲۰ هزار کودک قربانی، برد موشکهای ذوالفقار و فاتح و فجر و آرش و همه و همه آنهای دیگر به صفر کیلومتر رسید در حالی که برد موشکهای یمنی در همان بازه زمانی بیشتر و بیشتر هم شد.

آنچه در این تقابل اتفاق افتاد این بود که با هر درجه‌ای افزایش سطح تنش از سوی محور عبری-غربی (و بخشا عربی) در دوره اخیر، این نیروی تعیین کننده در نقش مانعی برای عبور ایران به سطح معادل تنش از سوی مقابل وارد عمل شد. و در سطحی که جدال امروز در جریان است، ابزارهای سطوح پیشین دیگر کارساز نیستند. سطح امروز جدال سطح نابودی طرف مقابل است، سطح سوریه سازی است، سطح زدن سر طرف مقابل بر خلاف عرف تمام جنگهای دوران مدرن است، سطح زیر پا گذاشتن تمام قواعد جنگی بین‌المللی تا حد آخر آن است. جدال وارد این سطح شده است و طرف اسرائیلی با جابجایی ساختار قدرت خویش و کنار زدن اشکنازی ها و جایگزینی آن‌ها با میزراحی های آخرالزمانی در این سطح در میدان حضور دارد در حالی که در ایران زمام امور سالهاست از دست میزراحی های اسلامی خارج شده و سرنوشت جامعه در اختیار اشکنازی های اسلامی جامعه مدنی قرار گرفته است. در «جنگ اراده ها»یی که رهبر می‌گفت، آن‌ها برنده اند و جمهوری اسلامی بازنده و اکنون موشک دیگر عامل تعیین کننده نیست، اراده است. اشاره رهبر در نماز عید فطر مبنی بر حمله دشمن از داخل نیز مبین همین امر است.

عطوان اشتباه می کند. با این قدرت بازدارندگی اسرائیل، آن نمایش موشکی نشانه قدرت جمهوری اسلامی نبود، نشانه ضعف آن بود.

بهمن شفیق

۱۲ فروردین ۱۴۰۴

۱ آوریل ۲۰۲۵