استراتژی های قورباغه: دو سوی ماراتون اوکراین

نوشتۀ: بهمن شفیق
1 Comment

او درست می‌گوید که غرب دوز حمایت از اوکراین را به طور تدریجی بالا می‌برد تا با واکنش شدید روسیه مواجه نشود. اما این محصول یک استراتژی هوشمندانه نیست. سیر تحولات به خوبی نشان می‌دهند که این محصول در افتادن به یک ورطه استراتژیک است، درافتادن به موقعیتی که از آن دیگر نمی‌توان بیرون آمد. دقیقاً به همین دلیل هم این افزایش حمایت تدریجی نشانه فقدان استراتژی است، خود این باصطلاح استراتژی در حقیقت از سوی روسیه به غرب تحمیل شده است.

ریا نووستی روسیه مقاله‌ای خواندنی منتشر کرده است از ایرینا آلکسینس تحت عنوان «با افزایش حمایت نظامی از کی‌یف، غرب در تله ای که خود گذاشته بود گرفتار شد». مقاله‌ای است در خور تعمق. اما قبل از هر چیز اشاره به این نکته هم لازم است که این نخستین مقاله‌ای نیست که در رسانه‌های روسی منتشر می‌شود و ارزش تعمق دارد. ریانووستی را می‌توان با مثلاً صدای آلمان، اشپیگل و یا گاردین در انگلیس و واشنگتن پست مقایسه کرد. اما تفاوت سطح ژورنالیسم آن با رسانه‌های نامبرده حیرت انگیز است. در حالی که حضرات ژورنالیست غربی در چرکنویسهای منتشر شده اشان کمترین وقعی به استدلال و بررسی واقعیتها نمی‌گذارند و از سر تا پای نوشته هایشان مملو از نفرت و کینه و تحقیر دشمن (فرقی نمی‌کند دشمن که باشد) است، در نوشته‌های ژورنالیستهای رسانه‌های پر تیراژ روسی با ادبیاتی مواجه می‌شوید که علیرغم نفرت پراکنی بیکران غربی‌ها نسبت به دولت و جامعه روسیه، اساساً بدون نفرت پراکنی و با استدلال به بررسی موضوعات می پردازند. ایرینا آلکسینس نیز از این دست ژورنالیستها است.

او به بررسی انعکاس موضوع ارسال تانکهای آبرامز و لئوپارد و چلنجر در سایت پولیتیکو می‌پردازد و از قول آن سایت نقل می‌کند که منابع اظهار داشته‌اند که غرب به تدریج سطح حمایت نظامی از اوکراین را بالا می‌برد تا «باعث یک واکنش شدید از سوی روسیه نشود». یک منبع به خبرنگار پولیتیکو گفته است که «بسیاری از کشورها در غرب بر این باورند که اگر اوکراین را با تمام تجهیزاتی که از ما خواسته اند تجهیز کنیم واکنش شدیدی از سوی روسیه خواهد داشت که از جمله جنگ اتمی را هم شامل می شود».

آلکسینس نتیجه می‌گیرد که بر این اساس نزد غرب تنها ابزاری که برای روسیه برای یک واکنش قوی باقی می‌ماند سلاح هسته ای است و از آنجا که این مرگبار خواهد بود باید از آن اجتناب نمود. این آخر استدلال غرب است. بر همین اساس استراتژی غرب برای دستیابی به هدف پختن آرام قورباغه است. یعنی بالا بردن سطح تدریجی تقابل، گام به گام، بدون برانگیختن این احساس که این آخر کار است و تنها چیزی که باقی‌مانده است فشار بر دگمه سرخ [سلاح اتمی] است.

او معتقد است که باید اذعان نمود این یک رویکرد کارآ است. اما فقط یک مسأله در این میان هست. روسیه هم میخواهد به آرامی خود غرب را بپزد – و پیشرفتهائی جدی هم در این زمینه داشته است.

وی سپس به مشکلات سیاسی ای می‌پردازد که مثلاً حضور تانکهای آلمانی در جنگ با روسیه می‌توانند ایجاد کنند و به موضوعی میپردازد که از نظر وی مهم‌تر از موضوع تانکهاست. می‌گوید از نظر غربی‌ها اوکراین برای یک جنگ هیبریدی علیه روسیه یک کاندیدای ایده‌آل بود. آن‌ها سربازان فوق‌العاده‌ای هستند که می‌توان تا آخرین نفر آن‌ها را جلو فرستاد. همزمان این تصور هم بود که آن‌ها با سلاحهای قدیمی ساخت شوروی می جنگند که کوهی از آن در اوکراین وجود داشت و بسیاری هم در کشورهای اروپای شرقی. نقشی که برای ناتو باقی می‌ماند در اختیار گذاشتن ابزارهای نوین اطلاعات و ارتباطات و رساندن مزدور و تأمین مالی بود. بنا بر این نقشه اولیه، روسیه باید در تمام زمینه‌ها در هم می شکست. اول با تلفات سنگین در جبهه و بعد با کنترل مناطق تصرف شده اما ویران شده در اثر جنگ و چپاول سه دهه ای قبل از آن. و هر چه بیشتر به سمت غرب می رفت، با مردمی روبرو می‌شد که هم باید آن‌ها را سیر می‌کرد و هم هدف سیر بی پایان عملیات خرابکارانه آن‌ها با بهترین حمایتهای اروپا و آمریکا قرار می گرفت.

اما عملیات ویژه نظامی طور دیگری پیش رفت. خود را با شرایط این نقشه ها منطبق کرد و به طور افراطی ای یک سیر کم عجله را در پیش گرفت. برخی موفقیتهای نظامی ارتش اوکراین در ماههای پاییز هم دولتهای غربی را به این اطمینان خاطر رساند که می‌توان روسیه را با یک شکست نظامی داغان کرد. ایده ای که دو دستی به آن چسبیدند. غرب همه چیز را برای دست یافتن به این خروجی به کار گرفت و حالا با نتایج تصمیم خود روبرو شده است.

غرب مجبور شد به طور کامل از اوکراین حمایت کند برای این که آنجا دیگر اقتصادی باقی نمانده بود. در مقابل حبابهای تریلیون دلاری در بازارهای جهاین و ماشین‌های چاپ پول این‌ها هزینه زیادی نبودند اما با این همه ما از مبالغ چندین میلیاردی صحبت می‌کنیم. این هزینه ای نبود که از ابتدا در نقشه اولیه در نظر گرفته شده بود . با حدت گیری بحران اقتصادی این مبالغ هم می‌توانند به امری حساس بدل شوند.

بعد تجیزات ساخت شوروی تمام شد. ایده ارسال لئوپارد و آبرامز و سایر سلاحهای مدرن از هر نظر ایده بدی است. هم به خاطر این که گران است و هم به خاطر این که باید از انبارهای ذخیره خود آن‌ها ارسال شودکه تا همین جا هم رو به اتمام است. تازه معلوم هم نیست که این تجهیزات در میدان نبرد با روسیه چگونه عمل خواهند کرد [اسکات ریتر از این میگوید که برای تانکهای آبرامز بین 5 تا 6 ساعت کار تعمیرات و مراقبت در ازای هر یک ساعت مورد نیاز است. آن هم توسط افراد آموزش دیده و با ابزارهای لازم.]

اما آلکسینس به نکته بسیار مهم‌تری می پردازد. می‌گوید اما اکنون یک دردسر بسیار بزرگ‌تر در حال ظاهر شدن است و در آینده این بزرگترین دردسر خواهد بود. نه تجهیزات و تسلیحات، بلکه سربازهای اوکراینی رو به اتمام اند. اکنون از سرتاسر اوکراین گزارش می‌رسد که موج بعدی بسیج عمومی آغاز شده است و کارشناسان معتقدند که این حداکثر به بسیج 200 تا 300 هزار سرباز منجر خواهد شد و بعد از آن دیگر سربازی در کار نیست. بنا بر این در تابستان یا پاییز غرب با یک مشکل همه جانبه روبرو خواهد بود: دیگر کسی را در اوکراین برای جنگیدن نخواهد داشت. آن موقع است که باید یک تصمیم بسیار دشوار تر از تصمیم کنونی برای ارسال تانکها اتخاذ کند: یا باید اعتراف به شکست کند و مثل افغانستان صحنه را ترک کند و یا ارتش های خودش را برای جنگ با روسیه بفرستد.

مسأله این است که غرب نمی‌تواند به شکست خود اعتراف کند. چنین اعترافی نتایجی فاجعه آمیز برای آن خواهد داشت. روسیه همواره گفته است که این یک جنگ بین مرگ و زندگی است و اگر این جنگ را ببازد دیگر روسیه ای وجود نخواهد داشت. حال برای غرب هم همین است. اما موقعیت غرب بسیار مشکل‌تر از تنها فرو پاشیدن نظم تک قطبی و یا بحران در نظام مالی دلاری جهان است. سلطه نیم هزار ساله غرب بر جهان است که دارد به پایان خود نزدیک می شود. نیم هزار سال غرب سلطان بر فراز قله بود: پیشرفته‌تر از همه، ثروتمندتر، قدرتمندتر، شکوفا تر، آزاد تر. و این در مقابل دیدگان ما دارد محو می شود.

او سرانجام به طرح این پرسش می‌پردازد که غرب چه خواهد کرد و میگوید که این بدبینی هم وجود دارد که دست به هر کاری بزند. [روشن است که منظور وی جنگ اتمی است. آندره مارتیانوف اما با قطعیت می‌گوید که دست به این کار نخواهند زد برای این می‌خواهند زنده بمانند و می‌دانند که با دست زدن به این کار خودشان زنده نخواهند ماند.]

آلکسینس سرانجام در فراز پایانی مقاله عنوان می‌کند که غرب برای رستگاری خود به دنبال پیروزی نظامی بر روسیه رفت. حال در این مسیر گیر افتاده است و بیشتر و بیشتر دچار عصبیت می‌شود برای این که وقایع میدانی مطابق انتظارات آن پیش نمی روند. در آینده نزدیک ما با این پرسش روبرو خواهیم شد که آیا با عواقب تصمیم خود روبرو خواهد شد و وهر ماخت [ارتش آلمان نازی که آلکسینس از آن نام می‌برد و نه از نام کنونی بوندس وهر] و سیار نیروهای ناتو وارد میدان نبرد اوکراین خواهند شد یا نه.

نمی‌توان با نکاتی که آلکسینس طرح نمود موافقت نداشت. حقیقتاً سیر نبرد همانطور پیش رفت که او می گوید. اما در یک نکته او اشتباه می کند. آنجا که در آغاز نوشته اش استراتژی قورباغه غرب را هوشمندانه ارزیابی می کند.

او درست می‌گوید که غرب دوز حمایت از اوکراین را به طور تدریجی بالا می‌برد تا با واکنش شدید روسیه مواجه نشود. اما این محصول یک استراتژی هوشمندانه نیست. سیر تحولات به خوبی نشان می‌دهند که این محصول در افتادن به یک ورطه استراتژیک است، درافتادن به موقعیتی که از آن دیگر نمی‌توان بیرون آمد. دقیقاً به همین دلیل هم این افزایش حمایت تدریجی نشانه فقدان استراتژی است، خود این باصطلاح استراتژی در حقیقت از سوی روسیه به غرب تحمیل شده است.

در سوی دیگر نبرد اما قضیه فرق می کند. روسیه با عملیاتی سریع وارد یک جنگ مانوری شد و بعد با همان سرعت نیز از جنگ مانوری به سمت جنگ موضعی فرسایشی تغییر جهت داد و تمام نیروهای نظامی خود را در حین نبرد تغییر سازمان داده و با اشکال جدید نبرد منطبق نمود. همه این‌ها بر متن صنعتی که به خوبی از توانائی تولید سلاحهای مورد نیاز برخوردار است، مردمی که اهمیت لحظه تاریخی کنونی را درک می‌کنند و اقتصادی که نشان داده است در مقابل فشارها از پا در نخواهد آمد. به این لیست می‌توان باز هم اضافه کرد. اما نه فقط این، بلکه در سوی دیگر یعنی در غرب هم آرایش جوامع غربی به گونه‌ای بود که برای روسیه راه دیگری به جز این باقی نمی ماند. به این امر باید در فرصت دیگری باز هم پرداخت. اما یک نکته بسیار مهم دیگر نیز هست و آن این که این روسیه بود که در آغاز ابتکار عمل را به دست گرفت و نیروهای خود را وارد اوکراین کرد. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید اگر روسیه دست به این کار نمی‌زد و حمله قطعی اوکراین به دنباس با فاصله چند روز یا حداکثر چند هفته بعد از آن آغاز می‌شد، سیر وقایع امروز چگونه بود. اما در یک نکته تردیدی نیست. در سطح کلان و فراتر از میدان نبرد، روسیه مدتها است که استراتژی قورباغه را دنبال می کرد. استراتژی قورباغه برای روسیه است که دارد به خوبی جواب می دهد، نه برای غرب. غرب ادای استراتژی را در می‌آورد در حالی که فاقد استراتژی است. یا به قول سون تسه:

«تاکتیک بدون استراتژی هیاهوی پیش از شکست است».

دلیل آن چیست؟ باز هم به قول سون تسه:

«اگر تو خودت و دشمنت را می‌شناسی، دیگر نباید هراسی از خروجی صدها جنگ داشته باشی. اگر خود را می‌شناسی اما دشمن را نه، برای هر پیروزی که به دست می آوری متحمل شکستی نیز خواهی شد. اگر تو نه دشمن و نه خود را می شناسی، در هر نبردی شکست خواهی خورد». روسیه گزینه اول سون تسه را به نمایش می‌گذارد و غرب گزینه سوم را. و این اتفاقی نیست. در فرصتی مناسب به این خواهیم پرداخت که چرا چنین شده است.

7 بهمن 1401

27 ژانویه 2023

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.
  • This commment is unpublished.
    محسن · 1 years ago
    با سلام و درودهایِ رفيقانه !
    در ضمن بايد از خوش بيني های افراطي و گاه حتي خطرناک پرهيز نمود. نبايد از تجربهً چند صد سالهً دسيسه و فريب سرمايه داری و امپرياليسم و انجامِ اقداماتِ جنايتکارانهً آن غافل بود. چه تضميني وجود دارد که غربِ موردِ بحث وقتي خود را در باتلاقِ شکست احساس کند نابودی خود را به نابودیِ روسيه و بقيهً جهان گره نزند و تمامي ِ سلاح هایِ اتمي اش را به کار نگيرد؟ ثروت و نيروی نظاميِ ناتو و ديگر کشورهایِ هم پيمانِ آن را نبايد دستِ کم گرفت. اگر اشتباه نکنم حدودِ 40 ميليون نفر از توده های خلقِ اتحاد شوروی/ روسيه طي صدسال گذشته در برابر تجاوزاتِ امپرياليستي و در دفاع از منافعِ توده هایِ ديگر نقاط جهان قرباني شده اند و نبايد گذاشت فاجعه و جنگِ ديگری بر اين مردم تحميل شود. لذا به نظرِ من به جایِ تآکيدِ افراطي بر قدرت نظامي روسيه و هوشمندیِ استراتژيکِ آن، بايد در لحظهً خطيرِ کنوني بيشتر به تبليغِ ضدِ جنگ، خلعِ سلاحِ ناتو و عقب نشينيِ آن از مرزهایِ روسيه پرداخت. چرا که اين تاکتيک امکان بسيجِ سريع و بيشترِافکارِ عموميِ جهاني و افشایِ غربِ امپرياليست را در پي خواهد داشت و در نهايت با هزينهً کمتری شکستِ غربِ جمعي را باغث خواهد شد. 
    • This commment is unpublished.
      بهمن شفیق · 1 years ago
      @محسن با سلام متقابل رفیق،
      با پوزش از تأخیر در جواب. خوب به صحنه تحولات نگاه کنید. آنچه در یادداشت آمده خوش بینی افراطی نیست، یک ارزیابی کاملا واقع بینانه است. دسیسه و فریب حتی اگر چند هزار ساله هم باشند نمی توانند ناتوانی مادی واقعی را جبران کنند. ناتو الآن در چنین وضعیتی است. بر خلاف تصور شما، بزرگنمائی کردن خطر آن راه مقابله با آن نیست، نشان دادن ضعف آن است که می تواند انبوه خوش باوران و طرفداران سینه چاک ناتو و غرب را سر عقل بیاورد. می تواند، نه این که حتما می کند.
      در مورد تأثیر افکار عمومی هم با نظر شما موافق نیستم. اتفاقا این خوش بینی افراطی است که تصور کنیم اولا افکار عمومی را با بحث می توان تغییر داد و ثانیا افکار عمومی می توانند تجاوزگری به قول شما و حقیقتا چند صد ساله را متوقف کنند. زور برای این کار لازم است تا نخست آن سلطه را در هم بشکند و باعث شکاف در افکار عمومی هم شود. کاری که روسیه در حال انجام آن است. 
      موفق باشید