آماده هستید آقای بخشی؟

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

اکنون روشن است که طرح او چیست. آهی به مثابه یکی از اصلی‌ترین کارچاق کن ها و دلالان سیاسی متعلق به الیگارشی سرنگون شده سلطنتی طرحی برای تشکیل دولت آینده ارائه می‌دهد که در آن کادرهای سیاسی تصدی داد و ستدهای پارلمانی را بر عهده خواهند داشت و کادرهای اجرائی هم وظیفه گرداندن دولت را. جنبش کارگری نیز زیر مجموعه‌ای خواهد بود از این «کادرهای اجرائی». و البته که از میان این کادرهای اجرائی اسماعیل بخشی از پست بالاتری برخوردار خواهد گردید.

مایکل کورلئونه در صحنه ای از فیلم پدرخوانده از کارلو همسر خواهر خود که برادر بزرگ وی سانی را به کشتن داد می‌خواهد که به او بگوید چه کسی به وی مأموریت کشاندن سانی به قتلگاهش را داده بود. به او می‌گوید که می‌دانم توبودی. فقط به من جواب نده که من نبودم. به شعور من توهین نکن.

هیچ‌گاه هیچ برنامه‌ای از ایران اینترنشنال و منو تو و در سالهای اخیر بی بی سی را نگاه نکرده ام. به این دلیل خیلی ساده که از همان لحظه اول نمی‌توان بر این احساس غلبه کرد که آن تفاله ها دارند بی پروا و آشکارا به شعور آدم توهین می کنند. همانطور که نمی‌توان روزنامه های زرد اروپائی از قبیل بیلد آلمان و سان انگلستان را در دست گرفت و دچار این احساس نشد که خود آدم دارد در ابتذال شریک می شود. احساسی که البته در سالهای اخیر و با زرد شدن آن ژورنالیسم سابقاً جدی امثال اشپیگل و نیویورک تایمز و واشنگتن پست به آن‌ها نیز بسط یافته است. در میان رسانه‌های فارسی زبان، ایران اینترنشنال البته ممتاز ترین نماینده ابتذال وولگاری است که تبلور فرهنگ مسلط طبقه متوسطی ایران است.

با خبر شدم که این ارگان شاخص ابتذال گفتگوئی را ترتیب داده است که شهریار آهی طرف اصلی آن بود و در این گفتگو نشانه‌های روشنی از تغییراتی جدی در اپوزیسیون برانداز طرح شده است. لازم بود پیه شنیدن آن را به تن مالید و حقیقتاً نیز ارزش داشت.

اساس بحث آهی بر آن است که تشکیل ائتلافی از احزاب کنونی اپوزیسیون امکانپذیر نیست. به این ترتیب وی آب پاکی بر دست سازماندهندگان مجموعه تلاشهائی می‌ریزد که در هفته‌های اخیر و همراه با فروکش کردن جنبش رنگین کمانی ایجاد یک رهبری سیاسی برای آن از طریق ائتلافی گسترده – از مجاهدین تا سلطنت طلبان و چپ و دستجات کردایتی تا جمیع تک تیراندازان رسانه ای مدعی رهبری از قبیل اسماعیلیون و علی نژاد و فخر آور و جوانمردی و بنیادی و غیره و غیره – در جریان بود. جنبش رنگین کمان البته توانست تمام این طیف را زیر یک چتر واحد به خیابان بکشاند. اما به همان سرعت که این واقع شد، به همان سرعت نیز ناتوانی آن برای شکل دادن به یک آلترناتیو مدعی و پایدار نیز آشکار گردیده بود. لازم بود بر این وضعیت فائق آمد و مجاهدت برای تشکیل آن ائتلاف گسترده پاسخی بود به این نیاز تا ماکرون بتواند با خیال راحت رهبران دولت آینده خیالی ایران را مخاطب قرار دهد. آهی به درستی به این نتیجه رسیده است که این تلاشی خواهد بود سترون. معتقد است که با این احزاب موجود نمی‌توان به چنان ائتلافی رسید برای این که از نظر وی این احزاب برای طرح حکومت آینده به زعم خود شکل گرفته‌اند در حالی که به زعم وی امروز مسأله محتوای این حکومت آینده نیست، تشکیل آلترناتیوی برای حکومت کنونی است. می‌گوید ابزار کار باید برای انجام کار مناسب باشد و با احزاب کنونی نمی‌توان جمهوری اسلامی را ساقط کرد. با جرثقیل نمی‌توان چمن را کوتاه کرد.

از تناقضات بحث آهی بگذریم که از سوئی مسأله را نه در نوع حکومت آتی، بلکه در ایجاد آلترناتیو برای شرایط فعلی جستجو می‌کند در حالی که آلترناتیو خود بدون روشن بودن طرح حکومت آتی بی‌معناست. به عبارتی، آهی مسأله ای کهنه را در بیانی جدید طرح می‌کند و از این نقطه نظر هیچ چیز جدیدی در طرح وی نیست. در اپوزیسیون ایرانی نیز سالها در این جهت تلاش به عمل آمد که ائتلافهائی فراتر از آلترناتیو مطلوب این یا آن تک جریان شکل بگیرد. همان چیزی که آهی امروز به عنوان چیزی جدید طرح می کند. و همه این تلاشها هم ناموفق ماند. نه مقدمتا به دلیل این که دست اندرکاران آن از انعطاف لازم برخوردار نبودند، بلکه اساساً به این دلیل که لازمه رسیدن به چنین وحدتی نخست دستیابی به اجماعی اجتماعی است. مادام که لیبرالیسم ایرانی در درون نظام جمهوری اسلامی حضور مؤثر در شکل دادن به قدرت سیاسی داشت، این اجماع به نحوی حاصل بود. تقسیم کاری روشن بین اپوزیسیون برانداز – چپ و راست – از یک سو در جهت اعمال فشار برای هدایت جامعه به سمت مبانی بازار آزاد و دمکراسی و پیوستن به غرب و از سوی دیگر نیروهای درون نظام برای تحقق گام به گام این مسیر. با کاهش نقش لیبرالیسم ایرانی در درون ساختار سیاسی نظام، این اجماع از بین رفت و نیاز به اجماعی جدید بود. امری که تمام اپوزیسیون تاکنونی از دستیابی به آن ناتوان بود. علیرغم تمام دم و دستگاه رسانه ای اش. جنبش طبقه متوسطی رنگین کمان دقیقاً همین امکان را فراهم کرد. مشکل این جنبش اما در آن بود و هست که این جنبشی از سوی طبقه ای در حال پیشروی نیست. جنبشی نیست که بتواند الگوی اجتماعی نوینی را ارائه دهد. جنبشی است متشکل از خرده فرهنگها و سراپا پر از تناقض که در سطح جهانی نیز اصلی‌ترین نمایندگان آن – اروپای واحد و جریان گلوبالیست درون آمریکا – در نامساعدترین وضعیت خویش بعد از دوران پسا جنگ سردی قرار گرفته اند. و دقیقاً به همین دلیل نیز هست که این جنبش نتوانسته و نخواهد توانست فراتر از رخدادهای لحظه‌ای صف واحدی از مجاهد و سلطنت طلب و سوسیال دمکرات و جندریست و فمینیست و ناسیونالیست قومی و حنفیست و وهابیست ایجاد کند. از این چهل‌تکه لحافی در نمی آید.

آهی به این پی برده است و راه برون رفت را در فراتر رفتن از این اپوزیسیون می بیند. معتقد است که اپوزیسیون برای منشور نویسی های زیبا تشکیل شده است. معتقد است که از میان این جماعت کسانی آزاد خواهند شد که آمادگی این فراتر رفتن را هم داشته باشند. از این هم پیش تر می‌رود و خبر می‌دهد که این فقط یک تصور نیست و هم‌اکنون نیز این روند آغاز شده است و کسانی از جریانات مختلف اپوزیسیون به طور مرتب گفتگوهائی در این جهت را دنبال می کنند، بدون آنکه جزئیات بیشتری از آن را بر ملا کند.

تا اینجای قضیه چیز تازه‌ای نیست. چیز تازه در بحث وی تقسیم‌بندی ای است که در آرایش آتی بین دو طیف مختلف انجام می دهد: طیف سیاسیون و طیف فعالان اجتماعی. دو طیفی که از نظر وی دو وظیفه متفاوت را دنبال می کنند. طیفی از کادرهای سیاسی «که هنرشان داد و ستد پارلمانی» است و برای برقراری پیوندها و ارتباطات و وصل شدن به تکنوکراتهائی که قادر به حل مسائل اساسی کشورند و همچنین نزدیک کردن نهادهای مدنی موجود در داخل کشور و جوانان تظاهر کننده و غیره. اما این طیف کادرهای سیاسی نیست که کشور را می گرداند. طیف فعالان نهادهای مدنی، جنبش کارگری و امثالهم است که «کشور را می گرداند» و آن طیف کادرهای سیاسی باید به این طیف وصل شود. اگر نه، این یک رهبری توخالی خواهد بود. مسأله اساسی این است که وی در تمییز بین این دو گروهبندی طیف فعالان جنبشهای اجتماعی در داخل کشور را به عنوان طیفی از کادرهای اجرائی طبقه می‌کند که «میتونه اعتمادی در داخل مردم به وجود بیاورد». بینگو. یعنی این که آن طیف سیاسی، تمام آن سران احزاب و دستجات و مزدور ژورنالیستها و سلبریتی ها و امثالهم قادر به‌ به وجود آوردن چنین اعتمادی نیستند. این حرف تازه اوست و این حرف یعنی این که لازم است یک جابجائی بین این دو طیف صورت بگیرد به گونه‌ای که طیف کادرهای اجرائی از وزن و اعتبار بیشتری در این ائتلاف برخوردار شوند. هر چه باشد آن‌ها هستند که می‌توانند این اعتماد به اپوزیسیون را بین مردم ایجاد کنند نه ایران اینترنشنال و منوتو و بی بی سی و حزب چپ و حزب جمهوریخواهان ملی و مشروطه خواه و غیره.

همین تغییر و جابجائی است که در ادبیات او نیز نمودار می‌گردد و در همین مصاحبه نیز خود او گامهای روشنی در این جهت بر می دارد. بارها از کارگران و زندانیان سیاسی و نهادهای مدنی نام می‌برد که در دستگاه سیاسی پیشنهادی وی دیگر نقش نیروهائی را بازی نمی‌کنند که باید از آنان حمایت کرد. فراتر از آن این‌ها به مثابه نیروهای اعتماد سازی قلمداد می‌شوند که وجودشان در ائتلاف نوین آینده امری حیاتی است و بدون آن‌ها چنین ائتلافی فاقد معنا خواهد بود.

همه این‌ها البته می‌توانند به مثابه تحولاتی در درون اپوزیسیون قابل توجه باشند. برای سیاست ورزی کمونیستی اما این مهم است که وی در این تبیین آشکارا نقش ویژه ای برای فعالان جنبش کارگری نیز قائل می‌شود. البته نه با بیانی آشکار، بلکه با وزنی که در طول کل مصاحبه نخست برای حزب چپ قائل می‌شود – در طول مصاحبه از میان احزاب سیاسی نام این حزب بیش از دیگران از جانب او به میان می‌آید – و سپس با اشاره های مختلف به کارگران و به طور اخص با نام بردن از اسماعیل بخشی.

هنگام صحبت از نهادهای مدنی و کارگری معتقد است که آن‌ها مؤلفه هائی هستند که قدرت را در دولت آینده شکل می‌دهند اما خیلی از آن‌ها الآن آزاد نیستند: «طبیعت یک دولت توتالیتر این است که نهادهای مدنی را از بین می‌برد و آن‌ها را از درون به تشکلهای زرد تبدیل می کند. من دارم واژه‌های اسماعیل بخشی را به کار می برم». روشن است که فی المثل کانون نویسندگان یا انجمن حقوق بشر مد نظر وی نیستند. آن‌ها را نمی‌توان تشکلهای زرد نامید. این تشکلهای کارگری اند که مد نظر آهی هستند و در تلاش برای تغییر این تشکلهای کارگری است که وی به یاری اسماعیل بخشی نیازمند است و در رسانه وزین ایران اینترنشنال برای او پپسی باز می‌کند تا مخاطبین هر چه بیشتری برای پذیرش نقش برجسته تری از سوی او در آینده آماده شوند. امری که وی در ادامه گفتگو صریح‌تر بیان می کند: «عرض کردم که محمد حبیبی و اسماعیل بخشی باید یک جائی با این مدعیان احزاب اپوزیسیون خارج به هم وصل بشند» و این برای او حیاتی است.

اکنون روشن است که طرح او چیست. آهی به مثابه یکی از اصلی‌ترین کارچاق کن ها و دلالان سیاسی متعلق به الیگارشی سرنگون شده سلطنتی طرحی برای تشکیل دولت آینده ارائه می‌دهد که در آن کادرهای سیاسی تصدی داد و ستدهای پارلمانی را بر عهده خواهند داشت و کادرهای اجرائی هم وظیفه گرداندن دولت را. جنبش کارگری نیز زیر مجموعه‌ای خواهد بود از این «کادرهای اجرائی». و البته که از میان این کادرهای اجرائی اسماعیل بخشی از پست بالاتری برخوردار خواهد گردید. این که بخشی حاضر باشد به این حد از غنیمت در حد یک «کادر اجرائی» رضایت داده و «داد و ستد پارلمانی» را به آهی و دوستانش واگذار کند، پرسشی است که خود او باید جواب دهد. پرسش اصلی این است که این کار چاق کن مرتبط به مراکز مالی و سرویسهای امنیتی منطقه و غرب چرا در صدد ارتقاء موقعیت اجتماعی کسی بر آمده است که طی سالهای گذشته و در جریان اعتصابات کارگران هفت تپه ظاهراً حتی حاضر نبود یک قدم نیز از «نان، کار، آزادی، اداره شورائی» عقب نشینی کند؟ آهی در بخشی چه دیده است که اینگونه به طیب خاطر او را وارد بازی اپوزیسیون تا مغز استخوان سرمایه پرست وارد می کند؟ پاسخ فقط می‌تواند در این باشد که او به مثابه یک کارکشته به درستی تشخیص داده است که ورای شعار پردازی در باب «نان، کار، آزادی، اداره شورائی» اسماعیل بخشی از نظر عینی در تمام این سالها به مثابه نفوذی جامعه مدنی در درون جنبش کارگری عمل کرده است و نه به مثابه یک فعال سوسیالیست جنش کارگری. از این منظر شعار پردازی های وی نه تنها متضمن خطری برای دولت آینده آقای آهی نیستند، بلکه حتی به نفع آن نیز هستند. دقیقاً با این شعار پردازی ها است که او می‌تواند «اعتماد مردم» و به طور اخص کارگران را نیز جلب کند.

در آلمانی ضرب‌المثلی هست که میگوید هر طور که در جنگل فریاد بزنید پژواک همان را خواهید شنید. این که آهی چنین افتخاری را به بخشی اعطا می‌کند پژواک عمل اجتماعی خود بخشی است.

برای جنبش کارگری به طور عموم و کارگران هفت تپه به طور اخص البته این فقط مایه تأسف است. کارگرانی که جسورانه برای احقاق حقوق خویش جنگیدند اما نالایق ترین رهبران را از درون خویش بیرون دادند. رهبرانی که در دو سوی جدال بین اپوزیسیون و پوزیسیون هر چه بیشتر از هویت طبقاتی خویش فاصله گرفته و در جلد سلبریتی هائی برای دو سوی نظام و ضد نظام فرو رفتند. بخشی همان رضا رخشان است اما برای اپوزیسیون. آینده سیاهی در انتظار جنبش کارگری خواهد بود اگر که نتواند این نسل رهبران را به بایگانی بسپارد.

10 دی 1401

31 دسامبر 2022

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

سیستم ارسال دیدگاه توسط CComment