در تدارک کنفرانس: ما چه میگوئیم؟ چرا کنفرانس؟

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

نه تنها تاریخ تراژیک جنبش کمونیستی در قرن بیستم، بلکه همچنین تعرض سنگین بورژوازی پست مدرن در چهار دهۀ اخیر و تسلط فائقۀ فردگرائی و اشاعۀ وسیع پسا مارکسیسم پست مدرن در میان چپ، ایدۀ تحزب کمونیستی را آن چنان به ایده ای مهجور و مسخ شده تبدیل کرده اند که حتی نزدیک شدن به آن سوء ظن برانگیز جلوه گر می شود

 

انتشار بیانیه "در تدارک انقلاب اجتماعی – بیانیه ای در تجدید سازمان کمونیسم معاصر" واکنشهائی را به دنبال داشته است که نوشتن مطلب حاضر و توضیح چرائی انتشار بیانیه و تصمیم به برگزاری "کنفرانس مؤسس جنبش تجدید سازمان کمونیسم معاصر" را ضروری می کنند. این واکنشها البته نه از سوی احزاب و سازمانهای چپ، و نه در سطح علنی، بلکه از سوی رفقائی صورت گرفته است که به طرق مختلف نگرانی ها، سؤالات و ابهامات خویش را با ما در میان گذاشته اند. نگرانی ها و ابهاماتی که برای ما پاسخگوئی به آنها حائز نهایت اهمیت است. پائین تر خواهیم دید که پایه و اساس این نگرانی ها و ابهامات در درک نادرستی است که هم از بیانیه و هم از اقدامات ما موجود است.

پیش از ورود به این بحث اما این توضیح هم لازم است که سکوت چپ در قبال بیانیه ما از قبل نیز برای ما قابل پیش بینی بود. به نظر ما احزاب و سازمانهای چپ – اعم از احزاب و سازمانهای قدیمی تر و گروهبندیهای جدید تر – به خوبی متوجه این امر شده اند که چپ،مخاطب بیانیه نیست. آنها بهتر از هر کسی پی برده اند که اتفاقا یک لبۀ تیز انتقاد بیانیه متوجه همین چپ موجود است. سکوت این دستجات دقیقا به خاطر تشخیص همین موضوع است. امری که از پیش برای خود ما روشن بود و در تنظیم بیانیه نیز نهایت سعی خود را به کار گرفتیم تا زبان و ادبیات بیانیه نیز به گونه ای نباشد که چپ خود را مخاطب آن فرض کند. روی سخن ما چه در تنظیم بیانیه و چه در تعیین گامهای عملی مان خطاب به کمونیستهای درون جنبش کارگری و متعهد به انقلاب اجتماعی بود و از این نقطه نظر فکر میکنم که بیانیه تا همین جا لااقل در دستیابی به بخشی از اهداف خویش موفق بوده است.

مباحثه ای که رفته رفته در اثر انتشار بیانیه به جریان می افتد، مباحثۀ بین کمونیستها است. کمونیستهائی که کمونیسم شان را در عمل سازماندهی و سازمانیابی طبقۀ کارگر در راستای انقلاب اجتماعی تبیین می کنند و نه در جنجال و هیاهو. کمونیستهائی که در عمل منتقدان پیگیر نظم موجودند و در جستجوی راهکارهای تحقق عملی این انتقاد و تبدیل "تئوری به نیرویی مادی" هستند. این پیش شرط هر گونه حرکتی به جلو است و در نوشته حاضر نیز وجود همین پیش شرط فرض گرفته می شود. انتقادات و مجادله ها نافی وجود چنین پیش شرطی نیستند. برعکس، راه عبور از دل شرایط کنونی اند. به این معنا، پیش از پرداختن به اصلی ترین ملاحظات طرح شده، پیشاپیش قدردانی خود را نسبت به همۀ رفقائی اعلام می کنم که در این مدت مسئولانه گام ما را مورد مداقه قرار دادند و ما را از نظرات انتقادی و حتی مخالف خویش مطلع کردند.

اصلی ترین انتقاد

ملاحظات و انتقادات متعددی در فاصلۀ پس از انتشار بیانیه اظهار شده اند. از این ملاحظه که ما چرا پیش از انتشار علنی بیانیه آن را با رفقای دیگری در میان نگذاشتیم تا ملاحظات و انتقاداتی بر موازینی که برای عضویت در تشکل کمونیستی در نظر گرفته ایم. اما مهم ترین انتقادی که رفقای مختلفی بر کار ما وارد کرده اند ناظر بر این است که گویا ما تصمیم به تشکیل حزب کمونیستی گرفته ایم و این تصمیمی است به زعم رفقای مختلف نادرست. رفقائی به ما هشدار داده اند، رفقائی ارزیابی نامساعدی از توازن قوا در داخل و خارج از کشور ارائه کرده اند و رفقای دیگری هم به صراحت گفته اند که این تصمیم ما زیانبار است و آلترناتیوهای دیگری را به میان کشیده اند. این اصلی ترین انتقادی است که بر بیانیه وارد شده است. انتقادی که تا آن جا پر رنگ است که بحث در زمینه مضمون بیانیه و ارزیابی مطرح شده در آن نسبت به اوضاع جهانی و آرایش بورژوازی را کاملا تحت الشعاع قرار داده است. شخصا فکر میکنم مباحثی که در این زمینه در بیانیه طرح شده اند اگر از اهمیتی بیشتر از موضوع تشکیل یا عدم تشکیل حزب برخوردار نباشند، کمتر از آن نیز اهمیت ندارند. ما در بیانیه تصویری از آرایش بورژوازی در سه دهه اخیر و تجدید سازمان لیبرالیسم ارائه داده ایم که با ارزیابی های رایج در میان چپ تماما متفاوت است. تمایز اصلی این ارزیابی نیز در آن است که در تبیین ما خود چپ نیز به عنوان زیر مجموعه ای از تجدید آرایش لیبرالیسم در دوران معاصر مورد ارزیابی قرار گرفته است. ما در بیانیه قائل به پیدایش یک "ائتلاف استراتژیک چپ و بورژوازی" شده ایم و اهمیت این ارزیابی به هیچ وجه کمتر از اهمیت مسألۀ عملی نوع تشکل نیست. برعکس، استدلال ما مبنی بر لزوم دست زدن به تجدید آرایش فوری کمونیسم معاصر از جمله بر این ارزیابی نیز استوار شده است. با این حال نه این ارزیابی و نه سایر وجوه موجود در بیانیه مورد انتقاد قرار نگرفته اند. این البته می تواند به معنای موافقت رفقای منتقد با مفاد مزبور باشد. اما در این صورت این سؤال به میان می آید که چگونه رفقای منتقد مقدمات بحث را می پذیرند اما به نتایج آن انتقاد دارند؟ نتایجی که البته نتایج ما نبوده اند، نتایجی بوده اند که خود این رفقا به ما نسبت داده اند. و این نخستین بحث من در پاسخ به این انتقاد است.

ابتدا اجازه بدهید خود بیانیه را کمی بررسی کنیم و ببینیم که آیا بیانیه حقیقتا ایجاد یک حزب کمونیستی را در کنفرانس ماه دسامبر هدف قرار داده است؟ اگر چنین باشد، آن وقت ورود به بحث از زاویه پاسخگوئی به ضرورت تشکیل فوری حزب از سوی ما موضوعیت می یافت. مسأله اما این است که بیانیه در هیچ نقطه ای چنین تصویری را به دست نمی دهد. در رابطه با کنفرانس بیانیه از "کنفرانس مؤسس جنبش تجدید سازمان کمونیسم معاصر" حرف می زند و نه از کنفرانس مؤسس حزب کمونیستی طبقۀ کارگر. ممکن است کسانی که ما را نمی شناسند این را به حساب ناروشنی تعمدی بگذارند. اما رفقای منتقدی که در همان انتقادات خود نشان می دهند که با ادبیات ما آشنائی دارند و با انتظار معینی از ورود جدی به مباحث نیز به طرح انتقاد خود پرداخته اند، باید بدانند که بین دو عبارت "کنفرانس مؤسس جنبش تجدید سازمان کمونیسم معاصر" و "کنفرانس مؤسس حزب کمونیستی ..." تفاوتی جدی وجود دارد. این را نیز نزد این رفقا پیش فرض می گیرم که در صراحت ما در بیان مقاصد خویش تردیدی ندارند. در یک کلام، اگر ما قصد تشکیل حزب کمونیستی طبقۀ کارگر را در کنفرانس خودمان داشتیم، این را به صراحت اعلام می کردیم. اگر چنین اعتقادی و چنین عزمی داشتیم، یقینا آن را با صراحت و با قاطعیت اعلام می کردیم. همانطور که در تمام دوران فعالیت مشترکمان کمترین ابائی از اعلام صریح نظرات خویش نداشتیم. اگر نقد ما از وضع موجود ما را به این نتیجه می رساند که در کنفرانس خود تشکیل حزب را اعلام کنیم، بدون تردید هیچ هراسی از نتایج آن به خود راه نمی دادیم. این را به ضرس قاطع هم برای خود و هم برای رفقای دیگر اعلام می کنم. مسأله اما این است که نقد ما، ما را به چنین نتیجه ای نرسانده و اثری هم از چنین نتیجه گیری در بیانیه ما نیست.

برعکس، تا جائی که مسأله مشخص تشکیل حزب کمونیستی برمیگردد، بیانیه ضمن باز کردن بحث تحزب کمونیستی، در همۀ موارد مشخص بر روندی غیر از تشکیل حزب توسط جمعی در خارج از کشور تأکید دارد. حقیقتا چگونه بیانیه ای که خود را متعهد به مبارزه با "استراتژی محاصرۀ کشور از خارج" می داند که بر اپوزیسیون راست و چپ مسلط است، خود حزبی در خارج از کشور را پایه گذاری می کند؟ چگونه مائی که در مورد خود به صراحت اذعان می کنیم که "ما بر این واقفیم که دستیابی به موقعیتی که در آن جریان کمونیستی بتواند به مثابه حزبی متحد و نیرومند بر روند مبارزۀ طبقاتی تأثیرگذار واقع شود، از محدودۀ توان ما به تنهائی خارج است. این امری است که تنها به اتکاء جنبشی برای سازمانیابی در درون طبقۀ کارگر به پیش خواهد رفت"، در حال تشکیل حزب کمونیستی در خارج از کشوریم؟ این تصویری است که ما از خود به دست داده ایم و بر آن تأکید نیز کرده ایم. ما موقعیت خود را به عنوان "بخشی که به حکم تنگناهای تحمیل شده اکنون از حوزۀ اصلی مبارزۀ طبقاتی در ایران جدا شده" است تبیین کرده ایم و با همین تبیین نیز محدودۀ عمل خویش و نقش خویش را در مبارزۀ طبقاتی در ایران به روشنی تصویر کرده ایم. از کجای این تبیین ها این نتیجه می شود که صادر کنندگان بیانیه در حال تشکیل حزب دیگری در کنار احزاب مرسوم هستند؟ ما حتی در بخش دستور کار کنفرانس نوع تشکل را به تصمیم خود کنفرانس واگذار کردیم و در آنجا به طور مشخص از "سازمان، گروه و یا هر نام دیگری" اسم برده ایم و نه از حزب. یک فرد مغرض البته می تواند بگوید که منظور از "هر نام دیگری" می تواند حزب هم باشد. اما اجازه بدهید در مباحثه با رفقای منتقدی که در حسن نیتشان تردیدی نداریم، همین انتظار متقابل را هم پیش فرض بگیریم و همان نتیجه ای را بگیریم که در خود بیانیه هم به اندازه کافی مستتر است. ما نه در بیانیه و نه در اسناد ضمیمه اش، در هیچ نقطه ای از این حرف به میان نیاورده ایم که می خواهیم حزب کمونیستی طبقۀ کارگر ایران را در سالنی در یکی از ممالک فخیمۀ اروپا اعلام کنیم.

برعکس، تأکیدات ما حتی از روند تشکیل حزب نیز نشان می دهد که ما این روند را نه در خارج از کشور، بلکه در داخل کشور قابل تحقق و دستیابی می دانیم. در این باره در بیانیه به صراحت آمده است که "برای ایران این یعنی رد همه و هر گونه استراتژی اپوزیسیونی محاصرۀ کشور از خارج که اکنون سبک کار و فعالیت تمام چپ متأثر از آن رقم می خورد. در مقابل، این ملزومات سازماندهی و سازمانیابی کمونیستی در درون طبقه است که هم باید سبک کار ما را شکل دهد و هم نوع مناسبات ما با تلاشهای مشابه را تعیین کند. در شرایط کنونی برای ما جهتگیری فعالیت به سمت داخل طبقه نه به معنای بسیج امکانات بین المللی و جهانی بر علیه رژیم حاکم بر ایران، بلکه به معنای تلاش برای دخالتگری مستقیم در روندهای شکلگیری ارادۀ کمونیستی طبقه در داخل ایران خواهد بود. ما اعلام میکنیم که اصل کار و فعالیت در داخل طبقۀ کارگر و در ایران اصل راهنمای عمل ما خواهد بود. هیچ درجه ای از استفاده از امکانات رسانه ای برای تبلیغ کمونیستی جای فعالیت زنده و تماس و مباحثه و مجادلۀ رویارو با فعالین صدیق طبقۀ کارگر را نمی گیرد. اگر این فعالیت زنده و رو در رو مستلزم حضور در ایران است، ما خود را به چنین حضوری متعهد می دانیم و از همه رفقائی هم که امر انقلاب اجتماعی را امر خویش می دانند، انتظار چنین جهتگیری ای را داریم". آیا حقیقتا چنین بیانیه ای بیانیه تشکیل حزب کمونیستی پرولتاریای ایران است؟ خیر، اصلا چنین نیست و نمی تواند باشد. اما به همان اندازه این عبارات اعلام تعهد امضا کنندگان بیانیه به آرمانهایشان – و تشکیل حزب کمونیستی پرولتاریا نیز بخشی از این آرمانهاست – می باشد. این تمایز بیانیه ما با اطلاعیه ها و بیانیه هائی است که خروار خروار در خارج از کشور تولید می شوند و هر روز انقلابی تازه را وعده می دهند، بی آن که بر وعده دهندگان نتیجه ای مترتب باشد. کسب و کار اطلاعیه نویسان هم به همان سیاق سابق پیش می رود و صد البته اطلاعیه نویسان هم مرکز کمونیسم ایرانند. نه مثل ما که در عین اعلام این تعهد صراحتا خود را بخشی – و فقط بخشی - از مجموعۀ تلاشهای کمونیستی در داخل به حساب آورده ایم، "بخشی که در عین حال خود را جزئی از مجموعۀ تلاشهای کمونیستی در داخل طبقه به حساب آورده و در مقابل سرنوشت آن متعهد می داند".

اما جدا از صراحت کافی بیانیه در زمینه روند تشکیل حزب در داخل کشور، کارنامۀ مبارزۀ مشترک امضا کنندگان بیانیه نیز در این زمینه به اندازه کافی گویاست. لااقل در تمام سالهای فعالیت مشترک ما در هیچ - و مطلقا هیچ – نوشته ای از هیچ کدام ما چنین تصویر کاریکاتوری از تشکیل حزب به دست داده نشده است. برعکس، هر جا که از حزب کمونیستی و یا سوسیالیستی طبقۀ کارگر حزف زده ایم، انکشاف مبارزۀ طبقاتی و رویش حزب از درون ساختارهای طبقۀ کارگر و رشد مبارزاتی آن یک جزء پایه ای مباحث ما را تشکیل می داده است. این را رفقای منتقد آشنا به ادبیات ما باید بهتر از هر کسی بدانند. در بیانیه البته ما به مشی گذشته خود انتقاد نیز وارد کرده ایم. پائین تر به این انتقاد خواهیم پرداخت و خواهیم دید که دقیقا همین انتقاد نه تنها بر ما، بلکه بر رفقای منتقد نیز وارد است. اما تا جائی که به بحث تشکیل حزب از جانب ما بر میگردد، نگاه به کارنامۀ ما باید این را نیز نشان داده باشد که با هر درجه ای از انتقاد به نوع فعالیت در گذشته، در وفاداری به اصل تشکیل حزب کمونیستی در درون سوخت و سازهای مبارزاتی طبقۀ کارگر تردیدی نباید باشد. با این حال نه آن کارنامه و نه صراحتهای خود بیانیه مانع از ایجاد چنین تصویر نادرستی از کار ما نشده اند. پرسش اصلی این است که منشأ این سوء برداشتها در چیست؟ چه عاملی باعث شده است که حتی بخشا رفقائی که ادبیات ما را به خوبی می شناسند، چنین سوء تعبیری از کار ما به دست آورده اند؟ به نظر من پرداختن به این سؤال مهم تر از خود اصلاح آن تصویر نادرست است.

منشأ سوء برداشتها کجاست؟

دیدیم که نه بیانیه دلالتی بر تشکیل حزب کمونیستی از جانب ما دارد و نه پیشینه فعالیت نظری و عملی ما گواه چنین چیزی است. با این حال گام برداشتن ما به سوی "کنفرانس مؤسس جنبش تجدید سازمان کمونیسم معاصر" برای عده ای از رفقا باعث ایجاد چنین تصوری شده است. قطعا اگر نام کنفرانس ما چیزی شبیه "کنفرانس چه باید کرد" می بود، چنین تصوری ایجاد نمی شد. همچنین به این واقعیت باید سند موازین سازمانی را نیز اضافه کرد که آشکارا موازینی متکی بر پرنسیپهای یک حزب انقلابی را نشان می دهد. با این حال هیچ کدام از اینها نمی توانند به تنهائی به ایجاد چنان تصوری منجر شده باشند. می شد بر اساس همین موازین سازمانی به این نتیجه نیز رسید که امضا کنندگان بیانیه قصد ایجاد یک "سازمان" یا "گروه" – و نه حزب – را دارند. همچنان که همین دو عنوان در سند ضمیمه نیز قید شده است. اما مسأله اینجاست که هیچ کدام از انتقادات وارده امر تشکیل "سازمان" یا "گروه" را مورد انتقاد قرار نمی دهند. به نظر میرسد تشکیل یک "سازمان" یا "گروه" از نظر رفقای منتقد بلامانع می بود. مهم تشکیل "حزب" است و این است که مورد انتقاد واقع می شود.

در یک نکته باید هم تشخیص رفقا را تأئید و هم در نگرانی آنان شریک شد. به نظر من این رفقای منتقد به درستی تشخیص داده اند که قصد ما تشکیل گروه یا سازمانی برای بزک کردن حیات نباتی اپوزیسیونی در خارج از کشور نیست. آنها به درستی در این اقدام چیزی متفاوت دیده اند. چیزی که از نظر این رفقا در عین حال متضمن مخاطراتی نیز هست. به این معنا فکر میکنم نه فقط من، بلکه رفقای دیگر امضا کنندۀ بیانیه نیز باید با این اظهار نگرانی ها تفاهم داشته باشیم. اما این چیز متفاوت چیست؟ کدام مؤلفه ها در بیانیه وجود دارند که رفقای منتقد را به چنین نتایجی رسانده اند؟

بالاتر اشاره کردم که بیانیه متضمن انتقادی به فعالیت مشترک ما در گذشته نیز هست. انتقادی که در عین حال نگرشی متفاوت به تحزب کمونیستی را نیز طرح می کند. این انتقاد ناظر بر رابطۀ ما با جنبش کارگری و تشکلهای کارگری در سالهای گذشته است. ما در بیانیه ضمن تأکید بر ضرورت فعالیت متحزب به عنوان یک شاخص همیشگی انتقاد کمونیستی به این نتیجه رسیدیم که گرچه این درک را همواره داشته ایم، اما این شاخص عملا در فعالیت کمونیستی کنار گذاشته و یا کمرنگ شد. فعالیت کمونیستی در عمل به جریانی ادبی تقلیل یافت که در انتظار انکشاف جنبش کارگری تا دستیابی به تحزب کمونیستی باقی ماند. به طور مشخص و در رابطه با جنبش کارگری ایران ما نوشتیم: "به عنوان بخشی از جریان انتقادی کمونیسم معاصر، ما نیز در این ارزیابی اشتباه سهیم بودیم. ما نیز امیدوار بودیم که بر متن جنبش کارگری جاری امکان انکشاف عناصر سازمانیابی کمونیستی به وجود خواهد آمد. در تقابل با تبیین جریانات خرده بورژوائی و بورژوائی از تحزب کارگری به مثابه ابزاری بر فراز طبقۀ کارگر و برای به انقیاد کشاندن آن، ما با تأکید درست بر خصلت طبقاتی حزب کمونیستی به عنوان حزبی در درون طبقۀ کارگر، در عمل برای دوره ای تکوین این تحزب را بیش از حد به مکانیسمهای جاری درون جنبش کارگری متکی نمودیم. این در شرایط تفوق هژمونیک بورژوازی و نقش مخرب چپ به عنوان تسمه نقالۀ بورژوازی، نمی توانست واقع شود. به این ترتیب ما علیرغم وقوف به اهمیت تحزب کمونیستی در مبارزۀ طبقۀ کارگر، عملا تحزب را به عنوان موقعیتی قلمداد کردیم که باید بدان دست یافت. در حالی که تحزب کمونیستی رسیدن به نقطه ای ایده آل نیست، حالت دائمی فعالیت کمونیستی است. مهم یافتن اشکال ویژۀ این تحزب است. اشکالی که امکان سازمانیابی کمونیستی درون طبقۀ کارگر را به فعل درآورده و روند دستیابی به حزب پرتوان و دخالتگر کمونیستی طبقه را تسهیل نمایند".  به نظر من علت اصلی نگرانی های رفقای منتقد را باید در این تبیین متفاوت از تحزب به عنوان یک شاخص همیشگی انتقاد کمونیستی جستجو کرد. این اساس تبیین متفاوتی است که در بیانیه در رابطه با تحزب عنوان شده است. این چیزی است که تحزب مورد نظر ما را هم از فعالیت سازمانی رایج در میان چپ متمایز می کند و هم از فعالیتهای ادبی نشریه ای، هم حزبیت به مثابه اهرمی بر فراز طبقۀ کارگر را کنار می زند و هم تحزب را حاصل دستیابی به موقعیتی مطلوب قلمداد ننموده و آن را به آینده ای دوردست موکول نمی کند. این تأکید بر تحزب است که نزد رفقا با تشکیل حزب تداعی شده است. اشتباهی که تنها در پرتو تسلط درکهای رایج در میان چپ قابل توضیح است. نزد بخشهای "رادیکال" چپ – به دست راستی های چپ کاری نداریم که اگر هم از تحزب حرف می زنند جبهه گسترده ای با نمایندگان بورژوازی لیبرال را مد نظر دارند -  حقیقتا نیز ورود به بحث تحزب چیزی جز بیان جدائی از جنبش کارگری و سوخت و سازهای درون طبقۀ کارگر نیست. حزب نزد این چپ یا ابزاری مدیائی است که "میخ کمونیسم را می کوبد و کارگران دورش جمع می شوند"، یا "آوانگارد"ی که کاری به کار فعل و انفعالات کلان درون طبقه ندارد در مقام رهبر همه و هر گونه جنبش اجتماعی قد علم می کند و یا جمعی از هسته های مطالعاتی که سیاست را به کناری نهاده و کارگران را به غور و تعمق در حکمت و کلام فرامی خواند. و در همۀ این ادراکات متفاوت این اصل تحزب است که خارج از مناسبات درون طبقۀ کارگر تبیین می شود. بخش مهمی از نگرانی رفقای منتقد به نظر من به همین درک از تحزب برمی گردد. درکی که رفقا ما را نیز با همان شاخص مورد قضاوت و انتقاد قرار می دهند (این نیز ممکن است که رفقائی اصل تحزب را نپذیرفته و انتقاد خویش را از این زاویه به میان کشیده باشند. این نیز البته انتقادی است در خور پاسخ. اما برای چنین چیزی باید بیشتر منتظر ماند).

همۀ این مباحث البته نیازمند تدقیق بیشترند. نه تنها تاریخ تراژیک جنبش کمونیستی در قرن بیستم، بلکه همچنین تعرض سنگین بورژوازی پست مدرن در چهار دهۀ اخیر و تسلط فائقۀ فردگرائی و اشاعۀ وسیع پسا مارکسیسم پست مدرن در میان چپ، ایدۀ تحزب کمونیستی را آن چنان به ایده ای مهجور و مسخ شده تبدیل کرده اند که حتی نزدیک شدن به آن سوء ظن برانگیز جلوه گر می شود. انقلابی جهان امروز کسی تعریف می شود که فردیت خود را بدون هیچ قید و شرطی متحقق کند و نه کسی که برای امر مبارزۀ مشترک آزادی خویش را در جمع تبیین نموده و تحقق فردیت خویش را در مکانیسمهای مبارزۀ جمعی و منضبط جستجو کند. تیپ انقلابی جهان امروز تیپ کوله پشتی بر دوشی است که با حضور در مدیای الکترونیکی خویشتن خویش را بیان می کند و نه سازماندهی که صبورانه و پیگیر خشت بر خشت بنا نموده و پایه های تحقق ارادۀ جمعی ستم دیدگان امروز را پی می ریزد. تعهد به تحزب در عین حال گزینش نوع دیگری از زندگی و میدانهای متفاوتی از فعالیت سیاسی نیز هست.

با این همه، تجربۀ تاریخی تمام چهار دهۀ اخیر و تراژدیهای بزرگتری که با شتاب تمام درراهند، بازبینی فعالیت انقلابی و بازسازی تحزب کمونیستی را به ضرورت عاجل لحظۀ حاضر بدل نموده اند. ما هنگام تدوین بیانیه بر این واقف بودیم که این متضمن روشن شدن مباحث بسیاری است و به سهم خود تلاش خواهیم کرد که در روزها و هفته های آینده مباحث پایه ای تری را در این زمینه طرح کنیم. اما به نظر ما این ابهامات نمی توانند مانعی برای آغاز تلاش در جهت تجدید سازمان کمونیسم معاصر باشند. ابهامات تنها می توانند انگیزۀ ما را برای پاسخگوئی و روشن کردن مباحث تقویت کنند، نه این که مانع حرکت ما باشند که از مشاهدات و ملاحظات پایه ای تری نشأت می گیرند. در این راه، دید نقادانۀ رفقای مسئول قطعا عامل خلاقی در پیشبرد مباحث نیز خواهد بود.

... و چند نکته در رابطه با کنفرانس

مباحثه بر سر تجدید آرایش در فعالیت کمونیستی در میان ما تازه شروع نشده است. برای اولین بار به طور مشخص این مباحثه حدود چهار سال قبل و پس از عروج جنبش سبز و فروکش کردن آن مطرح شد. با عروج جنبش سبز معلوم شده بود که آنچه تا پیش از آن درباره اعتبار و نفوذ اجتماعی چپ و جنبش کارگری در تبلیغات چپ بیان می شد فریبی بیش نبود. چپ اگر در جریان سبز نقشی هم داشت، در کشاندن سیاهی لشگر به صف بورژوازی بود. دنبالچه ای از بورژوازی و نه چیزی بیش از آن. همان زمان در ما این تبیین هم شکل گرفته بود که با توجه به تزلزلهای موجود در تشکلهای کارگری، عدم پیوستن این تشکلها به جنبش سبز نه از روی مرزبندی طبقاتی آنان، بلکه بیشتر باید از زاویۀ ضعف این تشکلها درک می شد. شاید اگر به جای دو سندیکای واحد و هفت تپه، پنجاه یا صد سندیکای قدرتمند وجود داشت، آنگاه شاهد حضور فعال لااقل بخشی از این سندیکاها در حمایت از جنبش سبز نیز می بودیم. تحولات بعدی درون تشکلهای موسوم به کارگری و نزدیکی های آشکار بخشی از آنان با خانۀ کارگر و رواج معیارهای بورژوائی و نخبه گرائی این نیمچه تشکلها (از جمله فراخوان خرید کلیه برای یکی از رهبران که با سکوت مطلق و یا حتی حمایت چپ مواجه شد)، برای ما نشانی از این بود که جنبش کارگری ایران در این باصطلاح دور جدید سازمانیابی اش، نه تنها به سمت رادیکالیزه شدن طبقاتی انکشاف نیافته بود، بلکه در همان سیر قهقرائی قرار گرفته بود که کل جامعۀ ایران را به سمت انحطاط هر چه بیشتر بورژوائی می راند.

با جنبش نان و آزادی در جهان عرب، مسائل یک بار دیگر و با قدرتی بیشتر خود را طرح می کردند. در حالی که مؤلفه های مبارزۀ طبقاتی در سلسله ای از کشورها به سرعت تغییر نموده و جابجائی های بزرگ در توازن قوای طبقاتی امکان ایجاد شکافها به نفع طبقۀ کارگر را گسترش می داد، در ایران جنبش کارگری مسیر متفاوتی را در پیش گرفته و جریانات مسلط بر آن هر چه بیشتر به سمت بلوک طبقاتی بورژوازی "دمکراسی طلب" – اعم از اصلاح طلبان حکومتی و اپوزیسیون بورژوائی – رو می آوردند. این روی آوری که در جریان اطلاعیه مشترک "تشکلهای کارگری" در اول ماه مه 2011 خود را با بی اعتنائی مطلق به جنبۀ طبقاتی این جنبشهای جهان عرب نشان داده بود، نقطۀ عطف دیگری را در روند این تشکلها به سمت سیاست بورژوائی به نمایش می گذاشت. سندیکای هفت تپه تنها سندیکائی بود که شعار "حداکثر درآمدها نباید بیش از ده برابر حداقل دستمزدها باشد" را از جنبش کارگری مصر برگرفته و در اطلاعیه خود گنجانده بود.  این بی اعتنائی مطلق به جنبۀ طبقاتی جنبش نان و آزادی بود که بعدا خود را در جریان شرکت نمایندگانی از برخی از این "تشکلهای کارگری" در کنفرانس لیبر استارت در ترکیه و سکوت تقریبا مطلق چپ در قبال آن نشان داد. کنفرانسی که با بودجه مرکز آمریکائی همبستگی برگزار شده و یک هدف اصلی آن سازمان دادن جنبش کارگری در منطقۀ خاورمیانه در راستای اهداف دمکراسی طلبانۀ بلوک مسلط سرمایه داری جهانی بود.

بررسی انتقادی این روند به ما نشان می داد که مشکل اصلی جنبش کارگری ایران نه در تشکلهای موجود آن، بلکه در فقدان آرایش حزبی کمونیستی در این جنبش نهفته بود. امری که در جریان انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری یک بار دیگر به گونه ای دردناک خود را به نمایش گذاشت. با انتخابات ریاست جمهوری یکباره ظرفیت عظیمی از توانائی دست راستی ترین جریانات بورژوائی در صحنۀ سیاسی ایران آشکار می شد. جامعه ای با هلهله به استفبال پلاتفرم دست راستی ترین جناحهای بورژوازی می رفت و در چپ نیز همین شادی و سرور از "شکست اقتدارگرایان" و ضربه بر هیمنۀ ولایت فقیه و امثالهم حاکم بود. بخشهائی از چپ بی تعارف از امکان حمایت از فاسدترین سیاستمداران جمهوری اسلامی سخن به میان کشیدند و رادیکالترین بخشهای این چپ نیز روز انتخابات را روز باشکوهی اعلام کردند که در آن در مقابل سفارت لندن تظاهرات برگزار نموده و ضمن اعلام پرشکوه انتخابات به عنوان یک خیمه شب بازی فرمایشی،  فرخ نگهدار را افشا کرده بودند. با انتخابات یک بار دیگر افلاس چپ با تمام ابعادش در معرض دید قرار گرفته بود.

در درون آن چه که به نام "تشکلهای کارگری" فعالیت می کنند نیز اوضاع بهتر از این نیست. بیانیه ها و مقالات تحلیلی بخشهائی از این تشکلها رسما و علنا بیانیه های لابی گری بورژوازی صنعتی اند و "رادیکالها"ی آنان نیز نهایت رادیکالیسم خویش را در "مبارزه برای آزادی کارگران زندانی" خلاصه نموده و در شرایط بین المللی فاجعه بار کنونی عملا در درون بلوک سرمایه داری مسلط غربی قرار گرفته و با اهرم "جامعۀ جهانی" قصد اخراج ایران از سازمان جهانی کار و تدارک مقدمات انقلاب "رژیم چنج"ی آینده ایران را می کنند.

در چنین موقعیتی بود که ما تصمیم به برگزاری کنفرانس و آغاز عملی تجدید آرایش خویش گرفتیم. مسأله فقط در این نبود که انکشاف جنبش کارگری در ایران به سمت تعالی واقع نشده و برعکس روندی قهقرائی را پی نمود. شاید اگر این روند بر متن شرایط جهانی متفاوتی واقع می گردید، می شد که به انکشاف آرام مبارزۀ طبقاتی در ایران به سمت یک انقلاب اجتماعی امیدوار بود و مباحثه بر سر تحزب کمونیستی را به گونه ای دیگر و متناسب با چنان انکشاف آرامی طرح نمود. اما مسأله در این است که اوضاع جهانی در همین حال چنان متحول شده است که فرصت چنین انکشاف آرامی را باقی نمی گذارد. گره گاههای تعیین کنندۀ مبارزۀ طبقاتی را ما تعیین نمی کنیم. این بورژوازی است که به سرعت و به گونه ای بی وقفه چنین گره گاههائی را در مقابل طبقۀ کارگر می گذارد و تا زمانی که پرولتاریا در مقام نیروئی ظاهر نشده باشد که توان تعیین عرصه های نبرد اجتماعی را داشته باشد، چاره ای جز نبرد در عرصه هائی ندارد که بورژوازی در مقابل کل جامعه قرار می دهد. بدون آن که بخواهم وارد بحث جزئی تر در عرصۀ اوضاع کنونی جهان بشوم، یادآوری می کنم که بیانیه در این زمینه تبیینی مقدماتی از درک ما نسبت به موقعیت خطیر کنونی در جهان را به دست داده است. موقعیتی که جهان به سرعت به سمت فاجعه هائی عظیم تر سیر می کند. و ایران نیز یکی از مراکز وقوع چنین فاجعه هائی می تواند باشد.

بر اساس چنین درکی بود که کار تجدید آرایش خویش به عنوان بخش کوچکی از تجدید سازمان کمونیسم معاصر در دستور کار فوری ما قرار گرفت. این تجدید آرایش نه برای ایجاد دفتر و دستکی در کنار گروههای دیگر چپ است و نه فرار به جلو. این پاسخ به اضطرار زمان است. تجدید آرایشی که گرچه در درجۀ اول به خود ما و همکاران و رفقای نزدیک ما بر میگردد، اما به هیچ وجه محدود به ما نیست. به نظر ما، این روند تجدید سازمان را باید از همین اکنون و بدون فوت وقت در دست گرفت. اعلام علنی بیانیه اما فراخوانی عمومی رو به خارج و داخل کشور برای دعوت همگانی به شرکت در کنفرانس نبود و نیست. اما در عین حال این دعوت به مشارکت در مباحث کنفرانس از رفقائی بود و هست که چه در مقام منتقد و چه در مقام همراه، نظراتشان برای ما اهمیت داشته و دارد. اعلام یک جهتگیری سیاسی بود که به نظر ما توجه دادن به آن و به بحث گذاشتن آن در شرایط کنونی اهمیت دارد. این اعلام علنی، آن گونه که برخی رفقا انتقاد می کنند، نقض موازین کار مخفی نیست. افراد و شبکه ها و ساختارها هستند که در مبارزۀ مخفی پنهان می مانند و نه اهداف سیاسی و برنامه ها و استراتژی یک جنبش. این تصور که بدون کار سیاسی علنی و شفاف می توان کار مبارزه برای تدارک تشکیل حزب کمونیستی طبقه را به پیش برد، تصوری است نادرست. در دل مبارزۀ سیاسی علنی است که چهارچوبهای سیاسی و ایدئولوژیک هر حزبی قوام می یابند.

 مرکز و محور تجدید سازمان کمونیسم معاصر نیز چیزی نیست به جز دادن آرایشی حزبی به خود، تلاش برای ایجاد همگرائی با مجموعه های هم جهت در درون طبقۀ کارگر و آماده شدن برای مصافهای بزرگ آتی. دربارۀ جزئیات همۀ اینها و این که چگونه می توان از مجموعۀ این تلاشها به ارکستر هماهنگی از فعالیت کمونیستی دست یافت، باید باز هم و در فرصتهای آتی نوشت و به تبادل نظر پرداخت. چه رفقائی که به انتقاد از کار ما پرداخته اند و چه رفقائی که اقدام ما را با دید تأئید آمیز همراهی می کنند، می توانند در این روند مؤثر واقع شوند. انتظار ما این است که مباحثات رفقا هم جوانب هر چه بیشتری از مشخصات و مؤلفه های سیاسی و ایدئولوژیک جهان کنونی را روشن کند و هم دقایق بیشتری از فعالیت کمونیستی را شفافتر. قطعا و بدون هیچ گونه تردیدی جنبه های سازندۀ همۀ این مباحثات را در کار سازماندهی خویش مورد استفاده قرار خواهیم داد. همانگونه که انتظار داریم که رفقای دیگر نیز با مباحث ما چنین برخورد کنند. ما در بیانیه "از همۀ رفقای کمونیستی که خود را در نقد ما به نظام معاصر و در راهکارهای ما شریک می دانند" خواستیم که یاری خود را از ما دریغ ندارند. بیشترین و مؤثرترین یاری ها در همین طرح انتقادات و تدقیق مباحث است.

ما بر این واقفیم که در شرایط کنونی - مستقل از این که تا چه میزان رفقائی در داخل کشور با جهتگیری عمومی بیانیه توافق داشته باشند یا نه – اقدام ما نمی تواند داعیه سازماندهی همه جانبه در داخل و خارج از کشور را داشته باشد. برای این که کمونیسم معاصر بتواند در ایران قالب یک حزب به روز، توانا و مؤثر را به خود بگیرد، هنوز کارهای بسیاری لازم است. کارهائی که انجام آنها از توانائی ما به تنهائی خارج است. حرکت در این جهت نیازمند جنبشی وسیعتر از جانب همه مجامعی است – چه در خارج از کشور و چه بویژه در داخل کشور – که در ضرورت حرکت به سمت یک حزب کمونیستی طبقۀ کارگر تردیدی ندارند و ساختارهای پایه ای چنین حزبی را شکل می دهند. ما خود نیز بخشی از چنین ساختار وسیع اجتماعی خواهیم بود. پیکرۀ اصلی چنین ساختارهائی – حتی در خارج از کشور نیز – قابل رؤیت نخواهد بود. ما قصد نداریم اسامی همۀ رفقائی را که در ترکیب سازمانی ما قرار می گیرند جار بزنیم. کار ما ایجاد "شخصیت"های علنی نخواهد بود، ایجاد کادرهای ورزیدۀ سازماندهی خواهد بود که ریشه در مناسبات درون طبقه دارند و در سوخت و سازهای مبارزاتی درون طبقه هویت سیاسی خویش را تبیین می کنند.

بهمن شفیق

19 شهریور 1392

10 سپتامبر 2013

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر