در تدارک کنفرانس: ملاحظاتی در مورد عضویت و پاسخ به برخی انتقادات

نوشتۀ: وحید صمدی
Write a comment

ما در لحظه ای از تاریخ قرار گرفته ایم که باید از ساختن تشکلی دیگر برای لانه کردن خرده بورژواها، نخبه ها و اپورتونیست ها تحت نام کمونیسم پرهیز نمود. مبارزه طبقاتی در این لحظه بیش از هرچیز به کارگران کمونیستی نیاز دارد که حل مشکلات شخصیشان را به مبارزه طبقاتی و کمونیستی پیوند می زنند.

 

«...آرمانهای عدالت خواهی و برابری طلبی، آرمانهایی که سعادت فرد را در گرو سعادت جامعه و سعادت جامعه را در گرو تحقق فردیت تاریخی انسان تبیین می کردند، به تدریج جای خود را به آرمانهائی مبتنی بر منفعت و لذت فرد سپردند که امروز غایت نهائی و فلسفۀ وجودی تلاش انسان را رقم می زند. با افزایش مداوم بارآوری تولید و پیدایش قشر وسیع و متحرکی از اقشار و طبقاتی که خارج از رابطۀ مستقیم کار و سرمایه به سهم بران ارزش اضافۀ تولید شده در کارخانه ها و معادن و مزارع بدل می شدند، جنبشهای جدیدی پا به میدان گذاشتند که هدفشان نه در تغییر بنیانهای نظم ستمگرانۀ مبتنی بر استثمار انسان از انسان، بلکه ایجاد تعدیل در آن به نفع گسترش امکان تحقق فردیت اعلام می شد..»

«آن چه امروز بر این "دور جدید جنبش کارگری" در ایران مسلط است، یا نخبه گرائی منحطی است که از رادیکالیسم تنها شعارهای توخالی را با نام کارگر یدک می کشد، یا فراکسیونهای بورژوائی طرفدار تولید ملی اند که رسما به عقبۀ سرمایه صنعتی در ایران بدل شده اند و یا دمکراسی طلبی رادیکالی است که در پیوند با بلوک مسلط بر سرمایه داری جهانی به طرق مختلف – از دخیل بستن به سازمان جهانی کار و اتحادیه های دست راستی تا شرکت در کنفرانسهای دست ساخت محافل ارتجاعی سرمایۀ جهانی – با سرعت تمام در تلاش برای تبدیل کردن جنبش کارگری به ابواب جمعی بورژوازی "مدرن" و "سکولار" است.»

«اگر در دهه هشتاد قرن بیستم بخش اصلی جنبشهای اتحادیه ای رسما سوسیالیسم را از افق اجتماعی و تاریخی خویش حذف نموده و تعدیل در مناسبات را هدف نهائی خویش اعلام کردند، اکنون چپ نیز سوسیالیسمی را به میان می کشید که نه از نقش مرکزی طبقۀ کارگر در آن اثری بود، نه از لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و نه از دیکتاتوری پرولتاریا. سوسیالیسمی که همه و هر گونه اهداف جنبشهای اجتماعی غیر کارگری را در خود متمرکز و بیان می نمود. سوسیالیسمی که عنوان "ضد سرمایه داری" را برای خود برگزید تا دمکراتیزاسیون  حیات اجتماعی را هدف خویش قرار دهد. همۀ تضادهای فرعی جامعه در این سوسیالیسم نقش و جایگاهی ویژه یافتند تا تضاد اصلی نظام سرمایه داری، تضاد بین کار و سرمایه، از دید پنهان بماند.....»

از: در تدارک انقلاب اجتماعی- بیانیه ای در تجدید سازمان کمونیسم معاصر

لنین در کنگره دوم حزب سوسیال دموکرات روسیه بر سر اصل مربوط به عضویت با مارتف به اختلاف رسید و از همان جا مبنای ایجاد دو فراکسیون منشویک و بلشویک درون حزب سوسیال دموکرات فراهم گردید. اختلاف ظاهرا ساده بود. تفاوت قاعده پیشنهادی لنین برای عضویت با طرح مارتف در این بود که  پیشنهاد لنین تلاش داشت تا گسترش فردگرایی بورژوایی، اپورتونیسم و فاتالیسم  را -که در آن زمان خود را در غالب اکونومیسم نشان می داد- در درون حزب محدود کند. تفاوت این دو پیشنهاد این بود که در طرح لنین عضو علاوه بر پرداخت حق عضویت باید برنامه حزب را پذیرفته و به طور مشخص در یکی از سازمان های حزبی فعالیت نماید. مطمئنا می شد در برابر پیشنهاد لنین موارد خاصی را مطرح کرد که اعضا به دلیل موقعیت جغرافیایی و یا شرایط شخصی امکان فعالیت در یک سازمان حزبی را ندارند. می شد از لنین خواست که شرط مربوط به فعالیت در یکی از سازمان های حزبی را - که در شرایط استبدادی روسیه می توانست به معنای مایه گذاشتن از جان تلقی گردد- به دلیل موارد استثنا، حذف یا تعدیل کند، اما از دید لنین تبصره های خاص هیچگاه نمی توانست به کمرنگ کردن این قاعده در امر عضویت بیانجامد. قاعده ای که در برابر کسانی قرار می گرفت که عضویت در یک حزب انقلابی را با شرکت در یک مهمانی سیاسی و کسب هویت از آن طریق اشتباه گرفته بودند. کسانی که ضمن خو کردن با زندگی آرام عضویت در حزب سوسیال دموکرات را پناهگاهی برای خود فرض می کردند. و این دقیقا آن چیزی بود که همچون سمی مهلک پیکر حزب سوسیال دموکرات روسیه در آن ایام را از درون تخریب می کرد.

این مثال تاریخی نشان می دهد که مسئله عضویت و موازین مربوط به آن تا چه حد می تواند در ارتباط متقابل با مواضع سیاسی و طبقاتی یک تشکل کمونیستی تعیین کننده باشد.

ما نیز هنگام بحث بر سر موازین سازمانی می دانستیم که مسئله عضویت در تشکلی که در تمایز با جریان چپ معاصر بر مبنای نقد سرمایه داری و برای تقابل با آن سر بر خواهد افراشت، تعیین کننده و احتمالا محل منازعه خواهد بود. تعیین کننده به این معنا که عضو چنین تشکلی علاوه بر اعتقاد به مبارزه طبقاتی، انقلاب اجتماعی و کمونیسم می بایست خود نیز درگیر در مبارزه طبقاتی و آماده فعالیت جدی در سازمانی باشد که تدارک این انقلاب اجتماعی را در دستور کار خود گذاشته است. این مسئله نمی توانست محل منازعه نباشد، زیرا که آن درجه از فردگرایی بورژوایی و اپورتونیسم حاکم بر جنبش چپ جاری که خود را در تبدیل مفهوم کارگر به شهروندِ حقوق بگیر نشان داده و به تشکیل لایه ای از کارفرمایان سوسیالیست در احزاب چپ و تحکیم نخبه گرایی و لیبرالیسم در روابط تشکیلاتی انجامیده، نمی تواند بر فضای فکری مسلط بر جریان روشنفکری و حتی جنبش کارگری بی تاثیر بوده باشد. فضایی که آشکارا با پرنسیپ ها و آرمان های اولیه کمونیسم در تضاد است. آرمانهایی که سعادت فرد را در گرو سعادت جامعه و سعادت جامعه را در گرو تحقق فردیت تاریخی انسان تبیین می کردند. این برداشت از موازینِ سازمانیِ عضویت نمی توانست محل منازعه نباشد؛ زیرا آن بخش از نیروهای اجتماعی که هویت خود را به عنوان افرادی "مستقل" در  شبکه هایی مجازی همچون فیس بوک خلاصه می کنند و به ارتباطات اجتماعی خود در همین فضا شکل می دهند نه می توانند و نه می خواهند که از دنیای بی خطر و لذت بخشی که بدان خو کرده اند پای به دنیای واقعی، سخت و پر مخاطره ی مبارزه طبقاتی بگذارند. بنابر این متوجه بودیم که برخی از مفاهیمی که در این ارتباط مطرح خواهیم کرد در چنین فضایی با تعجب و بعضا واکنش مواجه خواهند شد. از جمله این موضوعات مسئله ای است که در اصل دوم و چهارم سند ضمیمه شماره 2  در بخش مربوط به موازین سازمانی و مشخصا در تعریف عضو ذکر شده است:

اصل شماره 2: کارفرمایان، کسانی که از قِبَل نیروی کار دیگران زندگی می کنند (سهامداران، دلالان، مالکین مستغلات اجاره ای و "مشاغل" مشابه) نمی توانند به عضویت تشکل درآیند.

اصل شماره 4: همکاران رسانه های رسمی بورژوائی – اعم از حکومتی و اپوزیسیونی و رسانه های دول غربی- به عضویت پذیرفته نمی شوند.

در همین ارتباط  نیز کامنتی از سوی یکی از کاربران علاقمند - به نام ناظر-  در زیر بیانیه در سایت امید درج شده که این اصول را در قالب سؤالاتی به پرسش گرفته است. اهمیت موضوع و محدود نبودن انتقادات به رفیق نویسنده کامنت(از این پس ناظر) باعث شد که این پاسخ را در قالب نوشته ای مستقل تنظیم نموده و به درج یک کامنت در پاسخ به ایشان اکتفا نکنم. متن کامل کامنتِ رفیق ناظر را نیز در انتهای نوشته حاضر درج کرده ام تا خواننده بتواند به راحتی به انتقادات ایشان دسترسی داشته باشد. اما پیش از پرداختن به مباحث و مثال های این رفیق جا دارد که از ایشان به دلیل مشارکت در بحث ها تشکر کنم. براستی نقد ایشان بر موازین عضویت نه تنها نقطه شروعی است برای دامن زدن به مباحث بیانیه، بلکه تاییدی است بر اهمیت مجدد مباحث مربوط به عضویت در لحظه کنونی.

با این همه سؤالات و مثال های این رفیق گرامی به شدت از فضا، تفکر و عادات مسلط بر چپ موجود تاثیر پذیرفته است. من در این مقاله به بررسی برخی از مثال های این رفیق خواهم پرداخت و ثابت خواهم کرد که آن ها تا چه حد از در هم ریزی مفاهیم و مرزهای طبقاتی ناشی شده اند. اما قبل از پاسخ به این رفیق لازم است چند نکته را خاطرنشان کنم.

1-       موازین سازمانی قید شده در ضمیمه علی رغم اینکه حاکی از جهت گیری جمع حاضر است، تا زمان برگزاری کنفرانس اعتبار دارد و طبیعی است که در کنفرانس مزبور مجددا مورد بررسی، تغییر و یا تکمیل قرار خواهند گرفت.

2-      در یک تشکل کمونیستی قاعده مربوط به عضویت می تواند متناسب با شرایط و ضرورت های تاریخی ای که آن تشکل با آن مواجه است تغییر کند، اما حتی در چنین شرایطی تشکل مورد نظر نمی تواند مرزهای طبقاتی بین کارگری را که فقط با دستمزد خود زندگی می کند با کارفرمایی که در عین حال از طریق کار در کارگاه یا مؤسسه ای دستمزد هم دریافت می کند، مخدوش نماید. (ابهام و خدشه ای که در تمامی مثال های نویسنده کامنت نیز آشکار است)

3-      این امر قابل تصور است که موازین عضویت در یک تشکل کمونیستی در شرایطی خاص تعدیل شود، اما حتی در چنین شرایطی الزامی است که برای تداوم و حفظ ماهیت پرولتری تشکل، نسبت های لازم برای ورود روشنفکران و اقشار غیر پرولتری تعریف و مراعات گردند.

4-      آن چه که ما را بر آن داشت که صراحتا مرزهای روشن طبقاتی را به عنوان معیار عضویت تشکیلاتی در این لحظه از زمان در نظر بگیریم و در عین حال با روشنفکران یا کارگران فکری ای که با قلم یا عمل خود به مدیای بورژوایی خدمت می کنند، مرزبندی کنیم، در بیانیه "در تجدید سازمان کمونیسم معاصر" به روشنی مورد بررسی قرار گرفته است. در این بیانیه به  مخدوش نمایی مرزهای طبقاتی توسط چپ پست مدرن و به جایگزین کردن مفاهیمی همچون حقوق بگیر و شهروند یا مولتی تود به جای کارگر - و تئوریزه نمودن این مفاهیم در قالب پست مارکسیسم- اشاره شده است. این بیانیه پر از فرازهایی است که با نقد آمال، سبک کار، روش سازماندهی و عضوگیری در دنیای مجازیِ جریانات چپ؛ رویکرد دیگری را به سازمان دهی طبقاتی پیشنهاد می کند. رویکردی که هرچند جدید نیست اما با آنچه که در حال حاضر بر رفتار و سبک کارِ جریانات چپِ موجود حاکم است تفاوتی آشکار دارد.  لذا در لحظه حاضر و بر متن چنین درکی، هیچ درجه ای از استثنائات یا موارد خاص -که نویسنده کامنت بدان ها اشاره نموده- نمی بایست راهی برای تداخل طبقاتی  و کمرنگ کردن مرز کارگر و شهروند، باز نماید. فردگرایی و هدونیسم بورژوایی، اپورتونیسم، تمایل به حفظ مناسبات موجود و تسلیم در برابر آن به اندازه ای در دنیای امروز ریشه دوانده است که لزومِ قراردادن موانع لازم  در برابر نفوذ آن ها به درون یک تشکل کمونیستی را به ما گوشزد می کنند.

5-      باید توجه داشت که قرار نیست تشکل جدید تشکلی در کنار احزاب و سازمان های موجود چپ باشد. برعکس، نقد سنت و سبک کار چپ بخشی جدائی ناپذیر از هویت این تشکل است. این کمونیسم باید بتواند در مقابل صفوف صلب و مستحکم بورژوازی و مؤتلفین چپ آن، صفوف صلب و مستحکم، منضبط و نقشه مند خود را بنا کند.تنها با چنین سازمانی است که می توان ستون فقرات تشکل یابی طبقۀ کارگر در راستای استقلال طبقاتی اش را ساخت و تنها با چنین سازمانی است که می توان زیر پای چپ را داغ کرد و آن را از بورژوازی جدا نمود. برای سازمان دادن به چنین آرایشی در شرایط حاضر نمی توان به سراغ کارگر- کارفرمایان، کمونیست های سابق، ژورنالیست هایِ چپِ در خدمت مدیای بورژوازی و نخبه - روشنفکرانِ سوسیالیست رفت. این تشکل باید اعضای خود را در میان پیشروترین، مصمم ترین و آرمانگراترین کارگران کمونیست جستجو کند. کارگرانی که بهبود وضع خود را نه در رقابت با کارگران دیگر و نه در تبدیل شدن به خرده بورژوا و بورژوا، بلکه درگرو انقلاب اجتماعی و بهبود وضع تمامی کارگران می بینند.

و اینک به مثال ها و سؤالات رفیق ناظر(نویسنده کامنت) بپردازیم.

این رفیق با طراحی مثال هایی بدون آنکه خود بداند، درک غالب در جهان امروز و به خصوص در میان چپ شهروند شده را بازتاب داده است. وی تلاش دارد با نشان دادن اینکه مرز بین کارگر و کارفرما گذر ناپذیر نیست ثابت کند که مرزهای طبقاتی هم مرزهای صلبی نیستند. و بهتر است که به جای طبقات از شهروندانی نام ببریم که تفاوتشان نه در مناسباتشان با ابزار و شیوه تولید، نه در مناسباتشان با استثمار طبقاتی، بلکه در رابطه های حقوق شان به عنوان شهروندان غنی و فقیر نهفته است. در تمام این مثال ها فاصله ها آنچنان کوچک، حقوقی و در عین حال حول و حوش خط فقر فرض شده اند که قابل صرفنظر کردن می نمایند. به مثال ها توجه کنید. همگی از امکان این گذار حکایت دارند:

ایشان به کمونیستی اشاره می کند که خانه ای دو طبقه یا واحدی اضافه دارد و آن واحد را جهت امرار معاش و یا اضافه درآمد اجاره می دهد. و یا استادکار بنا یا لوله کشی که با چند کارگر مطابق عرف کارهای ساختمانی بر سر پروژه های ساختمانی حاضر می شود و به عنوان مقاطعه کار در پایان کار به تقسیم مزدها با اندک تفاوتی می پردازد، و یا کارگری که به دلیل وضع بد اقتصادی یکی از دو موتورسیکلت خود را برای دریافت اندکی سود به فرد دیگری کرایه می دهد تا با آن کار کند. یا معلمی که اتومبیل خود را در اختیار فرد بیکاری می گذارد تا با آن کار کند و مطابق عرف جامعه سودی از آن را نصیب خود سازد. و یا مهندسی که در ایران خودرو مشغول کار است و با قرار دادن دستگاهی در پارکینگ خانه اش و استخدام دو کارگر به تولید فیلتر می پردازد.

در تمام موارد سؤال رفیق ناظر این است که آیا این افراد می توانند به عضویت تشکل کمونیستی ما در آیند؟

همان طور که گفته شد سؤالات و مثال های رفیق ناظر در واکنش به اصل دوم سند شماره 2 ضمیمه ی بیانیه عنوان گردیده است.

اصل شماره 2: کارفرمایان، کسانی که از قِبَل نیروی کار دیگران زندگی می کنند (سهامداران، دلالان، مالکین مستغلات اجاره ای و "مشاغل" مشابه) نمی توانند به عضویت تشکل درآیند.

تمام مثال هایی که نویسنده کامنت بر آن ها تکیه می کند آن چنان دو پهلوست که می توان آن ها را در دو جهت مخالف قبض و بسط  داد. مثلا اگر کمونیست مزبور به جای داشتن یک طبقه ساختمان یا واحد آپارتمانی اضافه، تنها یک اتاق اضافه داشت و به دلیل بیکاری و از شدت فقر برای کسب اندکی درآمد، اتاق مزبور را اجاره می داد، آیا می توانست به عضویت این تشکل در آید؟ که در این حالت احتمالا پاسخ ما این خواهد بود که خیر. زیرا، پذیرش عضویت این فرد اصولا انسانی نیست. بلکه باید به او کمک کرد که ابتدا کمی به زندگی خود سروسامان دهد. کسی که تمام هم و غمِ مشروعش این است که با اجاره دادن اتاقی یا موتوری از مخمصه ای که در آن گرفتار آمده نجات یابد، چرا باید به عضویت یک تشکل کمونیستی مخفی در آید؟ می توان مثال های دیگری نیز به مثال های رفیق ناظر افزود: اگر فردی به دلیل فقر شدید تنها وسیله شخصی خود را به گرو گذاشت و یا با چرخ تحافی به فروش میوه روی آورد می تواند به عضویت این تشکل درآید؟

هدف از طرح مثال های اخیر مزاح با خواننده یا کامنت نویس نیست، بلکه اشاره به این مسئله است که کیست که نداند که فردی که از شدت فقر اتاق های خانه خود را کرایه می دهد و یا وسیله شخصی اش را به گرو می گذارد در زمره کارفرمایان، زمینداران، بورس بازان و یا صاحبان مستغلات اجاره ای قرار نمی گیرد. با وجود این نویسنده کامنت بدون آن که خود متوجه باشد،  میخواهد با طرح مواردی خاص قاعده ای را  به زیر سؤال ببرد. قاعده ای که بر پررنگ کردن مرز های طبقاتی برای ایجاد یک تشکل کمونیستی تاکید دارد.

اما آنچه که در مثال های رفیق ناظر(نویسنده کامنت) بیشتر جلب توجه می کند؛ در حقیقت تلاشی برای روشن نمودن تکلیف عضویت چنین افرادی (موارد خاص) در یک تشکل کمونیستی نیست. وی در مثال هایش به دنبال ترکیب نمودن حالتی از فقر، استیصال و ناچاری  با مواردی است که افراد اعم از کارگر یا خرده بورژوا برای گذران زندگی و غلبه بر فقر شدید راه کارفرما شدن و ورود به مناسباتی را برمی گزینند که بر تصاحب ارزش اضافی تولید شده توسط دیگران استوار است. در تمام این مثال ها، نویسنده ی کامنت ناخواسته در صدد کم رنگ جلوه دادن مرز بین طبقات و محو نمودن آن است. در این مثال ها افراد به شهروندانی تبدیل می شوند که تفاوتشان نه در وضعیت طبقاتیشان بلکه در موقعیت حقوقی اشان نهفته است و عمده نمودن فقر و مطرح نمودن حالتی که فرد ناچار به کرایه وسایل شخصی اش می گردد در حقیقت تنها به عنوان حربه ای بکار رفته که مجوز خرید نیروی کار را صادر می کند. این تلاشی است برای کمرنگ کردن ضابطه ای در عضویت که از قضا بر هرچه پررنگ تر کردن مرزهای طبقاتی تاکید دارد. ضابطه ای که خود از نقد شرایطی بیرون آمده که طی آن بورژوازی توانسته بر تمامی سازمان های طبقاتی شناخته شده ی موجود غلبه یابد و تمامیت چپ را به مؤتلف و "منتقد" رام خود تبدیل کند. طرح این مثال ها آن گونه که این رفیق عنوان نموده قرار نیست که به حل یک مشکل فنی مربوط به عضویت در شرایطی خاص بپردازد، این مثال ها در واقع محاجه ای است در برابر بسته شدنِ درِ یک تشکل سیاسی بر روی کارفرمایان. زیرا در دنیای عجیبی که تشکل چپش در اردوی بخش غالب سرمایه جهانی مدافع حمله به نقاط دیگر جهان است، باور کردنی نیست که کسی به مخیله خود راه دهد که آزادی یک شهروند را برای سودبری در چارچوب عرف اجتماع (بخوان بازار)  محدود کند و راه را بر عبور خرده بورژوای محترمی ببندد. حتی اگر آن راه، ورودی یک تشکل کمونیستی باشد.

با وجود تمام این ها برخی از مثال های نویسنده کامنت به گونه ای است که مرا به این شک دچار می کند که شاید ما به جای ارائه طرح تشکلی از کارگران کمونیست، پیشنهاد ایجاد تشکل کارفرمایان یا خرده بورژواهای فقیر و ورشکسته را ارائه داده ایم، که تمام سؤالات رفیق ما،  پیرامون آن لایه از جامعه دور می زند و در جستجوی راه حلی برای معضل عضویت آن ها در درون این تشکل می گردد. مگر در ایران، قریب به اتفاق کارگران، خود مالک ابزار تولید و به طریقی در استثمار طبقاتی کارگران دیگر سهمیمند که پرداختن به معضل عضویت آن ها باید دغدغه ما باشد؟! آیا حقیقتا مسئله اصلی عضویت در یک تشکل کمونیستی  - با ویژگی ها و حساسیت هایی که در بیانیه حاضر بدان ها اشاره شده است-   حل معضل عضویت این لایه خاص از کارگر-کارفرمایان است؟

  به مثال های نویسنده کامنت برگردیم و اندکی و فقط اندکی آن ها را بسط دهیم:

 اگر کارگری که یکی از دو  موتور خود را به فردی اجاره داده تا با کسب  اندکی سود گشایشی در درآمدش حاصل نماید، تصمیم گرفت به جای یک موتور، هردو موتور را جهت کسب سود اجاره دهد و در عین حال به دنبال خرید موتور سیکلت دیگری برآمد تا از سه موتورسیکلت خود این بار نه به عنوان وسیله شخصی بلکه به عنوان ابزار تولید ارزش اضافی بهره برداری کند، تکلیف چیست؟ آیا از نظر رفیق ناظر در این حالت نیز باید این تشکل کمونیستی به بررسی تقاضای عضویت فرد مزبور که هنوز هم احتمالا یک خرده بورژوای فقیر است بپردازد؟

راستی نویسنده کامنت چه هدفی را به طور ناخودآگاه از طرح مثال هایی چنین قابل قبض و بسط دنبال می کند. برای روشن شدن مسئله، در مثال فوق پرسه ای بزنیم و ما هم چند سؤال در برابر رفیقمان بگذاریم.

آیا صاحب موتور مزبور، موتورش را که اکنون دیگر وسیله شخصی نیست، بلکه ابزاری برای کسب ارزش اضافی است،  بدون هیچ وثیقه ای در اختیار کارگر موتور سوار قرار داده؟ اگر کارگر موتور سوار با موتور تصادف کرد و یا صدمه ای به موتور وارد کرد و یا چند روزی به جای کار، موتورسیکلت مزبور را  برای رسیدگی به مشکلات شخصی اش مورد استفاده قرار داد، بر طبق عرف های شهروندی موجود در جامعه،  برخورد صاحب موتور که از دیدِ کارگرِ موتورسوارش کارفرماست چه خواهد بود؟ باید توجه داشت که احتمالا هدف صاحب موتور مزبور از استخدام یک کارگر موتور سوار ارائه خدمات و خیریه نبوده است. سوال دیگر در مورد بیمه کارگر موتور سوار است. اگر در حین انجام وظیفه کارگر موتور سوار تصادف کرد و صدمه دید هزینه های مربوط به درمان کارگر موتور سوار را چه کسی خواهد داد؟  آیا اگر از همان ابتدا کارگر موتور سوار درخواست بیمه نمود، کمونیستِ!! صاحب موتور باز هم حاضر خواهد بود که موتورش را به وی کرایه دهد؟ شاید طبق عرف های یک جامعه که نه از طبقات، بلکه از شهروندان تشکیل شده، بتوان سوگند یاد کرد که هم صاحب موتور و هم کارگر موتور سوار هردو آدم های خوبی هستند و صاحب موتور حتی یک "کمونیست معتقد" است و به دلیل مشکلاتی که داشته باید راهی برای بهبود وضع معاش خود و خانواده اش می یافته، و  کارگر موتور سوار هم که مدت ها بیکاری کشیده و به عرف های این جامعه (بخوان عرف های بازار) واقف است، می داند که اصولا درخواست بیمه از صاحب موتور مسخره است و همین که فعلا موتوری به دست آورده که با آن کار می کند، شکرگزار و راضی است. اما کامنت نویس ما با توجه به این رضایت خاطرِ متقابل سؤالی به ذهنش خطور می کند: آیا بر طبق اصل دوم عضویت در بیانیه ما، صاحب موتور و راننده اش می توانند هردو به عضویت تشکل کمونیستی ما درآیند؟

در گذشته ای نه چندان دور، شاید چنین موردی در درون یک سازمان کمونیستی عجیب به نظر می رسید. ولی الان سؤالی عادی می نماید. در گذشته طبیعی بود که کمونیست مزبور موتور اضافی اش را به رفیق کمونیستش امانت دهد تا به حل مشکلاتش بپردازد و صاحب آپارتمان اضافه  آن واحد را در اختیار دوست کمونیست و هم حزبی و رفیق محل کارش می گذاشت تا بی سرپناه نماند. اما اکنون شاید این کار حماقت باشد. از این رو این ما هستیم که باید به رفع و رجوع مشکلات مربوط به عضویت همزمان کارگر و کارفرما بپردازیم.

این است تصور آن جامعه عرفی شهروندی، که جایگزین واقعیت جامعه طبقاتی شده است. این است آن مرزهای مخدوش شده کمونیسم طبقاتی که جای خود را به کمونیسم به عنوان یک باور دینی داده است. و دقیقا این یکی از آن مواردی است که بیانیه ی در تجدید سازمان کمونیسم معاصر می خواهد مورد نقد قرار دهد و به همین دلیل هم هست که با ارائه اصلی محکم تلاش دارد که در مقابل این کمونیسم ولنگار و ولگار بایستد.

به بررسی مثال های بعدی بپردازیم:

مهندسی علی رغم کار در ایران خودرو برای بهبود وضع زندگی خود کارگاهی در پارکینگ خانه اش ایجاد کرده و با استخدام دو کارگر به تولید ارزش اضافی مشغول است. آیا این مهندس بر طبق اصل دوم سند ضمیمه که یکی از شرایط عضویت را مطرح می نماید، می تواند به عضویت تشکل مزبور درآید؟

اگر از این دوست عزیز بپرسیم که روابط بین مهندس مزبور و کارگرانش از قوانین کدام مناسبات اجتماعی تبعیت می کند احتمالا پاسخ خواهد داد که: از عرف های معمول جامعه. و از آن جا که مهندس مزبور نیز یک  شهروند این جامعه است پس می تواند با استفاده از قوانین جامعه و حقوق شهروندی خود؛ برای بهبود وضعیت زندگی اش تلاش های عرفی را به عمل بیاورد.

حال سؤال من از رفیق نویسنده کامنت این است که فرض کنیم با وجود استخدام دو کارگر توسط مهندس مزبور باز هم به دلایل مختلف از جمله رقابت شدید در بازار و بالا بودن هزینه تولید، سود کافی برای رسیدن مهندس مزبور به سطح رفاه مورد نظر تامین نشد و مهندس مزبور تصمیم گرفت با استخدام دو کارگر دیگر شیفت جدیدی از تولید را نیز راه اندازی کند. تکلیف چیست؟ آیا هنوز ما باید  بررسی تقاضای عضویت فرد مزبور را در دستور کار خود بگذاریم؟از همه این ها گذشته اگر کارگرانِ مهندس کمونیست ما روزی خواهان افزایش دستمزد، ساعات کار کمتر، لغو قراردادهای سفید امضا و دیگر موارد شدند عکس العمل این کارفرما-کمونیست چه خواهد بود؟ سؤال دیگری که همین الان به ذهن خطور می کند این است که اصولا این فرد چه هدفی را  از عضویت در یک تشکل کمونیستی دنبال می کند!؟  

با توجه به این مباحث، ظاهرا در نظر رفیق ما کمونیست بودن هم اعتقادی است مانند مسیحی، مسلمان یا بهایی بودن. و عضویت در یک تشکل کمونیستی نیز چیزی شبیه به عضویت در یک سازمان مذهبی یا شهروندی است. یک کمونیست خوب در این باور می تواند همچون یک شهروند خوب برای بهبود زندگی خود و خانواده اش به گسترش فعالیت اقتصادی در حیطه بازار دست بزند و به جای به زیر سؤال بردن "عرف جامعه" (بخوان قوانین بازار)، آن را سکویی برای بالا کشیدن خود - حتی به قیمت استثمار رفیق تشکیلاتی اش-  قرار دهد. (برای اطلاع، نمونه های بیشماری از این نوع "کمونیستها" ی کارفرما در خارج از کشور وجود دارند که بخشا حتی کادرهای رده بالای احزاب چپ بسیار "رادیکال" نیز هستند.)

به مثال استادکار رفیق ناظر بپردازیم. در مورد استادکار و کارگران همراهش نیز منظور این رفیق هم احتمالا کارگر ماهرِ بنا یا برق کاری نیست که با تعدادی کارگر بر سر ساختمانی و احتمالا در خدمت پیمانکاری ظاهر می شوند و پس از پایان کار دستمزدهایشان را متناسب با درجه مهارتشان دریافت می کنند. چون در این صورت این استادکار نه کارفرماست و نه از ِقبَل استثمار نیروی کار دیگران ارتزاق می کند که بخواهد محمل سؤال رفیق ما در مورد تعیین تکلیف عضویتش قرار بگیرد. احتمالا منظور دوست کامنت نویس ما از استادکار یک پیمانکار کوچک است که او هم همانند مهندس ما ضمن اینکه خودش به کار مشغول است، در روابطی قرار گرفته که او را  قادر کرده است تا قرارداد پروژه هایی هرچند کوچک را به امضا برساند. مسلما او در این جا دیگر نه به عنوان استاد کار بلکه به عنوان پیمانکار از اعتبار، ابزار و امکاناتی برخوردار بوده است که بتواند در جایگاه خرید نیروی کار و استثمار طبقاتی قرار گیرد وگرنه یک استادکار بنا که زندگی اش با کارمزدی اش تامین می گردد چگونه می تواند به خرید نیروی کار دیگران مبادرت کند؟ مسلما پیمانکار مزبور هم  طبق قوانین سرمایه موظف است تا مانع افزایش دستمزد کارگرانش از حد معینی شود، او باید حتی الامکان از پرداخت حق بیمه آنان طفره رود یا آن را به تاخیر اندازد و شدت کار را برای بارآوری بیشتر افزایش دهد. زیرا در غیر این صورت با کاهش نرخ سود، پیمانکار کوچک ما به سرعت ورشکست خواهد شد. این پیمانکار نیز مثل تمام همکاران محترمش و مطابق قوانین حاکم بر حرکت سرمایه  باید برای گسترش پیمانکاری اش تا آنجا که می تواند تلاش نماید، چه در غیر این صورت در رقابت با رقبای دیگر به ورشکستگی مبتلا می شود. لازم به توضیح نیست که از آن جا که پیمانکار کمونیست ما خرده بورژوایی کوچک است اگر خیلی خوش حساب و مهربان و کارگر دوست هم باشد سریعا کله پا خواهد شد.

در حقیقت هر روزه تعداد زیادی از خرده بورژواها  به درون طبقه کارگر پرتاپ می شوند و دهها کارگر به خرده بورژوا تبدیل می گردند. این امر به هیچ وجه نه تنها مذموم نیست، نه تنها از اعتبار انسانی و اخلاقی هیچیک از دو طرف نمی کاهد، بلکه پروسه ای طبیعی در مناسبات سرمایه داری را توضیح می دهد.  اما این پروسه ی تحول و تبدل طبقاتیِ فرد و صلب نبودن جایگاه افرادی که در حاشیه های دو طبقه قرار گرفته اند چه ارتباطی با مسئله عضویت در یک تشکل کمونیستی دارد!؟ مسلما هیچیک از این تلاش ها در مناسبات سرمایه داری مکروه نیستند. از دید هر فردی که تصمیم دارد(صرف نظر از اینکه بتواند یا نتواند) منافع خود را به عنوان یک شهروند در بازار و با تکیه بر غلبه سرمایه بر کار تامین نماید، تلاش برای زندگی بهتر نه تنها در دنیای امروز منفی نیست بلکه از توانایی و فعال بودن ناشی می شود. اما آیا یک تشکل کمونیستی باید به جای کارگر کمونیستی که وجهه همت خود را  سازمان دهی طبقاتی و آرمان جمعی پرولتاریا قرار داده و بهبود وضع خود را در گرو بهبود موقعیت طبقه اش میداند، باید به تقاضای عضویت کارگری پاسخ دهد که تلاش خود را مصروف تبدیل شدن به خرده بورژوا و بهبود وضعیت فردی خود می کند؟

شاید در بین فامیل و آشنایان هر کارگری تعدادی کارفرما و یا کارگر- کارفرما یافت شود. نکته اساسی حسن و قبح رفتارهایی از این دست نیست، مسئله غلبه تفکری است که تلاش می کند تا مرزهای طبقاتی را مخدوش و مفهوم شهروند را جایگزین کارگر نماید تا بدین وسیله یک تشکل کارگری را به یک تشکل بورژوایی تبدیل نماید. مسئله  این است که غلبه این تفکر در میان کارگران، راهی است برای شیوع سازش طبقاتی به جای مبارزه طبقاتی و مانع بزرگی است در برابر تلاش برای  زندگی بهتر از طریق مبارزه طبقاتی. مسلما در لحظه ای از تاریخ که تمام تلاش بورژوازی در مخدوش کردن مرز جنبش طبقاتی با دیگر جنبش های اجتماعی است، در دوره ای که کارگر به شهروند و مبارزه طبقاتی به مبارزه فرد برای حقوق شهروندی و کسب موقعیت بهتر مبدل می شود، سؤالات رفیق ناظر را نمی توان به عنوان سؤالاتی برای حل معضلات فنی عضوگیری در یک تشکل کمونیستی محسوب نمود. این سؤالات و مثال های مطرح شده؛ برای حمله به اصلی است که اساس آزادی فردی برای استثمار فرد از فرد را به زیر سؤال برده است. تلاشی است برای به زیر سؤال بردن بنیادی که  به خود اجازه داده راه تردد بورژواها و روابط لیبرالی در گوشه کوچکی از این جهان را مسدود کند.

همان طور که از مجموعه مثال های رفیق ناظر می توان فهمید،  ایشان با کمک موارد خاص  می خواهد استحکام اصلی را که در امر عضویت مقید به مرزهای روشن طبقاتی است به زیر سؤال ببرد و به انکار تفاوت قطعی بین کارفرما و کارگر،  پیمانکار و کارگر پیمانی و استثمارگر و استثمار شونده حداقل در سطوح پایینی درآمد بپردازد. نتیجه این امر ظهور نسلی از رهبران طبقه کارگر است که حرفه اصلی شان پیمانکاری است و آمال های خود را در جنبش هایی می یابند که هدفشان تجدید سازمان سرمایه است. نتیجه؛  ظهور رهبرانی است که پیگیری مبارزه طبقاتی را در اتاق های فکر جنبش های دست راستی و بی بی سی و صدای آمریکا جستجومی کنند. آیا این رفیق عزیز به راستی نمی داند که پیمانکاران و صاحبان شرکت هایی که هم اکنون به عنوان رییس فلان اتحادیه کارگری و عضو بهمان تشکل کمونیستی فعالند همین روند را برای نفوذ به درون این تشکل ها طی نموده اند؟!

روزگاری در روسیه  یک کمونیست، بعد از فرار از سیبری و رساندن خود به اروپای مرکزی با تعدادی نشریه راه بازگشت به روسیه را انتخاب می کرد تا در تماس مستقیم با کارگران به تکثیر و پخش نشریه و تبیین مطالب آن اقدام کند و در این راه بارها جان خود را به خطر می انداخت. امروز تشکلی که قرار است در برابر غلبه مطلق فردگرایی و سودجویی بورژوایی بایستد باید نگران عضویت کارفرمایان خردی باشد که خود نیز احیانا هنوز در کارگاهشان به کار مشغولند.

ما در لحظه ای از تاریخ قرار گرفته ایم که باید از ساختن تشکلی دیگر برای لانه کردن خرده بورژواها، نخبه ها و اپورتونیست ها تحت نام کمونیسم پرهیز نمود. مبارزه طبقاتی در این لحظه بیش از هرچیز به کارگران کمونیستی نیاز دارد که حل مشکلات شخصیشان را به مبارزه طبقاتی و کمونیستی پیوند می زنند. کارفرمایان، دلالان، یا مالکین مستغلات اجاره ایِ مورد نظر نویسنده کامنت می توانند حل مشکلات خود را به تلاش های شهروندی و فردگرایی بورژوایی گره بزنند. بر آنها حرجی نیست، آنان مطمئنا می توانند جایی در احزاب موجود بیابند ولی کمونیسم معاصر کار خود را با این تجربه شکست خورده آغاز نخواهد کرد. بیانیه حاضر تماما تاکیدی بر این امر است.

تا اینجا به انتقادات ناظر در زمینه عدم امکان عضویت کارفرمایان پرداختیم. اما ناظر بر اصل دیگری نیز انتقاد وارد می کند. اصلی که بر اساس آن «همکاران رسانه های رسمی بورژوائی – اعم از حکومتی و اپوزیسیونی و رسانه های دول غربی- به عضویت پذیرفته نمی شوند». متن کامل انتقاد ناظر از این قرار است:

« من فارغ التحصیل روابط عمومی /روزنامه نگاری/علوم ارتباطات/جامعه شناسی یا هر رشته دیگری هستم به دنبال کار هستم

فرض کنید فلان روزنامه یا مجله یا سایت تایپیست میخواد ویرایش گر میخواهد مدیر صفحه میخواهد متخصص انفورماتیک و پشتیبانی سایت میخواهد من حتما میروم و انجا مشغول کار میشوم و در این شرایط با در امدی که دارم میتوان زنده بمانم و در عین حال سایت شما را هم بخوانم اما نمیدانم میتوانم با شما هم مکاری کنم یا خیر ؟مدانید تازه من چون کمونیست بوده ام و در فلان روزنامه ان هم ان پشت مشت ها کار تکنیکی میکرده ام الان در زندانم ولی باز همنمیدانم این هزینه کمی ست یا خیر؟

من فارغ التحصیلی بیکار هستم و در جهارچوب نظام سرمایه داری و قوانین بازار سرمایه داری زندگی میکنم و برای جبران بیکاری باید کار کنم کار من نوشتن است برای روزنامه های رزیم و یا سایت هایی که حمایت مالی میکنند مینویسم و از این طریق در امد کسب میکنم اگر این کار را نکنم از گشنگی خواهم مرد و کمونیسم بودن برای من چه سودی دارد ؟ و ایا با این حساب در گروه شما میتوانم جایی بیابم؟

درصد بالایی از روزنامه نگاران ایرانی چپ و کمونیست هستند و برای در امد مجبورند کار کنند اگر انها روزنامه ها را یعنی محل درامد شان را تحریم کنند چه بکنند مگر کارگر کارخانه را تحریم میکند یا به قوانین مدیرتی و شیوه کنترل کیفیت کارخانه و یا سطح تولید ایراد میگیرد و یا اینکه اساسا کارگران میتوانند نظر بدهند که کارخانه چه باید تولید کند یا نه ؟ من هم روزنامه نگارام چپ هستم اما این روزنامه به من گفته در این جهارچوب .فعالیت کنم و چه کنم اگر نپذیرم قطعا از بی پولی دچار مشکلات فراوان میشوم و فراموش نکنید من نمیتوانم هر کاری را انجام دهم هر ادمی تخصصی دارد و در همان رشته تخصصی باید کار کند اگر انقلاب همین الان در خیابان ها بود من دفتر روزنامه را منفجر میکردم اما فعلا به پولشان نیازمندم چون در جهان سرمایه داری زیست میکنم و با این حساب ایا در پروه شما جای میگیرم؟

من پناهجو هستم از ترس زندانی شدن و جان باختن مجبور به ترک ایران شده ام و حمایت مالی از سوی دولتی از من نمیشود اجازه کار هم ندارم و پولی هم ندارم لیبرال هم نیستم که از محل در امد ها و کمک های غیبی ماهانه دلار به حسابم ریخته شود اما از انجایی که من میتوانم گزارش تهیه کنم و خبر بنویسم و مقاله بنویسم و غیره در یکی از همین سایت ها کار میکنم تا بتوانم این شرایط را پشت سر بگذارم و مجبورم با شرایط انان خودم را وفق دهم وگرنه نمیتوانم زندگی کنم با در امد ناچیزی که دارم در مرز زندگی هستم تازه نه خط فقر یعنی تنها میتوام پولی داشته باشم که نان و ابی تهیه کنم از قضا کمونیست هم هستم اما نمیدانم در گروه شما جای میگیرم؟»

در اینجا نیز تصویر فقر و محرومیت و خطر مرگ از گرسنگی در خدمت یک بحث سیاسی قرار می گیرد. بندی که ما در اصل 4 و در مورد همکاران رسانه های رسمی بورژوائی آورده ایم بسیار شفاف و روشن است. کسی که کمترین آشنائی با فضای حاکم بر چپ ایران و اپوزیسیون ایران داشته باشد می داند که صف طویلی از این فعالین چپ پشت در رسانه های رسمی بورژوائی در انتظار دریافت شغلی از این رسانه ها هستند. در اپوزیسیون خارج از کشوری ایران این به وضعیتی مشمئز کننده منجر شده است. بسیاری از گردانندگان اصلیِ پشت پرده و مجری و برنامه سازان بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو زمانه را چپهای سابق و حتی فعلی تشکیل می دهند. کار همۀ اینها نیز چیزی به جز اشاعۀ خرافات دمکراسی طلبی و حقوق بشری با کمی چاشنی مارکس و گرامشی نیست. کم نیستند فعالین چپی که از ایران خارج می شوند و یکسره سر از این رسانه ها در می آورند. در ایران نیز وضعیت همین است. صفحات اندیشه روزنامه های اصلاح طلبان پر از نویسندگان چپی است که کارشان جز صیقل دادن به افکار و آراء چپ و حتی مارکسیستی به مذاق طبقۀ متوسط اصلاح طلب نیست. نه تنها با ژیژک و نگری و ایگلتون چهرۀ مدرن و امروزی ای از اصلاح طلبی حکومتی می سازند، بلکه حتی ابائی از انطباق افکار گرامشی و مارکس و انگلس با نیازهای بورژوازی اصلاح طلب ندارند.

روشن است که قصد فعالینی از قبیل حسام سلامت و مراد فرهاپور و دهها و صدها قلم به دست چپ داخل و خارج کشور از فعالیت ژورنالیستی در رسانه های رسمی بورژوائی، کسب نان از طریق فعالیت در بخش حوادث و نیازمندیها و جدول و سودوکوی این رسانه ها نیست. فعالیت در این رسانه ها برای چنین فعالینی در درجۀ اول تثبیت موقعیت خویش به عنوان فروشندۀ آمال و آرزوهای عدالت طلبانه و رهائی بخش جنبشهای انقلابی در بازار بورژوازی است. ساختن چهرۀ "شخصیت سیاسی" و "مرجع نظری" از خویش نزد طبقات حاکم است. فعالیت در بخش نیازمندیها پاسخگوی این "نیازمندیهای" فعال چپی نیست.

همۀ این فعالین نیز لابد در محافل خصوصی خود را چپ و یا حتی کمونیست معرفی می کنند. بیانیه ما به روشنی سدی در برابر این طیف اجتماعی قرار داده است. مسأله این نیست که آیا آنها خواهان عضویت در چنین تشکلی خواهند بود یا نه. به احتمال قریب به یقین همۀ آنها به روی این تشکل حتی شمشیر نیز خواهند کشید. مسأله اما اعلام عدم مشروعیت این خود فروختگان در استفاده از سنن و دستاوردهای غنی نظری و فکر جنبش کارگری در خدمت بورژوازی است. مسأله در برانگیختن چنین حساسیتی است و فرمولبندی بیانیه نیز در این زمینه بسیار روشن است.

اما رفیق ناظر اینجا نیز دو سطح بحث را خلط می کند. نخست او همۀ مشاغل فنی و تکنیکی در رسانه ها را در کنار فعالیت ژورنالیستی ردیف می کند و دوم او در اینجا نیز فاکتور فقر و گرسنگی را به عنوان توجیه کننده عمل همکاری با این رسانه ها به میان می کشد.

تا جائی که به مورد اول، یعنی به کارکنان فنی رسانه های بورژوائی بر میگردد، روشن است که این خلط مبحثی بیش نیست. هیچ کس از فرمولبندی بیانیه چنین برداشتی نخواهد کرد. کارگر و تایپیست روزنامه اعتماد و رادیو بی بی سی به همان اندازه کارگر است که کارگر شرکت واحد. موضوع این نیست. عبارت "همکاران رسانه های رسمی" به هیچ وجه تداعی کنندۀ این دسته از شاغلین این بنگاهها نیست. روزنامۀ بورژوائی البته یک بنگاه اقتصادی نیز هست و کارکنان این بنگاه اقتصادی نیز مثل کارکنان سایر بنگاهها در همان ردیفی جا می گیرند که در رابطۀ بین کارگر و کارفرما تبیین می شود. موضوع اصلی اما همکارانی هستند که به عنوان قلم به دست و ژورنالیست و غیره مستقیما در خدمت اشاعۀ ایدئولوژی نظم حاکم قرار دارند. در چنین فونکسیونی، همکار رسانۀ بورژوائی نمی تواند در عین شرکت در تثبیت انقیاد ایدئولوژیک و سیاسی طبقۀ کارگر، مدعی کمونیست بودن نیز باشد. البته او میتواند در محافل خصوصی اش چنین ادعائی را با خود یدک بکشد. اما جای او در یک حزب و یا تشکل کمونیستی طبقاتی نیست. برعکس، یک کار کمونیست معاصر افشای همین چهرۀ مزورانه چنین چپها و "کمونیستها"ئی است. بنا بر این روشن است که ناظر با ردیف کردن مشاغلی از قبیل تایپیست در کنار ژورنالیست مزدور، خواسته یا نا خواسته مرزهای بین این دو نوع "کار" را مخدوش می کند. مسألۀ اساسی نیز همین است. و اینجا نیز همان عاملی از طرف ناظر وارد بحث می شود که در بحث کارفرمایان نیز بود: فقر و گرسنگی.

رفیق در ادامۀ انتقاد خویش و با به میان کشیدن سناریوی پناهجوئی که از هیچگونه حمایتی برخوردار نیست و کار دیگری هم به جز ژورنالیسم و تهیه خبر و گزارش و مقاله یاد نگرفته است، یکباره این سؤال را به میان می کشد که اگر چنین فعالیتی را نپذیرد چه باید بکند؟ آیا باید از گرسنگی بمیرد؟ رفیق متوجه نیست که "تهیه خبر و گزارش و مقاله" برای یک رسانۀ بورژوائی یعنی شرکت مستقیم در بازتولید ایدئولوژی مسلط. کسی که به چنین فعالیتی دست می زند در زمرۀ نظریه پردازان نظام جای می گیرد و نه در شمار انبوه تولید کنندگان ارزش اضافه. نمی شود مباشر ارباب بود و در سازمان انقلابی دهقانان هم فعالیت داشت. این دو با هم در تناقضند. آیا رفع این تناقض با کنار گذاشتن فعالیت در خدمت دستگاه ایدئولوژیک حاکم – آن گونه که ناظر می گوید – یعنی خطر مرگ از گرسنگی؟ نه به هیچ وجه چنین نیست. در کنار آلترناتیوی که ناظر به آن اشاره می کند، آلترناتیوهای فراوان دیگری نیز وجود دارند که شرفشان صد بار و هزاران بار از شرف تبدیل شدن به ژورنالیست بی بی سی و اعتماد و امثالهم بیشتر است. می توان ظرفشوئی کرد، می توان دستفروشی کرد، می توان گارسون یک رستوران شد، می توان نظافتچی شد. مسألۀ چپ هم دقیقا همین جاست. این مشاغل در دید چپ از وجهۀ اجتماعی لازمی برخوردار نیستند که شایستۀ یک الیت اجتماعی است. ناظر نیز در چهارچوب و در افق فکری همین الیت اجتماعی است که به چنین نتایجی می رسد. ناظر حتما ساکو و وانزتی را می شناسد. شاید این یادآوری برای ناظر لازم باشد که ساکو هنگام دستگیری ماهی فروش دوره گردی بیش نبود.

مسألۀ ما امروز مقابله با همین الیتیسم و نخبه گرائی است که نام چپ و کمونیسم را هم با خود یدک می کشد. کمونیسم از نظر ما انتقادی از موضع طبقۀ کارگر به نظم مسلط است و کمونیست نیز کسی است که این انتقاد در کار و زندگی اش جریان دارد. به همین دلایل تا اطلاع ثانوی و تا زمانی که این تشکل طبقاتی- کمونیستی نتوانسته بر فردگرایی و هدونیسم بورژوایی غلبه کند، تا زمانی که نتوانسته مانع غلبه لیبرالیسم بر روابط درونی خود شود و تا زمانی که نتوانسته مجددا پرولتاریا را به مرکز ثقل مبارزات اجتماعی مبدل نماید، اصل دوم موازین سازمانی به قوت خود باقی است و این تشکل از پذیرش تقاضای عضویت کسانی که در مثال های رفیقِ کامنت نویس زندگی می کنند معذور است.

در مقابل صفوف صلب و مستحکم بورژوازی و مؤتلفین چپ آن، کمونیسم معاصر نیز باید صفوف صلب و مستحکم خود را بنا کند. پاسخ دشمن طبقاتی متمرکز را تنها با سازمانی متمرکز، منضبط و نقشه مند می توان داد. تنها با چنین سازمانی است که می توان ستون فقرات تشکل یابی طبقۀ کارگر در راستای استقلال طبقاتی اش را ساخت و تنها با چنین سازمانی است که می توان زیر پای چپ را داغ کرد و آن را از بورژوازی جدا نمود. 

وحید صمدی

یازدهم شهریور 1392

متن کامل کامنت:

مهمان (ناظر)

- کارفرمایان، کسانی که از قبل نیروی کار دیگران زندگی می کنند (سهامداران، دلالان، مالکین مستغلات اجاره ای و "مشاغل" مشابه) نمی توانند به عضویت تشکل درآیند.

فرض کنید من معلم هستم و ماشینی دارم .ان ماشین را به کسی میدهم تا با ان مسافر کشی کند طبق قوانین عرفی بیست درصد را رننده میبرد و ما بقی را من .من و راننده هر دو فقیر هستیم و از قضا کمونیست هم هستیم اما ایا در گروه شما جای میگیریم؟

فرض کنید من خانه ای دو طبقه دارم و به دلیل مشکلات اقتصادی یک طبقه یا یک واحد ان را اجاره بدهم ایا در گروه شما جای میگیرم؟

فرض کنید من یک استاد کار باشم در کارهای ساختمانی بر طبق روال امروز کارگر تک تک به کار گرفته نیشود بلکه به صورت مقاطعه کاری به بنایان داده میشود و انها هم تعدادی کارگر فصلی را اجیر میکنند . من استاد کار هم مانند سایر این کارگران هستم تفاوت در امد ما انقدرها زیاد نیست که خط طبقاتی بین ما باشد و همه ما زیر خط فقر هستیم هم چنان ایا من و ما در گروه شما جای میگیریم؟

من مهندس هستم در ایران خودرو کار میکنم حقوق پایه من 900 هزارتوومان است خودم را گارگر و کمونیست میدانم بعد از کار در گارگاهی که در پارگینک خانه ام زده ام فیلتر خودرو تولید میکنم دو گارگر دارم سطح تولید کارگاههایی چون من فقط یک کمک کوچکی ست به متن مخارج زندگی و باز با همین حال هم زیر خط فقر هستیم ایا من در گروه شما جای میگیرم؟

من هم کارگرم و دو موتور سیکلت دارم یکی از انها را اجاره داده ام و با دیگری به سر کار میروم ایا در گروه شما جای میگیرم ؟

هزاران مثال بهتر از سطوح مختلف جامعه کارگری میشود اورد که یا تولید کنندگان کارگاهی هستند یا موجر ......

4- همکاران رسانه های رسمی بورژوائی – اعم از حکومتی و اپوزیسیونی و رسانه های دول غربی- به عضویت پذیرفته نمی شوند.

من فارغ التحصیل روابط عمومی /روزنامه نگاری/علوم ارتباطات/جامعه شناسی یا هر رشته دیگری هستم به دنبال کار هستم

فرض کنید فلان روزنامه یا مجله یا سایت تایپیست میخواد ویرایش گر میخواهد مدیر صفحه میخواهد متخصص انفورماتیک و پشتیبانی سایت میخواهد من حتما میروم و انجا مشغول کار میشوم و در این شرایط با در امدی که دارم میتوان زنده بمانم و در عین حال سایت شما را هم بخوانم اما نمیدانم میتوانم با شما هم مکاری کنم یا خیر ؟مدانید تازه من چون کمونیست بوده ام و در فلان روزنامه ان هم ان پشت مشت ها کار تکنیکی میکرده ام الان در زندانم ولی باز همنمیدانم این هزینه کمی ست یا خیر؟

من فارغ التحصیلی بیکار هستم و در جهارچوب نظام سرمایه داری و قوانین بازار سرمایه داری زندگی میکنم و برای جبران بیکاری باید کار کنم کار من نوشتن است برای روزنامه های رزیم و یا سایت هایی که حمایت مالی میکنند مینویسم و از این طریق در امد کسب میکنم اگر این کار را نکنم از گشنگی خواهم مرد و کمونیسم بودن برای من چه سودی دارد ؟ و ایا با این حساب در گروه شما میتوانم جایی بیابم؟

درضد بالایی از روزنامه نگاران ایرانی چپ و کمونیست هستند و برای در امد مجبورند کار کنند اگر انها روزنامه ها را یعنی محل درامد شان را تحریم کنند چه بکنند مگر کارگر کارخانه را تحریم میکند یا به قوانین مدیرتی و شیوه کنترل کیفیت کارخانه و یا سطح تولید ایراد میگیرد و یا اینکه اساسا کارگران میتوانند نظر بدهند که کارخانه چه باید تولید کند یا نه ؟ من هم روزنامه نگارام چپ هستم اما این روزنامه بهمن گفته در این جهارچوب .....

....فعالیت کنم و چه کنم اگر نپذیرم قطعا از بی پولی دچار مشکلات فراوان میشوم و فراموش نکنید من نمیتوانم هر کاری را انجام دهم هر ادمی تخصصی دارد و در همان رشته تخصصی باید کار کند اگر انقلاب همین الان در خیابان ها بود من دفتر روزنامه را منفجر میکردم اما فعلا به پولشان نیازمندم چون در جهان سرمایه داری زیست میکنم و با این حساب ایا در پروه شما جای میگیرم؟

من پناهجو هستم از ترس زندانی شدن و جان باختن مجبور به ترک ایران شده ام و حمایت مالی از سوی دولتی از من نمیشود اجازه کار هم ندارم و پولی هم ندارم لیبرال هم نیستم که از محل در امد ها و کمک های غیبی ماهانه دلار به حسابم ریخته شود اما از انجایی که من میتوانم گزارش تهیه کنم و خبر بنویسم و مقاله بنویسم و غیره در یکی از همین سایت ها کار میکنم تا بتوانم این شرایط را پشت سر بگذارم و مجبورم با شرایط انان خودم را وفق دهم وگرنه نمیتوانم زندگی کنم با در امد ناچیزی که دارم در مرز زندگی هستم تازه نه خط فقر یعنی تنها میتوام پولی داشته باشم که نان و ابی تهیه کنم از قضا کمونیست هم هستم اما نمیدانم در گروه شما جای میگیرم؟

و هزاران مثال دیگر

موفق باشید

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر