توضیح تحریریه سایت:
مطلبی که مشاهده میکنید فشرده گزارشی است که توسط کار گروهی تعدادی از رفقای شرکت کننده در کنفرانس تهیه و ارائه شده و به بحث گذاشته شد. این دومین گزارش از مجموعه سه گزارشی است که توسط رفقای شرکت کننده برای ارائه به کنفرانس تهیه شده بود. پیشتر گزارش اول را که به دستمزد و قانون کار و مبارزات کارگران اختصاص داشت منتشر کرده ایم. گزارش سوم به مسأله مسکن اختصاص داشت که در روزهای آینده منتشر خواهد شد.
اضافه شدن بحث مهاجرین به موضوعات تعیین شده کنفرانس همراه با موضوعات دستمزدها و مسأله مسکن به پیشنهاد رفقای مختلف و در پرتو حدت یافتن مباحثات اجتماعی در این عرصه ها صورت گرفته بود. ورود به این مباحث برای کنفرانس فراتر از پرداختن به معضلات و موانع جدی بر سر راه سازمانیابی کارگران عطف توجه به رویکرد برنامهای برای چگونگی پاسخ سوسیالیستی به چنین گرهگاههایی بر متن شرایط امروز جامعه و سازمان اجتماعی موجود حاصل توسعه سرمایه داری پیشرفته را نیز در بر می گیرد. از پیش برای ما روشن بود که یافتن پاسخهای جامع به این عرصه ها تنها در یک کنفرانس امکانپذیر نخواهد بود و چنین پاسخی هم نیازمند کار وسیعتر تحقیقاتی و هم تعیین دقیقتر چهارچوبهای نظری مباحث در شرایط جدید هستند. با این حال مباحث ارائه شده توسط رفقا پایههای مناسبی برای توسعه بعدی فعالیت در این زمینهها را در اختیار میگذارند که در سیر آتی سازمانیابی کمونیستی در ایران به طور کلی و در حرکت سازمان تدارک کمونیستی به طور ویژه مؤثر واقع خواهند شد.
روشن است که مثل همیشه از دیدگاههای انتقادی و گفتگوها برای بهبود مباحث استقبال می کنیم.
متن گزارش
متن زیر پیاده شده و گزارش بحثی است که تحت عنوان "کارگران مهاجر افغان" در کنفرانس سوم با همکاری جمعی از رفقا ارائه گردید. با توجه به آنکه برخی از مباحث از قبل و در جلسات مقدماتی کنفرانس با رفقا در میان گذاشته شده بود، لازم است چند مورد توضیح داده شود. هر جا عباراتی داخل پرانتز باشد، به آن معنی است که قبلا مطرح شده است اما در جلسه ارائه نشده است. هر جا داخل قلاب است، توضیحاتی است که به نوشته انسجام میدهد و اضافه گردیده است. و اما هر جا داخل آکولاد قرار گرفته است، توضیحاتی است که قبلا با رفقا در میان گذاشته نشده و بعدا به سخنرانی اضافه گردیده است.
همچنین با توجه به بررسی آمارها بنظر میرسد در دو مورد آن دقت کافی وجود نداشته است. یکی آمار کارگران مهاجر افغانستانی که در ایران جذب کارهای خدماتی شده اند که در گزارش حاضر این رقم 90 درصد گزارش شده است که نیاز به بررسی بیشتر دارد و دوم آماری است که بدنبال ممنوعیت کشت خشخاش توسط طالبان آمده است که نابودی مزارع کشت خشخاش تا 98 درصد آمده است. دومی آماری بود که توسط خود امارات اسلامی افغانستان اعلام شده است که مشخص شد در آن بسیار اغراق شده است با این حال مورد دومی، برخلاف اولی، در کلیت بحث خللی وارد نمیکند. در قسمت پی نوشت توضیحاتی در خصوص فراز و نشیبهای کشت و ممنوعیت کشت خشخاش در دوره های مختلف به متن اضافه گردیده است تا این قسمت را جبران کرده باشد.
اما مورد دیگری است که فراموش شده است. ما شاهد سیل عظیم مهاجرت افغانها به ایران در دولت سیزدهم بودیم و موج افغان هراسی جدید نیز در ادامه همان سیاست مرزهای باز در دولت سیزدهم واقع شد. باید در نظر گرفت که بیش از 8000 کارخانه و شهرک صنعتی در دولت سیزدهم احیا شدند. تامین نیروی کار آنها یکی از مولفه های مهمی بود که به نقش دولت در ادامه کار این شهرکهای صنعتی وابسته بود. این شرکتهای صنعتی به نگهبان، آشپز، نیروی خدماتی و ماهر صنعتی نیاز داشت. با این توضیحات باز شدن مرزهای کشور به روی نیروی کار مهاجر افغانی یکی از ضروریات بود. و چه فرصتی برای بورژوازی هار ایران بهتر از این که در شرایط ملتهب و فقر و بیکاری بوجود آمده در افغانستان بعد طالبان، در جذب کارگران ارزان مهاجر افغان عمل نماید. آن زمان تنها چیزی که مطرح نبود، بحث از کارگران مهاجر قانونی و غیر قانونی بود و حتی ضرورت ساماندهی مهاجران امری بود که به هیچ وجه در فضای سیاسی کشور محلی از اعراب نداشت. مقامات دولتی به کرات در شبکه های اجتماعی و تریبونها به دعوت از نیروهای متخصص و ماهر از تمامی کشورهای منطقه می پرداخت و در همین مدت کوتاه جمعیت افغانستانیهای ساکن در ایران تقریبا به دو برابر آمار گذشته رسید.
...
بحث را با مرور چند نکته از گزارش سیاسی رفیق بهمن شروع میکنیم. در گزارش دبیر سیاسی به کنفرانس بر این مطلب تاکید شد که از مشخصه های بارزی که در دوره معاصر داریم یکی جابجایی کامل قدرتها در بازار جهانی از آمریکا به چین و دوم [تغییر] پارامتر کنونی جوامع به این معنا که در لحظه کنونی بیش از آنکه شاهد تخاصم و نزاع بین دو طبقه تاریخی پرولتاریا با بورژوازی باشیم، شاهد نزاع بین جناحهای متخاصم بورژوازی هستیم. هم بین کشورهای اروپایی، اروپا و آمریکا با هم، و در داخل آمریکا میان دمکراتها و جمهوری خواهان با هم و در سطح کلی تر بین دو بلوک رقیب شرق و غرب.
در دوران بعد از جنگ دوم جهانی و زمانی که کشورهای موسوم به بلوک شرق در حال بازسازی خرابه ها و ویرانه های بعد از جنگ بودند، از همان زمان، نظریه پردازانی در بلوک غرب در فکر شکل دادن به دنیای بعد از جنگ و نظمی بودند که در آن بزرگترین قدرت اقتصادی [آن زمان] جهان با داشتن نود درصد ذخایر طلا یا پنجاه درصد ثروت اجتماعی و بزرگترین قدرت نظامی [همان بلوک] یعنی آمریکا در راس آن قرار داشت. این [یکه تازی به دنبال رونق بعد از جنگ] در دهه هفتاد با بحران و محدودیت بازارها مواجه میشود. [در طول جنگ] بخش عظیمی از مازاد تولیدی و انسانی از بین رفته بود و رونق بعد از آن رو به اتمام بود و در سوی دیگر در همین دوران شاهد عروج قدرتهای جدید اقتصادی مانند آلمان و ژاپن هم بودیم. رسیده بودیم به دوره ای که نرخ سود رو به پائین بود. ما در واقع فروپاشی بلوک شرق را بعنوان امری درونی بررسی نمیکنیم و فروپاشی شوروی را [پیشتر] از این نظر توضیح میدهیم که نظم مقابل آن به بحران رسیده است و در نهایت با رخنه در بلوک شرق منجر به فروپاشی آن گردید.
بعد از فروپاشی بلوک شرق در 2008 نقش حمایتگرانه و دستهای دخالتگر و آهنین دولت جایگزین دست نامرئی بازار آزادی شد. برای نمونه در دوره اوباما مسئله چیپ ها را داشتیم که چطور از این صنعت حمایت شد. علاوه بر آنکه دولتها اقدام به تزریق نجومی پول به بازارها نمودند. [مخلص کلام آنکه] تمام اینها به آن منجر گردید که آن نیروی گلوبال به سرکردگی آمریکا با شکست مواجه شد و نیرویی دیگر از دل خود بورژوازی و در تقابل با آن شکل گرفت که در لحظه کنونی ترامپیستها آن را نمایندگی میکنند. جدال بین این دو جناح وضعیتی کمدی تراژیک به خود گرفت. برخلاف گلوبالیستها که معتقد به گسترش مرزها و موافق حضور نظامی آمریکا در سایر کشورها هستند، این جناح [معتقد است باید] داخل آمریکا را تقویت نمود و صنعت را در داخل احیا کرد. در مسائل مربوط به محیط زیست در تقابل مستقیم قرار دارند. یکی از گرمایش زمین صحبت میکند، طرف مقابل آن را به سخره میگیرد که من اینجا در حال یخ زدن هستم. مورد بعدی که باز در سخنرانیها به آن اشاره شده است میزبانی سرمایه داران آمریکایی از شی جین پینگ بود که همین اقدام دمکراتها را به نوکر بودن چین از سوی ترامپیستها متهم میکرد و میدانیم قبل از آن هم خود ترامپ به نوکری روسیه توسط دمکراتها متهم شده بود. مورد بارز دیگر مورد افغانستان است که خروج نیروها در دوره ترامپ با مخالفت دمکراتها موجه میشود و بعد دیدیم که ادامه همان نزاع به فرار مفتضحانه آمریکا در دولت بایدن انجامید. علت ارائه این مباحث یکی آنست که بحث مهاجرت نیز بعنوان یکی از کشمکش های [حل نشدنی] این دو جناح متخاصم بورژوازی و در سطح جهانی بدل شده است. و در بحث مهاجرت، همین اواخر شاهد تخاصمات دو جناح بر سر ورود یا اخراج مهاجرین از [مرز] مکزیک بودیم و هیچ کدام از اینها به نتیجه نرسیده و بعنوان مسئله در جریان است. از این حیث در سطح جهانی دو گرایش نیرومند داریم که در بحث مهاجرت رو در روی هم قرار گرفته اند. جناح گلوبالیستها با این استدلال که چون سرمایه گلوبال است و لذا نیاز به نیروی کار گلوبال هم دارد اعتقادی برای مرزها قائل نیست. برخلاف جناح مقابل که ناسیونالیستها باشند و موضع میگیرند و علت بدبختی کارگران و جامعه را دقیقا به مهاجرین نسبت میدهند.
در سطح داخل ایران اوضاعی مشابه در جریان است. تز اصلی جناح ضد مهاجر آنست که "اسلام مرز ندارد، ایران که مرز دارد" و یکی از راههای گریز از بحران کنونی را اخراج مهاجرین مقیم ایران میدانند. در سمت دیگر جناحی که بحث را کنکرت تر ارائه میدهد جناح عطا بهرامی است که بحث هایشان متاثر از استدلالهایی است که گلوبالیستها در سطح جهانی ارائه میدهند. آقای ظهره وند بر اساس نظریات ایران شهری به این شکل به توجیه مسئله میپردازد که ایران و افغانستان هر دو از یک سرزمین بزرگتر هستند و یک جامعه واحد هستیم. البته این جناح هم در نهایت موافق بحث ساماندهی مهاجرین هستند اما با اخراج آنها [و فضای افغان ستیز] مشکل دارند.
(طبیعی است که سرمایه دار ایرانی که نیروی ارزانتر کارگران مهاجر افغانی را بکار گرفته است، در برخورد با کارگران افغان و امواج پیوسته افغان هراسی، نمیتواند رفتار یکدستی داشته باشد. در کارگاه یا کارخانه اش حتما بر موج افغان هراسی سوار میشود و تضمین زندگی خود و خانواده ی کارگر را نه در کاری که انجام میدهد بلکه از صدقه سر خودش قلمداد مینماید و اینگونه او را با دستمزدی پایین تر از کارگران بومی به کار میگمارد. اما در بیرون از کارگاه و در فضای سیاسی با ژستی انسان دوستانه ناچار به حمایت از آنهاست و در دفاع از ضرورت حضور آنها دلایل اقتصادی هم میتراشند. نمونه انبوه سازان مسکن در پایتخت و کلانشهرها مثال گویایی است. آنها با سو استفاده از وضعیت فاجعه بار در بازار مسکن، با این گزاره نادرست وارد این گوی میشوند که اگر افغانیها را اخراج کنیم، تورم در بخش مسکن بشدت بالا خواهد رفت. البته که اگر شرط مسئله را موقتا بپذریم، بازار مسکن و دستمزد کارگران ساختمانی دچار نوساناتی در قیمت خواهد شد، اما اصل گزاره همانقدر صحیح است که مثلا در بازار مسکن دو واحد آپارتمان چسپیده به هم و هم امکانات و هم موقعیت، با دو قیمت متفاوت به مشتری پیشنهاد شوند چون یکی را کارگران ایرانی ساخته اند و دیگری را کارگران ارزانتر مهاجر افغانی!)
بپردازیم به عوامل مهاجرت افغانستانی ها به ایران و کشورهای منطقه. با قدرت گیری مجدد طالبان دولتی سر کار آمد تحت عنوان امارات اسلامی که این نیرو[با توجه به ماهیتی که از آن برآمده است] قطعا نمی توانست محدودیتهایی را برای کار زنان ایجاد نکند. از جمله اینکه حق کار در محیط های مردانه و یا محیط هایی که [نیروی کار] مرد حضور دارند از زنان سلب گردید. البته در مواردی سرمایه با جایگزینی سرپرست زن در محیط های زنانه این قوانین را قادر بود دور بزند. تنها در اثر جمع کردن آرایشگاهها و کارهای خدماتی در محیط هایی که مرد حضور دارند نزدیک به 7000 نفر بیکار شدند. بعدها [آمریکا و کشورهای هم پیمانش] سوار همین نیرو شد که تحت عنوان جامعه مدنی در مقابل طالبان مقاومت میکردند و تبدیل به اهرم فشار علیه طالبان شدند. در هر صورت در اثر اعمال این مقررات بخشی از نیروی کار از پروسه تولید حذف شد.
مورد بعدی جایگزین نمودن نیروی اداری با نیروهای خودی بود.{تخصص این نیروها به همان سیستم اداری و اقتصادی- اجتماعی بیش از دو دهه حضور ناتو و نظم غربی در افغانستان گره خورده بود. با بازگشت طالبان نه تنها نیروهای اداری و تکنوکراتها بلکه خیل انبوه مترجمان و فعالان رسانه ای و فضای مجازی پرورش یافته غربی ها از هر گونه کارایی ساقط میشدند} مورد بعدی قریب به یک میلیون کارگر مهاجر به محض بازگشت طالبان بخصوص از پاکستان و بخشی از ایران به داخل افغانستان دیپورت شد. و این یک میلیون نفر به خیل عظیم بیکاران افغانستان پیوست. اینها را اضافه کنید به بلوکه شدن دارائی های افغانستان توسط آمریکا {بلوکه نمودن تقریبا 9.5 میلیارد دلار از دارائیهای بانک مرکزی افغانستان که در بانکهای آمریکائی و اروپایی نگهداری میشد با بهانه های واهی چون جلوگیری از تقویت نیروهای تروریست، علیرغم تلاشهای طالبان در اثبات تغییر نقششان در بازیهای سیاسی منطقه، یکی دیگر از فشارهایی بود که بر این کشور تحمیل شد} که بعدا بخشی از آن در جنگ اوکراین و علیه روسیه بکار رفت و در حین مقاومتی که از سوی طالبان انجام گرفت موفق به برگرداندن آن نشد{و بخش کوچکی از آن، تحت عنوان کمکهای بشر دوستانه بطور هفتگی و ماهیانه و البته در ازای اجرای شرط و شروطی که آمریکا بر حکومت جدید تحمیل میکرد، به این کشور بازمیگشت. مبالغ ناچیزی که به اعتقاد برخی کارشناسان اقتصادی در افغانستان، با ایجاد تورم منفی منجر به کاهش انگیزه های صادرات و فقر بیشتر گردیده است.
اما به لحاظ تاریخی، موجودیت این نیروهای طالب حاصل تقابل مجاهدین ارتجاعی با دولتهای چپگرا و نیروهای شوروی بود و طالبان در 2021 علیرغم تمام تحولاتی که بر سر جهان آمده و خود آنها را تحت الشعاع قرار داده بود، آن نیروی مترقی نبود که بتواند خارج از چهارچوبهای کلی نظم مسلط جهانی قادر به ارائه بدیلی برای اداره اجتماعی باشد. و نه حتی نیرویی فعال در چهارچوبهای فعلی اقتصاد بازار آزادی که بتواند سود سرمایه های خارجی را در داخل کشور حفظ و تضمین نماید. از زمان شروع پیشروی هماهنگ شده طالبان با دولت مرکزی و نیروهای ناتو و تسلط آنها بر کابل، رقمی بین 4 تا 6 میلیارد دلار از سرمایه های خارجی و ذخایر ارزی بعلت بی ثباتی سیاسی و اقتصادی به خارج از مرزهای افغانستان منتقل شد}
مورد آخر کشت خشخاش است که مهمتر است. طالبان وقتی مجدد قدرت را به دست میگیرد بعنوان یک دولت باید خودش را تثبیت میکرد و همین باعث شد که طالبانی که بیست سال خود بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر بود، اگر می خواست بعنوان یک دولت رسمی در سطح جهانی مطرح شود. حذف کشت خشخاش یکی از این پیش زمینه ها بود. همانطور که در داخل خود ضروری بود نیروهای داعش را سرکوب نماید، 98 درصد کشت خشخاش را ممنوع کرد.
اگر به 1920 یعنی تنها چند سال بعد از انقلاب اکتبر برگردیم، از همان زمان شوروی کارشناسانی را با دغدغه اصلی ریشه کن کردن فقر به افغانستان اعزام میکند. پیشنهاداتی که این کارشناسان میدهند با توجه به خشکسالی و شرایط بد اقلیمی به هیچ وجه حذف کامل کشت خشخاش نبوده است. بلکه پیشنهاد جایگزینی بخشی از آن را با غلاتی چون برنج میدهند و حذف کامل آن را در بازه ای محدود ناممکن میدانند.
تبعاتی که ممنوعیت کشت خشخاش می گذارد یکی هم بهم خوردن تقسیم کار در سطح جهانی بود. مثلا در ایران [همزمان با محدودیت کشت خشخاش در افغانستان] آمارهای جدید گرایش به سمت قرص های روان گردان و مواد مخدر صنعتی چند برابر میشود. تقاضای زیاد و عرضه کم در کوتاه مدت قیمت تریاک را چند برابر کرده است. از آن طرف در آمریکا به کرات نمونه هایی را از گرایش بیشتر به سمت مصرف ماده مخدر دراگون هستیم و در پی آن شاهد نتایج افتضاحی بوده ایم که مصرف این ماده چه بلایی بر سر آدمها آورده است.
اما بحث این است وقتی یک محصول را ممنوع میکنید قرار است چه محصولی را با آن جایگزین نمائید؟ میدانیم جایگزینی یک محصول مقدمات زیادی لازم دارد. اینکه آن کشاورز یا نیروی کاری که تا اینجا خشخاش پرورش میداده است و در این زمینه مهارت دارد آیا برای کشت محصولی دیگر هم آماده است؟ مهمتر اینکه آیا خود این زمین که در سالیان طولانی مدت برای خشخاش آماده گردیده است آیا قابلیت جایگزینی با بذری دیگر را دارد؟ مورد بعدی اینکه آیا دولت این توانایی را دارد که از محصول جایگزین حمایت نماید و کود و سم و ملزومات آن را در اختیار کشاورز قرار دهد و تمام اینها میدانیم که در مورد افغانستان منتفی است.
ما همیشه در گزارشات داریم که با قدرت گیری طالبان سیل مهاجرت به کشورها آغاز شد. این توضیحات بنظر لازم بود که چرا در این بازه این حجم از مهاجرت از افغانستان صورت گرفت.
اما با سر کار آمدن طالبان در همان اوایل چند مذاکره با کشورهای بلوک شرق ایران، پاکستان، چین و روسیه برگزار شد. یکبار در مسکو و یکبار در کابل. از همان زمان هم نقشه راه و هم وزن بازیگرانی که حضور داشتند مشخص بود. اینکه کدام کشور قرار است زیر ساختها را توسعه دهد واضح است که تنها چین چنین توانی دارد. همچنین سایر کشورها به تناسب وزنی که دارند قرار بود نقش ایفا کنند که البته این مذاکرات متوقف شد.{امنیت و مبارزه با تروریسم داعش، ارتقای تعاملات منطقه ای و اقتصادی با دولت جدید و مبارزه با قاچاق مواد مخدر از محورهای اصلی تعاملات دولت افغانستان با دولتهای روسیه، چین، ایران، پاکستان، هند و کشورهای آسیای میانه در نشستهای مسکو بود.}
لازم است اینجا این نکته اضافه شود که در 20 سال حضور ناتو و همپیمانانش در افغانستان نیرویی به شدت غربگرا بوجود آمد که به اختیار یا به اجبار پای طالبان را از مذاکرات بیرون کشید و برگرداند به مذاکرات و نشستها در دوحه. نیرویی غربگرا که خود بخشی از معضل بیکاری در جامعه افغانستان است. مثلا [در نظر بگیرید] که هم اکنون در افغانستان تعدادی قابل توجهی مترجم زبانهای خارجی دارد. بعبارتی ناتو با تقسیم کاری که بوجود آورده است خود در بازتولید بیکاری [در دنیای بعد از خود] نقش مستقیمی داشته است. جامعه مدنی ساخته غرب و آمریکا گرایش طالبان به سمت شرق را بر نمی تابد. {علاوه بر اینها تخاصم بین فراکسیونهای داخلی در دولت امارات اسلامی در کنار فشارهای آمریکا و غرب بخصوص با تحریمهای گسترده علیه آن و بلوکه نمودن دارایی این کشور و عدم به رسمیت شناختن آن در جوامع بین الملل، طالبان را مجددا به قطر و به مذاکره با بلوک غربی کشاند}
اما در مذاکرات دوحه سه بحث اصلی مطرح بود. بحث مواد مخدر بود و ممنوعیت کشت خشخاش، ورود شرکتهای خصوصی به افغانستان و از هر دوی اینها مهمتر بحثهای پیرامون حقوق بشر و آزادیهای زنان بود که هر دو محور دیگر مذاکرات یعنی ممنوعیت کشت خشخاش و ورود شرکتهای خصوصی را تحت تاثیر خود قرار میداد و آن دو بحث زیر بحث حقوقهای بشری قرار میگرفتند. و همین مذاکرات را به ناکجاآباد میبرد. و امارات اسلامی را در تضاد با بنیانهای خود قرار میداد. همین امروز نیز بحث بر سر آن است که اتحادیه اروپا[در خصوص تصویب قانون امر به معروف] از طالبان در دادگاه لاهه طرح شکایت کرده است و این طالبان را به یک دو راهی رسانده است. ماندن در همان چهارچوب [قطعنامه 2721] برای کشور افغانستان ناممکن است و از طرفی به همین سادگی نمیتواند از شر آن خلاصی یابد چیزی است که یقه اش را چسبیده است.
برای طالبان مشخص بود که نانی از تنور دوحه برای افغانستان بیرون نمی آید. همین اواخر خبرش آمد که طالبان هیئتی را به رهبری وزیر معدن به چین اعزام نموده است و به عبارتی توپ مذاکرات در زمین شرق است. {در همین اواخر وزارت معادن و پترولیم افغانستان هیئتی را ازاین وزارت جهت ترویج همکاری در خصوص معادن به چین اعزام نمود} فارغ از آنکه طرف غربی به این سادگیها کوتاه نخواهد آمد. تجربه پاکستان از همکاری با چین و پیشبرد پروژه کریدور اقتصادی چین – پاکستان و بعد از آن کودتا علیه عمران خان نمونه خوبی است[که نشان داد آمریکا و متحدانش نمی توانند افغانستان را بعنوان یکی از متحدان بلوک شرق به حال خود رها کنند]
می رسیم به بحث ایران. اینکه ایران در این آشفته بازار افغانستان به دنبال چه است؟ و اینکه ایران مقرر کرده است که تا آخر همین امسال دو میلیون کارگر افغان را اخراج کند و جریان تحرکاتی در این خصوص در مرزها شاهد هستیم. [و در کل آنچه تحت عنوان ساماندهی مهاجران افغان مطرح میکند چیست؟]
ایران بعنوان کشوری که قبلا در تکه پاره نمودن یوگسلاوی و همکاری با ناتو در افغانستان نقش مستقیم داشته است و سرکوبهای دهه 60 را با افتخار در کارنامه دارد. بحث [مقامات] ایران با طالبان واضح است. [حرفشان این است که] ما را غرب با این شرایط آدم حساب نمیکند حالا شما میخواهید با افتضاحی که ببار آوردید و با کلاشینکف نیروهای آمریکائی را محاصره میکردید، که غرب حتما آن کینه و نفرت را فراموش نخواهد کرد انتظار دارید شما را آدم حساب کند؟ ما تبحر داریم در مسیرهایی که قرار است شما [در رابطه با غرب و آمریکا] طی کنید. ما برخلاف شما که جامعه مدنی کوچکی دارید یک جامعه مدنی چندین میلیونی داریم و برخلاف شما که پرورش یافته غرب هستند، خودمان تولیدشان کرده ایم و ساخت داخلی هستند.
اینجا از برخی از فرصتها که قبلا با رفقا در میان گذاشته شده است مانند حجم سرمایه گذاریهای سرمایه داران افغانی در ایران و یا فرصتهایی که از زیارتها و بازدید از خویشاوندان افغانی ساکن ایران نصیب بورژوازی میشود صرف نظر یم.(مطابق آنچه رئیس اتاق صنایع و معادن و کشاورزی ایران و افغانستان عنوان میکند، بیش از پنجاه درصد از شرکت های ثبت شده خارجی در ایران متعلق به شهروندان افغانستان است. میزان سرمایه گذاری آنها در ایران، سه میلیارد دلار است. مطابق اطلاعات منتشر شده توسط اداره آمار و اطلاعات افغانستان ایران بزرگترین صادر کننده کالا به افغانستان است. همچنین میزان صادرات غیر نفتی ایران به افغانستان را خبرگزاری مهر در ۲۶فروردین سال جاری با رشد ۱۳.۶درصدی بیش از یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار تخمین زده است که تنها دو ماه بعد و در ۲۷خرداد امسال میزان رصادرات را همین خبرگزاری ۴۱درصد عنوان کرده است که باز هم خبر از میزان رشد باید گفت نجومی صادرات کالا از ایران به افغانستان دارد)
یک مولفه کلی که در تمام کشورهایی که مقصد مهاجرین هستند وجود دارد یا اولین نفعی که تمام دولتهای پذیرنده مهاجرین از این وضعیت خواهند برد، سلب مسئولیت از دولت جهت آموزش نیروی کار است. [دولت] نیروی کاری آماده تحویل بورژوازی میدهد که نیازی به آموزش ندارد علاوه بر آنکه از [تقریبا] تمام خدمات اجتماعی مانند آموزش و بهداشت نیز محرومشان میکند. تمام اینها را باید در شرایطی در نظر گرفت که خود کارگران ایرانی پائین ترین سطح دستمزد را در منطقه دارند و اینکه طبقه کارگر ایران در چه شرایط وخیمی قرار دارد. آنچه مد نظر دولتمردان است، آنکه قرار نیست نیروی کاری که نیاز سرمایه دار ایرانی است اخراج شود. قرار است سایتی راه اندازی شود که در آن هر کارفرما تعداد و نوع رشته های مورد نیازش را در آن درخواست دهد و اگر با نیروی کار داخلی پر نشد از نیروی کار افغانی بعنوان نیروی دوم استفاده شود و ما با آنها مشکلی نداریم.[که با توجه به سطح پائین دستمزدهای پیشنهادی برای کارگر ایرانی در غالب موارد به صرفه نیست]. در مورد بحث وثیقه که باز در بحث ساماندهی مطرح میشود که کشورهای حاشیه خلیج عربی از آن با عنوان کفاله یاد میکنند، اینکه یک کارگر مهاجر یک کفیل داشته باشد، خود این به مانند چماقی عمل میکند که دولت بورژوازی در اختیار سرمایه دار قرار میدهد تا هر وقت نافرمانی کرد با آن بر کله اش بکوبد. علاوه بر آنکه خود گذاشتن این وثیقه یا قانونی جدید بنام داشتن کفالت یک جرم انگاری جدید هم بوجود می آورد. کارگر مهاجرخدماتی یا صنعتی که تا دیروز بدون داشتن کفیل در جائی کار میکرد، امروز به واسطه تصویب چنین قانونی مجرم محسوب میشود. یعنی این قانون جرم جدیدی را تولید میکند.
اما خود کشور افغانستان از چه نظر مهم است؟ یکی اینکه افغانستان در بین تمامی کشورهای پاسی فیک با میانگین سنی 20-21 سال جوانترین نیروی کار را در اختیار دارد. مطابق آمارهای 2024 تنها کشورهای آفریقای جنوبی مانند نیجر و آنگولا با میانگین سنی 15-16 و بعد از آن غزه و کرانه باختری با میانگین سن 19-20 در رتبه های بهتری از افغانستان قرار دارند. این در شرایطی است که یکی از چالشهایی که در این سالها بورژوازی ایران با آن دست و پنجه نرم میکند یکی بالا بودن سن نیروی کار و اصطلاحا پیری جمعیت میباشد.
از منابع و معادن طبیعی افغانستان که بگذریم، بحث کریدورهاست که بسیار مهم است. افغانستان در مسیر جاده نوین ابریشم قرار دارد. مثال جاده ای است که قرار است آسفالت شود اما وسطش یک چاله است. قبل از هر چیز لازم است تکلیف این چاله مشخص شود.
از طرفی میدانیم اخراج افغانها سوری است. تمام گزارشات در ایران و افغانستان تائید میکنند که بخش بزرگی از اخراجیها چاره ای جز بازگشت به داخل ایران ندارند حال چه قاچاقی، رسمی، پیدا کردن کفیل یا به هر شکل ممکن.
اما ایران از اخراج آنها به مثابه یک اهرم فشار سیاسی بر طالبان نیز استفاده میکند. یکی از اهداف میتواند تثبیت جایگاه خویش در بین کشورهای قدرتمند چین و روسیه در نشستها با مقامات افغانستان باشد.
میدانیم یک تمایز اساسی بین کارگران مهاجر افغان در ایران با کارگران مهاجر ایرلندی در انگلیس می باشد که مارکس از آن صحبت میکند.(مارکس مهاجرت کارگران از ایرلند به انگلستان اینگونه شرح میدهد که اشراف انگلیسی و در مواردی با همکاری اشراف ایرلندی، با خرید و بعد از آن تغییر کاربردی اراضی و از طرفی با خرید محصولات ایرلندیها از جمله پشم و گوشت، با ایجاد قحطی های مصنوعی و در نتیجه آن نیروی مازاد کار، موفق به مهاجرت اجباری کارگران ایرلندی به انگلیس شده اند) در آن دوره کارگران ایرلندی به تعداد قابل توجهی در خود کارخانه ها و شرکتهای صنعتی جذب شده بودند اما در مورد کارگران مهاجر افغان به هیچ وجه چنین نیست و خیلی بیشتر از 80 درصد آنها و شاید 90 درصد آنها در بخش خدماتی حضور دارند. اما با تمام اینها تشابهاتی دارند. مارکس از نفرتی که کارگران انگلیسی نسبت به کارگران ایرلندی بعنوان مهاجرانی که استاندارد و کیفیت زندگی آنها را پائین آورده اند بحث میکند و اینکه خود طبقه کارگر در کارخانه ها اکنون به دو اردوگاه متخاصم از کارگران [بومی انگلیس و مهاجرین ایرلندی] تقسیم شده است.
در ایران این نفرت به این شکل[بین کارگران بومی و مهاجر افغان] مطرح نیست به این علت که کارگران مهاجر افغان در ایران بیشتر جذب کارهای خدماتی و کشاورزی هستند تا کارخانه های صنعتی. قبلا بحث شد که وقتی کارگر ایرانی در صف بربری می ایستد و مثلا پنج نفر جلویش باشند و مثلا دو نفر افغانستانی باشند آنها را ممکن است در مدت زمانی که در صف می ایستد به حساب می آورد یا وقتی می خواهد بچه اش را در مدرسه ثبت نام کند و ظرفیت مدرسه پر است[در کنار جو نفرت پراکنی نسبت به افغانستانیها] ممکن است اینها را به حضور افغانستانی ها در ایران نسبت دهد اما در ایران این نفرت به شکلی دیگر در جریان است و در تقابل مستقیم کارگران بومی و غیر بومی نیست. ما خوشبختانه چنین مواردی را نداریم. بارزترین تقابل بین کارگران[صنعتی] ایرانی و افغانی برمیگردد به سال 94 که [در روز جهانی کارگر] و به درخواست خانه کارگر صورت گرفت و تعداد محدودی کارگر پلاکاردهایی دست گرفته بودند با این شعر که "کارفرما حیا کن، افغانی را رها کن".
{مارکس نگرش کارگران انگلیسی نسبت به کارگران مهاجر ایرلندی را مشابه نگرشی میداند که سفید پوستان فقیر نسبت به سیاه پوستان در ایالات برده دار آمریکا داشتند و از حیث بکارگیری سیاه پوستان به کارفرمایان خود شکوه میکردند. و هم آن مورد و هم مورد تقابل کارگران انگلیسی با ایرلندی را به معنای مشروعیت بخشی به سلطه بیش از گذشته حاکمان بر خود آنها قلمداد میکند. وحاکمان بواسطه این ابزار از کشور مبدا امتیاز میگیرند} بحث این است که وقتی یک کارگر ایرانی چنین شعاری را طرح میکند، خود همان کارگران در وهله اول به ابزاری در دست طبقه حاکمه تبدیل خواهند شد تا از آن در گرفتن امتیاز از کشور مبدا که اینجا افغانستان باشد استفاده کند. علاوه بر آنکه با چنین ادعایی سلطه و سیادت طبقه حاکمه را بر خود کارگران ایرانی مشروع تر میکند.
در یک جمعبندی، ما در سطح جهانی دو گرایش داریم. لیبرالها معتقدند که نیروی کار نیز مانند تمام کالاهای دیگر، یک کالاست و همانطور که یک کالا مرز ندارد، نیروی کار هم چنین است. اگر دو کشور اول و دوم را درنظر بگیریم که کشور اول مثلا در حوزه راهسازی نیروی ماهر مازاد دارد، بخشی را به کشور دوم صادر کند که در این رشته کمبود نیرو دارد و به این شکل عرضه و تقاضا متعادل شود. و در مقابل این گرایش نیرویی داریم که موافق اخراج [و بستن مرزها] است. در ایران نیروی موافق اخراج کارگران مهاجر افغان طیف گسترده ای دارد اما در توجیه بحرانی که دامن سرمایه داری جهانی را گرفته است نقش مستقیم دارند. مثلا در ایران نرخ بیکاری بالاست و دولت عملا به لحاظ تامین خدمات اجتماعی چون آموزش و بهداشت منفعل است. با دولتی مواجه ایم که آنهمه روی افزایش بارآوری و افزایش نیروی کار جوان تمرکز کرد و شعار داد اما در نهایت ناکام ماند. در جلسات گذشته هم وضعیت فلاکتبار طبقه کارگر در ایران مرور شد. [بحث درباره موافقت یا مخالفت با بستن مرزها] خود توجیهی است برای این وضعیت بحرانی. دو جناحی که مانند دو چرخ دنده در خلاف جهت هم می چرخند و در این بین طبقه ای که در حال له شدن است، طبقه کارگر است و کارگران مهاجر هدف نوک چنین حملاتی قرار دارند.
اینها مواردی بودند که با تعدادی از رفقا آماده کردیم. این که بتوان بر مبنای این بحثها به راهکارهایی رسید یا قطعنامهای صادر کرد یا نه موضوعی است متفاوت و در پرسش و پاسخها شاید طرح شوند. چنانچه در ارائه بحث نکاتی به درستی طرح نشد یا کمبود وجود داشت رفقای دیگری که در تدوین بحث شرکت داشتند میتوانند توضیحات بیشتری را ارائه کنند.
خیلی ممنون رفقا
پرسشها و نظرات:
پس از ارائه گزارش پرسشها و ملاحظاتی توسط رفقای حاضر در کنفرانس طرح شد که در ادامه به آنها اشاره می شود.
«رفیق دست شما درد نکنه. به نکات خوبی اشاره کردید. مخصوصاً جنبه ژئوپلیتیک قضیه که موضوع مهاجران افغانی می تواند چه اهرم فشاری بر دولت افغانستان بگذارد. اما پرسشهایی هم طرح میشود. در بحث گرایش جهانی و جدال بین گلوبالیستها و آنتی گلوبالیستها این کمی اسکولاستیکی به نظر میرسد مثلاً در دولت قبلی انگلیس که حزب کنسرواتیو ریشی سوناک بود در آن دوره تصویب کردند که مهاجرینی را از انگلیس بفرستند به رواندا. و به حضور کارگران هندی در انگلیس اشاره شد که بطور مستمر برای دوره های کوتاه مدت بین هند و انگلیس در رفت و آمد بودند. و اینکه برخورد بحث با مسئله مهاجرین را از این حیث مشابه برخورد چپ با موضوع مهاجران می دانستند که آنها نیز بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مساله مهاجران را در کنار مسائلی مانند اقلیتهای قومی و نژادی و مذهبی هم وزن پرولتاریا قلمداد میکردند، چند تببین و پرسش با کلیتهای زیر مطرح کردند:
راجع به ایران، بجز امثال ظهره وند که اندیشه های ایران شهری را دنبال میکنند و با این استدلال که در آینده افغانستان هم جزئی از ایران است و لذا بدنبال کاشتن تخم کینه بین ایرانیها و افغانستانیها نیستند، تمام جناح ها بر سر اخراج مهاجرین متفق القول هستند. آنهم با وجود جامعه مدنی گردن کلفت با ورژن غربی که درخواست آنها اخراج مهاجرین است و خود حاکمیت با اخراج افغانها در حال برآورده کردن یکی از خواستهای اصلی جامعه است. در پیشخوان جامعه بالقوه چنین نفرتی هست و ما شاهدیم عده ای از مردم بی مسکن، راه چاره کاهش اجاره ها را به اخراج افغانها نسبت میدهند.
نتایج عملی این بحث چیست و چه باید کرد؟ آیا اینکه افغانستانیها را علت گرانی اجاره بها میدانند و با توجه اینکه بخش خدمات نیز میتواند در سرکوب دستمزد [کل طبقه کارگر] موثر باشد آیا اصلا میشود راجع به وحدت طبقه کارگر ایرانی و افغانستانی صحبت کرد؟
الگوی توسعه اجتماعی در افغانستان در دوره کارمل و دکتر نجیب چی بوده است و چقدر برای این معضل مهاجرین میتوان از این الگو استفاده کرد؟ در دولت سوسیالیستی آینده چه اتفاقی بر سر مرزها خواهد افتاد آیا باید آنها را باز گذاشت یا ساماندهی کرد؟»
نکته دیگری که طرح شد تأکید بر وجود خصومت بین کارگران بومی و کارگران مهاجر در کشورهای اروپایی نیز بود.
همچنین این انتقاد طرح شد که چرا پیش نویس گزارش بهموقع در اختیار کنفرانس قرار داده نشده بود. علاوه بر این به اهمیت بحث مربوط به عوامل مهاجرت اشاره شده و پرسشهای رفقا بخصوص برخورد دولت سوسیالیستی آینده با مرزها و اینکه تا چه حد الگوهای جمهوری دمکراتیک خلق افغانستان در خصوص مهاجرت میتواند در دنیای کنونی نقش ایفا کند، در خصوص گرایشات فکری مهاجرستیزان و مدافعان آنها نکاتی افزودند که معتقد بودند در بحث بازتاب نیافته است. در ادامه این بحث پرسشهایی نیز مطرح شد:
«در خصوص گلوبالیستها و آنتی گلوبالیستها مسئله تنها این نیست که مهاجرین را راه ندهیم تا کشور خود را درست کنیم. البته که اینها نتایج عملی فوری برای تجدید سازمان بورژوازی است منتها حقیقت این است که این مباحثات در سطح جهانی دو گرایش در داخل سرمایه است. دو نیروی گلوبال و آنتی گلوبال دو گرایش در سرمایه است که در لحظه کنونی بخصوص به دو دیدگاه متفاوت ایدئولوژیک، دو دستگاه کامل فکری و دو سیستم کامل ارتقا یافته است. بطور مشخص در یک سوی این نبرد جریان آنتی گلوبالیست قرار دارد که نقطه عزیمتش دولت – ملت است و حوزه انباشتش را [جغرافیای] دولت – ملت تلقی میکند. گرایش مقابل آن که یونیورسالیستها باشند سازمان ملل را ملزم به تدوین قواعد و مقررات در خصوص محیط زیست میکند و در اروپا نیز اتحادیه اروپا را. گلوبالیستها به این معنا از چهارچوبهای دولت – ملت فراتر رفته اند و نوع دیگری از سازمان دولت را برای سرمایه داری تصور میکنند که حتی نمیتوان نام سازمان دولتی را بر آن نهاد و به معنایی دولت [در تصور آنها] جهانی است. از سال 1915 نیز چنین بوده است و لنین هم درباره شعار اروپای واحد مقاله نوشته است.
نکته ای که در مورد تمایز رابطه کارگران مهاجر افغان و کارگران ایرلندی با کارگران بومی مطرح شد بسیار نکته مهمی است. اما اینکه کارگران ماهر بواسطه مهارتی که دارند در رقابت نیروی کار دست بالا را دارند باز هم به معنای این نخواهد بود که کارگران خدماتی نیز بر سرکوب دستمزد کل طبقه نقش دارد. با این حال مسئله این نیست. کارگر مهاجری که امروز وارد آلمان یا انگلیس میشود کارگر مهاجر دهه 70 ترکیه در آلمان نیست که جذب کارخانه فولکس واگن شود. کارگر صنعتی نخواهد شد. به این علت که چنین رونقی در سرمایه نداریم که بتواند این نیروها را جذب کند. این تمایزات مهم است. تا چه اندازه 8 میلیون کارگری که وارد آمریکا شده اند یا کارگران افغانستانی که به ایران می آیند به بخش مازاد نیروی کار تعلق دارند؟ مثلا زمانی که یک میلیون مهاجر از افغانستان وارد آلمان شدند ما می دانستیم که دولت آلمان قرار است بخش بزرگی از آنها را بعنوان مزدور به جنگ بفرستد.
همچنین آیا در ایران نیز دو گرایشی که از آنها صحبت شد به حدی ارتقا یافته اند که وارد چهارچوبهای ایدئولوژیکی شده باشند؟ در بورژوازی غرب تنها به این اکتفا نمی شود که مهاجرین شغل ما را میگیرند یا نمی گیرند بلکه مباحث پیرامون مهاجرین به دو سیستم فکری در چهارچوبهای آینده جامعه و بشریت ارتقا یافته است.»
در ادامه با پرسش "کل جناحها موافق اخراج افغانستانیها هستند" مخالفت شد و در مقابل رفیق سوال کننده این پرسش مطرح شد که اگر چنین است چرا چنین نمیکنند و بعبارتی دولت چه مانعی در اخراج آنها دارد؟ همچنین به مواردی ارجاع داده شد که قبلا بحث شده بود و اینکه فرمانده انتظامی وقت، اسماعیل احمدی مقدم در 1390 و در پاسخ به اینکه چرا اقدامات پلیس در خصوص بازگشت اجباری افغانستانیها به خاک خود ناکام ماند، اینگونه پاسخ میدهد: " برای ما اخراج تمامی آنها به سادگی امکانپذیر است، اما متوجه شدیم با ادامه کار، بسیاری از کارگاهها و واحدهای تولیدی و صنعتی در آستانه تعطیلی قرار خواهند گرفت"
لذا بحث بر سر اخراج آنها نیست. بحثی که تمام جناحها در آن توافق دارند ساماندهی مهاجران است که اخراج بخشی از آنها را شامل میشود. و اینکه این را پیش فرض داریم که خود سرمایه دار چنین اجازه ای نخواهد داد.
یکی از رفقا در پاسخ به آخرین سوال مبنی بر اینکه آیا در ایران این دو گرایش به حد یک سیستم فکری منسجم ارتقا یافته است یا خیر؟ نمونه کاندیداتوری ریاست جمهوری را مثال زدند که آقای قالیباف بعنوان یکی از کاندیدها، یکی از شعارهایشان را اخراج افغانستانیها طرح کرده بودند و معتقد بودند این شعار قادر به ایفای نقش موثری نشد و در کل جواب ایشان به سوال منفی بود.
در نهایت پاسخ به پرسشهای اساسی تر موکول گردید به زمانی دیگر.
با ارادت
پی نوشت:
تا قبل از روی کار آمدن طالبان(1996) افغانستان بعنوان یکی از بزرگترین تولید کنندگان تریاک در جهان شناخته شده است. کشت خشخاش یک منبع درآمد برای بخش قابل توجهی از مردمان این سرزمین بخصوص ولایتهای هلمند، ننگرهار و قندهار که همواره از کشاورزی سنتی و غیر مدرن و شرایط بد اقلیمی در رنج بوده است محسوب میشد. در دهه های 90 میلادی، این کشور به تنهایی تا حدود 70 درصد از تولید جهانی تریاک را به خود اختصاص داده است. با قدرتگیری طالبان در دور اول این میزان تولید کاهش چشمگیری داشته است. طالبان در سال 2000 اعلام کرد کشت خشخاش را ممنوع میکند و تا حد زیادی نیز این ادعا را بر کرسی نشاند و در این سالها افغانستان حدود 50 درصد کاهش کشت این محصول را تجربه نمود. در آن زمان حدود 11 درصد از درآمد ناخالص ملی افغانستان از همین محصول تامین میشد. با سقوط طالبان در 2001، نظارت نیروهای امنیتی و دولتی بر کشاورزان کاهش یافت و تولید تریاک و هروئین مجددا سیری صعودی به خود گرفت و در 2014 اینبار حدود 90 درصد از تولید تریاک جهان توسط این کشور به ثبت رسید. در دوران حضور نیروهای ناتو، و با ظهور مجدد طالبان بعنوان نیرویی تاثیر گذار در عرصه قدرت داخلی در 2006، به مرور و در توافقاتی که با دولت دست نشانده غربیها داشت، روستاها و کشت این محصول تحت اداره و کنترل طالبان قرار گرفت و از آن زمان تا 2021، این خود طالبان بود که به پرچمدار قاچاق خشخاش و هروئین در منطقه و جهان تبدیل شده بود. در یک تقسیم کار چند جانبه و بواسطه دلالان و قاچاقچیان رده بالای حکومتی در ایران، طالبان بخش قابل توجهی از این کالا را به بازار کشورهای غربی صادر میکرد. و در نهایت با قدرت گیری مجدد طالبان بعد از فرار نیروهای ناتو از خاک این کشور در 2021، این گروه اعلام نمود که بدنبال اجرای مجدد سیاستهای ضد مواد مخدر مشابه دوره اول حکومت امارات اسلامی خواهد بود. مطابق آمارهای رسمی افغانستان بیش از 90 درصد زمینهای کشت خشخاش در حال حاضر در این کشور از بین رفته است. این آمار البته جای تردید بسیار دارد. میزان نفوذ اقتصاد مواد مخدر در حیات سیاسی افغانستان به حدی بالاست که هیچ دولت و حکومت جدیدی به سادگی و در این بازه های کوتاه مدت امکان کنار زدن این منبع درآمد غیر رسمی را ندارد. اما آنچه نمیتوان در آن تردید کرد محدود نمودن و ممنوعیت شدید کشت خشخاش در افغانستان است. از بین رفتن این حجم عظیم از تولید این محصول که بخش قابل توجهی از اقتصاد و معیشت کشور به آن گره خورده است آنهم در بازه ای کوتاه مدت، بر موج بیکاری و مهاجرت ها دامن زد.