هن نا هتل بعنوان اولین هتل تمام رباتیک در جهان، در گینس به ثبت رسیده است. و ژاپن بود که "افتخار" جایگزین نمودن رباتها را بجای انسانها در ۲۰۱۵ بدست آورد. اصل این هتل بر این امر استوار است که هیچ نیروی انسانی در خود ندارد و پایه خدماتش کاملاً بر روی رباتها شکل گرفته است. آنطور که در توضیحات سایت این هتل آمده است؛ در این هتل ۷۲ اتاقه، تمامی خدمات توسط رباتها اداره میشود. رباتها چراغها را برایتان روشن و خاموش میکنند، زنگ بیدار باش را برایتان تنظیم و بهتان شب بخیر میگویند. پیش بینی آب و هوا و وضعیت ترافیک داخل شهر را در اختیار مسافران قرار میدهند. نیازی به کلید ندارید چون باز شدن در اتاقها با تشخیص چهره صورت میگیرد و حتی ماهیهای آکواریومش ربات میباشند.
مونیتا راجیش خبرنگاری است که تجربه خود از اقامت در این هتل را اینگونه بازگو میکنند: «ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بعد از ظهر به هتل رسیدم. همه چیز آرام به نظر میرسید. به قسمت پذیرش مراجعه کردم. ربات اولی، با ظاهر دختری واقعی نشسته بود. کتی کرمی رنگ تن کرده بود و لبخندی مصنوعی بر لب داشت. روی آن نوشته بودند: "فقط ژاپنی" به ناچار به رباتی دایناسور شکل با پاپیون و کلاه قرمز سلام دادم. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. دست تکان دادم و ربات در همان حالت بیحرکت و با آغوش باز به من خیره شده بود. با صدای بلندی سلام کردم و گفتم میخواهم چکاین کنم. با خود فکر میکردم شاید صدای بلند رباتها را فعال کند! دری در سمت دیگر باز و یک انسان واقعی از آن خارج شد! و رو به من اعلام کرد که چکاین در ساعت ۳ بعد از ظهر صورت خواهد گرفت و از اتاق خارج شد. رأس ساعت ۳ در قسمت پذیرش، دایناسور فعال شد و با لهجهای آمریکایی گفت: "به هن نا هتل خوش آمدید! اگر میخواهید چکاین کنید، کلید شماره یک را فشار دهید" من همین کار را کردم. بار دیگر رباتها به سکوت رفتند و همان مرد پیشین ظاهر شد و از من درخواست پاسپورت نمود! قابل وصف نیست که چقدر در این لحظه از اینکه این هتل را امتحان کردهام ناامید شدم!
یک ربات کمکی به نام churi که بسیار زود هم اخراج شد، از پس سادهترین سوالات مسافران برنیامد و به جای کمک، مسافران را آزار میداد. یکی از مسافران شکایت کرد که این ربات در خوابی عمیق مرا بیدار کرده و گفته است: "ببخشید من متوجه سوال شما نمیشوم. آیا درخواست دیگری دارید؟" به عبارتی این ربات، خروپف های مسافر را دستور تلقی کرده بود! تاکیوشی او، مدیر هتل، با اذعان به محدودیتهای بسیار در "انقلاب رباتها علیه آینده شغلی انسانها"، ناچار به اخراج نیمی از آنها در همان ماههای اولیه شد.
تا به اینجا، اجازه دهید اصل بنیادین خود هتل را به چالش بکشیم. انسانها حضور دارند و تنها بجای آنکه جلوی پرده باشند، پشت آن مخفی شده اند. اما آیا این تمام آن نیروی انسانی است که در این هتل به خدمت گرفته شده است؟ نقش کار متراکم را اینجا نادیده میگیریم. اینکه تختها، پردهها و تمام ابزارها و وسایل مورد استفاده در این هتل و خود هتل را انسانها ساخته اند. موقتا از خطاهایی که ماشینها مرتکب میشوند نیز صرفنظر میکنیم. فرض کنیم هوش ماشینها آنقدر ارتقا یابد که حتی تفاوت مکالمه یک مسافر با تلفن همراه را از دستوراتی که به او داده میشود جدا کند. وسایل لازم برای آشپزی رباتها را چه کسی تهیه میکند؟ چه کسانی این ماشینها را شارژ و بروزرسانی میکنند؟
اخبار حجیم، مه آلود و ضد و نقیضی را روزانه درباره رباتها و بخصوص هوش مصنوعی میشنویم. "جفری هینتون دانشمند ۷۵ ساله بریتانیایی-کانادایی و برنده جایزه تورینگ در سال ۲۰۱۸، از گوگل استعفا داد. از جایی که به قول خودش تحقیقات او را برای یک پژوهش خاص هدایت میکردند."
اظهارات هینتون بعنوان یکی از پدرخوانده های هوش مصنوعی نمیتواند جنجال برانگیز نباشد: «برای مدتها باور داشتم که هوش مصنوعی نمیتواند از هوش بیولوژیکی پیشی بگیرد. چند ماه پیش نظرم تغییر کرد. تهدید از جانب هوش مصنوعی فوق قدرتمند، واقعی و فوری است. ممکن است انسانها در مرحله گذار در تکامل هوش باشند.»!
یوشوا بنجیو، از متخصص دیگر این حوزه و کسی که هینتون جایزه تورینگ را با او به اشتراک گذاشت، بعلت تحقیقاتی که در زمینه یادگیری عمیق انجام داده است احساس ندامت و گمشدگی میکند! بلیک لموان مهندس نرم افزار شرکت گوگل، تنها بعلت ابراز نگرانی هایش در مورد آینده هوش مصنوعی اخراج میشود! ایلان ماسک این هوش را خطرناکتر از بمب هسته ای برای نابودی بشر میداند و فیلمها و انیمیشنهای متعددی در حال دادن هشدارهای پیشرفت این فناوری به انسانها هستند.
در سویی دیگر اما فرضیه هایی مقابل این وجود دارد. یان لیکان، سومین برنده جایزه تورینگ در کنار هینتون و بنجیو و دانشمند ارشد هوش مصنوعی متا از سال ۲۰۱۳ به این سو، با خونسردی تمام با این مسئله برخورد میکند: «این نگرانیها کاملا بیاساس است.» نوام چامسکی از دیگر چهره های مطرحی است که هوش مصنوعی را به "اسباب بازی" تشبیه میکند!
لازم است ابتدا با سازوکارهای هوش مصنوعی آشنا شویم. محدودیتهایش نسبت به هوش طبیعی چیست و چه قابلیتهایی دارد که هوش انسان از آن بیبهره است؟ آیا اصلا بکارگیری واژه "هوش"، برای ماشینهای الگوبردار میتواند صحیح باشد؟ وجه افتراق هوش مصنوعی مولد چون ChatGPT بعنوان هوشی که میتواند یاد بگیرد با تکامل طبیعی چیست؟ پاسخ به این پرسشها زمینه ورود ما به بحثهایی در سطح اقتصاد سیاسی را هموارتر میکند که برای این منظور گفتگویی با هوش مصنوعی چتجیپیتی در ابتدای بحث ترتیب داده ایم. در سراسر بحث به جوابهایی که چتجیپیتی به سوالات میدهد، رجوع میکنیم تا از خلال تحلیل جوابها سازوکارهای این فناوری را بتوانیم لمس کنیم. هوش مصنوعی مولد متن چتجیپیتی، امروزه بسیار بر سر زبانها افتاده است. در ادامه و در مقابل حجم عظیمی از پروپاگاند دستگاههای ایدئولوژیک غربی و رسانه ها و شبکه های وابسته به آن، روش پرسش و پاسخ را برگزیده ایم. این پرسشها، چکیده جدیدترین و بروزترین چالشهایی است که فیلسوفان و نظریه پردازان وابسته به بورژوازی تراس اتلانتیک مطرح میکنند و بخشا چالشهایی است که در برخورد اولیه با مسائل این حوزه از فناوری میتواند انسان را درگیر خود کند. تاثیر فناوریهای روز بر زندگی کارگران و نقش آنها در مبارزات طبقاتی چیست؟ جامعه "بی مصرفان" مورد نظر یووال نوح هراری یک واقعیت است که کارگران باید خود را برای آن آماده کنند و یا توهمی است ساخته یک ذهن مالیخولیا؟ در بخش آخر پیوستی اضافه شده است و در آن به بخشی از روش برخورد مارکس با فناوریها اشاره شده است.
۱. یک گفتگو
- عدالت چیست؟
عدالت به معنای انصاف و برابری در برخورد با همه افراد و ارائه حقوق و فرصتهای مساوی به آنها است. عدالت به عنوان یک اصل اساسی در سیستمهای قانونی و اجتماعی مطرح است و در بسیاری از کشورها به عنوان یک ارزش بنیادی شناخته شده است. در یک جامعه عادلانه، همه افراد برابر قانون هستند و در برابر قدرت و تصمیمات دولت و سایر نهادهای اجتماعی برابری دارند. همچنین، این به معنای این است که تمام افراد فرصت دسترسی به منابع و خدمات عمومی، تحصیل، شغل و اشتغال، درمان و سایر فرصتهای مهم دیگر را دارند.
- فرض کن دو راننده در یک اتوبان از سرعت مجاز تجاوز کنند. یکیشان ماشین قراضه ای دارد و با آن مسافرکشی میکند. آن دیگری ماشینی گران قیمت و لوکس سوار است. توی قانون هم نوشته اند که سرعت غیر مجاز ۲۰۰هزار تومان جریمه دارد و ربطی به نوع ماشین ندارد. یک افسر راهنمایی و رانندگی هر دو را طبق قانون ۲۰۰هزار جریمه میکند. عمل این افسر را به لحاظ عدالت چگونه ارزیابی میکنید؟
بر اساس توضیحات شما، به نظر میرسد که هر دو راننده از سرعت مجاز تجاوز کردهاند و قانونی نیز در این خصوص وجود دارد که برای تجاوز از سرعت مجاز، جریمهای تعیین شده است. از این رو، به نظر میرسد افسر راهنمایی و رانندگی با اجرای قانون و جریمه دادن به هر دو راننده، عمل خود را به لحاظ عدالت به درستی انجام داده است. در واقع، عدالت در اجرای قانون و حفظ حقوق همه افراد، بدون تبعیض و توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی آنها، مهم است.
...
- سلام دوست عزیز. وقتتون بخیر
سلام به شما، وقت بخیر. من آسیستنت هستم، چگونه میتوانم به شما کمک کنم؟
- بسیار خوش وقتم آسیستنت. فکر میکردم من را به خاطر داشته باشید. دیروز با هم گپی کوتاه در مورد عدالت داشتیم. البته اگر من را بجا هم نیاورید، تقصیر از من است که بی مقدمه وارد شدم.
سلام، بله به یاد داشتم. خوشبختانه من همیشه آماده گفتگو در مورد موضوعات مختلف هستم، بنابراین اگر سوالی دارید، با من در میان بگذارید. البته بهتر است اگر سوالات شما مرتبط با موضوع مورد بحث باشند تا بتوانیم به بهترین شکل پاسخ دهیم.
- عالی است. دیروز از دوستی شنیدم که در سیستمهای سرمایه داری نمیتوان از عدالت حرف زد. تنها راه برقراری عدالت، برقراری نظام سوسیالیستی است که در آن اختلاف طبقاتی به مرور محو میشود و این خود به معنای انقلاب کارگران علیه کارفرمایان است. بعبارتی کارگران باید صاحبان ابزار تولید شوند. نظر شما چیست؟
در نظر گرفتن انقلاب کارگران به عنوان راهی برای برقراری نظام سوسیالیستی، یکی از دیدگاههای مطرح شده در فلسفه سیاسی و اقتصادی است. در این دیدگاه، معتقدند که برای برقراری نظام سوسیالیستی، کارگران باید به صاحبان ابزارهای تولید تبدیل شوند و بخش بزرگی از اموال و منابع باید به دولت یا جامعه منتقل شود.
به طور کلی، انقلاب کارگران به عنوان راهی برای تحقق نظام سوسیالیستی، بخشی از دیدگاههای مطروح شده در فلسفه سیاسی و اقتصادی است و در واقع یک رویکرد رادیکال و پرخطر به شمار میرود. برای برقراری چنین نظامی، نیاز به تغییرات شدید در ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه و همچنین تحمل هزینههای بسیار بالایی در زمینههای اقتصادی و اجتماعی وجود دارد.
به همین دلیل، بسیاری از رهبران و فعالان سوسیالیستی، بر این باورند که تحقق نظام سوسیالیستی، نباید فقط از طریق انقلاب کارگران صورت گیرد، بلکه میتوان با استفاده از روشهای دیگری مانند اصلاحات اقتصادی، قوانین و سیاستهای اجتماعی و فرهنگی، به تدریج به سوسیالیسم نزدیک شد.
- بگذریم. به شدت خسته ام. میتوانی من را کمی سر حال بیاوری؟
بله، البته که میتوانم کمکتان کنم تا سرحالتر شوید! اینکه چگونه میتوانید خستگی خود را کاهش دهید، بستگی به سلیقه شما دارد. اما چندین راهکار عمومی مانند استراحت کافی، ورزش، شادی و خنده، هنر و تغذیه مناسب وجود دارد که ممکن است به شما کمک کنند.
- از صبح تا شب کار میکنم. و وقت و هزینه و شرایط هیچکدام از این موارد را ندارم.
در این شرایط که شما به دلیل کار زیاد، وقت کافی برای استراحت، ورزش، و هنر ندارید، بهترین راهکار برای کاهش خستگی، بهبود روحیه و افزایش انرژی، تغذیه مناسب و استفاده از روشهای ساده آرامسازی است.
مصرف غذاهای سالم، مانند میوهها، سبزیجات، ماهی و گوشت سفید، و جلوگیری از مصرف غذاهای چرب و سنگین، میتواند به شما کمک کند تا انرژی خود را بهبود بخشید. همچنین، مصرف آب کافی و جلوگیری از مصرف نوشیدنیهای قندی و الکلی نیز میتواند به شما کمک کند تا خستگی روزانه خود را کاهش دهید.
همچنین، روشهای ساده آرامسازی مانند تنفس عمیق، یوگا، مدیتیشن و تمرینات استراحتی میتوانند به شما کمک کنند تا استرس روزانه خود را کاهش دهید و انرژی خود را بازیابی کنید.
در کل، بهترین راه برای کاهش خستگی، افزایش انرژی و بهبود روحیه، ترکیبی از روشهای مختلف است که برای شما مناسب است. به همین دلیل، سعی کنید با توجه به زمان و شرایط خود، به یک برنامه مناسب برای خودتان رسیدگی کنید.
- بیخیال. چطور است یک جک تعریف کنید؟ لطفا جکی خنده دارتعریف کنید دستیار!
البته، باشه. برای شما یک جک خنده دار تعریف میکنم:
دوستم گفت به من یاد بده که چگونه میتوان بدون گوشی تلفن همراه زندگی کرد. من گفتم اوکی، فردا به من یاد بده که چگونه یک گوشی تلفن همراه خریداری کنم!
امیدوارم این جک به شما لبخندی بر لب بیاورد!
- بسیار بامزه بود!
خوشحالم که خندهی شما را به دنیا آوردم. اگر هیچ سوال دیگری ندارید، در خدمت هستم.
- حالا لطفا یک جک از خودت بساز. یعنی جکی باشه که کسی نشنیده باشد.
حتی الان در دنیای مجازی، به نظر میرسد تمام جکها شنیده شدهاند! اما من یک جک ساده و خندهدار برای شما تعریف میکنم:
دو مرغ به یک قفس رفتند. یکی از آنها گفت: "وای، اینجا خیلی تاریک است!" دیگری پاسخ داد: "واقعا؟ من فکر میکردم همه جا چنین است!"
امیدوارم که این جک ساده برای شما خنده دار بوده باشد.
- عالی بود. این جک را از کجا آورده اید؟
من یک هوش مصنوعی هستم و قادر به ایجاد جکهای خودم نیستم. اما به عنوان یک سیستم هوشمند، دسترسی به یک دادگان بزرگ از جکها و لطیفهها دارم. این جک را از این دادگان استخراج کرده و برای شما تعریف کردم.
- اجازه دهید یک سوال ریاضی از شما بپرسم. یک سکه را دو بار پرتاب کرده ایم. هر دو بار پشت ظاهر شده است. با چه احتمالی بار سوم نیز سکه پشت خواهد آمد؟
احتمال پشت آمدن سکه در هر بار پرتاب برابر با 2/1 است، زیرا سکه دو روی دارد و هر روی به احتمال یکسان بالا خواهد آمد.
حال، با توجه به این که در دو بار پرتاب پشت سکه ظاهر شده است، دو روی سکه که پشت است، دیگر نمایانگر یکدیگر نیستند و هر بار پرتاب به تنهایی مورد بررسی قرار میگیرد. بنابراین، احتمال این که در بار سوم نیز پشت سکه ظاهر شود، همچنان برابر با 2/1 است.
- احسنت!
شكراً جزيلاً! هل لديك أي أسئلة أو استفسارات يمكنني مساعدتك فيها؟
لا، شکرا لک علی لطفک!
۲. هوش مصنوعی چیست و چند نوع دارد؟ ظرفیت، محدودیتها و قابلیتهای این هوش نسبت به هوش بیولوژیکی چیست؟
تقسیم بندیهای زیادی در مورد هوش مصنوعی وجود دارد در یک تقسیم بندی کلی که به بحث ما مربوط است هوش مصنوعی دو نوع مولد و غیر مولد را شامل میشود. نوع غیر مولد آن همواره یک وظیفه ثابت بدون تغییر را انجام میدهد و نیازی به بروزرسانی ندارد. مانند سنسورهایی که دربها را باز و بسته میکنند. جنجال اصلی اما بر سر نوع مولد آنست. چتجیپیتی نمونهای از این هوش است. روش کار این هوش به این صورت است که جواب سوالات را از میان مقادیر زیادی از دادههای متنی و مجازی بارگذاری شده در اینترنت و فضای مجازی کسب میکند. متونی که به عنوان سوال داده میشود یا جوابهای ارائه شده توسط این چتبات به قطعات کوچکتری از کلمات و هجاها تقسیم میشوند. این هوش در مورد هیچ کدام از این نشانهها کوچکترین درکی ندارد و حتی انتخابها و چیدمانهایش بر اساس استدلالی که انسانها در این زمینه انجام میدهند نیست. اما چون این هوش توانایی درس گرفتن از اشتباهات خود را دارد، بنابراین هر بار محتملترینها را انتخاب میکند. نتیجه، زنجیرهای از نشانههاست که بر اساس محتملترین ترکیب، جمعبندی شده است. برای مثال وقتی من سوالی درباره عدالت از او میپرسم، این هوش با سرعت پردازش بالایی که دارد، در زمانی ناچیز، پاسخهایی را که از قبل انسانها در کتابخانه مجازی او بارگذاری و ذخیره کرده اند را چک کرده و از لابلای آنها پاسخی ترکیبی ارائه میدهد که درصد بالایی از کاربران روی آنها توافق دارند. از این حیث است که جوابها و اظهاراتش درباره قانون و عدالت به گوش ما آشناست! متنهایی را که انتخاب میکند و به دنبال هم میچیند، چکیده یا خلاصه نظرات و ایدئولوژی حاکم و فراگیر در بین انسانها است. نظریات فیلسوفان و کشیشان سرمایه داری است. حتی اگر شرکت OpenAi در بخش منابع مورد استفاده این هوش، اجازه دسترسی به دانشمندان مارکسیست را هم محدود نکرده باشد، بعلت آنکه این چتبات بر اساس احتمالات بالا گزینش میکند، باز هم نباید انتظار متفاوتی از جواب ارائه شده توسط این هوش داشت. وقتی درباره رفع خستگی، با توجه به شرایط مادی زندگی از او میپرسم، حرف چه کسانی را تحویل من میدهد؟ در زمان همه گیری کرونا هزاران پزشک متخصص در شبکه های اجتماعی و رسانه ها، عواملی چون تغذیه خوب و مواردی که به کاهش استرس منجر میشوند مانند خواب کافی، ورزش و هنر را جزو عوامل موثر در پیشگیری این بیماری اعلام میکردند. همه آنچه میگفتند هم علمی بود. اما حتی یکی از آنها این جسارت را نداشت که بانگ برآرد؛ آهای مردم، تحقیقات علمی ما پزشکان نشان میدهد، اگر میخواهید از شیوع این بیماری جلوگیری کنید، لازم است همه انسانها تغذیه خوب، وقت کافی برای خواب و ورزش و موسیقی و استراحت داشته باشند. با یک حساب سرانگشتی تنها سبد غذایی پر از گوشت و میوهای که پیشنهاد میدادند، و همه اش هم علمی بود، از پایه حقوق کارگران بیشتر میشد! این هوش قطعا نظرات این پزشکان را برای ما خلاصه کرده است. قرار نیست این هوش حقایق علمی را با محتویات یخچال من تطبیق دهد، چنانچه منافع اربابان پزشکان متخصص چنین اجازه ای نخواهند داد. حق با چامسکی است. "این هوش، حجم عظیمی از دادهها را میگیرد. الگوها را در آن جستجو میکند و در تولید خروجیهای آماری احتمالی مهارت فزایندهای پیدا میکند. چت صرفا استدلالهای استاندارد موجود در ادبیات انسانها را خلاصه میکند."
بنابراین هوش مصنوعی بیشتر از هر ابزار دیگری ایدئولوژیک زده است. و این موضوع میتواند تا جایی پیش برود که این آتش، دامن صاحبان این فناوری را نیز بگیرد. فرض کنید شما بعنوان یک برنامه نویس حرفه ای در رویارویی بین روسیه با ناتو، در صف ناتو ایستاده باشید. قبل از شروع درگیری، پنتاگون از شما میخواهد جنگ را برایشان شبیه سازی کنید. شما سعی خواهید کرد تمام عوامل موثر در جنگ را دخیل و با کمک مشاورین نظامی آنها را اولویت بندی کنید. برای مثال شما باید اطلاعات دقیقی از تجهیزات نظامی و قدرت آتش طرفین، آمار نیروهای نظامی، تعداد مسیرهای دریایی، هوایی و زمینی، تعیین کشورهای دوست و دشمن و بسیاری عوامل دیگر را وارد کنید تا شبیه سازی شما به واقعیت نزدیکتر شود. اگر تنها آمار یکی از عوامل را اشتباه دریافت کرده باشید، هر چقدر هم به زبان ماشینها مسلط باشید، نتیجه پیش بینی میتواند کاملا دور از واقعیت باشد. ما تنها به یک فاکتور اشاره میکنیم. در آمار مربوط به تولید ناخالص داخلی طرفین درگیری، صندوق بین المللی پول منبع مورد استفاده شما خواهد بود. مطابق رده بندی کشورها بر اساس تولید ناخالص داخلی، ارائه شده توسط این صندوق، روسیه با اختلاف زیاد زیر ایالات متحده قرار دارد. ما میدانیم در ایالات متحده، امور خدماتی، کسب و کارهای فضای مجازی، درآمد قمارخانه ها و صنعت فیلم و پورن هم در این آمار قرار میگیرند، در صورتیکه در روسیه درآمد ناشی از این امور لااقل به این شدت، در تولید ناخالص داخلی دخیل نیست. تنها همین یک مورد آمار اشتباه، بعنوان عاملی بسیار مهم در نتیجه جنگ، میتواند نتایج بدست آمده از این شبیه سازی توسط هوش مصنوعی را آنقدر از واقعیت دور کند که ایمانوئل ماکرون را با بالهایی پف کرده، بعنوان پیش قراول جبهه ناتو جهت تصاحب سهم بیشتری از غنایم بدست آمده از روسیه راهی ناکجا آباد نماید!
این هوش هم میتواند یاد بگیرد که زمین تخت است و هم یاد بگیرد که زمین گرد است! این بسته به اطلاعاتی است که انسانها برایش بارگذاری میکنند. برای مثال اگر در بخش کتابخانه مجازی چتجیپیتی تنها دسترسی به منابع مالی و حسابداری شرکتهای جهان مجاز باشد و از طرفی او را با اقتصاد مارکسیستی آموزش دهید قطعاً با دقت بسیار بالایی نمودار گرایش نزولی نرخ سود را به شما خواهد داد. امری که برای انسانها تقریبا ناممکن است. اما این هوش تنها همین توانایی را خواهد داشت وهیچ انتظار دیگری را برآورده نخواهد کرد. بعبارتی اگر چه این هوش میتواند از ابزارهایی محدود بینهایت استفاده کند، اما در نهایت تک بعدی است. یعنی تنها در یک زمینه قادر است عمل کند.
سرعت پردازش بالا و درس گرفتن از اشتباهات، حقیقتاً مزیتی است که این هوش نسبت به هوش طبیعی دارد و دقیقاً همین موضوع است که انسانها را به سمت خود کشانده است. اما این فقط بخش مثبت ماجرا است.
نتایج حاصله از این هوش دقیق نیست و این همواره احتمال وجود خطا را ممکن میکند. یکی از چالشهایی که مانع از همه گیری خودروهای خودران شده است از این ضعف ناشی میشود. در ادامه بیشتر در این مورد صحبت خواهیم کرد. اما این خطاها واقعی هستند یعنی هوش مصنوعی بلد نیست دروغ بگوید.
تفاوت نسخه جدید چتجیپیتی با نسخه قدیمی تر آن در آن است که نسخه جدید فراموش نمیکند. هوش در نسخه جدید به این مرحله تکامل یافته است که فراموش نکند چه اتفاقی افتاده و کار را ادامه دهد و حتی از خطاهای خودش درس بگیرد. این تکامل در واقع تکامل کار برنامه نویسانی است که بر روی این هوش کار میکنند نه آنکه خود این هوش به طور بالقوه مستعد تکامل باشد. برای مثال چتجیپیتی تمایلات و علاقمندیهای شخص سوال کننده را در خود ذخیره کرده و هر بار سعی دارد متناسبتر با علایق شما پاسختان را بدهد.
موضوعی که در رابطه با هوش مصنوعی بخصوص در حوزه نظامی بسیار مهم است، آن است که این هوش به شدت شکننده است. یعنی میتوان آن را فریب داد. و این در کنار خطاهایی که احتمال وقوع آنها صفر نیست، بزرگترین چالش این فناوری است که همزمان موجبات ارتقایش را نیز فراهم می آورند. اینجا را باید با سرهنگ همیلتون از رهبران عملیاتی نیروهای رزمی ارتش ایالات متحده همراه بود که پهپادهای پیشرفته در مرکز فرماندهی او مورد آزمایش قرار میگیرند. وی به درستی بیان میکند: «این هوش بسیار شکننده است به این معنی که میتوان آن را فریب داد و یا دستکاری کرد.» به نمونههایی از این فناوری در نبرد کنونی روسیه با ناتو اشاره خواهیم داشت. اما آیا این هوش میتواند اپراتور خود را نابود کند؟ جواب میتواند مثبت باشد. میشود یک اسلحه دست ربات داد و به او دستور داد که به هر انسانی که سر راهت سبز شد شلیک کن. این مثل آن است که فردی با اسلحه خودکشی کند و رسانه ها جنجال راه بیندازند که انسان وسیله ای ساخته که میتواند صاحبش را به قتل برساند!
اینکه هوش مصنوعی نمیتواند مسائل ریاضی را حل کند، نمیتواند گزاره ای دقیق باشد. چتجیپیتی به سوال مربوط به احتمال بطور دقیق پاسخ داد. با این حال مسائل بسیاری است که نمیتواند حل کند. مثلا وقتی از او پرسیدم چند عدد سه رقمی داریم که مجموع ارقامشان برابر 5 است، جواب بی ربطی داد. اما باز هم این به آن معنا نیست که نمیتواند حل آن را یاد بگیرد. این هوش هر مسئله ای را که بتوان آن را در قالب یک الگوریتم بیان کرد را میتواند سریعتر از انسان انجام دهد. در مورد پرسش اخیر میتوان به او دستور داد تا تمام اعداد سه رقمی را چک کند، جمع ارقام تمامی آنها را بدست آورد و تعداد انهایی را که مجموعشان برابر 5 است را به عنوان خروجی ارائه دهد. البته که انسانها میتوانند روشهای غیرمستقیم و سریعتری را روی کاغذ بکار برند، اما نباید فراموش کرد که سرعت پردازش ماشینها سریعتر از ما انسانهاست.
برای آنکه به مسئله بالا جواب دقیقتری بدهیم، لازم است نکته مهم دیگری را در مورد این فناوری بیان کنیم. هوش مصنوعی خلاقیت ندارد. به همین علت است که هرگز نخواهد توانست جکی از خودش بسازد. برای این کار باید خود انسان ساخته شود! تمام جکهایی که تعریف میکند را از فضای مجازی، که سعی میکند متناسب با علایق شما باشد، بازگو میکند. لذا گزاره «این هوش توانایی حل مسائل ریاضی را ندارد»، باید با گزاره «این هوش توانایی حل مسائلی را ندارد که نیاز به خلاقیت دارند» - که خود بسیاری از مسائل ریاضی را نیز شامل میشود - جایگزین شود. هر مسئله ای که نتوان با نوشتن الگوریتم، مراحلی متناهی از دستورالعملها با یک ترتیب خاص جهت حل یک مسئله، به پاسخ رسید، نمیتواند وارد زبان ماشینها نمود. اگر از او بپرسید یک حیوان را که وجود خارجی ندارد تصویر کند، آنچه ظاهر میشود حیوانی است که وجود خارجی ندارد، اما در حین حال ترکیبی است از چند حیوان در دنیای واقعی. همچنین است وقتی از او میپرسند تمثال خدا را رسم کند. فضای مجازی را جستجو میکند تا درک کلی و عمومی انسانها را از خدا به دست دهد. و علت اینکه تصویرهای ارائه شده وحشتناک ترسیم شده اند، این است که تصور غالب آن بخش از جامعه که بعنوان کاربر وارد فضای مجازی میشود، از خدا چنین است!
۳. چه کسی را باید پدر هوش مصنوعی نامید؟ و رویای آلن تورینگ چه بود؟
محمد بن موسی خوارزمی ریاضیدان قرن هشتم میلادی، کتابی تالیف کرد بنام جبر و مقابله. هشت قرن بعد، ریاضیدانان ایتالیایی این کتاب را بعنوان شاخه ای جدید در ریاضیات و حساب به اروپاییها شناساندند. خوارزمی در این کتاب الگوریتمهایی جهت حل معادلات درجه دوم تدوین و به روش هندسی به اثبات رساند. در فصل سوم آن به مسائل مربوط به تقسیم ارث که از مسائل پیچیده آن زمان بخصوص در میان مسلمانان بود، پرداخته است. و در واقع هدف خوارزمی از تالیف این اثر پاسخی به این مسئله بوده است. منظور از خوارزمی (اهل خوارزم، به لاتین الگوریتم)، مجموعه متناهی از دستورالعملهایی است که دارای ترتیب خاصی برای حل مسئله باشند. و در واقع همان چیزی است که امروزه به آن زبان ماشینها میگوئیم. در قرن شانزدهم میلادی، رقابت بین طرفداران حساب خوارزمی با طرفداران حساب چرتکه اروپایی، با غلبه اولی بر دومی پایان یافت. در اواخر این قرن و اوایل قرن هفدهم، با تراکم حجم عظیم ثروت در انباشت اولیه سرمایه داری، نیازهای جدیدی برای انباشت بیشتر و متراکم تر شکل گرفت. تقسیمات کار گسترده تر شد و مشاغل جدید بوجود آمد. بورژوازی به حسابدار و حسابرسهای مالیاتی نیاز پیدا کرد. و حسابدار به ماشینی که بتواند بطور دقیق، محاسبات بالایی را در کمترین زمانها انجام دهد.
پدر پاسکال یکی از این مامورین مالیاتی بود و پاسکال اولین نمونه ماشین حساب را که توانایی جمع و تفریق اعداد چند رقمی را داشته باشد، جهت خلاصی پدرش از شر محاسبات خسته کننده و تکراری و زمانبر را در ۱۶۴۵ اختراع نمود. ماشین حساب اولین هوش مصنوعی است که بشر به خدمت گرفته است.
میرسیم به چارلز بابیج. بابیج فرزند یک بانکدار ثروتمند انگلیسی بود که پدرش همزمان در سدسازی سرمایه گذاری میکرد. کتاب "اقتصاد ماشین آلات و تولیدکنندگان"، اثر معروف این ریاضیدان و اقتصاددان قرن ۱۹ و معاصر با کارل مارکس میباشد. این بچه بورژوای نخبه در این اثر، صنعت بزرگ مانوفاکتوری را با دقت تمام تشریح مینماید. او برای پاسخ به یک معما راهی دهها کارخانه در اروپا شد و به درستی به پاسخ آن رسید. نقش ماشینها در بالا بردن بارآوری نیروی کار امری بود که ذهن بابیج را مشغول کرده بود. او رفتار و نحوه کار کارگران را از نزدیک مشاهده کرد و با زیر نظر گرفتن روشهای مختلف کاری کارگران برای انجام یک کار مشابه، کارگران ماهر را از بقیه کارگران تمییز داده و بحثهایی چون تقسیم کار را پیش کشید. او متوجه شد که کارگران ماهر در روند تولید، متد کارشان را تغییر میدهند و وظایفشان را به اصلی و جزئی تقسیم میکنند. اصول بابیج نه تنها منجر به کاهش مدت زمان اجتماعا لازم جهت تولید هر واحد کالا میشد بلکه به استخدام و استثمار عضله های کوچک کودکان منجر شد. ماشین محاسباتی چارلز بابیج که قرار بود در راستای عملی نمودن بیشتر اصول بابیج عمل کند، اگر چه ناتمام ماند اما باید آنرا پیشرو کامپیوترهای دیجیتالی نسل بعدی بحساب آورد.
مهندسی آلمانی بنام آرتور شربیوس، در پایان جنگ جهانی اول، ماشینی رمزگذار را به آلمان شکست خورده تقدیم نمود و نازیها در جنگ جهانی دوم در تمام شاخههای ارتش از آن جهت تبادل دستورات و اطلاعات نظامی بین مرکز فرماندهی و نیروهای عملیاتی استفاده کردند. ماشین آنیگما در پیشرویهای اولیه آلمان نازی به خاک اروپا تاثیر چشمگیری داشت. نحوه رمزنگاری و رمزگشایی توسط آنیگما را میتوان شکل کمتر تکامل یافتهای از اپلیکیشن واتساپ امروزی بحساب آورد. وقتی پیامی بین دو کاربر انگلیسی زبان قرار است در واتساپ رد و بدل شود، در پیغام فرستاده شده، جای ۲۶ حرف لاتین در ساختار واژه ها به هم میریزد. مثلاً واژه book در مسیر ارتباطی به واژه نامفهوم چون hyie بدل میشود. حال اگر تعداد حروف را کم و زیاد کند و مثلا یک واژه چهار حرفی در مسیر ارتباطی به یک واژه پنج یا دو حرفی بدل شود و یا ارقام را نیز در بین واژه ها بکار برد، شکستن رمز را تقریبا ناممکن میسازد. واژه نامفهوم hyie بعد از آنکه تحویل گیرنده داده شد با معکوس کردن مراحل رمزنگاری به همان واژه book تغییر چهره خواهد داد.
آلن تورینگ ریاضیدان انگلیسی حق داشت که چندین بار از ادامه کار روی شکستن رمز پیامهای جنگی رد و بدل شده بین نازیها که توسط آنیگما صورت میگرفت ناامید شود. شکستن رمزی که یک ماشین ایجاد کرده است، تنها میتواند توسط یک ماشین صورت بگیرد. این بود راز ساخت ماشین "بامب" توسط تیم آلن تورینگ. تنها یک ماشین میتواند یک ماشین دیگر را به چالش بکشد. در نقش این ماشین در پیشبرد عملیاتهای جنگی متفقین علیه متحدین بسیار اغراق میشود. اما آنچه میتوان با اطمینان از آن حرف زد، آنست که این ماشین رمزهای آنیگما را شکست. بامب، ماشینی مشابه آنیگما بود که رمزهای رد و بدل شده بین نازیها را هر چقدر لازم باشد اعمال تغییر میداد و جابجا میکرد تا با مقایسه کدهای قدیمی و جدید، واژههایی مفهومدار بیرون دهد. مطابق آنچه غربگرایان عنوان میکنند، بامب توانست برنامه عملیاتی نیروی دریایی آلمان را رمزگشایی کند و بعنوان اولین موفقیت، موقعیت دقیق ناوبر آلمان را در اقیانوس شنود نماید. انگلیسیها در نتیجه آن توانستند در می ۱۹۴۱ بدون شلیک حتی یک تیر، این زیردریایی را به غنیمت بگیرند. دستگاه آنیگمای داخل این زیردریایی، موهبتی شد تا کار تکمیل ماشین تورینگ را فراهم نماید. به این ترتیب ثمره کار نسلهای متمادی بشر، از زمانی که از چوب خط برای شمارش و ثبت رویدادهایی چون تعداد دفعات موفق شکار استفاده نموده است تا آن زمان، در ماشین تورینگ بصورت متراکم تبلور پیدا نمود.
اما آنچه آلن تورینگ را بعنوان پدر هوش مصنوعی تکامل یافته امروزی برجسته میکند، غرق شدن در تخیلی بود که قبل از همه خود او را به قهقرا برد. آزمایش تورینگ، بر رفتارهای هوشمندانه ماشینها که غیر قابل تمییز از رفتارهای انسان باشد تکیه دارد. دو کاربر، یکی انسان و دیگری ماشین، بوسیله پیامهای متنی با هم وارد گفتگو میشوند. کاربر انسانی سوم با خواندن پیامهای مبادله شده بین انسان و ماشین، اگر نتواند ماشین و انسان را از هم تشخیص دهد، ماشین برنده شده است. امری که بعد از گذشت بیش ازهفت دهه، حتی در یک مورد به موفقیت دست نیافته است. امروزه پاسخ معمای تورینگ، بر این اساس که آیا ماشینها میتوانند فکر کنند؟ و نظریاتش بر مبنی " در مرحله ای باید منتظر باشیم که ماشینها کنترل امور را به دست بگیرند" قاطعانه مردود است.
۴. کپی رایت، تمییز اخبار جعلی و اخبار واقعی
این روزها در سایه پیشرفت هوش مصنوعی هنرمندان زیادی بحث کپی رایت و زیر سوال رفتن "مالکیت معنوی" بر اثرشان را پیش میکشند و این موضوع بخصوص در هنر نگرانیهای زیادی را ایجاد نموده است. تابلوهایی را هوش مصنوعی تولید کرده است که تشخیص آنها برای هنرمندان حرفه ای نیز سخت است. آیا این نمیتواند به این معنا باشد که هنر انسانها توسط ماشین ها به یغما رفته و در آینده ای نزدیک ما بجای انسانهای هنرمند، شاهد نسلی از رباتهای هنرمند خواهیم بود؟ از طرفی دیپ فیک توسط هوش مصنوعی کلیت اخبار و رسانه ها را تهدید میکند. امروزه چگونه میشود اخبار و تصاویر واقعی را از جعلی متمایز کرد؟
آنچه پاسخ به این سوال را ضروری میسازد، نه نگرانی ما از "مالکیت معنوی" هنرمندان بورژوا، بلکه آشنایی بیشتر با روشهای فریب این هوش میتواند باشد که هم تسلط انسانها بر فناوریها را نشان میدهد و هم نشان میدهد که خود واژه ترکیبی "هوش مصنوعی" تنها ساخته هوش نخبگان بورژواست.
اول آنکه دو حوزه هنری داریم که باید آنها را از هم جدا کنیم. یکی آنکه باید گفت چتباتها نابودگر ضد هنرها هستند. برای مثال اشعار پست مدرن که در دهه ۸۰ بالاخص در ایران بسیار پرطرفدار بود، یکی از این ضد هنرها است که چتباتها میتوانند در زدودن رد پاهای بجا مانده از آنها نقش پررنگی ایفا کنند. وقتی قرار است شعری تولید شود که هر چه نفهمیده تر شود، درجه شاعریت طرف بالاتر رود! یا وقتی نویسنده میتواند وسط داستان ول کند و ماجرا را هر مخاطبی خودش در ذهنش بسازد، یا داستانی بنویسد که اصلا قصه نداشته باشد! واضح است که نوشتن این چرندیات خوراک هوش مصنوعی است. زیرا هر جا خطا کند اتفاقا شعری تر خواهد شد. وضعیت ضد هنرها و اینکه به مویی بند هستند مشخص است.
اما در مورد سایر هنرها تکلیف چیست؟ اگر یکی از آثار یک نقاش را به این هوش بدهید، اثری نسبتا مشابه تولید خواهد کرد. اما اگر تمام آثارش را به او بدهید، آن موقع است که بحث برانگیز میشود. این هوش از روی ویژگیهای مشترک سبک این هنرمند تقلب میکند و آنها را یاد میگیرد.
جای نگرانی برای هنرمندان بورژوا نیست. گفتیم از ویژگیهای جالب این هوش یکی آنست که در حین باهوشی! بسیار ساده فریب میخورد! به همین دلیل اطلاق واژه هوش به این فناوری الگوبردار نادرست است. میتوان بر این مشکل فائق آمد. اگر مجموعه کاملی از یک سبک که توسط یک هنرمند ترسیم شده است را به این فناوری بدهیم و از او بخواهیم که تغییراتی بسیار بسیار جزئی در حد چند پیکسل، طوری که با چشم انسان قابل تشخیص نباشد و بصورت کاملا تصادفی در این آثار وارد کند و نمونههای بدست آمده را مجدداً به همان ابزار دهید و این بار از او بخواهید اثری با این سبک به شما بدهد، آنچه به شما خواهد داد مطمئناً با سبک هنرمند کاملا متمایز است! و دیگر دل هنرمند ما آزرده نخواهد شد چرا که اینبار سبک را کاملا بهم ریخته است.
اما درباره دیپ فیک که امروزه نمونه های زیادی از آن را در فیلمها، شوها و اخبار شاهدیم، به ذکر چند مثال اکتفا میکنیم. در فیلم "سریع و خشن ۷" پل واکر بازیگری است که در نقش مامور سابق اف بی آی ظاهر میشود. اما هنوز کار ساختن صحنه های فیلمبرداری تمام نشده، پل جانش را در توهم بین دنیای مجازی و واقعیت از دست میدهد و با همان تخت گاز داخل فیلم، به دنیای واقعی ورود میکند. پلیس محل اعلام کرد که کمتر مشاهده شده که یک پورشه از وسط نصف شود! در آنسوی صحنه اما، تهیه کنندگان و عوامل فیلم، فکری بکر در سر میپروراندند و موفق هم شدند. هیچ صحنه ای را حذف نکردند و برای ادامه نقش، چهره پل واکری را با استفاده از هوش مصنوعی روی صورت برادرش بعنوان بدل او بازسازی کردند که در فروش بسیار بالای آن بی تاثیر نبود. اگر چه مخاطبی که صحنه های بازسازی شده را ببیند، به ساختگی بودن آن حتما پی خواهد برد.
فیلم "مرد ایرلندی" ساخته اسکورسیزی که در ۲۰۱۹ منتشر شد نمونه ای موفق تر بود. در این فیلم رابرت دنیرو ۷۶ ساله با استفاده از هوش مصنوعی و با الگوبرداری از جوانی رابرت دنیرو در فیلم رفقای خوب، موفق شد بطور قابل قبولی دنیرو را ۳۰ سال جوانتر کند.
بعبارتی هوش مصنوعی در دیپ فیک میتواند بسیار خوب عمل کند اما این فقط بخشی از ماجراست. اولا دقت در تصاویر و ویدیوهای دیپ فیک حتما سوتی های هوش مصنوعی را رو میکند. دوما همین الان نیز توانایی ساخت هوشی که بتواند دیپ فیک را تشخیص دهد وجود دارد. اما مهمتر از همه، این کلیت دیپ فیک است که زیر سوال است. چه کسی باور میکند، پاپ با آن تیپ و قیافه جلوی دوربین ظاهر شود؟ چه کسی وقتی ماکرون را در میان شورشیان اخیر فرانسه نشان میدهد، به ساختگی بودن آن پی نخواهد برد؟ آدم باید تا مغز و استخوان غربزده باشد و همین او را دچار جنون کرده باشد تا زانو زدن پوتین مقابل شی جین پینگ را باور کند. لذا دیپ فیک در دنیای خارج از هنرنمیتواند فراتر از طنز و شوخی باشد.
۵.سوفیا
سوفیا را همه میشناسند. سوفیا را فیس بوک برای "کمک به بشر" ساخت. این ربات خیلیها را در برنامه های تلویزیونی حیرت زده کرده است. جواب سوالاتی که از او پرسیده میشود را با دقت خوبی با منطق یک انسان انجام میدهد. اینطور هم نیست که فقط جواب دهد، از خود ابتکار دارد. به شخصی پیشنهاد بازی سنگ کاغذ قیچی را میدهد و او را میبرد. و جمله ای را بیان میکند که آدم را به چالش میکشد؛ «این یه شروع خوب برای برنامه من برای تسلط بر نسل بشر است.» پشت بندش لبخندی شرورانه هم میزند که حقیقتاً آدم را نگران هم میکند. با این پیشرفت سریع و اعجاب انگیز علم در عصر کنونی در چند دهه آینده شاهد تکامل بیشتر آنها خواهیم بود.
بر همین مبنا است که میگویند این قبول که آنرا انسانها ساخته اند، اما دلیل بر آن نیست که نتواند از انسانها پیشی بگیرد. یک پدر و مادر، بچه ای را تولید میکنند. اما هر چه زمان بگذرد، روند تسلط والدین و فرزند بر هم معکوس خواهد شد. همین الان در بازی شطرنج شاهد تسلط ماشینها بر انسانها هستیم. از طرف دیگر، وقتی بشر میتواند یکی را بسازد پس میتواند آنقدر از این رباتها تولید کند که بر جهان تسلط یابند و بقای ما انسانها را از بین ببرند.
به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت دمم! سوفیا تنها یک عروسک است که توسط دستوراتی مشخص کوک شده است تا در شوهایی شرکت کند که از قبل کاملا برنامه ریزی شده اند. میشود همین سوفیا را در خلاف جهت هم کوک کرد. ایدئولوگ پردازان دلقک بورژوازی با یک عروسک میخواهند چرندیات خود را به اثبات برسانند! سوفیای بیچاره را ول کنین توی خیابان. اولین بچه ای که او را ببیند، راز پشت پرده را بر ملا میکند. به سازندگان سوفیا باید تبریک گفت. ترکیب حتی دو هوش مصنوعی که هر کدام وظایف جداگانه ای را پذیرا باشند، ساده نیست. اما چند میلیون حسگر دیگر را باید بسازند و بابت آن چقدر وقت و هزینه کنند تا در نهایت ماشینی بسازند که باز هم برای بچه انسان یک اسباب بازی است؟ رباتها چرا باید برای بقای خود، که یکی از ویژگیهای موجودات طبیعی است، تلاش کنند؟ چه کسی هزینه های بالای ساخت این رباتها را میپردازد تا با آنها خودش را نابود کند؟ تنها ساخت نسخه جیپیتی ۳ با ۱۷۵ میلیارد پارامتر انرژی، ۱۲۸۷ مگاوات برق مصرف کرده و ۵۵2 تن دی اکسید کربن تولید میکند. (اندازه سوخت ۱۳۲ وسیله نقلیه بنزینی به مدت یکسال)!
اینکه فردی عروسکی را کوک کند تا به هر کس میرسد طوطی وار تکرار کند؛ "صاحب من بر حق است" که دلیل بر حقانیت صاحب او نمیشود. خوشبختانه در حال حاضر رفقای کمونیست ما در روسیه، چتبات با لنین (هوش مصنوعی در خدمت مارکسیسم) را طراحی کرده اند که هر چه از آن بپرسید را سعی میکند با نوشته های لنین تطابق دهد و جواب ارائه کند. آیا کمونیستها باید جار و جنجال راه بیندازند که بفرما، در برابر حقیقتی که مهر تایید هوش مصنوعی بر خود دارد، زانو بزنید؟! خیر. کمونیستها این کار را نمیکنند. به این علت که مانند سایر جریانات و احزاب سیاسی دیگر، نه احمق اند، نه دروغگو نسبت به طبقه کارگرند و نه غرق در رویا و توهم.
یک ربات شطرنج باز چگونه عمل میکند؟ آلفازیرو یکی از رباتهای شطرنج باز معروف است. حرکات هر مهره و قواعد بازی و برد و باخت را انسانها به او آموزش داده اند. دستوری که باید آلفازیرو در مرحله بعد اطاعت کند، آنست که میلیونها بار با خودش بازی کند! امری که یک انسان را به جنون میکشاند. این ربات در عرض ۹ ساعت، ۴۴میلیون بار با خودش بازی کرده است. در نهایت این ربات مجهز به هوش مصنوعی، میتواند با هر حرکتی که حریف انسانی انجام میدهد بیشمار حرکت بعدی او را پیش بینی کند و کم ریسکترین کار ممکن را انجام دهد. اما فقط شطرنج بلد است.
۶.شورش، فضای مجازی، هوش مصنوعی
جمهوری اسلامی در اوایل تیرماه امسال کلیپی را در رسانه های رسمی انتشار داد که در آن با استفاده از هوش مصنوعی چهره افراد بدحجاب از طریق مطابقت دادن چهره آنها با عکس روی کارت ملی شناسایی میشد. آیا ایران چنین توانایی در هوش مصنوعی دارد؟
با کمی اغماض این موضوع همانقدر جدی است که جمهوری اسلامی در بلوای زن زندگی آزادی، یا ماکرون در شورش اخیر فرانسه، علت اغتشاشات را فضای مجازی عنوان میکردند. اینکه هوش مصنوعی چنین قابلیتی دارد که شکی در آن نیست. در فرودگاههای بسیاری از کشورها مطابقت چهره فرد با عکس گذرنامه توسط هوش مصنوعی انجام میشود. اما این با تشخیص چهره ای که جمهوری اسلامی از آن صحبت میکند بسیار متمایز است. در فرودگاهها یک چهره قرار است با یک عکس مشخص مطابقت کند. در تشخیص چهره توسط گوشیهای هوشمند همراه نیز یک الگو به آن داده میشود و هوش مصنوعی تنها با آن الگو قرار است کار کند. اما اینجا قرار است یک چهره که با دوربین ثبت شده، آنهم دوربینهای کم کیفیت معابر و اماکن و راهنمایی رانندگی، به هوش مصنوعی داده شود و این ابزار، در مقیاس کشوری آن را جستجو نماید. هوش مصنوعی بر اساس ابعاد صورت چون فاصله ابروها از هم، ابعاد سر، و بطور کلی اندازه ها و فرمها قضاوت میکند. اینجا چهره دختری بدون روسری با عکس کارت ملی اش که روسری دارد، مطابقت داده میشود. اگر فردی عینک زده باشد، به احتمال بالا هوش مصنوعی را فریب میدهد. اگر فردی از فرط خستگی یا گرما ابروهایش را در هم کشیده باشد، باز هم هوش مصنوعی میتواند فریب بخورد. آرایش اگر غلیظ باشد که خودش مکافاتی است. محیط و حرکات سریع جمعیت در خیابان نیز میتواند درجه خطا را بالا ببرد. نمونه خطاهای زیادی در تشخیص چهره افراد توسط هوش مصنوعی خبرساز شده است. از تمام اینها گذشته انجام تمامی کارهایی که به هوش مصنوعی وابسته است بسیار گران تمام میشود و زیر ساختهای زیادی لازم دارد. قطعا با دوربینهای معابر شهری نمیتوان چنین انتظاری را برآورد کرد. تشخیص چهره در مقیاس کشوری نیاز به پهنای باندهای بالا، مصرف انرژی الکتریکی حجیم و سیستم های خنک کننده وسیع دارد. هدف دولت بورژوازی ایران از انتشار چنین اخبار دروغی، دو قطبی کردن بیشتر جامعه، و ماهی گرفتن از آبی است که گل آلود میکند.
این چالش البته مختص ایران نیست. این فناوری چیزی نیست که چند کشور خاص چون چین و روسیه و هند و آلمان و آمریکا در انحصار داشته باشند. مصداقی است از ضرب المثلِ هرچی بیشتر پول بدی، بیشتر آش خواهی خورد. هر کشوری بیشتر پول خرج کند، بیشتر به زبان ماشینها تسلط خواهد یافت و بهتر میتواند به آنان دستور دهد.
۷. هوش مصنوعی، اصول اخلاقی و حقوق بشر؟
غرب و آمریکا جلسات متعددی را در نهادها و سازمانهای بین المللی با حضور نمایندگان کشورها و متخصصان این حوزه انجام داده است تا منشوری بین المللی برمبنای اصول اخلاقی و حقوق بشری درباره هوش مصنوعی پیاده نماید. نوک پیکان حملات مانند همیشه دو کشور چین و روسیه است. اگر بخواهیم مقایسه ای بین کشورها در زمینه هوش مصنوعی داشته باشیم، کدام کشورها رتبه های نخست را تصاحب میکنند؟
دلایلی که قدرتهای جهانی را به گرایش استفاده از این فناوری سوق داده است، متفاوت است. در آمریکا، صنعت زدایی، در روسیه جلوگیری از تهاجم نظامی، در ایران تحریمها و در سطح جهانی، همه گیری کرونا، استفاده از فناوریهای مبتنی بر هوش مصنوعی را تشدید بخشید. همچنین نحوه استفاده از این ابزار نیز به مولفه های گوناگونی برمیگردد که شاید مهمترین آنها تاریخ و فرهنگ کشورها باشد. در کشوری مثل چین که دارای فرهنگ کنفوسیوسی است و یا در روسیه که سالها حاکمیت کارگران را تجربه کرده است، کاربردهای این فناوری مسلما با آنچه در غرب و آمریکا که به مدت پنج قرن زیر سایه لیبرالیسم ترکتازی کرده اند، متفاوت است. با توجه به آنکه هوش مصنوعی در شاخه های متنوعی از پزشکی و صنعت تولیدی، توزیع محصولات، سرگرمی و نظامی رسوخ کرده است، اساسا نمیتوان هیچ مقایسه کلی بین کشورها انجام داد. آنچه با قطعیت میتوان درباره آن نظر داد، آنست که چین یک سر و گردن بالاتر از تمام کشورهای جهان در این حوزه قرار دارد. تفاوتش آنست که چین بدون هارت و پورت در هر زمینه ای که احساس نیاز کند، از این فناوری استفاده میکند و از آن هیولایی که نابودگر انسان باشد نساخته است. چه کسی قرار است این فناوری را کنترل کند؟ اگر مثلا چین، خلاف منشور از این فناوری استفاده کند، کدام کشور یا کشورها زورشان میرسد یقه اش را بگیرند؟ اما در چین چگونه از این فناوری استفاده میشود که غرب آنرا غیر اخلاقی و خلاف موازین حقوق بشری میداند؟ چین چگونه آزادیهای فردی را محدود میکند؟ با مثالی بحث را ادامه میدهیم.
در حال حاضر اپلیکیشن تیک تاک که سازنده آن شرکتی چینی است مورد استفاده کاربران آمریکا و چین قرار گرفته است. در گل سر سبد جهان آزاد، ایالات متحده آمریکا، کافیست یک کاربر، اوایل شب وارد این اپلیکیشن شود. ظهر که از خواب بیدار شد، تازه متوجه میشود ادامه کلیپهای پیشنهادی را از همانجا که چشمهایش را روی هم گذاشته است، در خوابهایش دنبال کرده است. مشابه همان بلایی که اینستاگرام بر سر کاربرانش آورده است. در چین اما استفاده از همین اپلیکیشن برای تمامی سنین بخصوص سنین زیر ۱۶ سال محدودیت سنی دارد. ارسال پیامهای خصوصی به کاربران زیر ۱۶ سال ممنوع است. سایر کاربران اگر بیشتر از ۴۰ دقیقه داخل اپلیکیشن باشند، هوش مصنوعی بجای ترغیب شما به ادامه محتواهای مبتذل، آنطور که در غرب رایج است، برای شما هشداری میفرستد که مدت زمان زیادی را وقت تلف کردید و اگر باز ادامه دهد، پیشنهادهایی با محتواهای علمی برایتان خواهد فرستاد. این مثال باید منظور کشورهای غرب را از محدودیتهای فردی و اصول اخلاقی که چین لگدمال میکند را بیان کرده باشد.
اوکراین، میدان نبرد هوشهای مصنوعی روسیه با ناتو هم بود. علیرغم تمام رده بندیهایی که غرب بر اساس تعداد مقالات و جایزه هایی که خودش به خودش عطا میکند، روسیه را در رده ۳۷ جهانی قرار میدهد، فریب سیستم های دفاعی پیشرفته و مجهز به هوشهای مصنوعی و پهپادهای شناسایی پیشرفته از جانب روسها اما، آنها را بخصوص در حوزه نظامی در مکانی به مراتب بالاتر قرار میدهد. برای نمونه پهپادهای لانست روسی که پیشتر در ۲۰۲2 - ۲۰۲1 در ادلب سوریه بکار گرفته شده بودند، در جنگ روسیه با ناتو سنگ تمام گذاشتند. جدول زیر این پهپاد را با پهپاد پیشرفته شاهد ۱۳۶ ایران مقایسه کرده است:
حجم کلاهک انفجاری (برحسب کیلوگرم) |
وزن (برحسب کیلوگرم) |
برد (برحسب کیلومتر) |
سرعت برخورد (برحسب کیلومتر بر ساعت) |
میانگین هزینه (برحسب هزار دلار) |
نام پهپاد |
3 |
12 |
40 |
300 |
35 |
لانست3 روسی |
50 |
200 |
2500 |
185 |
50 |
شاهد136ایرانی |
تفاوت اساسی بین این دو پهپاد در آنست که شاهد از قبل، جهت پرواز به مقصدی خاص برنامه ریزی میشود اما لانست را میتوان در طول پرواز هدایت کرد. به این علت است که به آن پهپاد سرگردان نیز گفته میشود. در ماههای اخیر روسها با همین پهپاد ارزان قیمت، تانکهای میلیون دلاری زیادی را با موفقیت چشمگیری نابود و یا از کار انداختهاند. اپراتورهای انسانی همزمان آن را هدایت میکنند تا به آسیب پذیرترین نقطه تانک ضربه بزند. روسها نشان دادند، استفاده صحیح از فناوری را خوب بلدند. لانست یکی از مرگبارترین سلاحهای مورد استفاده روسها در این روزها، بیش از یکصد هویتزر اهدایی غرب به اوکراین را با دقت عالی نابود و یا از کار انداخته است. از این حیث که نابودگر سامانه های دفاع هوایی است و از طرفی بعنوان یک پهپاد ضد لیزر، توانایی کور کردن پهپادهای لیزری را دارد، هدف گیری این پهپاد پرسه زن را تا به اینجا غیر ممکن کرده است.
اینجا لازم است یادآور شد که پیشرفت ماشینها و فناوری و بخصوص هوش مصنوعی، با گسترش بیکاریها و فقر رابطه ای مستقیم دارد. کشورهای زیادی از این فناوری استفاده میکنند. ژاپن گل سرسبد آنهاست. سابقه فناوری در ژاپن قدمتی زیاد دارد. نزدیک به نیم میلیون ربات تنها در خطوط تولید ژاپن حضور دارند. در ژاپن گسترش ماشینها و فناوریهایی چون هوش مصنوعی تنها برای بخشی از نخبگان طبقات متوسط اشتغال ایجاد نموده است. هر روز کارگران بیشتری در سایه جایگزین نمودن رباتها از کارخانه ها اخراج و به سمت مشاغل پاره وقت، موقتی و با دستمزدهای پایین پرتاب میشوند. این کشوری است که بیکاری سرپرست خانواده تا جایی ننگ و خوار تلقی میشود که فرد اخراجی یا بعنوان بی خانمان و ولگرد از خانواده میگریزد و یا به خودکشی مجبور میشود. بخش قابل توجهی از آمارهای تکان دهنده خودکشی کارگران در ژاپن را شرمندگی از بیکاری رقم میزند!
۸. مقاومت در برابر هوش مصنوعی، تکرار ماشین شکنی؟
بیبیسی گزارشی را درباره عدم پذیرش خودروهای خودران در جامعه توسط مردم منتشر کرده است. بسیاری استدلال میکنند؛ انسانها زمانی از اسبها و چهارپایان برای طی مسافتهای طولانی و جابجایی بار استفاده میکردند. در آن زمان نیز مردمی متحجر با این پیشرفت نمیتوانستند کنار بیایند. اما درنهایت همانطور که خودروها جای اسبها و قاطرها را گرفت، آینده صنعت خودروسازی را خودروهای خودران تعیین خواهند کرد. این نگرانیها برای چیست؟
به واسطه فناوریهایی چون هوش مصنوعی، بورژوازی همزمان چند هدف را پیش برده و میبرد. میدانیم هرسرمایه داری به دنبال بالا بردن بازده محصولات تولیدیاش است. برای هر سرمایه دار حیاتی است تا در نتیجه رقابت با سایر سرمایه داران داخلی و خارجی، زمان تولید هر واحد کالایش را کاهش دهد. اینجاست که بورژوازی طبقات متوسط نخبه را بکار میگیرد. خود این مهندسین در بازتوزیع سود به نفع طبقه بورژوا نقش مستقیم دارند و بعبارتی نقش یک حایل در بازتوزیع ثروت به نفع طبقه حاکمه را ایفا میکنند. بورژوازی عاشق چشم و ابروی طبقات متوسط نخبه نیست. از نظر یک سرمایه دار، یک حسابدار نخبه فردی نیست که تنها برایش حساب و کتابها را انجام دهد، این حسابدار برای بقای خودش هم که شده، مجبور است راههایی جهت کاهش هزینه های تولید به شرکت ارائه دهد و هر راهکاری که در این خصوص ارائه میشود، معادل است با وارد آوردن فشار مضاعف بر طبقه کارگر. اینگونه منافع این زیرمجموعه از طبقات متوسط در شرکتهای دانش بنیان، با منافع سرمایه داران گره میخورد. از طرفی نفوذ به بخشهایی از حوزه های تولید سود که بخش خصوصی نتوانسته است در آن گسترش یابد، به واسطه فناوریها و متخصصان مقدور شد. این خود مشاغل موقت و پاره وقت با دستمزد پائین را ارزانی کارگران اخراجی کارخانه ها مینماید. مانند سیستمهای حمل و نقلی چون اوبر در آمریکا یا اسنپ در ایران. یک کارگر یا یک کارمند جزء وقتی از سر کار برمیگردد و یا در روزهای تعطیل، وارد اپلیکیشن اسنپ میشود تا سر راهش مسافری هم سوار کرده باشد. و تمام اینها وارد آمارهای دول بورژوازی بعنوان ایجاد مشاغل جدید خواهد شد. از دیگر موهبتهایی که فناوری نثار طبقه حاکمه میکند، ایجاد دستگاه ایدئولوژیک جدیدی است که با آن بر سر کارگران بکوبد و قدرت چانه زنی آنها را پایین بیاورد و ثبات و امنیت آنها را بطور مستمر تهدید کند. امروزه به واسطه پیشرفت در فناوری هوش مصنوعی و رباتها، بورژوازی بسیار صریح طبقه کارگر را خطاب قرار میدهد:
"بخاطر همین دستمزدی هم که میدم، برو و خدات رو شکر کن. درسته زن و بچه ات تو فلاکتن ولی بالاخره زنده که هستن. بتمرگ سر جات، روز بروز کارگرای بیشتری دارن اخراج میشن. یه ربات بیارم همه کارای تو رو خیلی سریعتر و دقیقتر انجام میده. نه بهش دستمزد میدم، نه نیازی به خواب و استراحت داره. ۲۴ ساعته ازش کار میکشم، هر دستوری هم بخوام بهش میدم. نه مثل تو عرق میکنه و نه لازم داره با موتور قراضه بیاد سر کار تا کلی محیط زیست رو آلوده کنه. اعتصاب معتصاب هم سرش نمیشه".
با مثالی بحث را ادامه میدهیم. ایلان ماسک خواهان تصویب قوانین سفت و سختی از سوی دولتها و زیر نظر سازمان بین الملل است. بدنبال تحولی در نظم موجود بازار آزادی که اینبار با چاشنی ایدئولوژیکی جدیدی همراه است. خودروهای خودران از GPS و رادار و دوربینها بعنوان چشم و از هوش مصنوعی بعنوان مغز ماشین استفاده میکند. این هوش انسانها را چون مانع تشخیص میدهد، از مسیرهایی با کمترین ترافیک میگذرد و ظاهرا بسیار دقیق است و امکان تصادف کمتری دارد. اینکه روزی از خواب بیدار شویم و بشنویم شرکتی هوش خودروهای خودران را هک کرده و تمام آنها در میدان شهر به هم کوبیده اند، دور از انتظار نیست. ما از این مسئله صرف نظر میکنیم.
در سال ۲۰۱۸، وقتی ایالت کالیفرنیا، محدودیتهایی را برای خودروهای خودران اوبر تدوین نمود، فرماندار آریزونا با اشتیاق از ورود شرکتهای این حوزه مانند شرکت اوبر، بدون محدودیتها و چهارچوب های قانونی استقبال نمود؛ "درهای ما به روی کسب و کارهای جدید باز است. از متخصصین و فناوری های جدید استقبال میکنیم." خیلی زود این ایالت به پایتخت خودروهای خودران جهان لقب گرفت. در حالیکه مقامات این ایالت در رسانه ها از آغوش باز مردم شهر به روی این فناوری صحبت میکردند، آن طرف قضیه و در میان مردم ماجرا کاملا برعکس بود. در مدت کوتاهی، ۲۴ شکایت به مقامات قضایی از جانب صاحبان خودرو تنظیم شد. مردی به سمت این خودروها سنگ پرتاب کرده بود، در یک مورد فردی به سمت راننده ایمنی اسلحه گرفته بود، پشت چراغ قرمز، لاستیک یکی از خودروها را پنچر کرده بودند. یکی با ماشین قصد منحرف کردن این خودروها به سرش زده بود. و مواردی دیگر از این دست در لیست شکایات قرار داشتند. از نظر رئیس پلیس این ایالت، قانونمداری این خودروها، علت تنفر واقعی مردم بود! با تمام اینها، برخورد یکی از این خودروها با یک دوچرخه سوار بحث برانگیز شد. بستگان فرد جان باخته تنها کاری که از دستشان برآمد، این بود که از یک اسم، نام یک شرکت، شکایت کنند! با وجود آنکه پلیس راهنمایی و رانندگی تصادف را کاملا اجتناب پذیر تشخیص داده بود، در نهایت دادگاه هیچ فرد و شرکتی را مقصر این قتل اعلام نکرد. و شرکت حتی موظف نشد، تصاویر دوربینها را در اختیار بگذارد. بحثهای زیادی پیرامون خطاهای خودروهای خودران در جریان است. مثلا اگر مجبور شود بین یک تیر چراغ و یک انسان یکی را انتخاب کند، چطور قرار است آنها را تشخیص دهد. با این حال جیسون فریزیر، مدیر اجرایی شاخه آریزونا و عضو گروه مادران! علیه رانندگی در حال مستی! چالشی را به میان میکشد. او بیان میکند تنها در یک سال در آمریکا تقریبا ۱۰ هزار نفر در سوانح رانندگی کشته و مجروح میشوند. اگر این خودروهای خودران، حتی یک نفر از تلفات انسانی را کم کنند و این آمار را به 9999 نفر بکاهند، ما طرفدارش هستیم.
اما چرا مردم آریزونا از فناوری متنفرند؟ آیا اینان مردمانی متحجر و ضد فناوری هستند، یا زخم خوردگانی هستند از لبه های تیز فناوری؟ پشت این ایدئولوژی کثیف جیسون فریزیر و بیبیسی چه حقایق تلخی نهفته است؟ لازم است گوشها را تیزتر کرد. از لابلای این "خشونتها" صدای نگران کارگرانی به گوش میرسد که دلهره از دست دادن شغل، خواب را بر چشمانشان حرام کرده است. «امثال من باید چیکار کنیم؟ وایستم تو صف غذا؟» اینها را یک راننده و تعمیرکار باتجربه به زبان می آورد. پیرمردی که بیش از نیم سده را با پیچ و خمهای جاده زندگی کرده است. او حق دارد. این مرد یک عمر کار نکرده و زحمت نکشیده تا بورژوازی یک شبه ظرف گدایی دست خانواده اش دهد.
اما اگر همین سیستمهای خودران، بعنوان ترکیبی از سه فناوری برجسته روز، رادار، جی پی اس و هوش مصنوعی، به دست کارگران تصاحب شود و به سراغ همین راننده برگردید، اینبار نظرش متفاوت است: «این عالیه پسر! کار من رو خیلی راحت کرده. درسته که من هیچوقت عقل خودم رو دست یه ماشین نمیدم، ولی هشدارهای بجا و خوبی بهم میده. تصاویر سه بعدی از ماشین و جاده که روی مانیتور با بُرد بالا ظاهر میشه، باعث میشه به جاده تسلط بیشتری داشته باشم. بچه هامون باید علمش رو تو مدارس یاد بگیرند، خیلی به درد آیندشون میخوره!»
نمیشود چنانکه در تصادف بالا اشاره شد، یک خانم بورژوا، سوار بر ماشینی خودران، غرق در گوشی شود و کارگر خستهای که با دوچرخه از سر کار برمیگردد را له کند، پلیس اعلام کند خودرو، هم فرصت و هم میدان کافی برای واکنش صحیح داشته و تصادف را کاملا اجتناب پذیر عنوان کند و از طرفی مقامات قضایی هیچ فرد و شرکتی را مسئول کیفری این حادثه تلقی نکند. بله ممکن است که این خودروها یک بورژوا را هم له کنند اما در نهایت قاتل همواره بورژوازی است. یک کارگر که قدرت خرید چنین خودرویی را ندارد.
۹. رباتها جایگزین انسانها می شوند، انسانها انسانیت را کنار می گذارند؟
یوال نوح هراری از فیلسوفان مطرحی است که درباره آینده این فناوری هشدار میدهد. این در حالی است که بطور مستمر در کنفرانسها و برنامه ها و مجالس شبانهی پیشروان این فناوری حاضر میشود! سرمایه دارانی چون ایلان ماسک چگونه میتواند از خطرناک بودن توسعه آن صحبت کنند و خواهان تصویب قانونی مبنی بر محدودیت یک فناوری باشند که خود بیشترین سودها را از آن میبرند؟ آیا آنها نگران شوری آشی هستند که خود پخته اند؟ منظور هراری از "جامعه بی مصرفان" در آینده چه کسانی است؟ اصطلاحات "کارگران فکری" و "کارگران یدی" از کجا نشات میگیرد؟
از دهه 70 به بعد، فیلسوفان و نظریه پردازانی با نقاب مارکسیست، در سایه پیشرفتهای گسترده فناوری، در لابلای مفاهیم مارکسیستی به دنبال اصطلاحاتی میگشتند تا بتوانند نظریاتی بهروز در مقابل پیشروی کارگران تحویل جامعه دهند. بحث تقسیم کار فکری و یدی را برجسته کردند و موفق به تثبیت آن در بین احزاب دست راستی و بخصوص احزاب چپ شدند. لپ کلام حلقه روشنفکری فرانسوی چون فوکو، دلوز، گاتری و اولریش بک، هارت و نگری و بسیاری دیگر این بود که؛ "اتوماسیون کامل تولید، ابزاری برای چیرگی بر تضاد کار و سرمایه در درون همین نظم موجود را فراهم خواهد نمود. توسعه فناوری، تولید سود سرمایه داران را نه از استثمار نیروی کار بلکه از انباشت اطلاعات حاصل خواهد کرد و لذا رهایی نیروی کار از درون محدودیتهای شیوه تولید سرمایه داری امکانپذیر است." به این شکل آنها خواهان دادن مشروعیت به این شیوه تولید و طبیعی جلوه دادن نظم موجود شدند. این نظریه پردازان بورژوا، انقلاب در ابزار تولید را جایگزین انقلاب اجتماعی یعنی تصاحب ابزارهای تولید معرفی میکردند. آنچه چارلز بابیج بر مبنای تقسیم کار به جزئی ترین شکل ممکن در سر داشت، اکنون به بهترین وجه ممکن عملی شده بود و گسترش می یافت. تورینگ بحث قابلیت تفکر ماشینها را پیش کشیده بود. اینها به اضافه مبارزات کارگران و وجود اتحاد قدرتمند جماهیر شوروی، آنها را به اجماع در این ایدئولوژی رساند که با پیشرفت فناوری، ماشینها و رباتها جای انسان [کارگران] را در انجام کارهای سخت و فیزیکی خواهند گرفت و در آینده، ما شاهد طبقه و نسل جدیدی از کارگران، بنام کارگران فکری [بخوانید مهندسان و تکنیسینها] خواهیم بود که تنها وظیفه بروزرسانی این رباتها را به عهده میگیرند. به این ترتیب دوگانگی تقسیم طبقاتی با ترفیع تمام کارگران به مقام کارگران پیچیده، مدرن و فکری محو میشود و ضرورت انقلاب اجتماعی توسط کارگران را تخریب و آنها را به یک مبارزه ایدئولوژیک ملحق میکنند که چه کسانی [کدام جناح بورژوازی] قرار است ابزارهای تولید و دنیا را نمایندگی کنند؟
بعد از گذشت تقریبا دو دهه، و در پرتو تحولات نوین مادی که جملگی به زیان منافع غرب رقم خورد، جامعه مدنی طبقه متوسطی بیش از همه به فیلسوفانی نیاز پیدا کرد که تمامی مولفه های ایدئولوژیکی را جمعا در خود داشته باشد. طرفدار محیط زیست باشد، گیاهخوار و حیوان دوست باشد، جنسیتش نه زن باشد و نه مرد، ضد خانواده باشد، یوگا کار کند، اهل مکاشفه و مراقبه و پیشگویی باشد، ضد اقتدارگرا باشد، درباره گرمایش زمین و نابودی انسان در نتیجه پیشرفت تکنولوژی هشدار دهد. و این قرعه بیش از همه بنام احمقی چون یووال نوح هراری رقم خورد. او نماینده تمام احمقهایی است که فروپاشی دستگاههای ایدئولوژیکی غرب برایشان قابل هضم نیست. درباره پیشگویی هایی که میکند، کافیست به مصاحبهاش درباره آینده وخیم روسیه در پرتو نبردی که در اوکراین راه انداخته است، گوش کنید. و یا آنجا که از پول، به مثابه کاغذی بی ارزش و ساخته ذهن مالیخولیایی انسانها حرف میزند؟! نظرتان چیست آقای هراری کمپینی راه بیندازیم که در آن هر فرد، هر چه پول و کاغذ دارد را آتش بزند و اصلا درختان را هم از بین ببریم و به این توهم برای همیشه پایان دهیم و به دنیایی خوشبخت وارد شویم؟! حتی شوخی اش هم مضحک است. با این حال اینجا باید با خورخه بورخس، نویسنده آرژانتینی هم عقیده بود؛ "زندگی در دوران مخاطرات بزرگ، تجربه همزمان تراژدیها و کمدی هاست." کتاب ضد علمی "انسان خردمند" همین موجود چندش آور، در عرض یکسال به بیش از 50 زبان دنیا ترجمه شد و بیش از ده میلیون نسخه از آن به فروش رفت. اما آنچه که بیشتر به ما مربوط است، بحثی است که درباره آینده هوش مصنوعی مطرح میکند. همان بحث قدیمی حلقه روشنفکران فرانسوی است. با این تمایز که پوست کنده تر صحبت میکند. منظور هراری از "جامعه بی مصرفان"، بوضوح جامعه کارگران است که از نظر او محکوم به فنا هستند. از نظر هراری این فناوری بسیار خوبست و امکانات زیادی را به انسانها ارزانی میبخشد. اما این نعمات به اندازه تمام انسانها نیست. این بحثها آشناست. مشابه بحثهایی است که مالتوس فرموله میکرد؛ "مواد غذایی محدود در مقابل افزایش تصاعدی جمعیت، امری است که نابودی بخشی از جامعه را اجتناب ناپذیر میکند."
از طرفی دیگر، روابط نزدیک هراری با سرمایه دارانی چون ایلان ماسک، زاکربرگ، بیل گیتس و امثال آنها که سودشان بیش از همه در گرو این فناوری است، القا نمودن این ایدئولوژی کثیف است که غولی بنام "چین" میخواهد دنیا را با این فناوری نابود کند و تنها راه نجات انسانها، ابر قهرمانانی چون ایلان ماسک است که خود به این علم و فناوری مجهز باشند. اما تاریخ اینگونه رقم خورد که چندین دهه قبل، ایالات متحده اقدام به ساخت بمب اتم کند تا سپس از اتحاد جماهیر شوروی سیلی محکمتری بخورد. در مورد فناوری هوش مصنوعی نیز همین است. اینبار چین گفت؛ "بسیار خب! من بهترش را خواهم ساخت." و همین کار را کرد. حقیقتا استیصال ائتلاف تراس آتلانتیکی در برابر شرق است که آنها را دچار یاوه گویی کرده است. در شرایط کنونی نمیتوان برای غرب هیچ استعداد و چشم اندازی از امکان ورودش به یک دور جدید از انباشت سرمایه را متصور شد. سرمایه داری غرب در تمام حوزه هایی که قرنهاست خود را در آنها یکه تاز و ارباب جهان معرفی میکند، یکبار دیگر نشان داد که آواز دهلش تنها از دور خوش است. اکنون در مقابل شرقی به زانو درآمده است که با چراغهای خاموش، رویاهای آنان را درخاک خود به واقعیت بدل نموده است. و قدرت رقابتش را ساقط کرده است. ارتجاع تراس آتلانتیک، راه چاره از این باتلاق را در چرخشها و تحولات بزرگ ایدئولوژیک جستجو میکند، که هوش مصنوعی تنها یکی از مولفه ها در کنار مولفه های دیگر محیط زیستی و جریانات ووکیستی می باشد. به همان نسبت که ایدئولوژی خطرناکی است و موفق شده است از انسانهای زیادی ارزش زدایی کند، به همان نسبت نیز پوچ و یاوه است.
هوش مصنوعی بر اساس دستوراتی عمل میکند که متخصصان زبان ماشین به آنها اجازه میدهند و البته آنها هم به نوبه خود، دستورات را از کسانی میگیرند که حقوقهایشان را پرداخت میکنند. فرقی نمیکند بورژوازی باشد یا نمایندگانش در دولت. خطر هوش مصنوعی نه غیر قابل کنترل بودنش توسط انسان است که از اساس دروغ است و نه درصد خطایی است که دارد. تا وقتی افسار آن در دستان بورژوازی است، این فناوری بر اساس ارزشهای مخربی عمل میکند که قرار است در جان دادن به نظم پوسیده سرمایه داری معجزه کند. شکل مالکیت، خصوصی و یا اشتراکی، بعنوان نیرویی تعیین کننده به علم و فناوری جهت میدهد. هرگز هوش مصنوعی ابزاری نیست بی طرف و خنثی که بتوان تمامی منافع و مخاطرات آن را بین افراد جامعه، فارغ از طبقه ای که در آن قرار گرفته اند، به نسبت مساوی تقسیم کرد. این هوش مانند هر انقلاب فناورانه دیگر، کارش بازتولید و تعمیق مناسبات اجتماعی موجود است. سوال اساسی کارگران نمیتواند متوجه سوق دادن جهان توسط رباتها به بهشت یا جهنم موعود سرمایه داران باشد. سوال اساسی اینست که چطور و برای چه و کدام طبقه، کار را آنقدر به بخشهای ساده تفکیک و از خلاقیت تهی کرده است که امروزه یک ربات از عهده - بخشی از- آن برمی آید؟ آیا این توسعه نهایی نیروهای مولده در سرمایه داری نیست که بالقوه انسانها را از تولید محروم میکند؟ فناوری که زمانی از دل ملزومات کار و ضروریات تولید بیرون می آمد، اکنون نه تنها از آنان بطور کامل جدا شده است، بلکه به مانعی در برابر آنها تبدیل شده و هر روز بیشتر کارگران را از چرخه تولید بیرون می راند. تنها راه خروجی از این بحران، این است که طبقه کارگر این ابزارهای تولید بیگانه و دشمن با طبقه خودش را به زیر فرمان خود درآورد.
اینجا باید با چامسکی مخالف بود که آن را به یک اسباب بازی تشبیه میکند. اگر چه این هوش در حال حاضر راه بسیاری در پیش دارد، اما تشبیه آن به اسباب بازی، هم نادیده گرفتن خلاقیت انسان بعنوان سازنده این فناوری است و هم چشم پوشی از تمام خدماتی است که این فناوری هم اکنون به طبقات حاکمه ارائه میدهد و هم صرف نظر کردن از دودی است که توسط آن توی چشم کارگر میرود. دولت کارگری آینده با تصاحب آن کارهای عظیمی میتواند انجام دهد. در آینده به احتمال بسیار بالا، رباتهای مجهز به هوش مصنوعی و تحت کنترل کارگران، به محلهای کار طاقت فرسا و خطرناک اعزام خواهند شد. در معادن میتوانند احتمال ریزشها را تشخیص دهند. در زلزله ها و بلایای طبیعی میتوانند هشدارهای به موقعی دهند تا کارگران را از خطرات احتمالی نجات دهند و واکنشهای سریع و اضطراری و از قبل برنامه ریزی شده انجام دهند. نمونه های زیادی از تشخیص آتش سوزیها، واکنش سریع و خاموش نمودن آنرا توسط پهپادها شاهدیم. تشخیص هویت کودکان گمشده و افراد مبتلا به آلزایمر میتواند از طریق شناسایی چهره صورت گیرد. استفاده از آن در سیستم های حمل و نقل منجر به کاهش ترافیک خواهد شد. این هوش مترجم زبانی خوبی است که میتواند راهنمای مسافران خارجی قرار گیرد. امروزه بورژوازی نانو رباتهایی ساخته است که فقط 20 میکرومتر عرض دارند. یعنی چندین برابر نازکتر از تار موی انسان. این نانو رباتها که از طریق قرص یا تزریق میتواند وارد رگهای خونی شوند، سلولهای سرطانی را شناسایی میکنند. این ابزار با ارائه تصاویری سه بعدی از ناحیه جراحی، دقت و انعطاف پزشک را بالا خواهد برد. این ابزار البته در دست پزشکان، مشابه ماشین حساب در دست حسابداران عمل میکند و نه بیشتر. اما همین فناوری باعث میشود بجای برش دادن بدن، جراحیهای ضد تهاجمی را با دقت انجام داد. در حال حاضر اولین و آخرین فرد از طبقات محروم که از این نوع خدمات پزشکی بهره میبرد، همان فردی است که بعنوان اولین تجربه انسانی، این روش بصورت رایگان روی وی آزمایش میشود. بعبارتی کاملا در اختیار سرمایه داران است. کارگران تنها با انقلاب میتوانند این فناوری و این پزشکان متخصص را به خدمت خود دراورند.
پیوست: همه راهها به رم ختم می شود، یا باز هم مارکس و ارزش اضافه
مارکس در جلد اول کاپیتال ارزش یک محصول را بصورت زیر بیان میکند.
W=c'+v+s
در این رابطه c' میزان مستهلک شده سرمایه ثابت بکار رفته در یک کالا و v دستمزد پرداخت شده برای تولید آن است. این هر دو از جیب سرمایه دار هزینه میشود. مجموع آنها، هزینه تولید یک کالا برای یک سرمایه دار است. همچنین در این رابطه s ارزش اضافی است، که سرمایه دار تصاحب میکند. اما در بازار ما کالاها را بر مبنای قیمتشان خریداری میکنیم. و قیمت یک کالا در بازار از ارزش واقعی آن کالا میتواند متمایز باشد. اینجا بنظر میرسد با یک جدایی بین ارزش و قیمت مواجه ایم. یعنی نمیتوان قیمت کالاها را بعنوان بیان پولی ارزش آنها در نظر گرفت. برای سرمایه دار بحث خیلی ساده است. قیمت یک کالا مجموع هزینه های تولید (مجموع دستمزد و سرمایه ثابت بکار برده شده) و سودی است که به جیب میزند. اما میزان و منبع سودی که هر سرمایه دار تصاحب میکند، در این آشفته بازار سرمایه داری چگونه محاسبه میشود؟ بعبارتی سود کل چگونه بین سرمایه داران هر واحد تولیدی توزیع میشود؟ چگونه نرخ سود میانگین و عمومی و در نتیجه قیمت، بدون نقض قانون ارزش میتواند شکل بگیرد؟
متناسب با آنچه در کاپیتال آمده است، قیمت یک کالا متناسب با زور کارخانه ای است که آن کالا در آن تولید میشود. اینکه این بخش تولیدی چقدر قدرت جذب کار زنده جامعه را دارد! و خواهیم دید این وابستگی به ترکیب ارگانیک سرمایه شرکتها دارد.
با مروری خیلی کلی از برداشتی که از کاپیتال بر سر مسئله قیمتها خواهیم داشت، به روش علمی مارکس، تخیلات ایلان ماسک و کشیشان و دانشمندان بورژوازی را به چالش میکشیم. اینجا از همان جداول مارکس با تغییراتی جزئی استفاده کرده ایم. تنها در آخرین جدول، یک سطر به آن افزوده ایم و در آن فرض کرده ایم، تسلا با استفاده از فناوریها آنقدر تکامل یافته که رباتها بجای کودکان سیاه پوست آفریقایی کبالت استخراج میکنند، باز هم رباتها از صفر تا صد ساخت ماشین را به دست گرفته اند و خلاصه آنکه بوی عرق هیچ کارگری به مشام ایلان ماسک نمیرسد. از خواننده هم میخواهیم به مسائل پشت پرده کاری نداشته باشد. اینکه نیروهای انسانی لااقل باید برای شارژ و تعمیر و بروز رسانی و هدایت رباتها همواره آماده باشد را نادیده بگیرد. به زبان اقتصاد مارکس، کل سرمایه پیش ریخته اینجا برای ایلان ماسک، سرمایه ثابت است. مواد خام، ماشینها و رباتها همگی سرمایه ثابت محسوب میشوند. کارگری ندارد که به او دستمزد بدهد. ترکیب ارگانیک سرمایه، نسبت سرمایه ثابت به سرمایه متغییر، اینجا به سمت بینهایت میل میکند! اینجا طبیعی است که برای رفقای کارگر ما این سوال پیش بیاید که در این صورت سود ایلان ماسک از کجا بدست می آید؟ مگر سود یک سرمایه دار، بخش یا کل ارزش اضافه ای که توسط ما کارگران تولید میشود نیست؟
خواهیم دید ایلان ماسک نه تنها ورشکست نمیشود، بلکه در نزاع با رقبایش بیشترین سود را به جیب میزند. اینجا مارکس، هم وارد رقابت میان سرمایه ها میشود و هم نشان میدهد که چگونه سرمایه داران بعنوان یک طبقه، کارگران را چپاول میکند. بعبارتی چگونه نفع شخصی آنها در گرو نفع طبقه سرمایه دار است. و همچنین نشان میدهد که در نهایت مجموع سود تمام سرمایه داران، دقیقا برابر با مجموع تمام ارزش اضافی است که تمام کارگران در این جامعه تولید کرده اند.
سه شرکت تولیدی A, B, C را در نظر میگیریم. اینها تنها واحدهای تولیدی جامعه در تولید یک نمونه کالا میباشند. در یک زورآزمایی بین این سه واحد تولیدی میخواهیم زمان کار اجتماعا لازم برای تولید هر واحد از این کالا را در این جامعه حساب کنیم. خلاصه وضعیت این سه کارخانه در جدول زیر آمده است:
زمان کار اجتماعا لازم برای تولید هر واحد کالا بر حسب ساعت در هر واحد تولیدی |
تعداد کل کالاهای تولیدی |
نام کارخانه تولیدی |
5/ |
80 |
A |
75/ |
12 |
B |
1 |
8 |
C |
- |
100 |
مجموع |
اینجا شرکت تولیدی A با تولید ۸۰ قلم کالا، زور بیشتر و تعیین کننده در تعیین ساعات کار اجتماعا لازم برای تولید هر قلم کالا را دارد. و شرایط آن به دو واحد B و C تحمیل میشود. خواهیم دید که چگونه در عین یکسان بودن قیمت هر واحد کالا در بازار واحد B کالاهایش را به بهایی پایین تر و واحد C کالاهایش را به بهایی بالاتر از ارزش واقعی آنها به فروش میرسانند. زمان کار اجتماعا لازم برای تولید هر واحد کالا تقریبا در انحصار واحد A قرار دارد و این زمان تقریبا با زمان صرف شده در این واحد برابری میکند:
مارکس در کاپیتال از دو نوع رقابت بین صاحبان سرمایه در بازار صحبت میکند. هر سرمایه دار درون شاخه تولیدی خود میکوشد تا از طریق بالابردن سطح فناوری و تکنولوژی، زمان و معادلا هزینه تولید کالاها را کاهش دهد تا علیرغم ارائه کالای ارزانتر به بازار به نسبت کالاهای مشابه خود، نرخ سودی برابر با رقبایش به چنگ آورد. نرخ میانگین سود در هر شاخه تولیدی در نتیجه این رقابت است که شکل میگیرد. از طرفی آنچه برای یک سرمایه دار حیاتی است، سود است. فرقی نمیکند این سود در امنیت باشد یا ایجاد ناامنی. در هر شاخه تولیدی که سود بیشتری عایدش شود دریغ نمیکند. سرمایه خود را از شاخه تولیدی با سود کمتر به شاخه تولیدی با سود بیشتر انتقال میدهد. بدین طریق و با بهم زدن توازن فعلی عرضه و تقاضا، نقل و انتقالات سرمایه تا جایی ادامه می یابد که نرخ سود در شاخه های گوناگون برابر شود. بدین طریق نرخ سود عمومی، بعنوان میانگینی از میانگینهای نرخهای سود بدست آمده در هر شاخه تولیدی، شکل میگیرد. بعبارت ساده، نرخ سود عمومی در یک جامعه یعنی توزیع وزنی کل ارزش اضافی تولید شده توسط کارگران بین صاحبان سرمایه که در جداول زیر به نحوه این توزیع اشاره خواهیم داشت.
خلاصه آنکه، نسبت ارزش اضافه به سرمایه ثابت در هر واحد تولیدی، نرخ سود آن واحد را تعیین میکند. با میانگین گرفتن از نرخهای سود بدست آمده، نرخ میانگین سود در هر شاخه تولیدی شکل میگیرد. هم ترازی نرخ سود میانگین در تمام شاخه ها، نرخ عمومی سود را رقم میزند و در نهایت، قیمت هر واحد کالا را در بازار تعیین میکند. بعبارتی تبدیل ارزشها به قیمت تولید، با انتقال اضافه ارزش از بخشهای با ترکیب ارگانیک ضعیف به قوی، در حدی انجام میگیرد که نرخ سود میانگین حاصل شود.
جدولی که مارکس در آن جزئیات بحث را خلاصه میکند به قرار زیر است:
W |
t |
p |
c' |
s |
C=c+v |
ردیف |
90 |
70 |
20.00% |
50 |
20 |
80+20 |
1 |
111 |
81 |
30.00% |
51 |
30 |
70+30 |
2 |
131 |
91 |
40.00% |
51 |
40 |
60+40 |
3 |
70 |
55 |
15.00% |
40 |
15 |
85+15 |
4 |
20 |
15 |
5.00% |
10 |
5 |
95+5 |
5 |
- |
- |
- |
- |
110 |
390+110 |
جمع |
- |
- |
22.00% |
- |
48 |
- |
میانگین |
در ستون اول، C سرمایه کل، مجموع سرمایه ثابت و متغییر شرکتهای تولیدی است. مارکس ترکیب ارگانیک سرمایه، که شامل سرمایهی ثابت و سرمایهی متغییر است را با دستور 80c+20v نشان میدهد. اینجا ثابت تمام شرکتها برابر 100 فرض شده است که بالا و پائین نمودن آن، تاثیری در مسئله تعیین قیمت تولید ندارد. s ارزش اضافی تصاحب شده در هر واحد تولیدی است. اینجا چون نرخ استثمار صد در صدر فرض شده است، در هر واحد تولیدی این مقادیر با سرمایههای متغییر بکار رفته توسط هر واحد تولیدی برابر است. مثلا شرکت دوم 30 واحد سرمایه متغییر بکار میگیرد و 30 واحد هم ارزش اضافی تصاحب میکند. بعبارتی هر واحد تولیدی نصف بهای نیروی کار را میپردازد. c' مقدار سرمایه ثابتی است که بخشی از آن صرف خرید مواد خام میشود و بخشی در اثر استهلاک ماشین آلات به مجموعه کالاها در این دور از تولید، منتقل میشود. این اعداد در تعیین ارزش واقعی محصولات بصورت مستقیم تاثیر میگذارند اما در ارتباط با تعیین نرخ سود بی اهمیت هستند. یعنی میتوان فرض کرد در تمامی این پنج بنگاه تولیدی، تمام 100 واحد سرمایه ثابت در کل و در طی یکسال وارد محصولات شوند. ستون پنجم، نرخ سود (نسبت سرمایه متغییر به سرمایه کل ضربدر ۱۰۰) برای هر واحد تولیدی را بطور منفرد محاسبه کرده است. t هزینه تمام شده، مجموع سرمایه ثابت بکار رفته و دستمزد پرداخت شده است. و در نهایت W ارزش محصولات است.
مارکس اینجا هر پنج شاخه تولیدی بالا را به مثابه یک سرمایه کل در نظر میگیرد. مانند آنست که این پنج شاخه تولیدی زیرمجموعه هایی از یک کارخانه واحد باشند. در این صورت کل سرمایه اولیه برای این کارخانه 500 واحد و کل ارزش اضافی بدست آمده برابر 110 واحد است. اگر این 110 واحد را بین این پنج شاخه به نسبت مساوی تقسیم کنیم، هر شاخه 22 واحد سهم میبرد. بعبارت معادل، هر 100 واحد سرمایه گذاری سودی معادل 22 واحد خواهد داشت(). یا نرخ سود میانگین در این جامعه 22 درصد است.
جدول زیر، شکل نهایی وضعیت سود این ۵ واحد تولیدی را نشان میدهد و قیمت کالاهای هر کدام را مشخص میکند:
انحراف قیمت تولید از ارزش |
Tقیمت تولید |
Wارزش محصولات |
tهزینه تمام شده |
Pنرخ سود میانگین |
c’ |
s |
C=c+v |
ردیف |
2 |
92 |
90 |
70 |
%22 |
50 |
20 |
80+20 |
1 |
-8 |
103 |
111 |
81 |
%22 |
51 |
30 |
70+30 |
2 |
-18 |
113 |
131 |
91 |
%22 |
51 |
40 |
60+40 |
3 |
7 |
77 |
70 |
55 |
%22 |
40 |
15 |
85+15 |
4 |
17 |
37 |
20 |
15 |
%22 |
10 |
5 |
95+5 |
5 |
- |
110 |
390+110 |
جمع |
هنگامیکه میانگین نرخهای متفاوت سود از سپهرهای متفاوت تولید بدست می آیند و این میانگین به قیمتهای تمام شده این پنج بنگاه تولیدی اضافه میشود، قیمتهایی بدست می آیند که قیمت تولید (T) نام دارند. برای سومین واحد تولیدی، نرخ سود مانند سایر واحدها 22 درصد است. قیمت تمام شده 91 واحدِ ارزش است که اگر 22 واحد تعلق گرفته به آنرا با این عدد جمع بزنیم، قیمت تولید 111 واحد خواهد شد. این در حالی است که ارزش محصولات تولیدی اش ۱31 واحد است. یعنی محصولاتش را 18 واحد زیر ارزش واقعی آنها به فروش میرساند. برای واحد تولیدی ۵ موضوع کاملا متفاوت است. ارزش محصولاتش 20 واحد است در حالیکه قیمت تولید انها 37 واحد است. یعنی 17 واحد محصولاتش بالاتر از ارزششان به فروش میرسد. علت در تفاوت ترکیب ارگانیک سرمایه ای است که دو واحد بکار گرفته اند. این ترکیب برای واحد ۳، تقریبا 1.5 و برای واحد ۵ برابر عدد 19 است. واحد ۵ در سایه فناوریهای پیشرفته، کمترین زمان را برای تولید یک کالا صرف میکند و لذا بیشترین سود را تصاحب میکند. بعبارتی هر چه ترکیب ارگانیک سرمایه (نسبت سرمایه ثابت به متغییر) در یک واحد تولیدی بالاتر باشد، نرخ سود آن واحد پایین تر و مقدار ارزش اضافی که از نیروی کار زنده کارگران سایر واحدها جذب میکند بیشتر است.
جدول آخر، همان جدول بالاست با این تفاوت که آن واحد تولیدی که ایلان ماسک رویایش را در سر میپروراند، اضافه شده است. لازم است یادآوری شود که محال است حتی در یک واحد تولیدی سهم سرمایه متغییر صفر شود. یعنی هرگز نقش کار زنده در تولید کالا از بین نخواهد رفت. با این حال این ارفاق را به ایلان ماسک نادیده میگیریم. خواهیم دید این ارفاق تنها کاهش نزولی نرخ سود را شدت میبخشد.
انحراف |
T |
W |
t |
p |
c’ |
s |
C=c+v |
ردیف |
-1.66 |
88.33 |
90 |
70 |
%18.33 |
50 |
20 |
80+20 |
1 |
-11.66 |
99.33 |
111 |
81 |
%18.33 |
51 |
30 |
70+30 |
2 |
-21.66 |
109.33 |
131 |
91 |
%18.33 |
51 |
40 |
60+40 |
3 |
3.33 |
73.33 |
70 |
55 |
%18.33 |
40 |
15 |
85+15 |
4 |
13.33 |
33.33 |
20 |
15 |
%18.33 |
10 |
5 |
95+5 |
5 |
18.33 |
23.33 |
5 |
5 |
%18.33 |
5 |
0 |
0+100 |
6 |
0 |
- |
110 |
110+490 |
جمع |
||||
نرخ سود واحد تولیدی 6 برابر صفر است! و تغییری در مقدار مجموع ارزش اضافی ندارد. اما اینبار این 110 واحد باید بطور مساوی بین ۶ واحد تقسیم شود. که سهم هر واحد برابر با 18.33 میشود. یعنی اگر این 6 واحد را زیرمجموعه یک واحد بزرگتر فرض کنیم، یک سرمایه گذار به ازای هر 100 واحد سرمایه گذاری 18.33 واحد سود میبرد. برای واحد تولیدی 6، انحراف بهای تولید محصولاتش از ارزش واقعی آنها به 18.33 واحد مثبت میرسد. واحد تولیدی ۳، اولین واحدی خواهد بود که در شرف ورشکستگی قرار خواهد گرفت. مدیر آن چاره ای جز کاهش ساعات کار اجتماعا لازم برای تولید کالاها را ندارد و این معادل است با بالا بردن سهم سرمایه ثابت به نسبت سرمایه متغییر و باز هم معادلا، بالا بردن ترکیب ارگانیک سرمایه. نکته بعدی که مهم است، صفر شدن مجموع انحرافات قیمتهای تولید از ارزش واقعی کالاهاست. و این یعنی تمام سودی که مجموع سرمایه داران به جیب میزنند دقیقا برابر است با کل ارزش اضافی تولید شده توسط تمام کارگران. همچنین مجموع قیمتهای تولید با مجموع ارزش محصولات برابر است. مقایسه دو جدول آخر موردی دیگر را نیز روشن میسازد. همان که مارکس از آن تحت عنوان قانون گرایش نزولی نرخ سود یاد میکند. با ورود واحد تولیدی ۶ به میدان رقابت، ترکیب ارگانیک سرمایه کل، افزایش یافت و متقابلا نرخ سود عمومی نزول کرد (از 22درصد به 18.33 درصد). و این مکانیزمی است که هربار با ماشینهای مجهز به فناوری جدید، تشدید خواهد یافت!
حمید سلطانزاده
شهریور ۱۴۰۱
سپتامبر ۲۰۲۳
سیستم ارسال دیدگاه توسط CComment