اگرچه غارت واستثمارروزمره تدریجی ومداوم زحمتکشان کمترازمیادین جنگ وکشتار نیست لیکن بنابرواقعیات تاریخ، فغان
بازماندگان میدانهای جنگ وکشتار،انعکاس دردآلودوحسرتبارنبوداعتماد ووحدت درمیان مبارزان ودر نتیجه،ضعف وشکست آنان بوده
است.احساسات بشردوستانه وانسانی بدنه اکثریتی توده های زحمتکش منهای صدرنشینان جعلی اقشار متوسط که داعیه احکام طبقاتی
رانه برای توده ها بلکه برای حفظ خود یدک میکشند،مغضوب ومسموم این جعلیات واقع شده است . اشخاصی از سطوح مختلف خرده
بورژوازی درغیاب تشعشعات تشکیلاتی پرولتری بااظهارنظروتبلیغ فرهنگ خود- تزریقات مدیای جهانی امپریالیسم و بورژوازی با زایده های
دنباله روی ازآن- درمحافل مجال سخنوری یافته، میدانداری میکنند.که البته علیرغم شور وغلیانشان، دربرابر چنددلیل علمی وواقعی ،مردّدانه
خاموش میشوند.صدالبته نبایدفریب خاموشی اوراخورد زیرا اوهنوز یک بلندگوی بالقوه دشمن است. همانطورکه باتردید دم فرو بسته است
سرفرصت باز هم بلبل زبانی خواهدداشت.بنظر میرسد این نوع برخوردها،نتنها درایران که التهاب وجوّمباحثات سیاسی بسیاررایج است بلکه
درسطح جهانی نیز اتفاقات روزمره جوامع شده است.بناچارانگیزه ودلایل وهمچنین نتایج آنهارا باید ریشه یابی کرد
حاکمان هردورانی باتکای زین ولگام، براسب تیزپای توده ها سواری گرفته اند.زین ولگام دوران سرمایه داری معاصر اقشار متوسط
(خرده مالکان یاخرده بورژوازی)هستند که میان شعارهای تاحدودی مشابه باشعارهای کمونیستها که درواقع پیشتاز آگاه ومبارزخلقها
هستند،شکاف عظیمی وجوددارد.برای اجتناب ازافتادن به این پرتگاه هولناک کارگران بایدآنرابشناسند.
زحمتکشان که اکثریت جامعه سرمایه داری ایران راشامل میشوند،بادسیسه های اقتصادی وسیاسی بورژوازی ازهرگونه مالکیت
برابزار تولیدخلع شده وبناچاربفروش نیروی کارخود متوسل شده اند.این تنهاراه حکم تاریخ برمبنای پیشرفت جامعه ازطریق رشد
نیروهای تولیدی برای رسیدن به یک غنای اجتماعی وسعادت همگانی بوده است که بدست بورژوازی این آخرین طبقه حاکم جامعه
طبقاتی،لغومالکیت خصوصی راکه بارسیدن به مرحله امپریالیسم به نهایت ام الفسادی اش پاگذاشته است،بجامعه بیاموزد.خرده مالکان
درحاکمیت سرمایه بعلت نزدیکی به کارگران والگوی درآمدسازشدنشان به آنها،بطور مداوم افکار وسلایق دوگانه وبیثبات خودرا به
کارگران القا میکنند.این دوگانگی وتزلزل ازریشه معاش آنان سرچشمه میگیردکه ضمن چشم امید دوختن به مالکیت وسرمایه بزرگ
،علیرغم نوکری اش ازفشاروتحکم آن درعذاب بوده و باوجود نیازش به کارگرضمن نزدیکی باو ازکارگروکارگرشدن بیزاراست.
بطورکلّی زندگی نسبتا مرفه اقشارمتوسط بنسبت دوری ونزدیکی باشیوه تولیدومعاش اجتماعیشان به دودسته سّنتی ومدرن تقسیم میشود
که لزوما دارای تحصیلات وتفکرات روشنفکرانه دارند.سنّتیها ازمذهب وبده بستانهای بازار ومدرنها ازعلوم وفنون جدید وتولیدسرمایه
داری الهام میگیرندوباتوجه به تماس دائمی بازندگی توده های محروم ضمن اینکه خود معترض فشارسرمایه ودرخطرسقوط درورطه
کارگری هستند متاثّرازمحرومیتهای اجتماعی به سوسیالیسم ورفاه همگانی گرایش یافته وبمبارزه اجتماعی میپردازندوصد البته اینجاست
که آیادرعمل خصلتهاوافکاردوگانه ومتزلزل قشری وطبقاتی خودراازدست داده واحکام سوسیالیستی راکه چکیده علمی تاریخ میباشد را
راهنمای خود میسازند یا نه؟
علم جمعبندی قوانین حرکتی ماده درعرصه های مختلف ازجمله متکاملترین آن یعنی حرکت اجتماعی است بنابراین ماتریالیستها و
بالاخص کمونیستهاکه به ماتریالیسم وقوانین آن(دیالکتیک)معتقداندامکان درک کامل آنرادارندوایده آلیستهاهرگز آنرا نمیتوانند درک بکنند
و درتحلیل نهائی باتکیه برمنطق صوری واشراق به معجزه وخارق العاده متوسل میشوند.بعلاوه مللکیت خصوصی اجازه چشمپوشی
ازمنافع شخصی رابآنهانمیدهد بناچاریاسفسطه بازی میکنند ویاواقعیتها راتحریف مینمایند:بنابرعلم همه پدیده ها متضادند.منطق صوری
جمع متضادرا باطل میشمارد! جامعه شناسی علمی میگویدجهت حرکت جامعه برای تامین رفاه همگانی بسوی کمونیسم یعنی اشتراکی
کردن ابزار تولیداست.مذهبیون که بزعم خود زن راابزار میبینند به کمونیستها اتهام اشتراکی کردن زنان را میبندند.علم میگوید دولت
ستاد مرکزی نمایندگان حاکمان سرمایه است.بورژوا ودنباله روانش دولت را پدر ملت ومدیراجرائی میدانند. علم میگویدهمچنانکه در
جامعه طبقاتی،برای سیادت برکل طبقات ،دیکتاتوری طبقه حاکم ضروریست وماآنرادرسرمایه داری علیرغم دسایس دموکراسی بعینه
میبینیم،برای تکمیل رهبری کارگران دیکتاتوری پرولتاریا که درواقع دموکراسی برای اکثریت است ضروری است.منافع فردی افراد
در ترکیب جمعّیتی هرتشکّلی منعکس میشود.براین اساس لنین درموضوع عضویت درحزب به بالابودن درصدکارگران اصرارداشت
که با مخالفت منشویکها روبرو میشود.نفوذخرده بورژواها درحزب سوسیال دموکرات آلمان-حزبی که زمانی تحت تاثیر مارکس وانگلس
لرزه براندام دولت انداخته بود-حزب رابچنان فلاکت ودریوزگی کشانده بودکه رای مثبت به بودجه نظامی برای جنگ اول جهانی داد.
همین نفوذ رادرتمام احزاب ظاهرا کمونیست میبینیم که مسلما درتمام تصمیمات حزب تاثیر دارد. .فابل توجه ضد کمونیستهای سطحی
نگرکه ناتوانی کمونیسم راپرده ساترانحراف نظریات خود میکنند بعد ازاستالین از زمان برژنف و خروشچف تاگورباچف ویلتسین روند
تکامل خرده بورژوا را از انحراف تاخیانت ووطن فروشی میبینیم. .بدنه حزب توده در ۲۸مرداد۳۲درحوزه های حزبی مسلح وآماده
حمله منتظر فرمان رهبران بودند.رهبران نیمه بورژوا وخانزاده شکست را برمردم تحمیل کردند.توخود بخوان فدائی واکثریتی واینکه
همین الساعه کشور ماحداقل دارای سه حزب کمونیست است...ازاین مجمل. خطاب من به همه کارگران وهمه ی کسانیکه باامیدرهائی
زحمتکشان درچارچوبهای انحرافی بعبث درتلاشند. عموغلی
۲۳ابان ۴۰۳