نقطه عزیمت و محور اصلی کتاب، تأکید این نکته ی مهم است که تاریخ به معنای تاریخ مبارزه ی طبقاتی میباشد. من به هیچوجه منکر نقش شخصیتها در تاریخ نمی باشم، مسلّماً لنین و استالین- و تا حدودی تروتسکی، خروشچف، برژنف، و گورباچف- نقش بزرگی درحوادث عظیم شوروی داشته اند. اما منظور من این است که کل تاریخ نویسی شوروی، چه کمونیستی و چه ضدکمونیستی، بیش ازحد به نقش شخصیت بها داده اند. من در کنار ( E H Carrای اچ کار)، تاریخدان و محقق انگلیسی در امور شوروی، معتقدم که مرکز بر نقش شخصیت در تاریخ، بیش از آنکه شفاف سازی و تفسیری باشد، سرپوش گذاری برعمق واقعیت تاریخی میباشد. Carr در مقالهای مینویسد: "آنچه که به نظر من عمده و اساسی میباشد این است که آن شخصیت بزرگ، دارای فردیت و ویژگی مهمی است که هم محصول، و هم ابزار و عامل فرآیند تاریخی، هم نماینده و هم خالق نیروهای شکل دهنده ی واقعیت جهانی و افکار بشریت میباشد" و می پُرسد "تاریخ چیست؟"،.... این دید، به نظر من دیدگاه پُربار و راهگشایی میباشد. این شخصیت بزرگ ومهم، تنها درصورتی قابل فهم میشود که به عنوان رهبر نیروهایی در جریان یک مبارزه ی طبقاتی، هم به مثابه ی یک محصول و هم یک عامل تأثیرگذار بر روند تاریخی، تجسم می یابد. همین تعامل وهماهنگی منطقی و دیالکتیکی میان مؤلفههای متعارض و متناقض است که لنین و استالین را بهمثابهی رهبران سیاسی، قابل درک و شناخت مینماید