بهمن شفیق
تزهای مقدماتی برای مباحثه
ترور بامداد روز چهارشنبه ۱۰ مرداد اسماعیل هنیه در تهران واقعهای است با ابعاد و تبعات گسترده. لحظه تاریخی ترور هنیه لحظهای است دربرگیرنده مؤلفه های متعدد و وضعیتی مرکب از تقارن و تقابل نیروهای مختلف محلی و منطقه ای و جهانی. خودويژگی لحظه تاریخی کنونی در گستردگی انواع، اندازه و جهت این مجموعه نیروها در شکل دادن به یک واقعه در این یا آن گوشه جهان است. تزهای مقدماتی زیر تلاشی برای دریافت جوهر لحظه تاریخی کنونی است بدون توجه به ترتیب و تقدم منطقی و زمانی در تزها که رعایت آنها نیازمند وقت طولانیتری است.
۱- ترور هنیه در تهران تحقیر آشکار اقتدار جمهوری اسلامی ایران به عنوان مدعی عنوان هژمون منطقه ای در خاورمیانه است. این ترور اعلام علنی هل من مبارز از سوی رژیم صهیونیستی است.
۲- ترور در لحظات آغازین روزی واقع میشود که چند ساعت پیشتر ارتش صهیونیستی با حمله به بیروت دست به اقدام ترور فواد شکر، فرمانده نظامی حزب الله لبنان نیز زده بود.
۳- با این دو عملیات ترور رژیم صهیونیستی علناً به تمام جهانیان اعلام کرد که هیچ چهارچوب دیپلماتیکی را در لحظه کنونی به رسمیت نمیشناسد و تمام تلاشهای با هدف دستیابی به حل صلح آمیز مسأله فلسطین را قاطعانه رد میکند.
۴- هدف قرار دادن هنیه در تهران نشانه آشکاری از خنثی و محو شدن دامنه مهارکننده و بازدارنده حمله موشکی و پهپادی گسترده ایران در روز ۱۴ آوریل و در جریان وعده صادق به اسرائیل بود. با ترور تهران روشن شد که ابعاد عملیات وعده صادق به هیچ وجه متناسب با نیازهای لحظه تاریخی کنونی نبود. وعده صادق یک عملیات نظامی مؤثر با زمینه نیرومند دیپلماتیک بود. این زمینه نیرومند دیپلماتیک که با تلاشهای چند روزه وزارت خارجه ایران در تماس با شرکای بینالمللی و رقبا و حریفان غربی شکل گرفته و متضمن اختصاص عملیات به اهداف نظامی و کاهش تلفات انسانی ناشی از آن بود، در عین حال به مثابه عاملی در کند کردن لبه تیز آن عملیات نظامی نیز عمل نمود. بدون این زمینه سازی دیپلماتیک و کاهش ابعاد تلفات انسانی حمله، بازدارندگی به مراتب بیشتری حاصل می گردید. حمله باید دهها و صدها کشته از میان نظامیان اسرائیلی بر جا میگذاشت. این تنها در ظاهر و تنها در آن لحظه و به طور کوتاه مدت ریسک تصعید درگیری را بالا میبرد، درواقع اما ریسک درگیری را کاهش میداد. این رعایت موازین دیپلماتیک بود که ریسک محو بازدارندگی و تصعید در جدال را در خود حمل میکرد و حمله ۱۰ مرداد این را ثابت کرد.
۵- عوامل متعددی در کاهش ابعاد بازدارندگی عملیات وسیع وعده صادق دخیل بودند.
۵-۱- وضعیت وخیم رژیم صهیونیستی از نظر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک. جنگ غزه اسرائیل را به لبه نابودی سوق داده است. بنیانهای کشوری جعلی در محیطی خصمانه که به اتکای قدرت نظامی خویش خود را به مردم منطقه تحمیل نموده بود اکنون با فرسایش تدریجی آن قدرت نظامی در چند جبهه تماماً در حال فروپاشی اند. صنعت در حال نابودی است، مهاجرت معکوس در حال افزایش است و با خروج متخصصان بویژه در شاخههای انفورماتیک اساس اقتصاد اسرائیل فرو می ریزد. احیاء اقتدار نظامی یک امر حیاتی برای متوقف کردن این روند فروپاشی و بازیابی موقعیت پیشین در منطقه است. به این منظور باید عملیات وعده صادق در پرده محاق قرار می گرفت.
۵-۲- تغییر تدریجی توازن قوای داخلی ایران به نفع موریانه های غربگرای جمهوری اسلامی با تبدیل جمهوری اسلامی به جمهوری الیت صاحب امتیاز جامعه و کنار زدن هر چه بیشتر پایههای سنتی نظام از میان لایههای پایینتر اجتماعی، منبع اصلی قدرت جمهوری اسلامی، نیروی انسانی کف خیابان، تضعیف شده و آن را در جدال با رقبای منطقه ای در موقعیتی هر چه بیشتر تضعیف شده قرار میدهد. این روندی است دیرینه که در جریان انتخابات دور چهاردهم ریاست جمهوری و با فعال شدن شاخص ترین نمایندگان بورژوازی ترانس آتلانتیک ایرانی، ظریف و روحانی، یک بار دیگر با قدرت تمام خودنمایی کرده و ناتوانی مزمن در اعمال اراده سیاسی این نظام در عرصه بینالمللی را آشکار نمود.این وضعیت یک بار دیگر نشان میداد که جمهوری اسلامی ممکن است توان وارد شدن قدرتمندانه به یک رویارویی نظامی کوتاه مدت را داشته باشد اما از ورود به جدالی همه جانبه و در سطح بالای تنش سیاسی و نظامی با حریفی ناتوان است که در دل خانواده ترانس آتلانتیک محبوب دوستداران غرب در پوزیسیون و اپوزیسیون ایران قرار گرفته است. بزرگترین اهرم بازدارنده جمهوری اسلامی و حتی یاری دهنده به اسرائیل دلبستگی و سرسپردگی مطلق به غرب در بخشهای وسیع کل طبقه حاکمه ایران است، چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون.
۵-۳- انفعال جامعه جهانی کشورها در قبال جنایات اسرائیل و گرایش دولت مستقر به جنگ افروزی علیرغم محکومیت وسیع سیاسی رژیم صهیونیست در افکار عمومی و محکومیت حقوقی در مجامع بین المللی.
۶- با این همه علت اصلی تصعید جدال به سوی یک درگیری نظامی گستردهتر نه فقط در وخامت اوضاع داخلی دو سوی اصلی مجادله، ایران و اسرائیل، بلکه در پس زمینه جهانی ای است که این تضعیف بر متن آن واقع می شود. بر بستری متفاوت ضعف دو سوی جدال چه بسا به تقویت گرایشات مماشات جویانه در دو سو می انجامید. مسأله اما این است که سیر تکوین تضادهای جهانی به سوی تشدید هر چه بیشتر این تضادها پیش میرود و نه تلطیف آنها.
۶-۱- آنچه در سطح جهانی در حال در هم ریختن و تجدید شکل یافتن است فقط آرایش ژئوپلیتیک نظام سیاسی بینالمللی و سلسله مراتب موجود در آرایش دولتها نیست. کل ساختار ایدئولوژیک جهان معاصر و چهارچوبهای مبارزات طبقاتی و درون طبقاتی در حال شخم خوردن است. ترکیب انفجاری این سطوح مختلف تغییرات است که امکان دستیابی به راه حلهای بینابینی را کاهش و گرایش به در هم شکستن رقبا، حریفان و دشمنان را به میل مسلط تبدیل میکند.
۶-۲- توسعه سرمایه داری به یک سرمایه داری تماماً جهانی با ظرفیتی تولیدی که قادر به تولید ثروت اجتماعی در ابعادی به مراتب بیش از نیازهای کل بشریت است و همزمان برخوردار از بازارهایی محدود است، همراه با تشدید خصومت بین دول متخاصم و افزایش بیوقفه نظامیگری و جنگ طلبی، به تغییرات شگرفی هم در ساختار انسانی جوامع و هم در پایهای ترین سطوح ایدئولوژیک منجر شده است. با بحران اقتصادی جهانی سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹ تمام ظرفیت مخرب نظم چند صد ساله سرمایه داری به یکباره به نمایش درآمد و روشن شد که چند پادشاه در این کره خاکی قادر به خوابیدن در کنار هم نیستند. فهم تمام وقایع پس از آن تنها در پرتو فهم ظاهر شدن این گرایش به حذف و عملی شدن هر چه بیشتر آن در مناسبات بینالمللی امکانپذیر است. گرایشی که هم در سطح جهانی و هم در سطح کشوری به ایجاد صف بندیهای متناظر انجامید و در رقم زدن به تمام وقایع سالهای بعد نقش تعیین کننده ایفا نمود. از جنبش سبز در ایران تا بهار عربی و انقلابات رنگی شکستخورده و پیروز در ونزوئلا و اوکراین و سرانجام تا جنگ اوکراین و گسترش بریکس و گسترش ناتو. منطق پایهای بقا در این دوران جدید در پیشروی بود. توقف به معنای وارد شدن به سیر زوال و نابودی. این منطقی است که کنش کنشگران موفق و ناموفق در دوران مزبور را توضیح میدهد.
۶-۳- برای اسرائیل هم دوران جدیدی آغاز شده بود. پایان نظم ژئوپلیتیکی مستقر در عین حال به معنای پایان آن توازنی نیز بود که دولت جعلی اسرائیل موجودیت خود را مدیون آن است: پیمان ویرانگر استعماری سایکس پیکو. دو قدرت امپریالیستی حامل این فاجعه برای ملتهای خاورمیانه در آغاز قرن بیستم اکنون دو عجوزه فرتوت امپریالیستی بیش نیستند و همراه با زوال آنان زوال نظم دستپخت آنان نیز به عنوان زائدهای به جا مانده از تاریخی ننگین به طور اجتنابناپذیری آغاز میشد. باز شدن چشم اندازهای جدید در مقابل مردمان به معنای بیاعتباری حقایق مسلم تاکنونی نیز بود.
۶-۴- از نظر عملی اسرائیل به عنوان کشوری تماماً ادغام شده در چهارچوبهای بازار جهانی سرمایه های گلوبال، تماماً همان مسیری را طی مینمود که کشورهای غربی. همان سیاستگذاری های اقتصادی و کاهش ساختار های تأمین اجتماعی و تحمیل ریاضت اقتصادی بر شهروندان خود و در درجه اول بر شهروندان عرب خود. اما اسرائیل برای بقای خود نمیتوانست منحصرا به این ادغام در ساختار اقتصادی غرب متکی بوده و سرنوشت خود را با آن گره بزند. پاسخ اسرائیل برای دوره ای اتخاذ سیاست چند برداری و ایجاد بالانس بین بلوکهای قدرت جهانی همزمان با مشارکت فعال در پایان دادن به نظم خاورمیانه ای سایکس پیکو در همراهی با شیخ نشین های عرب خلیج فارس بود. کودتای اوکراین و جنگ در دنباس و تصرف کریمه توسط روسیه و آغاز تحریمهای غرب علیه این کشور و یک نتیجه بلاواسطه آن، ورود روسیه به جنگ در سوریه، آغاز پایان دوران بندبازی را اعلام کرد. با هر درجه ناکامی غرب هم در اوکراین و هم در خاورمیانه، اسرائیل هر چه بیشتر به سیاستی تهاجمی هم در برابر مردم فلسطین و هم در تقابل با دشمنان منطقه ای خود رو می آورد. شکست پروژه آمریکایی تجدید آرایش خاورمیانه برای اسرائیل به معنای باقی ماندن بر پایههای فرتوت نظم سایکس پیکو و این نیز به معنای زوال بود. اسرائیل نیز تعرض را برگزید. مسأله فلسطین باید حل نهایی خویش را می یافت و در سطح جهانی و منطقه ای نیز اسرائیل آینده خود را در تقابل با محور چین-روسیه و در تبدیل شدن به قلب ائتلافی مشابه ناتو در خاورمیانه تبیین نمود. دولت فلسطینی در این چشم انداز جایی نداشت.
۶-۵- اعلام اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل از سوی دونالد ترامپ و انتقال سفارت آمریکا به این شهر، جهت حرکت را هم در رابطه با مسأله فلسطین و هم در رابطه با رقبا و دشمنان منطقه ای اسرائیل نشان داده بود. دوران تعامل با آمریکای اوباما رسما به پایان رسید و با سیاست خاورمیانه ای ترامپ نقطه عزیمت تازهای برای دولتهای بعدی آمریکا نیز تعریف شده بود. با اعلام پروژه سرهم بندی شده کریدور هندوستان-عربستان-اسرائیل، اسرائیل دیگر رسما خود را به عنوان بخشی از محور جهانی تقابل با عروج بریکس و پیمان شانگهای تبیین میکرد. این به معنای آن نیز بود که اسرائیل از آن پس تنها به قواعدی تن در خواهد داد که با منافع این محور جهانی خوانائی داشته باشند و نه قوانین بینالمللی مصوب نهادهای موجود بینالمللی که دیدگاههای چین و روسیه نیز در آنها لحاظ شده اند. این یعنی پایان کامل هر گونه امیدی به قطعنامه معروف ۲۴۲ فلسطین مصوب سال ۱۹۶۷که متضمن بازگشت اسرائیل به مرزهای قبل از جنگ ۱۹۶۷ بود. در مقابل اسرائیل در سودای کریدوری بود که با محو نوار غزه به عنوان منطقه ای فلسطینی باید ایجاد می شد. اما توقف یعنی مرگ فقط برای اسرائیل نبود. برای فلسطین به مراتب بیشتر هم همین بود. زمان عمل فرا رسید. عملیات ۷ اکتبر آغاز شد.
۶-۶- از آن زمان به بعد تنها و تنها این منطق است که در خاورمیانه عمل می کند. هر چیز دیگری تنها یک توهم و یا فریب است. نه اسرائیل یک گام میتواند عقب نشینی کند و نه حماس و نه حزب الله. همچنین است سرنوشت یمن انصارالله که ورود آن به تقابل با محور غربی اسرائیلی تنها راه گریز آن از انزوایی است با تقسیم یمن به دو قطعه و ادعای نمایندگی رسمی آن از سوی یک مزدور عربستان، صنعا را تهدید می کند. در نبرد با اسرائیل یمن تحت کنترل انصارالله نیز میتواند شانسی برای آینده خود بیابد.
۶-۷- معضل بنیادین جمهوری اسلامی ایران دقیقاً در همین نقطه است. دقیقاً در لحظهای از تاریخ که قدرت نظامی به عنوان رکن پایانی از میان ارکان مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، سو و جهتگیری حرکت را تعیین و جایگاه و موقعیت بورژوازی کشورهای متخاصم در نظام بینالمللی را تعیین میکند، در ایران این قدرت نظامی در چنبره تقابل بین گرایشهای متخاصم جهانی فلج شده است. بورژوازی ایرانی از نقطه نظر اشتراک در مناسبات بینالمللی بیش از آن در ساختارهای غرب در هم تنیده است که بتواند بند ناف خود را با آن ببرد و بیش از آن با آنتی کمونیسم گره خورده است که بتواند چشم انداز روشنی برای آینده خویش در چهارچوب نظم جهانی چند قطبی ای بیابد که چین با حزب کمونیست حاکم اش و روسیه با سنت هنوز نیرومند سوسیالیستی موجودش قطبهای اصلی آن را تشکیل میدهند. این جمهوری در هر گام مشترک با چین و روسیه خود را در چالش با پایههای ایدئولوژیک آنتی کمونیستی خویش باز می یابد. خطر اصلی برای نه فقط نظام جمهوری اسلامی، بلکه برای کل منطقه، در همین ناتوانی ساختاری جمهوری اسلامی است.
10 مرداد ۱۴۰۳
۳۱ ژوئیه ۲۰۲۴
پی نوشت:
همه تحلیلهایی که هدف اسرائیل از ترور اسماعیل هنیه را تخریب رابطه بین ایران و آمریکا و ممانعت از حصول توافق بین دو کشور و یا تضعیف پایگاه کامالا هریس و تقویت موقعیت ترامپ و یا مسخره تر از اینها تضعیف دولت در حال استقرار پزشکیان اعلام میکنند یا این عوامل را مهمتر از دلایل دیگر می دانند، هر درجه هم که در شعار به عبارت پردازی رادیکال علیه آمریکا بپردازند، بخشی از نیروی حفظ نظم موجود به شمار می آیند.
تحلیل نور نیوز ارگان شورای عالی امنیت ملی ایران:
✅ چرا هنیه؟ چرا تهران؟
?نتانیاهو که در گرداب ناکامی های نظامی اش در جنگ غزه دست و پا می زند و در محاصره انبوه ناراضیان مردم سرزمین های اشغالی گرفتار شده، راهی پیش روی خود نمی بیند جز آنکه اولا دایره و دامنه ی جنگ را گسترش دهد، و ثانیا با نقض تمام اصول حقوق بین الملل و آداب دیپلماتیک، به حربه ی ترور افراد متوسل شود.
?اسماعیل هنیه از سرسخت ترین و هوشمندترین دشمنان رژیم اشغالگر قدس در سال های اخیر بود. او هرچند به لحاظ اداری، سمت ریاست دفتر سیاسی حماس را برعهده داشت اما همه می دانستند که قلب تپنده و مغز متفکر این جنبش، بود. ظرفیت بسیار ممتاز او در هم افزایی میان نیروهای متکثر مقاومت، و نیز توان مثال زدنی اش در سامان دادن یک نظم دیپلماتیک میان کشورهای مختلفی مثل ایران، قطر، ترکیه، مصر، اردن و ...، از او رهبری تمام عیار برای فلسطینیان ساخته بود.
?اگرچه تل آویو همواره حمایت حداکثری دولتمردان واشنگتن را در آستین داشته اما سفر اخیر، حمایت و پشتیبانی تمام عیار و پرحجم تری را نثار نتانیاهو کرد و او را با این سوغاتی شوم روانه سرزمین های اشغالی کرد. با این توضیح، آمریکا از جهات عدیده، شریک جنایت اخیر صهیونیست ها خواهد بود و طبعا باید در قبال این جنایت، هم پاسخگو باشد و هم به نسبت سهم خود ، پذیرای انتقام.
?زمان و مکان ترور شهید هنیه، مهم ترین مؤلفه در این ماجراست. اینکه صهیونیست ها تصمیم گرفتند سناریوی ترور رهبر پرنفوذ و کلیدی حماس را در تهران و ساعاتی پس از حضور در مراسم تحلیف مسعود پزشکیان عملیاتی کنند حکایت از آن دارد که ظهور دولتی که برنامه اعلامی اش در سیاست خارجی، «دوگانه ی تعامل و مقاومت» است برای رژیم صهیونیستی غیر قابل قبول و بلکه بسیار هراس انگیز است.
?صهیونیست ها با دست درازی خونین به رهبر حماس در قلب تهران، قصد دارند دولت جدید تهران را در آغاز کار، به واکنشی عصبی وادارند و سامانه ی ذهنی "مقاومت تعاملی" پزشکیان را از همین حالا مختل و معیوب کنند. تل آویو خام اندیشانه خیال می کرد چنین اقدامی می تواند نمادی از شکست اطلاعاتی – امنیتی ایران به حساب بیاید غافل از اینکه بارها در مقابل طراحی های راهبردی هوشمندانه و پیچیده ی جمهوری اسلامی ایران شکست خورده و نقشه هایش برای تغییر معادلات منطقه ناکام مانده است.
?امنیت و تمامیت ارضی ایران ایران، خط قرمز و مرز خونینی است که هیچ ایرانی،با هر گرایش و تمایل سیاسی و عقیدتی، از آن کوتاه نخواهد آمد. تل آویو چه بسا بهتر از هر دولتی این واقعیت را می داند و اکنون در حالتی پرتب و تاب از اضطراب به سر می برد. او می داند که وقوع انتقام سخت، ناگزیر خواهد بود اما زمین و زمان انجام این تنبیه پشیمان کننده را ایران تعیین خواهد کرد.
? وضعیت پیچیده منطقه و معادلات جاری در غرب آسیا چنان است که هرگونه واکنشی را منوط به محاسباتی دقیق و آینده نگرانه و دوراندیشانه می کند. مردم ایران هرچند در شوک این فاجعه تلخ، اندوهگین هستند اما در امنیتی چشمگیر، به زندگی معمول خود مشغول اند و روزگار عادی شان را می گذرانند. آنجا که امنیت به لرزه افتاده و گنبدهای ادعایی آهنین ترک برداشته تل آویو و حیفا و الجلیل است.