... من همانطور که اطراف را نگاه می کردم داخل شدم. از داخل بوی هوای سرد و گل و گیاه می آمد. همین که داخل می شدی توجه ات به عکس های روی دیوار جذب می شد. مردی با تصویر سیاه و سفید که پشت سرش سرخ بود و مردی در حال سخنرانی که به آدم های عصبانی شبیه بود و مردمی که به او خیره شده بودند، هورا می کشیدند و تشویقش می کردند. او جلوی عکس ایستاد و گفت:
«اینو می شناسی؟»
من کمی نگاه کردم و چون می خواستم مثل حامد آدم حسابی و چیز فهم بنظر بیایم کمی به خودم فشار آوردم. اما بی فایده بود، خودش جواب داد:
«اون معلمِ بزرگ پرولتاریاست... لنین!»
فرهاد روشن
آذر 1401
متن کامل