سفر در مه

نوشتۀ: م. افق
Write a comment

سر چهارراه هایِ پُر ترافیک، بچّه های کم سن هجوم می آوردند طرفِ ماشین ها، تا گُل و سیگار و فندک و خرت و پرت هایِ دیگر بفروشند. انگار به تجربه هم می دانستند که تاکسی فرودگاه جورِ دیگری بود که یکهو همگی به طرفش شتاب می گرفتند. راننده هر بار غر و لند می کرد. بهشان تشر میزد و چیزی زیرِ لب می گفت. وقتی یک بارگفت این مملکت یک رضاخان لازم دارد تا دستِ درست حسابی به سر و رویش بکشد، او یادش نمی آمد از چه موقع دستفروش های خردسال کفِ شهر ولو بوده اند. و راننده ادامه داده بود: پسرِخدا بیامرزش بی عرضه بود... دلرحم... سفت نگرفت حکومتشو نگه داره... پسرِ پسرش هم بی عرضه تر... این همه سال نشسته تو بغلِ بزرگ ترین ابرقدرتِ دنیا امّا عرضه نداشته زور بزنه بیان طومار این وطن فروشا رو بپیچن، دمار از دیوسای نسناس در بیارن.

سفر در مه

م. افق

پاییز ۱۴۰۲

چرا هنوزهم با خودش کلنجار میرفت؛ وآنچه را می دید باور نمیکرد؟ شاید هم دلش نمی آمد چیزی را که در ذهنش ساخته بود، یا ساخته شده بود تغییر دهد. گاهی فکر می کرد زبان و چشم وگوشش را چیزی که به ارادۀ خودش نبود هدایت می کرد. گاهی هم خیال می کرد اصلاً همه اش در خواب و خیال گذشته است. وقتی هم سوار تاکسی شد تا به خانه برسد؛ و حتی تا غروبِ روز بعد هم چندین بار هر دو دستش را جلوی چشمهاش پس و پیش می برد و چپ و راست می کرد تا به خیالِ خودش مطمئن شود بیدار است. بعد به این نتیجه رسیده بود؛ تلفنی هم گفته بود "هنوز کاملا جا نیفتاده" تابتواند تناقضاتی که برایش پیش آمده بوده را "درست حلّاجی" کند.

راستش شاید هم حق داشت سرگیجه بگیرد و تا چند روز خودش را بین خواب و بیداری حسّ کند. از همان وقتی که سوارِ هواپیما شده بود، و بعد صفِ پُشتِ گیشۀ کنترل، تا وقتی که مُهر ورود به گذرنامه اش خورده بود؛ و چندی بعد در سالن عمومی و حتی توی تاکسی هم احساس می کرده قلبش به حلقش آمده 3بوده. وقتی دسته گلِ خوشرنگی که خوش سلیقه و با وسواسِ خاصی پیچیده شده بود را با کلیدِ خانه از خواهرش می گرفت زیر لب گفته بود "رد شدم.. کسی هم گیری نداد". بعد گفته بود می خواهد خودش بدونِ همراه برود خانه. "می خوام خودمو از همین اوّلِ بسم الله امتحان کنم ببینم چند مَرده حلّاجم". جادّه هایِ اتوبانی و خیابان هایی را که رد میکرد نمیشناخت. انگار همه جدید بودند. ساختمانها جدید، شیک، عجیب و اغلب مرتفع. خانمهایی را می دید که روسری نداشتند و موهاشان آزاد بود. خیابان های آشنا هم تقریباً نونوار. تغییرکرده بودند. گاه گاه زیرِ لب میگفت "مملکت که نپکیده..."

سر چهارراه هایِ پُر ترافیک، بچّه های کم سن هجوم می آوردند طرفِ ماشین ها، تا گُل و سیگار و فندک و خرت و پرت هایِ دیگر بفروشند. انگار به تجربه هم می دانستند که تاکسی فرودگاه جورِ دیگری بود که یکهو همگی به طرفش شتاب می گرفتند. راننده هر بار غر و لند می کرد. بهشان تشر میزد و چیزی زیرِ لب می گفت. وقتی یک بارگفت این مملکت یک رضاخان لازم دارد تا دستِ درست حسابی به سر و رویش بکشد، او یادش نمی آمد از چه موقع دستفروش های خردسال کفِ شهر ولو بوده اند. و راننده ادامه داده بود: پسرِخدا بیامرزش بی عرضه بود... دلرحم... سفت نگرفت حکومتشو نگه داره... پسرِ پسرش هم بی عرضه تر... این همه سال نشسته تو بغلِ بزرگ ترین ابرقدرتِ دنیا امّا عرضه نداشته زور بزنه بیان طومار این وطن فروشا رو بپیچن، دمار از دیوسای نسناس در بیارن....

 

متن کامل

safar dar meh cover

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

سایر مطالب این دسته: « کارگران (داستان کوتاه)

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر