انفجار هدایت شدۀ بحران پناهندگی، میراث خونین جهان "ارزش محور" غرب و ورشکستگی اخلاقی و سیاسی چپ

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

 این موج تلفات جنبشی است که بورژوازی مسلط جهانی با عاملان منطقه ای اش و به یاری پیاده نظام طبقه متوسطی اش و با رؤیای پیوستن به بازار آزادِ "جامعۀ جهانی" به راه انداخت. جنبشی که فردیت و آزادی فردی را بر پرچم خود نوشت و تودۀ وسیع محرومان خاورمیانه را به سلاخی فرستاد. جنبشی که ارزشهای محرکش را از عشق به اپل و آیفون و چت و وایبر بر گرفت و هنجارهای اجتماعی اش را بر این اساس شکل داد. این موج تلفات انحطاطی جهانی است که در آن سازماندهی و سازمانیابی کمونیستی محو شده است.

موج عظیم فراریان و پناهجویان به سمت اروپای غربی و بیش از همه با هدف رسیدن به آلمان، نه رعدی است در آسمان بی ابر و نه موجی خود انگیخته از فرار انسانهائی برای حفظ جان و زندگی خویش. این واقعه ای است سیاسی، هدایت شده و دستکاری شده برای دستیابی بازیگرانِ سلاخیِ بی پایانِ مردم خاورمیانه به حقیرترین، دنی ترین و رذیلانه ترین اهداف خویش. زمان وقوع این موج، ترکیب اجتماعیِ انبوه انسانهای در هم فشرده در این موج، و کنش و واکنش کلان رسانه های غرب و قوادانی که لباس ریاست دولت را در این کشورها به تن کرده اند، همه و همه نشان از این میدهد که فجایعی به مراتب عظیم تر در انتظار صدها میلیون مردم منظقه خاورمیانه است.

این موجی از نوع فراریان و رانده شدگان پس از پایان جنگ جهانی دوم نیست، که با پای پیاده از مناطقی که به تصرف ارتش متخاصم درآمده بودند به سمت کشورهای مبدأ خویش به راه می افتادند. این موجی از فرار مردمی از زیر بمبارانها و گلوله بارانها نیست. این موج فراری از فعالین سیاسی تحت تعقیب و در خطر دستگیری و شکنجه و مرگ پس از کودتاها و ضدانقلابها نیست. اینجا جمعیتی از نقاطی به راه افتاده و به راه انداخته شده اند که به طور مستقیم در معرض عملیات جنگی قرار نداشتند. این موجی است که از اردوگاههای فراریان و با به کارگیری امکانات مالی و لجیستیکی و مدیائی به راه انداخته شده است.

این موج انسانی از مبارزان کمونیست و سوسیالیست تشکیل نشده است. در جنگ ویرانگر سوریه، مبارزان کمونیست، سوسیالیست و خواهان عدالت اجتماعی را در مناطقی باید جست که هنوز نام سوریه را بر خود حمل می کنند. آنها نه در مبارزه با دولت سوریه، با مزدوران مرتجع "جهان آزاد" دمکراسی غربی همراه بودند و نه در فرار از سوریه به آغوش مرتجعینی از قبیل حکام ترکیه و اردن پناه برده اند. آنها اگر هم گریخته اند، به مناطقی در درون خود سوریه گریخته اند. آنها را باید در صفوف مبارزه در داخل سوریه جست.

این موج حتی موجی از "مجاهدین" و شورشیان "افراطی" و "معتدل" داعشی و النصرتی هم نیست. گو این که داعش و النصره و القاعده نیز کادرهای خود را در پناه این موج برای عملیات آتی روانۀ اروپا می کنند؛ اما این موجی از اسلامیون نیست؛ آنها در سوریه در حال نبردند؛ برای خلافت خود و برای از بین بردن آنچه که دولت سوریه نام دارد. آنها آخرتشان بهشت است و اجر دنیویشان دلار که به وفور به دستشان میرسد. آنها دلیلی برای فرار ندارند.

ورای تصاویر دلخراش واقعی و قلابی کلان رسانه های "جهان آزاد"، ساختار این موج انسانی تنها از انبوهی از توده های محروم خاورمیانه  و سوریه تشکیل نشده است. فلاکت زنان و کودکانی که در راه دستیابی به یک زندگی امن جان می بازند نباید مانع از درک آن شود که: بر پاسخ توده ها در شرایط فلاکت نیز مهر طبقات و مبارزه طبقاتی خورده است. در گتوهای یهودیان لهستان نیز هیرارشی طبقاتی وجود داشت و در تودۀ آواره کمپهای ترکیه و اردن و عراقو لبنان نیز چنین است. فلاکت و نکبت زندگی، توده های به ستوه آمده از جنگ خانمان سوز جهانی اول را به سمت انقلاب شکوهمند اکتبر راند و توده های درمانده ی امروزِ خاورمیانه را راهی بهشت غرب می کند. در اولی امید به بنای جامعه ای عاری از ستم و استثمار، امید به همبستگی طبقاتی، و باور به سرنوشت مشترک، عمل انقلابی توده های محرومین را شکل می داد، و در دومی امیدِ تنازع بقا و انتخاب اصلح. در اولی سعادت در گرو سعادتی جمعی بود، در دومی سعادت فردی و بیرون کشیدن گلیم خود از آب، راهنمای عمل توده هاست. در اولی چشم انداز کمونیسم هنجار اجتماعی را رقم می زد و در دومی ایده آلهای فردی لیبرالیسم.

بر متن چنین شرایطی است که محروم ترین توده های رانده شده از خانه و کاشانه و مقیم اردوگاههای فراریان جنگ سوریه، محکوم به ماندن در همان اردوگاهها و کمپهای ترکیه و اردن و لبنان وعراقند. آنها توان پرداخت هزینه های این کوچ را ندارند. در مقابل، نیرومند ترین و تواناترین آوارگان، آنها که از امکانات و ارتباطات لازم برای خلاصی از جهنم زندگی در خلاء ویرانگر کمپهای فراریان برخوردارند، دیگران را با سرنوشت غمبارشان رها کرده و خود به راه می افتند تا به سعادت فردی خویش در امن ترین و ثروتمند ترین نقاط جهان دست یابند.

این موجِ تلفاتِ جنبشی است که بورژوازی مسلط جهانی با عاملان منطقه ای اش و به یاری پیاده نظام طبقه متوسطی اش و با رؤیای پیوستن به بازار آزادِ "جامعۀ جهانی" به راه انداخت. جنبشی که فردیت و آزادی فردی را بر پرچم خود نوشت و تودۀ وسیع محرومان خاورمیانه را به سلاخی فرستاد. جنبشی که ارزشهای محرکش را از عشق به اپل و آیفون و چت و وایبر بر گرفت و هنجارهای اجتماعی اش را بر این اساس شکل داد. این موجِ تلفاتِ انحطاطی جهانی است که در آن سازماندهی و سازمانیابی کمونیستی محو شده است. این موجِ کموناردهای فراری نیست، لشگر پیاده نظام جنبش لیبرالیسم معاصر است که اینچنین دربدر و آواره شده است.

اکنون نیز این قربانیان به جا مانده از این جنبشند که کفش و کلاه کرده اند و روانۀ بهشت موعود خویش شده اند. این موج مبارزان مسخ شدۀ فیس بوکی و تویتری "انقلاب" سوریه است که دوران ترقه بازی آن مدتها قبل به پایان رسیده است. حتی بیش از آن، این موج فقط از پهلوان پنبه های شلوارک پوش سوری تشکیل نشده است. انبوهی از "جوانان دمکرات" از مصر و لیبی و همۀ نقاط "بهار عربی" و حتی ایران و هندوستان، با پاسپورتهای سوری و بدون پاسپورت نیز اجزاء تشکیل دهندۀ این موج انسانی اند. رانت خوارانی که فلاکت بی پایان تودۀ زجر کشیده سوریه را وجه المعامله دریافت پناهندگی خود می کنند. این موج عاشقان غرب است که از ساختن بهشت موعود خویش در دمشق و قاهره و طرابلس ناامید شده است و اکنون به سمت گوسالۀ طلائی خویش به راه افتاده است تا در پناه مستقیم کنوانسیون پناهندگی ژنو و حقوق بشر به خیلِ انبوه ترِ چت کنندگان و فیس بوک نویسان بپیوندد و عکسهای تازه اش از قدم زدن بر خیابانهای سنگفرشِ مراکز شیک و تمیزِ شهرهای ِاروپای کهن و آبجو خوردن در پاب را با اقوامِ به جا مانده خویش در ویرانه هایِ جنگ زده "شر" کند و از آنها کامنت بشنود که "خوشا به حالتان". خوشا به حالتان که در تحتانی ترین لایه های سودوم و گومورا صدقه دریافت می کنید و از مزایای دمکراسی در نیمۀ خوشبخت جهان بهره می برید. خوشا به حالتان که با دستمزدی بخور و نمیر ارتزاق خواهید کرد و ارتش ذخیرۀ بیکاران آلمان و انگلیس و فرانسه و سوئد را وسیع تر می کنید. خوشا به حالتان ای مبارزان نستوه که مشمول الطاف آنگلا مرکل، این مادر ترزای مهربان و نیکوکار کودکان و بازنشستگان یونان شده اید.

و روشن است که به سرنوشت این موج به گونه ای دیگر باید نگاه کرد. این انبوهی از کمونیستهای دوران قتل عام دهه سیاه شصت در ایران نیست که باید به آنان بدبین بود و سرنوشت سیاهشان را به سکوت برگزار کرد. این ارتش شکست خورده و منهزم شدۀ خودی؛ ارتشِ درهم شکستۀ لیبرالیسم بورژوازیِ ترانس آتلانتیک است که در رؤیای "خاورمیانۀ  بزرگِ دمکراتیک" تمام منطقه را به جهنمی سوزان بدل کرده است. این موجی از انسانهائی است که قرار بود در تجدید سازمان "خاورمیانه جدید" نقش پیشقراولان ورود خاورمیانه به "جامعۀ جهانی" را ایفا کند. بسیاری از اینان همانهائی اند که مدتها پیش میدان نبردی را که خود به یاری فیس بوک و تویتر در شهرهای مصر و سوریه و لیبی و تونس گشوده بودند به مبارزان واقعی شطرنج خونین جهانی، به احرارالشام و النصره و داعش و القاعده واگذار کردند و خود سر از اردوگاهها و کمپهای ترکیه و اردن و عراق درآوردند. اکنون و بر متن همان شطرنج بزرگ و در شرایطی که اوضاع میدانی سوریه میرود تا با ورود مستقیم روسیه به صحنه نبرد به زیان ائتلاف ارتجاعی ترانس آتلانتیک – سلفی – وهابی رقم بخورد، سلطان اردوغان راه را برای آنان به سمت باغ سبز اروپای کهن گشوده است و روشن است که اروپای کهن نیز به اینان، به این مبارزان وفادار خویش، به چشم دیگری نگاه می کند تا به انبوه فراموش شدگان آفریقائی که در بیابانهای لیبی و الجزایر از تشنگی جان سپردند و می سپارند و در دسته های صدها نفره به قعر دریای مدیترانه فرو می روند.

اگر اینان نتوانستند خاورمیانۀ لیبرال را بسازند، اگر اینان ارتشی کاغذی و دیجیتالی بودند که باید جای خود را به ارتشهای واقعی اسلامیون می سپردند، در عوض امروز موجودیت آواره شان را می توان به اهرمی برای تسویه حساب با رقبای ژئوپلیتیک و تشدید فلاکت مردم سوریه بدل نمود. می توان از هر کودکی که جان می سپارد عکس و رپرتاژ و کلیپ تهیه نمود و همه و همه را بر سر دیکتاتوری آوار کرد که گویا با بمبهای خوشه ای اش مسبب تمام این فجایع است. دیکتاتوری که بر کمتر از نیمی از خاک کشوری تسلط دارد که نیم بیشتر آن در قلمرو دولت اسلامی و القاعده قرار گرفته است. دیکتاتوری که نیروی هوائی اش حتی توان ورود به حریم هوائی قلمرو خویش در شمال و جنوب را نیز ندارد. در شمال هدف پدافند ترکیه قرار می گیرد و در جنوب هدف آتش اسرائیل. اینها مهم نیست. مهم این است که او را باید مسئول تمامی این جنایات قلمداد نمود و مرگ کودکی از کوبانی را نیز به او نسبت داد که خانواده اش با حملۀ داعش ناچار به ترک آنجا شده بودند.

نه تنها سران جنایتکار دول غرب، این پاسداران "ارزشهای انسانی" و "حقوق بشر"، بلکه همچنین پیام آوران خوش سخن و طناز و صاحبان ذوق هنری نیز بر همان بوقی می دمند که برای خاورمیانه رستاخیز خونینش را به ارمغان آورده است. ارکسترِ هم نوایانِ جنگِ بیشتر و گسترده تر به کار افتاده است. کامرون و اولاند ضرورتِ تقابلِ همزمان با داعش و دولت سوریه را یادآوری می کنند و این که عملیات نظامی خود را در سوریه افزایش خواهند داد. فرشتۀ نجات پناهجویان، صدراعظم آهنین آلمان آنگلا مرکل، به روسیه ای هشدار می دهد که مطابق پیمانهای رسمی با دولتِ هنوز رسمیِ کشوری معین و عضو سازمان ملل به آن کشور اسلحه ارسال می کند. و صد البته که ستون اصلی دمکراسی، امپراطور دوران معاصر، دولت فخیمۀ ایالات متحده ممنوعیت پرواز هواپیماهای روسی از مسیرهای همیشگی اش در اروپا را تحمیل می کند تا محاصرۀ دولت رسمی سوریه کامل شود و "شورشیان معتدل" النصره و القاعده و احرارالشام بیش از این در معرض مخاطره قرار نگیرند. این که چه کسی، کدام مرجع، به آنها چنین حقی داده است، مهم نیست. مهم این است که آنها برای دفاع از "حقوق بشر" می جنگند و از نظر آنان جنگ بیشتر به معنای صلح است. به ویژه اگر چنین جنگی مانع افزایش نفوذ رقیب ناخوشایند، روسیه، در خاورمیانه شود.

و البته آنچه که بر کامرون و مرکل و اولاند و اوباما عیان است، از دید تیزبین فیلسوفان روشن بینی همچون هانری برنارد لوی پنهان نمی ماند که دوش به دوش مک کین برای آزادی مردم لیبی و اوکراین مبارزه کرده اند و اکنون نیز فاجعۀ پناهندگان را ناشی از تعلل غرب در تعرض نظامی به سوریه می دانند که از قرار، رژیم آن با بمبهای خوشه ای اش، مسئول آوارگی و بیخانمانی میلیونها نفر از شهروندانش است. همان بمبهای خوشه ای که آنجلینا جولیِ زیبارو نیز آن را مسبب دردها و آلام مردم سوریه به شمار می آورد. و همان رژیمی که گاردین دست چپی نیز بمباران آن را راه نجات فراریان اعلام می کند. نمایش مدیائیِ صفوف پناهندگان در بیابانها و خیابانها و زیر سیم های خاردار و روی قایقهای فرتوت، حربۀ مناسبی را در اختیار "جهان متمدن" قرار داده است که یک بار دیگر بر طبلهای جنگی؛ و باز هم برای "نجات بشریت" برخیزد.

و چپ؟ چپ از جهان میخواهد که برخیزد و به یاری پناهجویان بشتابد. چپ در سرنوشت این پناهجویان، خود را می بیند. این همان چپی است که برای ویرانی لیبی هورا کشید، عروج ارتجاع در سوریه را انقلاب نامید، و نه برای بمباران و گلوله باران شهرهای دنباس، و نه در قتل و سوزاندن زنده زنده مبارزین به دست جوخه های فاشیستی و با حمایت بورژوازی ترانس آتلانتیک، و نه در قتل و غارت اوباش مسلح در خیابانهای ونزوئلا و محاصرۀ اقتصادی ملتی، خواهان به پا خاستن جهانیان نشد. اما اکنون چپ به خشم آمده است. ناراضی است و فراخوان به طغیان میدهد. به دول غربی پرخاش می کند و مساعی دول غرب را ناکافی می داند. چپ مسئولیت غرب را یادآوری می کند تا به فراموشی بسپارد که انبوه پناهجویانی که به سمت غرب سرازیر شده اند محصول کار خلاقانۀ خود همین چپ نیز هست. به فراموشی بسپارد که جنبشی که در کشورهای عربی و شمال آفریقا به راه افتاد با سیاست چپ بود که "برای خلاصی از شر دیکتاتورها" به پیاده نظام بزرگترین تجاوزات بورژوازی هار ترانس آتلانتیک و پیمان نظامی اش، ناتو، بدل شد. بحران پناهندگی جاری، سند ورشکستگی و افلاس سیاسی چپ نیز هست. صف متلون و متنوعی که امر طبقاتی را در جهانِ عمیقا نابرابرِ امروز، تابع جدال بین مدرنیته و سنت، بین آزادی فردی و دیکتاتوری، بین حق و بیحقوقی، بین سکولاریسم و مذهب و در یک کلام، کمونیسم را به تابعی از تحقق لیبرالیسم بدل نمود.

برای کمونیسم معاصر، وقایع جاری، هم هشداری است برای آینده و هم درسی است برای مبارزه. وقایع جاری تنها پیش درآمدهای جدالهای خونین تری در منطقه خاورمیانه اند. این وقایع بر متنِ تشدید تضادهایِ بین دولِ متخاصمِ بورژوازی به وقوع می پیوندند و حاصل مستقیم این روندند. دور بی پایانِ افزایش تنش و خشونت در این روندِ نابود کننده، بیش از همه از جانب متجاوزترین این دولتها، بلوک بورژوازی ترانس آتلانتیک و متحدان مرتجع منطقه ای آن است که دامن زده می شود. بحران پناهندگی جاری حلقه ای است از این استراتژی تشدید تشنج و خشونت از سوی غرب با عواقبی که از وضع کنونی نیز به مراتب وخیم تر خواهند بود. شواهد نشان میدهند که فاجعه های بزرگتری در راهند. این هشدار وقایع کنونی به ماست. طرد قاطع عوامل ایجاد فاجعه های تاکنونی در خاورمیانه و شمال آفریقا و قطع دستهای دخالتگر آنان از سرنوشت مردم منطقه نخستین پیش شرط برای جلوگیری از فجایع بزرگتر آینده است.

و درسی که از وقایع امروز می توان گرفت؟ در جهان امروز و در خاورمیانه امروز، کمونیستها مجاز نیستند به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی مبارزه با خصم طبقاتی "خودی" را در پناه آتشبار بورژوازی هاری به پیش ببرند که ظرفیت وحشیگری آن از همه و هر گونه ارتجاع مذهبی، از حزب الله و حماس و جمهوری اسلامی تا حتی داعش و النصره و القاعدۀ دست ساز خودشان، به مراتب ویرانگرتر است و کارنامۀ آن از کارنامۀ تمام آنان سیاهتر. بورژوازی هاری که با ناتو، متجاوزترین و قدرتمند ترین پیمان نظامی تاریخ بشر را حدادی کرده است و با سلطه بر شریانهای اصلی زندگی در جهان معاصر، به قادر مطلق تعیین سرنوشت بشر بدل شده است.

سعادت توده های محروم خاورمیانه، در گرو مبارزه برای یک خاورمیانه متحد سوسیالیستی است. خاورمیانه ای که تنها می تواند محصول مبارزه متحدانۀ وسیع ترین توده های کارگران و زحمتکشانِ خودِ خاورمیانه باشد. همان تودۀ کارگران و زحمتکشانی که امروز به بازیچه ای در دست صاحبان سرمایه بدل شده اند، و همان تودۀ کارگران و زحمتکشانی که می توانند با قدرت اتحاد خود چرخ سرنوشت فلاکت بار خویش را واژگون نموده و سنگ بنای آینده ای روشن را پی ریزی کنند. این موضوع کار کمونیستهاست؛ کاری که بر زمین افتاده است. وقایع تلخ جاری در خاورمیانه باز هم ضرورت فوری به دست گرفتن این وظیفه ی پایه ای را به دردناک ترین وجهی به کمونیستها یادآوری می کنند.

 

تدارک کمونیستی – جنبش سازمانیابی حزب پرولتاریا

19 شهریور 1394

10 سپتامبر 2015

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر