ماه درخشنده چو پنهان شود...
-
جنایتکار
"از آنکه پشت عکس جنایتکاران هرزهای چون چگوارا یا تصویر دزدیده از دلبرکانی مجازی پنهان میشود، انتظاری نیست، سلیمانی اما -حتی به گواهی دشمناناش- هرگز کلمهای نگفت که خالی از انصاف، فروتنی، خداترسی و نهایت ادب باشد. به جهنم اعتقاد دارید؟ خود را مدیون چهره محبوب و منوّر شهدا نکنید."
کسی که این جملات را توئیت کرده است حسین دهباشی نام دارد. یک سلبریتی توئیتری با 100 هزار فالوئر.
نخست، این حسین دهباشی کیست که چه گوارا را جنایتکار هرزه می نامد؟ گوشه هائی از تاریخ پر افتخار زندگی وی را از ویکی پدیا بخوانیم:
" حسین دهباشی متولد ۲۷ خرداد ۱۳۵۰ است. او کارشناسی خود را در رشته مهندسی صنایع از دانشگاه تهران و مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی گذراند. کارشناسی ارشد خود را در رشته رسانه از مدرسه مطالعات شرقی متعلق به دانشگاه لندن، سواس گرفت. او دانشجوی دکترای دیپلماسی عمومی در دانشگاه جرج تاون بود و در سال ۱۳۹۴، مدرک درجه یک هنری (معادل دکتری) را از شورای عالی ارزشیابی نویسندگان و هنرمندان اخذ کرد. او سربازی خود را به عنوان مدیر مرکز تحقیقات در انجمن فیلمسازی دفاع مقدس در جایگاه مشاور معاونت امور بینالملل در بنیاد سینمایی فارابی گذراند. وی فعالیتهای شغلی خود را از همکاریهای پارهوقت به عنوان خبرنگار در مرکز توسعه صادرات ایران و همکاری با خانواده مؤسسه کیهان آغاز کرد و سپس با نگارش در صفحات فرهنگی روزنامههای همشهری، ایران…وکار خود را گسترش داد. سالها بعد وی به عنوان عضو ثابت تحریریه مجلاتی چون ماهنامه نیستان و سردبیری نسخههای کاغذی و الکترونیک هفتهنامه «دانشکده» (ویژه فرهیختگان ایرانی مقیم خارج از کشور) و همزمان با نگارش در روزنامههایی چون جامعه، نشاط و عصر آزادگان، به اوج فعالیتهای مطبوعاتیاش رسید. تا آنکه پس از تجربه ناموفقش در صاحب امتیازی و مدیر مسئولی دوهفتهنامه «نگار»، کارش را به تدریج به روزنامهنگاری تصویری و مستندسازی بینالمللی تغییر داد.
بخش عمده کارهای مستندسازی حسین دهباشی، در همکاری با شبکههای مختلف صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بوده و از شبکههای مختلف درونمرزی و برونمرزی آن پخش شدهاست. اما یکی از مهمترین کارهای مستند او، مجموعه مفصل پروژه تاریخ شفاهی ایران عصر پهلوی دوم است که هم به صورت فیلم مستند و هم در قالب مجموعه کتابهایی که تاکنون چهار جلد از آن آماده شده، منتشر شدهاست. در این مجموعه، حسین دهباشی برای اولین بار با ۵۸ نفر از سران حکومت پهلوی دوم مصاحبه کرده که از میان آنها میتوان به افراد سرشناسی همچون اردشیر زاهدی، منوچهر رزم آرا، سید حسین نصر، شجاع الدین شفا و علینقی عالیخانی اشاره کرد. بیشتر این مصاحبهها در طول چند سال حضور حسین دهباشی در ایالات متحده آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی انجام شدهاست.
دهباشی نخستین بار در حدود سال ۲۰۰۰ سعی داشته با روادید خبرنگاری وارد آمریکا شود که پس از بازجویی در فرودگاه از آمریکا اخراج میشود. پس از آن مقامات آمریکایی به او اطلاع میدهند علت این کار صدور روادید اشتباه برای وی بوده و او میتواند مجدداً درخواست روادید کند. در ۶ ژوئن سال ۲۰۱۰ به اتهام جعل توصیهنامه از طرف مدیر امور ارتباطات سازمان ملل جهت اخذ اقامت دائم در آمریکا دستگیر شد و با محکومیت ۱۰ سال زندان مواجه بود. ولی پس از دو ماه بازداشت آزاد شد و به ایران برگشت. او افبیآی را به وارد آوردن فشار به خود متهم کرد.
دهباشی در ۱۹ آبان ۱۳۹۲ از سوی هیئت وزیران به عنوان عضو غیر موظف هیئت مدیره سازمان منطقه آزاد جزیره کیش تعیین و در تاریخ ۱ تیر ۱۳۹۳ به عضویت موظف اصلاح شد. این عضویت در آبان ۱۳۹۵ به پایان رسید و شخص دیگری جایگزین دهباشی شد.
دهباشی در انتخابات سال ۱۳۹۶ شورای شهر تهران نامزد شد و با ۱۶۸۵ رأی در بین ۱۲۵۰ نفر شرکتکننده نفر ۲۸۶ام شد."
و باز در همان ویکی پدیا:
" در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ ایران، دهباشی در ستاد حسن روحانی مشاور رسانهای او بود و فیلم تبلیغاتی او را ساخت. در نوامبر ۲۰۱۳، دهباشی کلیپی گرته برداری شده از موزیک ویدئوی «یس وی کن» ("Yes We Can") باراک اوباما را دربارهٔ مراسم تنفیذ ریاست جمهوری روحانی ساخت. همچنين شعار «چرخ سانتریفیوژها باید بچرخد، چرخ زندگی مردم هم بچرخد» را دهباشي به روحانی پیشنهاد داده بود."
به عبارت ساده، حسین دهباشی تا خرخره از توبره نظامی خورده است که بزرگترین دستاورد اجتماعی آن به اعتراف رئیس جمهور پفیوزش نیاز 60 میلیون ایرانی به یارانه است. من نمیدانم که هزینه تحصیل این جناب تاریخ پژوه در انگلستان از جیب مبارک پدر پرداخت شده است یا از بورسیه های همین نظام که جمیع جماعتی از سران و خرانش مدارک والای تحصیلی خویش را از قضا و به طور کاملا اتفاقی از مملکت فخیمه ملکه الیزابت دریافت کرده اند. از توکلی اصولگرایش تا روحانی اش و تا دهها و صدها کاربدست عالیمقامش و از جمله همین دهباشی. و طرفه این که خیلی از حضرات برای همین دوران تحصیل در ینگه دنیا حتی زحمت فراغ خانواده دلبند خویش را به خود راه ندادند. از توکلی اش تا همین دهباشی که فرزند عزیزش در همان لندن به دنیا آمده است. یعنی نه فقط هزینه دهها هزار پوندی شهریه دانشگاهشان از دسترنج آن توده یارانه بگیر پرداخت شده است، بلکه همچنین هزینه زندگی خانوادگی شان در لندن گران قیمتی که با کمتر از 1000 پوند اجاره ماهانه حتی یک دانشجوی تک و تنها نیز قادر به یافتن مسکن نیست.
دهباشی افتخارات فراوانی را به نام خود ثبت کرده است. از همنشینی و همدمی با آخوند ابطحی و سردار قالیباف تا افتخار آشنائی با حضرت مستدام آیت الله العظمی سید صادق شیرازی رهبر بلامنازع لیس زنان احرام مبارکه. و البته حیف که این حضرت سعادت آن را به آقای تاریخ پژوه نداد که در گفتگوئی با وی رزومه پژوهشگری های ایشان را تکمیل کند. باکی نیست. آقای دهباشی افتخارات بزرگتری را نیز به نام خود ثبت نموده است. اوج زندگی پرافتخار این دهباشی در مشاورت رسانه ای رئیس جمهوری بود که روی هایک و فریدمن را سفید کرد و زندگی توده بیشماری از مردم را سیاه.
و آن دیگری، آن چه گوارا؟ پزشک جوانی که خود مبتلا به آصم بود و در صفوف چریکهای سیرا مایستره دوش به دوش فیدل برای ایجاد کوبائی آزاد و خوشبخت جنگید. کسی که پس از پیروزی انقلاب پست وزارت اقتصاد کوبا را تحویل گرفت و در ایجاد بنیانهای سوسیالیستی اقتصاد کوبا نقش تعیین کننده ایفا کرد. کسی که نه فقط در داخل کوبا، بلکه در سطح جهانی مورد احترام وسیع همه دوستداران عدالت و رهائی بشر قرار گرفت. کسی که هیچگاه نخواست شوق نبرد برای ایجاد دنیای انسانهای آزاد و سعادتمند را به کناری بگذارد و حتی در مقام وزارت دولت تازه پای انقلابی نیز بیل و کلنگ به دست در جبهه کار داوطلبانه دوش به دوش مردم زحمتکش کوبا عرق ریخت. کسی که سرانجام زندگی در مقام وزارت را کنار نهاد تا نخست در آفریقا و سپس در بولیوی در سازماندهی جنگ رهائیبخش توده زحمتکشان مشارکت کند و در این راه نیز جان باخت.
و آن چه گوارای جنایتکار در برپائی نظامی مشارکت داشت که شصت سال بعد از انقلاب با قدرت تمام به حیات خود ادامه می دهد. بدون موشک بالیستیک اما با مردمی که برای دفاع از جامعه خود آماده اند. نظامی که سخت ترین تحریمها و قحطی ها نیز نتوانست مانع از آن شود که به بالاترین سطح آموزش و بهداشت همگانی در سطح جهان نائل شود و پزشکانش مایه امید میلیونها انسان در سرتاسر جهانند.
و این دهباشی آن چه گوارا را جنایتکار می نامد. بگذارید سیر زندگی این دو را به روایت تصویر هم در کنار هم بگذاریم.
دهباشی
چه گوارا
با ژان پل سارتر
-
هرزه
دهباشی چه گوارا را هرزه نیز خطاب میکند. ظن قریب به یقین این است که این حضرت هرزگی چه گوارا را در روابطش با زنان دیده است. و لابد خود ایشان از عفت و پاکدامنی بود که برای دوران تحصیل نیز دست همسر مکرمه خویش را گرفت و به خرج توده مردم زحمتکش ایران به انگلستان برد تا مبادا در آن مملکت دست از پا خطا کند و خدای ناکرده "دوست دختری"، چیزی پیدا کند. و یا شاید هم برعکس. شاید دهباشی نگران این هم بود که همسر مکرمه در غیاب شوهر در تهرانی که زیر پوست شریعت حاکم زندگی "مدنی" و "مدرن" را توسعه می داد، خدای ناکرده دمی را با مرد غریبه ای بگذراند. و دهباشی در این کار نیز تنها نبود. سران دیگری از نظام نیز هنگام تحصیل در همان مملکت فخیمه عیال محترم را با تمام آقازاده ها همراه بردند و از قضا بخشی از همان آقازاده ها هم هستند که همانجا اقامت دائمی گزیده اند و عطای برگشت به ایران اسلامی پدرانشان را به لقای زندگی اروپائی و آمریکائی بخشیده اند. این البته حق همه این آقایان بود. اما بهای این حق را بیت المال پرداخت. کارگر و دستفروش دوره گرد و دیپلمه بیکاری پرداختند که روز به روز و سال به سال سفره شان کوچکتر شد و کیف و کفش و لباس کودکشان مندرس تر. عفاف آقایان گران تمام شد. نه برای خودشان، بل برای مستضعفانی که آقایان به نام آنان حکومت را قبضه کرده بودند.
و چه گوارا؟ راست می گوید. چه با همسرش وداع گفت و به صفوف چریکهای خلیج خوکها پیوست. نه تنها این، بلکه او در سالهای باقیمانده عمر کوتاهش روابط عشقی دیگری با رفقای همرزم خویش نیز داشت. همچنان که فیدل نیز. و این برای دهباشی ها کافی است تا چماق هرزگی را از آستین پاک و عفیفشان بیرون کشند.
چزاره پاوزه رمان کوتاهی دارد که در یکی از کشورهای آمریکای لاتین واقع می شود. داستان فرار یک زندانی سیاسی از زندانی است در نقطه ای دور دست که هیچ شهری پیرامون آن نیست. برای رسیدن به شهر باید دشتها و کوههای متعددی را در هوای داغ تابستان و زیر آفتاب سوزنده طی کند. زندانی در هم کوفته و تشنه و گرسنه و در حال از پا افتادن به کلبه ای تک و تنها در دشتی می رسد که به چوپانی تعلق دارد که برای تهیه مایحتاج به شهر رفته است. هنگامی که زندانی فراری به این کلبه میرسد، همسر جوان چوپان تنهاست. و این همسر زیبا آن مرد در هم کوفته را نجات می دهد. به او امکان شستشو میدهد و غذا در اختیارش میگذارد و از میان لباسهای همسرش هم چیزی را در اختیار او می گذارد. در لحظه ای کوتاه این زن جوان متوجه نگاه پر از اشتیاق زندانی به سینه های زیبای خود می شود. او را در آغوش می کشد و هر دو لحظاتی بسیار زیبا را سپری می کنند. برای زندانی فراری، زیباترین لحظات زندگی و برای آن زن جوان لذتی دوگانه. و زندانی فراری به راه خود ادامه می دهد. سرشار از امید به آینده. نه دهباشی و نه هیچ کدام از اراذل و اوباش نظام، تحصیلکرده در لندن و گلاسکو نه قدرت و نه امکان فهم این زیبائی را دارند. برای دهباشی آنها هرزه اند. هم آن زن چوپان و هم آن زندانی فراری. همانگونه که چه گوارا هرزه است.
اما هرزه کیست؟ آن که در آغوش دیگری آرامش خودر باز می یابد و به او نیز آرامش می دهد هرزه است یا آن که به خرج بیت المال به همسرش وفادار می ماند اما با هر وزش باد سر خود را به آن سو خم می کند؟ کدام یک هرزه اند. در مورد دهباشی راه دوری نرویم. وقایع همین چند ماهه بحران کرونا این را خوب نشان می دهد. به این دو توئیت نگاه کنید:
" جناب تاجزاده، ریاست عالیه هواپیمایی ماهان جناب حسین مرعشی متحد سیاسی شما است. ریاست شورای تامین استان قم نیز، جناب بهرام سرمست با پیشینه پررنگ اصلاحطلبی است. وزیر بهداشت فعلی نیز جناب نمکی، برکشیدهی خانم ابتکار است. پاسخ پرسشهایی که پرسیدید، نزدِ خودتان است. حیا نمیکنید!"
این توئیت اول و مربوط به زمانی است که بحران در حال اوجگیری است. از آن زمان تاکنون کمپین سرتاسری رسانه های زرد برون مرزی به یاری طبقه متوسط سلبریتی باز و کلان رسانه های دول غربی با قدرت تمام جمهوری اسلامی را به عنوان ام الفساد کرونا و شخص خامنه ای را به عنوان مانع اصلی مبارزه با کرونا هدف قرار داده اند. اکنون دیگر زمین بازی عوض شده است. دیگر کوبیدن تاجزاده و اصلاح طلب و وزیر بهداشت کافی نیست. و دهباشی توئیت می زند:
"تاریخ را فاتحان مینویسند. امّا سهم من هم -بمانم یا نمانم- باشد این گواهی به آیندگان، که اگر بعدها پرسیدند که چرا ۲۲استان از این گربهی مظلوم جغرافیا چنین تا پای مرگ بیمار شد، نوشته باشم به خاطر خودخواهی آخوندهایی که به اعتبار عمّامههایشان زور گفتند و نگذاشتند قم قرنطینه شود."
هرزه کیست؟
-
چه
از سال 2017 کمپین وسیعی در رسانه ها و فضای مجازی برای معرفی چه گوارا به عنوان یک جنایتکار جنگی راه افتاده است. بهانه این کمپین تصویری بود که ظاهرا چه گوارا را در حال اعدام دو زن بیدفاع در دهکده ای نشان می داد. تصویری که از پشت مردی را نشان می دهد که کلاهی شبیه کلاه چه بر سر دارد.
گزارش این تصویر را می توانید در این لینک بخوانید. ارزش ترجمه هم دارد و اگر رفیقی دست به این کار بزند آن را منتشرنیز خواهیم کرد. اینجا همینقدر کافی است بگوئیم که زمان این تشدید تبلیغات بر علیه چه گوارا دقیقا مترادف است با عروج ترامپ و تشدید آنتی کمونیسم در هر دو طیف اصلی سیاسی آمریکا. در دمکراتها این آنتی کمونیسم در روس ستیزی تعبیه شده است و در جمهوریخواهان با چین ستیزی و در جریان اصلی هر دو طیف با تهاجم ایدئولوژیک به رهبران جنبشها و دولتهای چپگرا در آمریکای لاتین. دهباشی همراه با خیل وسیعی از قلم به دستان در جمهوری اسلامی بر بطن این کمپین قرار دارند و به آن متعلقند.
https://www.snopes.com/fact-check/che-guevara-executing-women/
**********
به شب پره توهین نشود. شاید خرمگس بهتر بود. اما شعر ایرانی است و قافیه. کاریش نمی شود کرد:
... شب پره بازیگر میدان شود!
بهمن شفیق
20 اسفند 98
10 مارس 2020