درون دولت سایه : جنگ، تبلیغات، کلینتون و ترامپ

نوشتۀ: جان پیلجر
Write a comment

به عراق، لیبی و سوریه حمله کردند زیرا رهبران این کشورها عروسک خیمه شب بازی غرب نبودند. ترازنامۀ حقوق بشر مربوط به صدام یا قذافی ربطی به موضوع نداشت. آنان فرمانبرداری نکردند و می خواستند کنترل کشورشان را حفظ کنند. همین سرنوشت گریبان اسلوبودان میلوسویچ را گرفت زیرا با اشغال صربستان و پیوستن آن به اقتصاد بازار مخالفت کرد. به همین علت مردم او را بمباران کردند و خودش را نیز در لاهه به محاکمه کشیدند. با چنین استقلالی نمی توان مدارا داشت.

درون دولت سایه : جنگ، تبلیغات، کلینتون و ترامپ

گاهنامۀ هنر و مبارزه

1 نوامبر 2016

نوشتۀ جان پیلجر

John Pilger

 

این متن اقتباسی ست از یک سخنرانی در جشنوارۀ واژگان شفلد Sheffield در بریتانیا

جان پیلجر متولد 9 اکتبر 1939 در سیدنی (استرالیا) روزنامه نگار، فیلنامه نویس و تهیه کنندۀ استرالیائی

مرکز مطالعات جهانی سازی، 29 اکتبر 2016

 

ادوارد برنیز Edward Bernays را غالباً به عنوان مبتکر تبلیغات مدرن معرفی می کنند. او خواهر زادۀ زیگموند فروید بنیانگذار روانکاوی بود و ما اصطلاح « روابط عمومی » را مدیون اوهستیم. در واقع « روابط عمومی » نوعی بِه واژه برای عوامفریبی و شیادی ست.

در سال 1929، فیمنیستها را متقاعد کرد که سیگار کشیدن زنان در ملا عام را تشویق کنند، رفتاری که در آن دوران پسندیده نبود، او راه پیمانی گروهی از زنان را با حضور عکاسان حرفه ای در نیویورک طراحی کرد. در این راه پیمائی زنان سیگار دود می کردند، البته شرکت کنندگان در این تظاهرات افراد حرفه ای بودند. 

روت بوث Ruth Booth یکی از فمینیستها اعلام کرد که : « زنان ! مشعل آزادی جدیدی را روشن کنید! علیه یکی دیگر از تابوها و  تبعیض های جنسی مبارزه کنید !» (یعنی سیگار بشکید)

اثر گذاری نظریات برنیز از تیبلغات پا فراتر می گذاشت، موفقیت بزرگ او متقاعد کردن مردم آمریکا در پیوستن به کشتار بزرگ جنگ اوّل جهانی بود. راز موفقیت به گونه ای که او می گفت چنین بود : « جلب رضایت » افراد « برای کنترل و هدایت آنان بی آن که آگاه باشند ولی بر اساس خواست ما ».

او این فن آوری رسانه ای را « قدرت  تصمیم گیری واقعی در جامعۀ ما» ترسیم می کرد و آن را « دولت نامرئی » نامید. امروز، دولت نامرئی هرگز تا این اندازه قدرتمند و در عین حال هرگز تا این اندازه ناشناخته نبوده است. در سراسر کار روزنامه نگارانه ام و به همین گونه در کار سینما، هرگز تبلیغات را تا این اندازه پر نفوذ و گسترده در زندگی روزمرۀ مان مشاهده نکرده بودم، و جای شگفتی اینجاست که کمتر از همیشه به آن اعتراض می کنند.

دو شهر را تصور کنید. هر دو شهر از سوی نیروهای دولت های مربوطه شان محاصره شده اند. هر دو شهر به اشغال گروه های متعصب مذهبی درآمده و در آنجا دست به اعمال جنایتکارانه می زنند و سر آدمها را می برند.

ولی در اینجا یک اختلاف اساسی دیده می شود. در یکی از این دو شهر، روزنامه نگاران غربی همراه با سربازان دولتی، نیروهای نظامی رسمی را به مثابه نیروئی رهائی بخش ترسیم می کنند و با شور و شوق بی وصفی از نبردها و حملات هوائی گزارش می دهند. عکسهای متعدد از سربازان قهرمان در صفحۀ اول، ولی خیلی کم از قربانیان غیر نظامی می نویسند.

در دومین شهر، در کشور همسایه، دقیقاً همین وضعیت روی داده و نیروهای دولتی شهری را که به اشغال همین نوع متعصبان مذهبی در آمده محاصره کرده اند، ولی با این تفاوت که این بار اشغالگران متعصب از پشتیبانی ما غربی برخوردارند و جنگ افزارهایشان را نیز ایالات متحدۀ آمریکا و بریتانیا تأمین کرده اند. متعصبان مذهبی حتا دارای مراکز رسانه ای هستند و مخارج آنها را نیز همین دوکشور بریتانیا و ایالات متحدۀ آمریکا می پردازند.

تفاوت اساسی دیگر این است که این بار، سربازان دولتی که این شهر را محاصره کرده اند قهرمان و آزادیبخش نیستند بلکه جبهۀ شر را تشکیل می دهند و متهم هستند که شهر را بمباران کرده و دست به اعمال تجاوزکارانه زده اند، در حالی که همان کاری را انجام می دهند که سربازان دولتی در محاصرۀ شهر اولی.

مخدوش بنظر می رسد؟ نه واقعاً. زیرا این قاعدۀ استاندارد مضاعف و جوهر همان تبلیغاتی ست که در ابتدای این نوشته به آن اشاره کردیم. روشن است که من از محاصرۀ شهر موصل توسط نیروهای دولتی عراق به پشتیبانی ایالات متحدۀ آمریکا و بریتانیا، و محاصرۀ شهر حلب توسط نیروهای دولتی سوریه به پشتیبانی روسیه حرف می زنم. ولی می بینیم که یکی خوب است ولی دیگر جایز نیست.

موضوعی که به ندرت دربارۀ آن می نویسند این است که اگر بریتانیا و ایالات متحدۀ آمریکا در سال 2003 عراق را تسخیر نمی کردند این دو شهر به دست متعصبان مذهبی نمی افتاد و در جنگ ویران نمی شد. این ستاد عملیات جنایتکارانه بر پایۀ دروغین مشابه با محتوای تبلیغاتی بنظر می رسد که امروز درک ما را از جنگ در سوریه مختل کرده است.

بی آنکه طبل تبلیغاتی با  لباس مبدل به گزارش و اطلاعات وجود داشته باشد، هیولای داعش، القاعده، النصره و دیگر گروه های جهاد طلب نمی توانستند وجود داشته باشد، و مردم سوریه نیز مجبور نمی شدند تا برای بقای خود مبارزه کنند.

برخی شاید هنوز رژۀ روزنامه نگاران بی بی سی را به یاد دارند که چگونه یکی پس از دیگری جلوی دوربین می آمدند و دربارۀ تصمیم تونی بلر برای ما حرف می زدند و به ما اطمینان می دادند که راهکار او  توجیه پذیر است، یعنی راهکاری که بعداً به جنایت قرن تبدیل شد. شبکه های تلویزیونی ایالات متحده همین دلیل و برهانهای «موجه» را برای جرج دابلیو بوش مطرح می کردند. فاکس نیوز Fox News هنری کیسینجر را دعوت کرد تا دربارۀ دروغهای کولین پاول سخنرانی کند.

در همان سال، کمی پس از اشغال عراق، من در واشنگتن از مصاحبه با چالز لویس Charles Lewis، روزنامه نگار مشهور فیلمبرداری کردم. از او پرسیدم « چه اتفاقی ممکن بود روی دهد اگر مشهورترین رسانه های جهان به شکل جدی کارشان را انجام می دادند و تبلیغات پوشالی را زیر سؤال می بردند؟ »

او به من پاسخ گفت که اگر روزنامه نگاران کارشان را به درستی انجام می دادند « شانس بسیاری وجود داشت که ما علیه عراق وارد جنگ نمی شدیم. »

و این پاسخی شوک آور بود که از سوی دیگر روزنامه نگاران مشهوری که به همین پرسش من پاسخ گفتند تأیید شد، دان راثر Dan Rather از سی بی اس، دیوید روز David Rose از ابزرور و روزنامه نگاران و تهیه کنندگان بی بی سی که می خواستند ناشناس باقی بمانند.

به سخن دیگر، اگر روزنامه نگاران کار خودشان را به درستی انجام داده بودند، اگر اعتراض می کردند و اگر بجای انتشار گستردۀ تبلیغات دربارۀ حقیقت امور دست به کار تجسسی می زدند، امروز سدها هزار مرد و زن و کودکی که در جنگ پرپر شدند زنده می بودند و نه داعشی می توانست وجود داشته باشد و نه محاصرۀ حلب و موصل.

عملیات تروریستی در سه ایستگاه متروی لندن در 7 ژوئیۀ 2005 ، چندین میلیون پناهنده، اردوگاه های بینوایان نیز به وقوع نمی پیوست. وقتی پاریس در نوامبر گذشته هدف حملۀ تروریستی قرار گرفت، رئیس جمهور فرانسه فرانسوا هولاند فوراً نیروی هوائی را برای بمباران سوریه گسیل کرد، و به شکل پیشبینی پذیری عملیات تروریستی بیشتری در فرانسه به وقوع پیوست که حاصل نطق متکبرانۀ هولاند بود که گفت فرانسه « در جنگ » است و «هیچ ترحمی نشان نمی دهد».

این که خشونت دولتی و خشونت جهاد طلبان متقابلاً یکدیگر را تغذیه می کنندريال واقعیتی ست که هیچ یک از رهبران ملی شهامت اعتراف بدان را در خود نیافته اند. ایوتوشنکو Yevtushenko  مخالف شوروی گفته بود : «وقتی سکوت جایگزین حقیقت می شود، سکوت به دروغ تبدیل می شود ».

به عراق، لیبی و سوریه حمله کردند زیرا رهبران این کشورها عروسک خیمه شب بازی غرب نبودند. ترازنامۀ حقوق بشر مربوط به صدام یا قذافی ربطی به موضوع نداشت. آنان فرمانبرداری نکردند و می خواستند کنترل کشورشان را حفظ کنند.

همین سرنوشت گریبان اسلوبودان میلوسویچ را گرفت زیرا با اشغال صربستان و پیوستن آن به اقتصاد بازار مخالفت کرد. به همین علت مردم او را بمباران کردند و خودش را نیز در لاهه به محاکمه کشیدند. با چنین استقلالی نمی توان مدارا داشت.

همانگونه که ویکی لیکس افشا کرده است، تنها وقتی که رهبر سوریه بشار اسد طرح لوله های انتقال گاز قطر به اروپا را که باید از سوریه عبور می کرد در سال 2009 نپذیرفت، هدف حمله قرار گرفت.

از این تاریخ سازمان سیا تصمیم گرفت دولت سوریه را با گروه های جهاد طلب تخریب کند، یعنی همین جهاد طلبانی که در حال حاضر ساکنان موصل و محلات شرقی حلب را گروگان گرفته اند.

چرا رسانه ها چیزی دربارۀ این واقعیات نمی گویند؟ کارنی روس Carne Ross کارمند قدیمی وزارت امور خارجۀ بریتانیا، که مسئول مجازاتهای عملیاتی علیه عراق بود به من گفت : « ما گوشه هائی از اطلاعات را به دقت انتخاب می کنیم و در اختیار روزنامه نگاران می گذاریم، یا این که آنان را در فاصله نگهمیداریم. این است چگونگی روش کار.» 

هم پیمان قرون وسطائی غرب، عربستان سعودی که ایالات متحدۀ آمریکا و بریتانیا به حجم میلیاردها دلار جنگ افزار می فروشد، هم اکنون در حال تخریب یمن است، یعنی تخریب کشوری فقیر که در بهترین شرایط نیمی از کودکان از کمبود مواد غذائی رنج می برند.

برای کسب اطلاع از انواع بمب های سنگینی (بمب های ما) که سعودی ها علیه روستاها و مجالس عروسی و مراسم تدفین به کار می برند در یوتوب جستجو کنید.

انفجارها به بمب های کوچک اتمی شباهت دارد. آنانی که این بمب ها را از عربستان سعودی هدایت می کنند شانه به شانۀ افسران بریتانیائی کار می کنند. دربارۀ این همکاریهای نزدیک در گزارشات تلویزیونی چیزی نمی شنوید.

تبلیغات برای جلب رضایت خاطر ما خیلی مؤثرتر واقع می شود وقتی که ساخت نخبگان تحصیل کرده در آکسفورد، کمبریج، هاروارد، کلومبیا باشد که در بی بی سی، گاردین، نیویورک تایمز و واشنگتن پست کار می کنند.

این رسانه به تمایلات ترقی خواه شهرت دارند. این نخبگان خود را به مثابه افراد روشنفکر و آگاه و سخنران ترقی خواه غوطه ور در اخلاق رایج معرفی می کنند، ضد نژاد پرستی، و طرفدار فمینیستها و دگر باشان هستند. و خاصه جنگ را نیز می پرستند.

در عین حال که از فمینیسم دفاع می کنند، و پشتیبان جنگهای غارتگرانه علیه آنانی هستند که حقوق متعدد زنان را نفی می کنند و از جمله حق زندگی. 

در سال 2011، لیبی، دولتی مدرن را تخریب کردند، تنها به این بهانه که معمر قذافی می خواهد مردم کشورش را قتل عام کند. این گزارشات دائماً تکرار می شد، ولی هیچ مدرکی وجود نداشت. دروغ بود.

در واقع، بریتانیا، اروپا و ایالات متحده می خواستند کاری را که دوست داشتند «تغییر رژیم» بنامند در لیبی به اجرا گذارند، و لیبی یعنی بزرگترین تولید کنندۀ نفت در آفریقا. نفوذ قذافی در قارۀ آفریقا و به ویژه استقلال این کشور تحمل ناپذیر بود. در نتیجه قذافی از سوی جهاد طلبان و متعصبان مذهبی که از پشتیبانی ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه برخوردار بودند خنجر از پشت خورد. هیلاری کلینتون جلوی دوربین با شنیدن خبر قتل فجیع قذافی دست زد و گفت : «ما آمدیم، دیدیم، او مرده است!»

تخریب لیبی یک پیروزی رسانه ای بود. در حالی که بر طبل جنگ می کوبیدند، جاناتان فریدلاند Jonathan Freedland در گاردین نوشته بود : « گرچه خطر خیلی واقعی ست، احتمال مداخله قویاً وجود دارد.». مداخله. واژۀ صیقلی داده شده و بی آزاری بنظر می رسد که معنای واقعی آن برای لیبی مرگ و تخریب است.

به گزارش خود ناتو، پیمان آتلانتیک 9700 ضربت هوائی علیه لیبی انجام داده که بیش از یک سوم آن اهداف غیر نظامی بوده اند. این حملات شامل حملات موشکی مجهز به کلاهک اورانیوم نیز بوده است. به تصاویر ویرانه های مصراته و سرت نگاه کنید، و به همین گونه تصاویر مربوط به گورستان جمعی که توسط صلیب سرخ کشف شد. گزارش یونیسف دربارۀ کودکانی که کشته شده اند می گوید : «اغلب آنان کمتر از 10 سال داشته اند». نتیجۀ مستقیم این بود که سرت به پایتخت دولت اسلامی تبدیل شد.

از اوکراین باید به مثابه یکی دیگر از پیروزیهای رسانه ای یاد کنیم. روزنامه های لیبرال معتبر مانند نیویورک تایمز، واشنگتن پست و گاردین وپخش کننده های سنتی مانند بی بی سی، ان بی سی، سی بی اس و سی ان ان نقش مهمی در آماده سازی اذهان تماشاچیان خود بازی کردند تا جنگ خطرناک سرد دیگری را مقبولیت عام ببخشند.

تمام رویدادهای مربوط به اوکراین ا تحریف کردند تا از روسیه هیولائی زشت و بدکاره بسازند، در حالی که واقعیت چیزی دیگری ست، در واقع کودتای اوکراین در سال 2014 کار ایالات متحدۀ آمریکا به همکاری آلمان و ناتو بود.

واژگون جلوه دادن واقعیت به اندازه ای همه گیر و همه جائی شد که تهدیدات نظامی واشنگتن علیه روسیه پنهان ماند. همه چیز در موج شایعات و احساس ترسی مشابه آنچه از دوران نخستین جنگ سرد به یاد می آوردیم در ابر ضخیمی فرو رفت. گوئی یک بار دیگر روسها به رهبری استالین جدید که روزنامۀ اکونومیست او را به مثابه اهریمن  ترسیم کرده بود آمده اند تا خواب ما را آشفته کنند.

تحریف حقیقت در امور اوکرین یکی از جامعترین عملیات سانسوری است که من هرگز مشابهی برای آن نمی شناسم. فاشیستهائی که کودتا را در کیف طراحی کردند هم آنانی هستند که از حملۀ نازیها به اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در سال 1941 پشتیبانی کردند. در حالی که از بالا آمدن ضد یهود فاشیست در اروپا اظهار نگرانی می کنند، هیچ یک از رهبران از حضور فاشیستها در اوکراین یاد نمی کنند، البته بجز پوتین ولی او به حساب نمی آید.

بسیاری در رسانه های غربی تلاش سختی را به کار بستند تا جمعیت روس زبان و از قوم روس اوکرائینی را به عنوان خارجی در کشور خودشان معرفی کنند، گوئی این بخش از جامعۀ اوکرائینی مأموران مسکو هستند، ولی هرگز آنان را به مثابه اوکرائینیهائی بازشناسی نمی کنند که در اوکرائین در پی فدراسیون و به مثابه شهروند اوکرائینی می خواهند در مقابل کودتای سازماندهی و هدایت شده از خارج علیه دولت برگزیدۀ خودشان مقاومت کنند.

در  واشنگتن پست آنانی که علیه روسیه بر طبل جنگ می کویند همآنانی هستند که در گذشته دروغهای مرتبط به جنگ افزار کشتار جمعی صدام حسین را منتشر می کردند.

برای اغلب ما اردوی انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحدۀ آمریکا نمایش غول آسائی بنظر می رسد، یعنی جائی که دونالد ترامپ نقش شرور بزرگ را به عهده دارد. ولی آنانی که از ترامپ نفرت دارند همآنهائی هستند که قدرت را در ایالات متحدۀ آمریکا در اختیار دارند و دلایل آنان نیز ارتباط چندانی به رفتار بی شرمانه و نظریات او ندارد. برای دولت نامرئی یا دولت سایه در واشنگتن، ترامپ پیشبینی ناپذیر و مانعی ست برای طرح آمریکای قرن بیست و یکم برای حفظ تسط و به زیر فرمان کشیدن روسیه و احتمالاً چین.

برای نظامی گران در واشنگتن، مشکل حقیقی ترامپ وقتی که هوشیارانه حرف می زند به این علت است که نمی خواهد با روسیه بجنگد، بلکه می خواهد با رئیس جمهور روسیه حرف بزند، می خواهد با رئیس جمهور چین حرف بزند. 

در نخستین گفتگوها با هیلاری کلینتون، ترامپ قول داد که نخستین فردی نخواهد بود که از جنگ افزار هسته ای در جنگ استفاده خواهد کرد. او گفت : « مطمئناً نمی خواهم نخستین ضربه را وارد کنم » وقتی عقیده اش را دربارۀ گزینش هسته ای مطرح کرد دیگر تمام شد.» رسانه ها دربارۀ این موضوع مطلبی منتشر نکردند.

آیا واقعاً به چیزی که می گفته باور داشته؟ او غالباً ضد و نقیض حرف می زند. ولی نکته ای که روشن است، این است که ترامپ برای وضعیت کنونی در دستگاه وسیع امنیت ملی که بی اعتنا به این امر که چه کسانی در کاخ سفید به سر می برند در ایالات متحده عمل می کند، ، خطر بزرگی بحساب می آید.

سازمان سیا خواهان شکست اوست. پنتاگون خواهان شکست اوست. رسانه ها خواهان شکست او هستند و حتا حزب خود او خواهان شکست اوست. ترامپ برای رهبران جهان تهدید بزرگی بحساب می آید، خلاف کلینتون که هیچ تردیدی بر جای نگذاشته که برای جنگ علیه روسیه و چین، دو کشور مسلح به جنگ افزار هسته ای، آماده است.

کلینتون همانگونه که خودش با افتخار از خودش تعریف می کند، در وضعیت مناسبی به سر می برد. در واقع هیلاری کلینتون نیازی به اثبات چیزی و یا گذراندن هیچ آزمونی ندارد. در مقام سناتریس از جاری کردن سیل خون در عراق پشتیبانی کرد. در سال 2008 وقتی با اوباما رقابت می کرد، تهدید کرده بود که ایران را «کاملاً تخریب خواهد کرد». در مقام وزیر امور خارجه، کلینتون در توطئۀ سرنگونی دولتهای لیبی و هندوراس شرکت داشت و موجب تحریک چین شد.

او قول داد که از ایجاد منطقۀ ممنوع پرواز در سوریه پشتیبانی کند، یعنی تحریک مستقیم روسیه به جنگ. کلینتون احتمالاً می تواند به خطرناکترین رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا که من در طول زندگی ام دیده ام تبدیل شود، یعنی مقامی که رقابت برای دستیابی به آن بسیار سخت است.

بی هیچ مدرکی روسیه را به پشتیبانی از ترامپ و به سرقت بردن نامه های الکترونیکش متهم کرد. این نامه هائی که ویکی لیکس منتشر کرده حرفها و نظریات خصوصی کلینتون دربارۀ ثروتمندان و قدرتمندان مطرح شده که بر خلاف مطالبی بنظر می رسد که در محافل رسمی و عمومی به زبان می آورد.

در نتیجه درمی یابیم چرا به سکوت واداشتن و تهدید کردن ژولین آسانژ تا چه اندازه اهمیت دارد. در مقام سخنگوی ویکی لیکس ژولین آسانژ حقیقت را می داند. و اجازه دهید به همۀ آنانی که ویکی لیکس را پی گیری می کنند بگویم که حالش خوب است و کاملاً فعال می باشد.

امروز، بزرگترین تراکم نیروها از جنگ دوم جهانی به رهبری ایالات متحدۀ آمریکا در راه است، در قفقاز و اروپای شرقی، در مرز روسیه، و در آسیا و در اقیانوس آرام که چین را هدف گرفته است.

به یاد داشته باشید وقتی که در 8 نوامبر سیرک انتخابات ریاست جمهوری به اوج خود می رسد، اگر کلینتون برنده شود، موجی از گروه تهی مغزان تاجگذاری او را به مثابه گامی به پیش برای زنان ارزیابی خواهند کرد. هیچ یک از قربانیان کلینتون چیزی نخواهد نوشت : زنان سوری، عراقی، لیبیائی. هیچ یک از تمرین های دفاع مدنی که در روسیه جریان دارد نخواهد نوشت. هیچ کس از « مشعل آزادی» ادوارد برنیز یاد نخواهد کرد.

روزی، سخنگوی روابط عمومی با رسانه ها در دولت جرج بوش، رسانه ها را «تسهیل کنندۀ توطئه» ارزیابی کرد. چنین سخنی از سوی یک مقام بلند پایۀ دولتی که دروغهایش با اتکا به رسانه ها موجب این همه درد و رنج شده است، می تواند یک اخطار تاریخی باشد.

در سال 1946، قاضی دادگاه نورنبرگ دربارۀ رسانه های آلمان اعلام کرد که : « پیش از هر جنگ مهمی، رسانه ها برای تضعیف دشمن و از سوی دیگر برای آماده سازی مردم آلمان برای حمله اردوی تبلیغاتی به راه می انداختند. در نظام تبلیغاتی، روزنامه ها و رادیو مهمترین سلاح ها بحساب می آمدند.»

 

 

John Pilger

لینک متن اصلی :

http://www.mondialisation.ca/a-linterieur-du-gouvernement-invisible-guerre-propagande-clinton-trump/5553788

 

ترجمۀ حمید محوی

توضیح سایت امید. لینکی که مترجم در ذیل مطلب درج نموده است باز نمی شود. به نظر میرسد که آن لینک ترجمه ای از مطلب به زبان فرانسوی باشد. متن انگلیسی در سایت جان پیلجر در لینک زیر قابل دسترسی است:

http://johnpilger.com/articles/inside-the-invisible-government-war-propaganda-clinton-trump 

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر