نئولیبرالیسم و نژادپرستی- مورد "آین راند"

نوشتۀ: پاتریک شراینر
Write a comment

اما این نزدیکی اظهار شده در این جا بین نئولیبرالیسم و نژادپرستی، شگفت انگیز نیست. نئولیبرالیسم دروازه های بسیاری به سوی تفکر تبعیض آمیز دارد. وقتی که موضوع بر سر توضیح و مدلل نمودن نابرابری اجتماعی است، نئولیبرالیسم با کمال میل و به سرعت به استدلال های راسیستی متوسل می شود. زیرا کاپیتالیسم نابرابری های اجتماعی ای را به وجود می آورد؛ که برای حفظ آن به توجیه نیاز دارد. این امر حتی بیشتر در مورد نئولیبرالیسم صدق می کند که اصولا مایل نیست چیزی درباره تامین اجتماعی و توزیع ثروت  بشنود.

 

پاتریک شراینر

ترجمه: تحریریه امید

توضیح سایت: گرایش روزافزون و شتابان حیات سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه داری معاصر به سمت ارتجاع عریان، یک بار دیگر مباحثه درباره ربط بین لیبرالیسم و انواع ارتجاع سیاسی از راسیسم تا فاشیسم را به مرکز مجادلات وارد کرده است. پاتریک شراینر در مقاله کوتاه حاضر به وجوهی از رابطۀ بین نئولیبرالیسم و راسیسم می پردازد که توحش آشکار نئولیبرالیسم را برملا می کند و نشان میدهد که توحش سرمایه داری معاصر تنها در نظامیان و سرویسهای امنیتی و زندانبانان نیست که متجلی می شود. بسیار بیش از آن، این توحش در الیت فکری طبقۀ حاکمه است که ایدئولوگها و مبلغین خود را می یابد و به کمک همین الیت نیز به درک مسلط بدل میگردد. نویسنده البته این را به نئولیبرالیسم منتسب می کند و به این ترتیب – علیرغم این که خود او این توحش را زائیده نظام سرمایه داری می داند -، به توجیه لیبرالیسم کلاسیکی میرسد که به زعم او از این توحش بری است. حقیقت این است که بنیانهای ایدئولوژیک این توحش از همان آغاز همراه با سرمایه داری و در تکوین خود لیبرالیسم شکل گرفتند. تقدس مالکیت خصوصی و توجیه فقر تودۀ وسیع مردم با محکومیت اخلاقی فقرا به عنوان عناصر تنبل جامعه همۀ عناصر لازم برای شکلگیری انواع راسیسم را در خود داشت. کافی بود که همین نسبتهای ناروا از فرد معین به گروهی از مردم با رنگ و تعلقات قومی متفاوت تعمیم داده شود. به ویژه در اشکال نوین راسیسم مبتنی بر نخوت فرهنگی "نژاد برتر"، تقدیس "نژاد سفید" به عنوان برترین نمایندگان فرهنگی جهان، از همان آغاز لیبرالیسم، از کانت تا ولتر، وجه مشترک تمام این لیبرالیسم و مکمل آن را تشکیل می داد. هرچند چنین متفکرینی به قول نویسنده از "راسیسم چرند" نئولیبرالیسم معاصر بسیار دور بودند. سلطۀ این وجوه ارتجاعی بر دستاوردهای روشنگرانه، تنها امری بود مربوط به تحول مادی خود سرمایه داری و ورود آن به دوران انحطاط. لیبرالیسم کلاسیک مورد اشاره نویسنده چیزی نیست جز لیبرالیسم دوران بورژوازی انقلابی به همانگونه که نئولیبرالیسم منحط معاصر چیزی نیست به جز همان لیبرالیسم مناسب با سطح کنونی تکامل سرمایه داری.

تحریریه امید

 ****************************************

خانم "آین راند" نویسنده آمریکایی و فیلسوف اجتماعی که در سال 1982 درگذشت، در اروپا تقریبا ناشناخته است. در آمریکا اما او  بسیار پر نفوذ است. وی با آثاری مثل "سرچشمه" و به خصوص "اطلس شانه بالا انداخت Atlas Shrugged " جزو مهمترین و مرکزی ترین چهره های نئولیبرالیسم است. [اما] از همه جالب تر آن راسیسمی است که او علیه سرخپوستان آمریکا مطرح می کند.

آین راند کودکی و جوانی اش را در روسیه سپری کرد. او سپس در سال 1926 به ایالات متحده مهاجرت نمود. وی در آن جا به یکی از حامیان رادیکال ایدئولوژی فردگرایی و یکی از پیشروان فکری نئولیبرالیسم بدل شد. از این گذشته او در نوشتجاتش بر صحت اخلاقی اگوئیسم [(خودپرستی)] تاکید می کند. او نوع دوستی و همبستگی را انکار می کند. (البته این امر او را از دریافت پول بیمه ی اجتماعی و استفاده از برنامه های پزشکی دولتی برای درمان بیماری ریوی مزمنش باز نمی دارد.) تیراژ کتاب های آین راند به 25 میلیون می رسد. رئیس فدرال رزرو آمریکا (US-Notenbank Fed) آلن گرینسپن، خانم راند را یکی از مهمترین محرکین فکری خود قلمداد می کند. افکار او تا به امروز نئولیبرال ها و کنسرواتیوهای آمریکا و به خصوص حزب جمهوری خواه را تحت تاثیر قرار داده است. در یک همه پرسی از سوی کتابخانه کنگره آمریکا در مورد تاثیر گذارترین کتاب بر زندگی پرسش شوندگان، کتاب "اطلس شانه بالا انداخت"آین راند در مقام دوم بعد از انجیل قرار گرفت.

اقتصاددان سوئدی لارس سیل مدتی پیش در بلاگ "بررسی اقتصادی دنیای واقعی" به سخنانی اشاره کرد که خانم آین راند در سال 1974 در برابر دانشجویان آکادمی نظامی غرب از جمله درباره شرایط و تاریخ سرخپوستان آمریکا اظهار نموده بود. این سخنرانی نشان می دهد که چگونه نئولیبرالیسم و محروم سازی دیگران به طور بی واسطه ای به یکدیگر مربوطند. ترجمه چند عبارت از این سخنرانی:

"من به دلایل موجهی به عدم همدردی فیلم های هالیود با سرخپوستان و آن چه که آن ها به سر سفیدپوستان آوردند باور دارم. آن ها هیچ حقی بر این سرزمین فقط از آن رو که در این جا متولد شده و همچون وحشیان رفتار می کردند نداشتند. سفیدپوستان این سرزمین را تصرف نکردند.....

از آن جا که سرخپوستان هیچ تصوری درباره "مالکیت" یا "حق مالکیت" نداشتند، هیچ حقی هم بر این سرزمین نداشتند (آن ها جامعه ای یکجا نشین نداشتند بلکه عمدتا یک تمدن چادرنشینی قبیله ای). و دلیلی وجود ندارد برای کسی حقی را قائل شویم  که خودش تصوری از آن ندارد و از آن بهره نمی برد.....

پس برای چه با سفیدپوستان بر سر این قاره می جنگیدند؟ به خاطر تمایلشان به این که به موجودیت بدویشان ادامه بدهند، به خاطر "حق" شان که بخشی از زمین دست نخورده باقی بماند و همه را دور نگاه دارند. تا آن ها بتوانند همچون حیوانات یا غارنشین ها زندگی کنند. هر اروپایی ای که با خود عنصری از تمدن را به ارمغان آورد، این حق را داشت که از این قاره سود ببرد. و این کارِ فوق العاده ای بود که برخی از شما انجام دادید. سرخپوستان نژادپرست امروز -هر آن کس که آمریکا را محکوم می کند- به حق فردی احترام نمی گذارند."

اما این نزدیکی اظهار شده در این جا بین نئولیبرالیسم و نژادپرستی، شگفت انگیز نیست. نئولیبرالیسم دروازه های بسیاری به سوی تفکر تبعیض آمیز دارد. وقتی که موضوع بر سر توضیح و مدلل نمودن نابرابری اجتماعی است، نئولیبرالیسم با کمال میل و به سرعت به استدلال های راسیستی متوسل می شود. زیرا کاپیتالیسم نابرابری های اجتماعی ای را به وجود می آورد؛ که برای حفظ آن به توجیه نیاز دارد. این امر حتی بیشتر در مورد نئولیبرالیسم صدق می کند که اصولا مایل نیست چیزی درباره تامین اجتماعی و توزیع ثروت  بشنود.

در اغلب موارد فقط توسل به "توانایی" انسان ها، برای توجیه نابرابری اجتماعی کفایت نمی کند. حتی نئولیبرال کلاسیکی مثل "فریدریش آگوست فون هایک" هم می دانست که موفقیت در بازار سرمایه داری به هیچ وجه الزاما ناشی از توانایی های فردی نیست. و مقصر عدم موفقیت [نیز] الزاما به هیچ وجه فرد مذکور نیست. نئولیبرال ها اتفاقا در برابر این پیش زمینه مجبورند توهم عدالت بر اساس توانایی ها را پاس بدارند. در مواجهه با این معضل، طبیعی است که به دنبال "دلایل" راسیستی نیز بگردند. [بر همین اساس] نه بازار و نه سیاست های نئولیبرال، بلکه "مغایرت های فرهنگی" یا به سادگی "تنبلیِ" گروه قومیِ معینی به عنوان مسبب فقر، بینوایی و محرومیت قلمداد می شود. بدین ترتیب جامعه و اقتصاد از بار مسؤلیت مبرا می شوند [و] دیگر انتقاد نسبت به کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم صورت نمی گیرد. در این مورد [دیگر] AFD(1) و PEGIDA(2) با تیلو سارازین(3) و همچنین برخی سیاستمداران مرکز سیاست تفاوتی ندارند.

آین راند نیز در جهتی مشابه می اندیشد و استدلال می کند. با نقل قول بالا وی مسؤلیت سرکوب و ریشه کن شدن سرخپوستان آمریکا را به خودشان واگذار می کند. علاوه بر این  وی به سادگی -به دلایل فرهنگی و راسیستیِ عقب مانده ی فرهنگی بودن- از آنان هرگونه حقی را برای داشتن حق سلب می کند.

این نشان می دهد:  نئولیبرالیسم هر چیزی هست به جز "کوررنگ" [یا به عبارتی دیگر نئولیبرالیسم تبعیص بین نژادها را در خودش دارد – توضیح مترجم].

جا دارد که نگاهی هم به یک لیبرال کلاسیک بیاندازیم. به کسی که احتمالا آین راند نیز او را به عنوان نیای روشنفکرش در نظر می گیرد: آدام اسمیت در اثر اصلی اش "ثروت ملل" (که لیبرال ها و نئولیبرال ها از آن  از سال 1776 تا کنون ارزیابی مثبتی دارند) صفحات زیادی را به موضوع "استعمار" اختصاص می دهد. همۀ آن چیزهائی که اسمیت در این باره می گوید فاقد ایراد نیست. با این وجود اسمیت از راسیسم چرندِ آین راند  بسیار دور است. او از جمله می نویسد:

"حماقت و بی عدالتی ظاهر انگیزه اصلی اولین برنامه های ایجاد مستعمرات بود: حماقت در دویدن به دنبال غارت طلا و نقره و بی عدالتی در طمع به ثروت کشوری که بومیان بی آزارش بسیار از آن دور بودند که به اروپائیان توهینی روا دارند."

کاش نئولیبرال هایی مثل آین راند و دنباله روان امروزی اش آثار این لیبرال های کلاسیک را بیشتر می خواندند. شاید هنوز چیزی یاد می گرفتند. اگرچه اسمیت هنوز اهمیت زیاد مستعمرات و راسیسم را برای ایجاد و تثبیت سرمایه داری جهانی درک نکرده بود.

 

14. Januar 2015

منبع:

Neoliberalismus und Rassismus – das Beispiel Ayn Rand - www.NachDenkSeiten.de

 

زیرنویس مترجم:

(1)- AFD- حزب تازه تاسیس آلترناتیو برای آلمان که در انتخابات پیشین پارلمان آلمان به سرعت رشد کرد. برخی این حزب را به عنوان آلترناتیوی برای حزب رو به خاموشی لیبرال آلمان (FDP) و برخی آن را به منزله چهره ی عامه پسندِ حزب نئونازیِ آلمان (NPD) ارزیابی می کنند. در هر حال این حزب نمونه آشکاری از خویشاوندی دو رویکرد فوق است.

(2)- PEGIDA- جنبشی راسیستی که در ماه های اخیر در آلمان علیه مهاجرین و مسلمانان و سیاست های مهاجرپذیری دولت دست به آکسیون های متعدد می زند.

(3)- سارازین عضو حزب سوسیال دموکرات آلمان و نویسنده کتاب جنجال برانگیز "آلمان خود را از میان می برد" است. وی در این کتاب عدم جذب مهاجرین و به خصوص مهاجرین ترک به جامعه آلمان را به اشکال ژنتیکی احتمالی هوش آنان نسبت می دهد.

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر