نیروی های طبقاتی در جنگ داخلی اوکراین – قسمت چهارم مصاحبه با ویکتور شاپینوف

نوشتۀ: ویکتور شاپینوف
Write a comment

ما می دانیم که تعداد زیادی از جنگجویان و فرمانده هان در ارتش خلقی چپ و کمونیست هستند، نه فقط موزگووی، بلکه دیگرانی که عضو حزب کمونیست اند و یا خود را کمونیست میدانند. یک گردانی هست که علامت خودش را ستاره سرخ گذاشته است. تعداد زیادی از دسته ها در زیر پرچم سرخ می جنگند.

By Greg Butterfield on November 7, 2014

قسمت چهارم

ترجمه: تحریریه امید

جهان کارگران:

یکی از خواسته های بزرگ جنبش میدان، پذیرش توافقنامه با اتحادیه اروپا بود. کدام نیرو ها در اوکراین برای اتحاد با اروپای واحد فشار می آوردند؟  ریاضت اقتصادی اجباری  که بوسیله اتحادیه اروپا و بانک جهانی دیکته میشد چه اثراتی در مبارزه آنجا داشت؟

{ میدان جنبش هوادار امپریالیسم آمریکا است که نام خود را از میدان مرکزی در کی یف پایتخت اوکراین گرفت، جایی که محل برگزاری تظاهرات  در اواخر 2013 و اوایل 2014 بود. ستون اصلی این جنبش، که مبالغ هنگفتی کمک مالی وحمایت سیاسی از دولت آمریکا گرفت، گروه های نئونازی واحزاب سیاسی بودند. اوج جنبش میدان که به بر کناری دولت انتخابی رئیس جمهور ویکتور یانوکوویچ در فوریه انجامید، باعث به قدرت رسیدن متحدان ثروتمند اولیگاریشی، سیاست مداران نئولیبرال و فاشیست ها که جنگ خونینی را برعلیه طبقه کارگر، و جمعیت روس زبان منطقه دنباس و ضد فاشیست ها در سراسر اوکراین براه انداختند. - جهان کارگران}

ویکتور شاپینوف:

بعضی از مردم فکر می کردند که این به اصطلاح ورود به اتحادیه اروپا باعث می شود سطح زندگی غربی را برای اوکراین به ارمغان بیاورد. اما برای دیدن واقعیت، ما باید به اوضاع یونان نگاه کنیم. اتحادیه اروپا سطح زندگی بالا نخواهد آورد، اما سیستم ریاضت اقتصادی برای محدود کردن هزینه های رفاه عمومی بوسیله دولت برنامه آنهاست.

بوروتبا یکی از اولین نیرو های سیاسی بود که مخالف ادغام در اروپای واحد بود. ما مقاله تحلیلی مفصلی در مورد عواقب پیوستن به سیستم اقتصادی اروپا، و پیمانهای وابسته به آن، منتشر کردیم. برای کشور هایی مثل اوکراین، به این معنی است که کنترل بازار خود را تسلیم اتحادیه اروپای امپریالیست کنند.

برای مثال به کشاورزی نگاه کنید. اوکراین تولیدات موثر کشاورزی بزرگی دارد. اما مواد کشاورزی اروپا ارزان تراند، بخاطر این که آنها یارانه های دولتی خیلی بزرگی از اتحادیه اروپا – در بعضی مواقع بین 40 تا 50 درصد دریافت می کنند. دولت اوکراین براحتی نمی تواند یک چنین کمک هایی را به کشاورزان بکند، بنا بر این آنها ورشکست خواهند شد.

این در مورد صنعت هم صادق است. اوکراین غرق واردات ارزان اتحادیه اروپا خواهد شد. در همین زمان هم بازار روسیه و دیگر کشور های بدون تعرفه را از دست خواهد داد.

کشور هایی مانند یونان، اسپانیا و پرتغال، که امروزه در زیر سایه رژیم های ریاضت اقتصادی زندگی می کنند، جزو کشور های پیرامونی کشور های اصلی اتحادیه اروپا به حساب می آیند. اوکراین جزو دسته دوم همین پیرامون در خواهد آمد، مثل کشور های در حال توسعه جهان سوم.

این برای اقتصاد اوکراین بسیار بد خواهد بود، اما برای بعضی از رشته های صنعتی  و اولیگارشی های بزرگ خوب خواهد شد. بعلت بحران سرمایه داری، آنها حمایت غرب و تضمین برای حفظ سرمایه شان را می خواهند. آنها فعالانه تبلیغ پیوستن به اتحادیه اروپا را می کنند.

زمانی که جنبش میدان شروع شد، تمام کانال های تلویزیون هوادارآن شدند. آنها گفتند یاکونوویچ خیلی بد است و میدان خیلی خوب است. تقریبآ تمام کانال های تلویزیونی در اوکراین در تملک بخش خصوصی است که مالک آن گروهای اولیگارشی هستند. تما مشان به نفع میدان به تبلیغات گسترده پرداختند.

بعد از این که کودتای میدان پیروز شد، آنها به تشویق تجارت آزاد دست زدند که به امضاء آن بوسیله اوکراین و اروپائیان اتجامید. اما آن قرار داد از سال 2016 شروع خواهد شد. حتی برای اروپا هم به این راحتی نبود.

اما اگر ما در مورد رفورم های نئولیبرالی در ازاء وام های بانک جهانی صحبت کنیم، آنها هم اکنون در حال اجرا شدن هستند. شخصیت اصلی در این پروسه نخست وزیر آرسنی یاتسنیوک، که خیلی طرفدار غرب است. او با افتخار بزرگترین برنامه خصوصی سازی املاک دولتی در تاریخ اوکراین را اعلام کرد.

آنچه ما می بینیم نوع جدیدی از سیاست در اوکراین است: از یک طرف اصالت بازار، از طرف دیگر ناسیونالسیم و فاشیسم. اکنون آنها شانه به شانه هم دیگرند.

در ابتدا، بیشتر مردم می گفتند میدان جنبش مردم است برعلیه فساد و یک چنین چیزهایی. اما رهبری سیاسی این جنبش چه چیزی بود؟ آن اتحاد نئولیبرالها و فاشیست ها بود.

از همان اولین روز جنبش میدان، تشخیص بورتبا این بود که پیروزی آن، این اتحاد را به قدرت خواهد رساند. آنها مثل دو دست سرمایه انحصاری، در تلاش برای حفظ کنترل سیاسی و اقتصادی توسط آن هستند. این پایه سیاسی و اجتماعی جنبش میدان بود.

یاکونوویچ برای سرمایه های انحصاری قدرت لازم را نداشت. قبلآ، مجبور بودند با او مقداری معامله کنند، اما بعد از میدان، آنها قدرت سیاسی را مستقیما بدست گرفتند، مثل ایگور کولومویسکی، که استاندار منطقه دنیپروپتروفسک شد، یا سرگی تاروتا، که استاندار دونتسک شد. تاروتا البته بوسیله جمهوری خلق اخراج شد.

بعضی چپی ها میدان را جنبش مردم خواندند. اما مردم به طبقات مختلف تقسیم می شوند. این یک مسألۀ مربوط به زبان نیست، که یک قسمت جمعیت روسی صحبت می کنند و یک قسمت اوکراینی، مسأله ای طبقاتی است. طبقه متوسط  و کسانی که به اصطلاح " طبقه نخبه" خوانده می شوند – صاحبان مشاغل آزاد ( freelancers) از شهر های بزرگ و مثل این ها- استخوان بندی اصلی جنبش میدان را تشکیل می دادند. حتی در شهر های جنوب شرقی، شما می توانید جنبش هوادار میدان که توسط این قشر نمایندگی میشد را ببینید.

در روسیه، تظاهراتی بنام رژه صلح در مسکو ( در21 سپتامبر)، نه برای صلح اما برای حمایت از دولت کی یف برگذار شد. آن خیلی مورد توجه تبلیغات هوادار غرب قرار گرفت که بوسیله لیبرالهای روسیه رهبری شد.که پایه اجتماعی شان همین طور " طبقه نخبگان" بود.

این ها اقشار متصل به سرمایه داری غرب هستند. عده ای از آنها برای بخش هایی از اقتصاد که بوسیله شرکت های غربی کنترل می شوند کار می کنند. عده ای از آنها هوادار شیوه زندگی مصرفی غرب هستند. آنها این ایده را پذیرفته اند و فکر می کنند که  هر کسی که برعلیه آن است و یا چندان پرو غربی نیست، عقب افتاده است.

جهان کارگران:

چه نیروهای طبقاتی در مقابل کودتا- و جنبش ضد میدان و جمهوری خلقی دنباس فعال بوده اند؟

ویکتورشاپینوف:

ما می بینیم  مردمی که بیشتر در رابطه با اصطلاح تولید واقعی، مثل کارخانه ها، معادن و مثل این ها هستند، بیشتر درگیر جنبش ضد میدان ویا قبول پیام آن هستند.

البته ما نمی توانیم بگو ئیم که این یک تقسیم خالص طبقاتی است، که فقط بورژوازی در یک طرف، و پرولتاریا در طرف دیگراست. این پیچیده گی خودش را دارد.

تبلیغات سیاسی میدان با زبان روشن طبقاتی صحبت نمی کند. ترجیحآ، از این صحبت می کند که طبقه حاکم باید به اصطلاح یک انتخاب متمدنانه داشته باشد. آنها می گویند اوکراین باید یک انتخاب متمدنانه برای اروپا، برای غرب، و برعلیه روسیه و شرق داشته باشد. حتی نیرو های چپ هم مرتکب این خطا هستند، که این نوع بیان سیاسی را بکار می گیرند.

زمانی که بوروتبا در راس جنبش ضد میدان در خارکف بود، ما همیشه می گفتیم که این جنبش قبل از هر چیز جنبشی ضد اولیگارشی است، حتی قبل از ضد فاشیسم. برای این که این اولیگارشی بود که فاشیست ها را تغذیه کرد، پرورش داد، حمایت کرد. و حالا می بینیم که آنها را مسلح میکنند و با تشکیل گردان به دنباس میفرستند. ما همیشه سعی کرده ایم  قبل هر چیز دید طبقاتی داشته باشیم.

بعضی مواقع، حتی بدون  تاثیرات بورتبا یا چپ های دیگر، خود بخود یک درک طبقاتی شکل می گیرد.

مثلا آلکسی موزگووی، فرمانده گردان شبح ارتش مردمی دنباس. او خیلی چپ، ضد اولیگارشی و ضد بوروکراسی است او معتقد به خود گردانی دولت بوسیله مردم است، یا آنطور که ما میگوئیم، شبیه شوراهای (شورای کارگران) اوایل دوران شوروی.

این به این علت نیست که او کتاب خوانده باشد، اما بخاطر این که او از این جنبش الهام گرفت و با تحلیل خودش به این نتیجه رسید. حالا یک پایه محکمی برای کار با او فراهم شده است.

این جا، هم چنین فدراسیون روسیه و نیروی ها آن نفوذ قوی دارند. به یک تفسیری این خوب است، برای این که بدون حمایت روسیه، مقاومت دنباس به گونه ای خشونتبار نابود می شد.

در ابتدا، جنبش هیچ رهبرانی نداشت، سازمانی نبود، چیزی نبود. این یک معجزه است که آنها زنده ماندند و ارتشی را سازمان داند که توانست برعلیه دشمن پیروز شود. بدون مقداری کمک روسیه ممکن نبود. این فقط یک واقعیت است.

اما روسیه  کشوری است نه سوسیالیستی است و نه دمکراتیک. او سعی می کند که از این جنبش برای اهداف خودش بهره برداری کند. همچنین، روسیه سعی می کند که ایده هایی که برای سرمایه داری بی خطر هستند را به جنبش تحمیل کند، برای مثال، مذهب ارتدکس روسیه و ایده های ناسیونالیستی روسی.

جهان کارگران:

شما چگونه ایده های ناسیونالیستی روسیه را در دنباس توضیح می دهید؟

ویکتور شاپینوف:

در غرب، اگر شما از جمهوری خلقی دفاع کنید، شما همیشه با این بحث روبروخواهید شد که آنها فقط ناسیونالیست های روسی اند، و این که جدال در اوکراین یک جنگ بین دونوع از ناسیونالیسم است.

اما شما اگر با مردمی از دونتسک صحبت کنید که می گویند ناسیونالیست های روسی هستند، آن وقت قضیه کاملأ فرق می کند.

اگر یکنفر در مسکو بگوید که او یک ناسیونالیست روسی است، به احتمال 90 درصد او یک فاشیست است. اگر یک نفر در دونتسک بگوید که او یک ناسیونالسیت روسی است، 90 درصد اوقات، او فقط خواهان حقوق بیشتری برای جمعیت روسی زبان، حق تدریس به زبان روسی واین قبیل چیز ها است. یا بر علیه حضور باندرا (ناسیونالیست اوکراینی و جاسوس نازی ها) در اینجا است. از نقطه نظر اقتصادی او یک سوسیالیست است.

پاول گوبارف ( رهبر مقاومت و استاندار مردمی دونتسک)، برای مثال، می گوید او یک ناسیونالسیت روسی است، اما هم زمان می گوید او یک سوسیالسیت ارتدوکس هم هست. تعداد زیادی از مردم یک چنین دید های مخلوطی دارند.

مبارزه ایدئولوژیک هنوز در قدم های اولیه خودش است. این که چه کسی پیروز خواهد شد و کدام ایدئولوژیهای روشنی سر بلند خواهند کرد، امری است مربوط به کار، مربوط به مبارزه.

جای تآسف است که بوروتبا همیشه تشکیلات ضعیفی در دونتسک و لوگانسک داشته است. آنجا جایی است که قوی ترین جنبش وجود داشت، بنا بر این ما تاثیرات موثری نداشتیم. اما آنجا یک جریان چپ در رهبری سیاسی آن وجود دارد، برای مثال، رهبر شورای عالی دونتسک، بوریس لیتوینوف.  او می گوید " ما در حال ساختن یک جمهوری با عناصری از سوسیالیسم هستیم" او عضو سابق حزب کمونیست اوکراین است. { در 8 اکتبر، لیتوینوف به رهبری حزب تازه تاسیس کمونیست جمهوری مردمی دونتسک برگزیده شد. – جهان کارگران} [توضیح امید: بوریس لیتوینوف در اوایل ماه نوامبر و بعد از انتخابات دنباس در دونتسک دستگیر شد. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به "روزهای دشوار پرولتاریای دنباس"]

ما می دانیم که تعداد زیادی از جنگجویان و فرمانده هان در ارتش خلقی چپ و کمونیست هستند، نه فقط موزگووی، بلکه دیگرانی که عضو حزب کمونیست اند و یا خود را کمونیست میدانند. یک گردانی هست که علامت خودش را ستاره سرخ گذاشته است. تعداد زیادی از دسته ها در زیر پرچم سرخ می جنگند.

آخر کار این آن اختلافی است که هست. اگر من بحثی با بعضی از چپی ها داشته باشم که میگویند " یا از میدان حمایت کن ویا از هیچ کدام "،  من جواب خواهم داد " شما نمی توانید با پرچمهای سرخ حتی وارد یک تظاهرات میدان بشوید، در جایی که در میان تظاهرات ضد میدان همیشه پرچمهای های سرخ وجود دارد. این فقط به علت یک نوشتالژی از گذشته شوروی نیست. این امری است مربوط به دید سیاسی مردم. میدان همیشه می خواست مجسمه لنین را ویران کند، و ضد میدان آن را محافظت کرد.

حتی بعضی از مردم که خود را "سلطنت طلب" می خواندند در محافظت از مجسمه لنین بیرون آمدند. همانطور که گفتم این یک تضاد بسیار پیچیده است.

ادامه دارد...

منبع:

http://www.workers.org/articles/2014/11/07/class-forces-ukrainian-civil-war/

/

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر