اوکراین: پس از آتش بس چه پیش خواهد آمد

نوشتۀ: مارتین سوخانک
Write a comment

آن ها این درک را نمایندگی می کنند که مبارزه در لوگانسک و دونتسک فقط نقطه شروعی است برای مبارزه جهت سرنگونی رژیم کی یف در تمام کشور. آن ها یک جامعه عادلانه برای تمام اوکراین می خواهند. حفظ تمامیت اوکراین بدون الیگارش ها و بدون بوروکراسی فاسد. برنامه آن ها مخلوطی از پوپولیسم و رفرمیسم چپ است. اما این مطمئنا برداشتی است برای آن که از قیام در شرق اوکراین تخته پرشی برای تغییرات اجتماعی بنیادی بسازد. رادیکال ترین ها همچون بوروتبا از یک انقلاب سوسیالیستی سخن می گویند.

 

نوشته: مارتین سوخانک

ترجمه: تحریریه امید

توضیح سایت: ترجمه نوشته حاضر به معنای تأئید تمامی مواضع نویسنده نیست. اطلاعات نویسنده در مواردی چندان دقیق نیستند. از جمله آنچه نویسنده در مورد مصادره سرمایه های بزرگ الیگارشها در شرق اوکراین عنوان می کند. در جمهوریهای خلقی دنباس هنوز قوانین کهنه ملغی و به جای آنان قوانین جدیدی وضع نشده اند. وضعیت مالکیت برخی از مهم ترین معادن که معادن آخمتوف نیز در میان آنهاست، هنوز تعیین تکلیف نشده است و در واقع به این ترتیب هنوز در تملک آنهاست. البته خطر مصادره این معادن برای صاحبانشان خطری واقعی است.

علاوه بر این در برخی نکات نیز می توان با نویسنده اختلاف نظر داشت. تقسیم بندی نویسنده بین آمریکای جنگ طلب و اروپای خواهان کنار آمدن با روسیه نیز از جمله این مواردند.

تحریریه امید

بعد از ماه ها جنگ داخلی در اوکراین در 7 سپتامبر با موافقت نامه مینسک آتش بسی بین رژیم کی یف و شورشیان دونتسک و لوگانسک برقرار شد. بدین وسیله ظاهرا درگیری نظامی به پایان رسیده است. البته مشکل اساسی کشور با این طریق رفع نشده است.

موافقت نامه مینسک

آتش بس در وهله اول توقف درگیری ها و معاوضه صدها زندانی دو طرف را فراهم می کند. واحدهای نظامی غیرقانونی و جنگجویان و سربازان مزدور باید کشور را ترک کنند، یک قانون عفو باید مانع مجازات شورشیان گردد. از این گذشته این معاهده تصریح می کند که دونتسک و لوگانسک باید بخشی از اوکراین باقی بمانند. اما از خودمختاری مالی-اقتصادی و فرهنگی برخوردار باشند. به علاوه باید به سرعت انتخابات محلی در شرق کشور برگزار شود.

برای فهم این که این معاهده نامه مثل بسیاری از قول و قرارها شامل چه نکات مورد منازعه ای است نباید نبوغ سیاسی ویژه ای داشت. مواردی که تکلیف آن ها در آینده و در میدان مبارزه تعیین خواهند شد و به هیچ وجه قول و قرارهای معتبری نیستند. برای مثال چه کسی تعیین می کند که واحدهای غیرقانونی چیست؟ منع مجازات را چه کسی  و در مورد چه کسانی و در کدام منطقه تعیین و تضمین می کند؟ این مسئله نیز کاملا ناروشن است که در آینده در شرق اوکراین چه کسانی می توانند و یا مجاز هستند نیروهای مسلح را سازمان دهند. تازه این سؤال اصلا مطرح نشده که شرکت های بزرگ در شرق اوکراین در آینده به چه کسی تعلق خواهند داشت. از الیگارش های آن ناحیه سلب مالکیت شده است. قطعا آن ها می خواهند دارایی شان را مجددا به چنگ آورند. دارایی هایی که مردم دونتسک و لوگانسک مطمئنا به این راحتی به کسانی که آن ها را به عنوان دزد، چپاولگر، سرمایه دار و انحصار طلب می شناسند پس نخواهند داد.

این که چرا این معاهده صورت گرفت به سادگی قابل توضیح است. ارتش اوکراین و سپاهیان کمکی فاشیست و ناسیونالیست اش (گارد ملی، گردان های داوطلب) در معرض شکست نظامی کامل بودند. پیش از این برای پوروشنکو و همکارانش قابل تصور هم نبود که با جدایی طلبان "غیرقانونی" دور یک میز بنشینند. رژیم کودتا در کی یف که بدون حمایت امپریالیسم غرب دوام نمی آورد در طی ماه های گذشته هرگونه رابطه رسمی را با جمهوری خلق در شرق رد کرده بود و بدین وسیله هرگونه مصالحه ای را عملا ناممکن ساخته بود. این تغییر عقیده تازه پس از شکست تهاجم و ناموفق بودن محاصره صورت گرفت.

اکنون نمایندگان جمهوری اوکراین و دولتمردان دونتسک و لوگانسک بر سر میز مذاکره مینسک نشستند و قرارها توسط سازمان همکاری و امنیت اروپا و با شرکت روسیه و البته اتحادیه اروپا مورد مذاکره قرار گرفت. بدون شک این توافق شکستی دیپلمانیک را برای دولت اوکراین به نمایش می گذارد. اما این به معنای پیروزی برای شورشیان هم نیست.

نیروهای کی یف

در کی یف اطرافیان پوروشنکو در تیم ریاست جمهوری و بلوک سیاسی اش از توافق انجام شده حمایت کردند. آن ها در حال حاضر گرایش وحدت با اتحادیه اروپا و رهبری قدرت های امپریالیستی اروپایی را نمایندگی می کنند. از این رو نیز جای تعجب نیست که در همان کی یف پوروشنکو نه تنها از سوی فاشیست ها (اسوبودا، سکتورِ راست، لیاشکو) وسیعا به دلیل خیانت مورد انتقاد قرار می گیرد، بلکه حزب "سرزمین پدری" شامل یولیا تیموشنکو و نخست وزیر یاتسنیوک –که در اتحاد انتخاباتیِ "جبهه مردم" (که از بخشی از حزب "سرزمین پدری"، همچنین فاشیست هایی مثل حزب "ناسیونال- سوسیال" در اطراف فرماندهان سابق تشکیل شده است) برای شرکت در انتخابات اواخر اکتبر وارد شده اند– نیز به پوروشنکو از موضع راست حمله می کنند. آن ها با انتقاداتشان تنها در جستجوی راهی برای جلوگیری از شکست در انتخابات هستند. البته معلوم نیست که آن ها موفق شوند. زیرا اولا شقه شقه هستند، ثانیا خودشان با این تناقض دست به گریبانند که از طرفی پوروشنکو را به اتهام تسلیم سرزنش می کنند و از طرف دیگر به این امر معترفند که ارتش اوکراین در موقعیت پیروزی نبود. با وجود این در این واقعیت تغییری حاصل نمی شود که این نیروها در شرایط مناسب از هر شانسی برای یک حمله جدید علیه شرق استفاده خواهند کرد. نیروهای اخیر در سیاست خارجی وابسته به آمریکا و در تماس نزدیک با اتحادیه اروپا قرار دارند. برای آن ها کاملا آشکار است که با هر قیمتی باید دوباره شرق کشور را تحت تسلط کی یف و امپریالیسم غرب درآورند. مسئله ای که اخیرا یاتسنیوک بیان داشت: باید دیواری در مرز روسیه بنا نمود.

آن چنان که مثال "جبهه مردمی" یاتسنیوک نشان می دهد، اغلب گذر نمودن از مروجین دموکراسی ناسیونالیستی، از سرسپردگان امپریالیسم و از عروسک های دست الیگارش ها به دستجات فاشیستی آسان است. این ها در جنک داخلی توانستند مسلح شوند و امروز بخش قابل ملاحظه ای از دستگاه سرکوب را تشکیل می دهند. این آشکار است که آتش بس برای فراکسیونی که اوکراین را زائده ای از امپریالیسم غرب می داند، همگی ناسیونالیست های مهاجمی هستند و البته خواهان بازگرداندن شرکت های شرق اوکراین به "مالکین قانونی "اش –یعنی کسانی مانند آخمتوف- هستند، تنها فرصتی است برای جمع آوری نیروهایش نه فقط برای تهاجم بعدی به شرق کشور بلکه برای حمله به طبقه کارگر. البته این امر نباید لزوما و در وهله اول اقدامی نظامی باشد اما در هر حال اجتناب ناپذیر است.

با این حال اردوی کی یف با تضادهایی دست به گریبان است که در دور بعد قابل بهره برداری خواهند بود. اولا تضادی بین پوروشنکو و اتحادیه اروپا/ آلمان از یک طرف و یاتسنیوک و ایالات متحده آمریکا از طرف دیگر در رابطه با موضع گیری نسبت به روسیه وجود دارد. آلمان و همین طور کشورهای اتحادیه اروپا منافعی دارند که آن ها را به سمت سازش با روسیه سوق می دهد. از طرف دیگر ایالات متحده آمریکا مایل است بین دو رقیب امپریالیست اش مناقشه ای دائمی برقرار باشد که منابع دیپلماتیک و نظامی هردو طرف را فلج کند. آمریکا و متحدینش تلاش می کنند که با ادغام اوکراین در ناتو (مانورهای مشترک) و تسلیح ارتش اوکراین این کشور را به خط مقدم جبهه در مقابل روسیه تبدیل کنند.

با این حال فقدان ذخایر کی یف، سقوط اقتصادی کشور، به علاوه ورشکستگی محتمل آن که تنها با کمک کشورهای امپریالیستی قابل جلوگیری است و همچنین خستگی بخشی از جمعیت اوکراین از جنگ محدودیت هایی را اعمال می کند. پوروشنکو تلاش می کند که از این زمینه ها در انتخابات پارلمانی استفاده کند تا به سلطه اش قبایی دموکراتیک بپوشاند و مناسبات قدرت را به نفع خودش تداوم بخشد. البته صحبت از یک انتخابات دموکراتیک واقعی در میان نیست. اولا شرق اوکراین کنار گذاشته شده است.....به علاوه شرکت در مبارزه ی انتخاباتیِ احزابی که مخالف رژیم کی یف هستند ممکن نیست. حزب کمونیست هنوز ممنوع نیست، اما در موقعیت نیمه قانونی بسر می برد. تجمعات آن ها توسط فاشیست ها به هم زده می شود، شرکت کنندگان کتک می خورند و در مواردی به قتل می رسند. رفقای جناح چپ حزب کمونیست و سازمان های سوسیالیستی همچون بوروتبا تحت تعقیب قرار دارند، دستگیر و به تروریسم متهم می شوند.

شرق

همه این ها ظرفیت ارتجاعی دموکراسی کی یف را که اتحادی از الیگارش ها، ناسیونالیست ها و فاشیست هاست نشان می دهد. این ها صرفنظر از اختلافات درونی شان، در برابر طبقه کارگر و در مقابل زحمتکشان یک بلوک را تشکیل می دهند.

نباید فراموش کرد که این رژیم جنگ علیه شرق اوکراین و علیه دونتسک و لوگانسک را برانگیخت. تنها گناهی که شورشیان شرق مرتکب شدند این بود که از خودشان در مقابل رژیم کودتا دفاع کردند. تا از جنایت های فاشیستی ای همچون ادسا و سرکوب ملی جمعیت روس زبان جلوگیری کنند و مانع فلاکت طبقه کارگر در شرق اوکراین و انهدام صنایع در پی رقابت اتحادیه اروپا گردند.

با تمام این احوالات موضع رژیم کی یف، امپریالیسم غربی و همچنین برخی از جریانات چپ این است که دولت به دلیل خطر تهاجم روسیه لشکرکشی را متوقف کرد و مجبور به امضای آتش بس شد. بدون شک از تابستان 2014 حمایت بیشتری از سوی روسیه صورت گرفت. اما واحدهای نظامی لوگانسک و دونتسک در مجموع حدود 35 تا 40 هزار نفر بودند و بیشترین تعدادی که از سوی مطبوعات غربی در مورد مبارزین و سربازان روسی ادعا شده از 5000 نفر تجاوز نکرده است. بنابر این صحبت از تجاوز روسیه بی معناست. جمهوری خلق برخلاف رژیم کی یف از حمایت های توده هایی برخوردار است. آن ها صرف نظر از پرسپکتیوهای متفاوت و مبهمشان خواسته توده ها برای مقاومت در برابر فرامین حکومت را بازتاب می دادند. این مسئله خود را در مصاحبه های خبرگزاری ها (ازجمله ZDF و ARD آلمان) در شرق اوکراین بدین گونه آشکار می کند که آن ها برای گزارشات خود از شرق اوکراین به ندرت کسی را می یابند که از دولت اوکراین دفاع کند. البته این امر نباید تعجبی را برانگیزد. زیرا نیروهای به اصطلاح "آزادگر" حکومت تمام مناطق مسکونی و تاسیسات تولیدی و معادن را بمباران کرده اند. باندهای جنایتکار فاشیستی را مسلح نموده اند و اهالی شرق اوکراین را "مادون انسان" نامیده اند. این مسئله نباید باعث اعجاب شود به این دلیل که تقریبا یک میلیون تن از ساکنان دونتسک و لوگانسک (یعنی تقریبا یک ششم جمعیت آنجا) نه به قلمرو "آزادکنندگان" دروغین، بلکه به سوی "امپراطوری پلیدی ها" یعنی به روسیه گریخته اند. جای تعجب نیست چون رژیم اوکراین تازه زمانی به فکر تهیه کاروان "کمک رسانی"! به شرق اوکراین افتاد که پیش از آن روسیه صده کامیون- حتی اگر همراه تبلیغات- به لوگانسک فرستاد.

این بدیهی است که روسیه منافع اقتصادی، سیاسی، ژئواستراتژیک و امپریالیستی اش را دنبال می کند. بدون شک رژیم پوتین تلاش می کند که جمهوری خلق را در جهت منافعش به کار گیرد و به ابزاری در دست خود تبدیل کند. با این وجود این مسئله اولا از حقانیت مبارزه مردم شرق اوکراین علیه رژیم نمی کاهد. ثانیا روند واقعی توسعه سیاسی امور هم نشان می دهد که منافع روسیه و علائق جمهوری خلق –حتی بدون در نظر گرفتن مسئله توده ها- به هیچ وجه بر هم منطبق نیست.

رژیم روسیه برخلاف همه سناریوهای هولناک غربی و اکرایینی قصد الحاق دونتسک و لوگانسک به روسیه را ندارد. این خودداری فقط به دلیل منافع و رابطه اقتصادی روسیه با اتحادیه اروپا نیست. در صورت چنین کاری روسیه یا باید مبالغ هنگفتی را برای بازسازی مجدد این منطقه پرداخت کند و یا ناآرامی های وسیع یک منطقه ی به لحاظ پرولتری قوی را که در جریان مبارزه آبدیده ومسلح شده به جان بخرد. و در نهایت روسیه مایل نیست که دونتسک و لوگانسک به سمبل های مصادره اموال و خلع ید از الیگارش ها تبدیل شوند.

نمودار قدرت

در دونتسک و لوگانسک هم مناقشه ی سیاسی بنیادینی در میان "جدایی طلبان" وجود دارد. اولا مسئله آتش بس مورد منازعه است ودر میان عده ای به عنوان تسلیم ارزیابی می شود. اما تعیین کننده ترین جدال بر سر مقاصد استراتژیک جمهوری خلق است.

از یک طرف نیروهای ناسیونالیست- روس که در جریان جنگ داخلی تقویت شده اند وجود دارند که خواهان جدایی از اوکراینند. هدف آنان ایجاد نوارسیا (روسیه جدید) است. گزینه پیوستن به روسیه نیز برای آنان مطرح است اما نه الزاما. در هر حال موضوع بر سر شراکت نزدیک با روسیه است و بدیهی است که مورد نظر آنان یک روسیه جدید کاپیتالیستی است. یک کشور مشترک المنافع. آنها برخلاف پوتین (و البته الیگارش های اوکراین) نمی خواهند کارخانجات و املاک مصادره شده را بازپس دهند.

در مقابل این دسته، کمونیست ها قرار دارند. این تسمیه در برگیرنده ی این موارد است: حزب کمونیست KP در دونتسک و لوگانسک که عملا از حزب کمونیست اوکراین منشعب شده است، فعالین رادیکال و سوسیالیست و گروه های کمونیست و همچنین مبارزینی که در جریان جنگ داخلی به دنیای سیاست پاگذاشته اند و در حال تدارک یک حزب مشترک (حزب کمونیست دنباس) هستند. آن ها این درک را نمایندگی می کنند که مبارزه در لوگانسک و دونتسک فقط نقطه شروعی است برای مبارزه جهت سرنگونی رژیم کی یف در تمام کشور. آن ها یک جامعه عادلانه برای تمام اوکراین می خواهند. حفظ تمامیت اوکراین بدون الیگارش ها و بدون بوروکراسی فاسد. برنامه آن ها مخلوطی از پوپولیسم و رفرمیسم چپ است. اما این مطمئنا برداشتی است برای آن که از قیام در شرق اوکراین تخته پرشی برای تغییرات اجتماعی بنیادی بسازد. رادیکال ترین ها همچون بوروتبا از یک انقلاب سوسیالیستی سخن می گویند.

همه چیز در شرق اوکراین اثبات کننده این امر است که فقط عروسک های خیمه شب بازی نیستند که در آن جا حضور داشته و یا دارند. بلکه یک پایه واقعی مبارزه و یک فرایند افتراق وجود دارد که در جریان جنگ داخلی جلو آمده است. همچون طرف کی یف، در این منطقه هم تجدید آرایش از نیروها در جهت آمادگی برای مبارزه ی غیر قابل اجتناب بعدی صورت می پذیرد. انتخابات در دونتسک و لوگانسک که احتمالا در نوامبر برگزار می شود اولین آزمون مناسبات قدرت خواهد بود. مبارزه علیه رژیم کی یف، مبارزه برای یک اوکراین سوسیالیستی مستقل با آتش بس به پایان نرسیده است. این مبارزه به سطح جدیدی وارد می شود. سطحی که در آن مسئله مالکیت و قدر به گونه ای شفاف تر برای کل این کشور پدیدار خواهد شد.

Martin Suchanek | Arbeitermacht

منبع:

http://politik-im-spiegel.de/ukraine-was-kommt-nach-dem-waffenstillstand/

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر