ما به جنگ نرفتیم، جنگ به سراغ ما آمد! – مصاحبه با "آرتم" عضو میلیشیای ارتش خلقی دنباس

نوشتۀ: ویکتور شاپینوف
Write a comment

بسیاری از مبارزان میلیشیا در جمهوری خلق دنباس هستند که خودشان را کمونیست و انترناسیونالیست تلقی می کنند. من همچنین میخواهم نقش "جبهه کارگران لوگانسک"... را مورد اشاره قرار دهم که ...همچنین آنارکو کمونیستهائی هم هستند که از این که برادرانشان در کی یف با نئو نازی ها ساخته بودند و با شور و هیجان به کمک آنها شتافتند تا رفقای ما را به قتل برسانند، برآشفته شده بودند. بسیاری از اینها در هیچ سازمانی نیستند، بلکه به سادگی خودشان را در مقام کمونیستها و انترناسیونالیستها می دانند. در اینجا ملغمه ای است که هیچ کس فکر نمی کند به کدام سازمان تعلق دارد. کمونیست، همین و بس. 

 

مصاحبه گر: ویکتور شاپینوف

ترجمه: تحریریۀ امید

توضیح سایت – مصاحبه ای که در دست دارید در ماه آگوست، و پیش از تحولات مربوط به ضد حملۀ میلیشیای جمهوریهای خلقی دنباس و سپس آتش بس ماه سپتامبر صورت گرفته است. مصاحبه گوشه هائی از مقاومت کمونیستی در دنباس را به نمایش می گذارد که تبلیغات کر کنندۀ بورژوازی ترانس آتلانتیک و مزدوران ژورنالیست آن با تمام قوا به انکار آن پرداخته و وقایع دنباس را جنگی بین روسیه و اوکراین معرفی می کنند. تبلیغاتی که چپ نیز به تبعیت از رسانه های پر نفوذ و آنچه نام "افکار عمومی" بر آن گذاشته می شود، وسیعا درگیر آن است و به این ترتیب از پشت بر جنبش مقاومت دنباس خنجر وارد می کند. درج هر مطلبی البته به معنای تأئید همۀ موارد مندرج در آن نیست. اما چنین یادآوری ای ادای حق در برابر مطلب حاضر نیست. برعکس، مصاحبه تأکیدی است مجدد بر ضرورت حمایت فعال از جنبش مقاومت دنباس و این که همۀ عناصر لازم برای تکوین یک جنبش کمونیستی نیرومند در دنباس امروز موجودند.

تحریریۀ امید

 ******************************************

مرد میلیشیائی است که "آرتم" صدایش می کنند – رفیق قدیمی ام در سازمان "بوروتبا". قبل از جنگ مشغول سازمان دادن کارگران جوان دنباس در مبارزه علیه فاشیسم و سرمایه داری بود و یک هسته محلی سازمان را تشکیل داد. زمانی که جنگ شروع شد او نتوانست کنار بماند و به میلیشیا پیوست. حالا "آرتم" زخمی شده و برایم این امکان دست داد تا در بیمارستان با او صحبت کنم.

 

-          رفیق، به من بگو چگونه به میلیشیا پیوستی؟

 -   زمانی که وقایع میدان تازه شروع شد، من این احساس را کردم که این بار مخالفان به طرف وقایع خطرناکی قدم خواهند گذاشت. در مقایسه با انقلاب "نارنجی" در سال 2004، در 2014  ساز مانهای حی و حاضر زیادی از جوانان ناسیونالیست، آماده، با حمایت مالی قوی در صحنه حضور داشتند. گروه های افراطی زیاد، و پخته تر شده بودند. بنا بر این احساس شد که این بار آنها از آخرین مرحله هم می گذارند و جنگ داخلی در حال تکوین است. قبلآ نیز شکاف در جامعه وجود داشت، اما به آن بعنوان یک جنگ داخلی اخلاقی نگاه می کردند، اما حالا ناسیونالیست ها این فرصت را پیدا می کردند که به ضرب جرح و کشتن مخالفان بپردازند، آن هم با حمایت دولت. موقعی که من مرگ غیرنظامیان بی گناه را دیدم، مخصوصأ حمایت آشکار یک چند تایی از میهن پرستان محلی "هوادار اوکراین" از آن، من را به این نتیجه رساند که زمان، ما را انتخاب کرده است. تنها راه حل برای مقابله با این وضع بسته به تصمیم ما دارد. در این موقعیت، من فقط راه افتادم و شروع به کمک میلیشیا کردم.

-          در کدام واحد میلیشیا می جنگی؟

-          ارتش متحده جنوب شرقی.

-          چه نوع عملیات جنگی انجام میشد؟

-          اجازه بده فعلآ جزو اسرار نظامی باقی بماند.

-          آیا تغییر زندگی از یک فعال چپ صلح جو به یک جنگنده دشوار بود؟

-          مشکل بود که آگاه شد به این که  چه چیزی در حال اتفاق افتادن است و سیستمی برای توضیح ( تآکید می کنم برای من) جوهر این جنگ درست کرد. بعدأ خیلی ساده شد زمانی که – درست در لوگانسک – من کمونیستهائی را ملاقات کردم، که تبعیات از تصمیمات حزب کمونیست اوکراین را رد کرده و شجاعانه وارد راه مبارزه شدند. ومن روح دنباس را در بین سر بازانی که همیشه جذب مبارزه علیه ثروت مندان و جذب سوسیالسیم میشدند را احساس کردم. در جمهوری خلق لوگانسک این خیلی مشهود است. آن زندگی صلح آمیز هم در حقیقت زندگی چندان آرامی نبود. تهدید ناسیونالیسم حاضر بود، که در خیابان های دونتسک و لوگانسک رژه می رفتند (در هیأت هولیگانهای افراطی فوتبال). ویک فکر ناراحت کننده ای وجود داشت که چگونه می توان چشم مردم را به سایه تهدید استقرار یک رژیم ناسیونالیسم باز نگه داشت. جنگ همان موقع شروع شده بود یا بهتربگویم مقدمه جنگ. من شدیدا دلم می خواست که به زندگی آرام برگردم تا یک کشور تازه و جوانی را با دستهای خودم درست کنم.

-          چطور زخمی شدی؟

-          موقع گلوله باران توپخانه در شهر قهرمان لوگانسک. در حقیقت میلیشیا نه فقط در خط مقدم جبهه می جنگد، بلکه وظیفه محافظت از مردم عادی تا حد ممکن در زمان گلوله باران، حتی به قیمت جان خودشان را بعهده دارد. بیشتر مردم اکنون به این حملات عادت کرده اند، اما هنوز مقداری سر درگمی و بهم ریختگی وجود دارد.  ما فکر نمی کردیم که گلوله باران تنبیهی مناطق مسکونی اتفاقی و بدون هدف است، اما حالا شکی نیست. بنا بر این حالا مردم  لوگانسک از دیسیپلین بالاتری برخوردارند.

-          چشم اندازهای آینده عملیات نظامی را در دنباس چگونه می بینی؟

-          اگر شما از همان ابتدا به ترتیب زمانی وقایع در اپوزیسیون نگاه کنی، خواهید دید که چگونه میلیشیا رشد کرد و قوی شد. اما بهر صورت نیروها برابر نبودند تا حالا. اما ما حالا یک متحد دیگری پیداکرده ایم، که برای دشمن کم اهمیت تر و کمتر خطر ناک نبوده است. بلشویک های واقعی اهمیت آنرا می فهمند. این متحد – تبلیغات سربازان اوکراینی مخالف جنگ است. طریقی که بلشیویکها 100 سال پیش بر علیه جنگ امپریالیستی مبارزه کردند. اگربیشتر و بیشتر، اوکراینی هایی که برای منافع سرمایه داران غربی و اوکراینی می جنگند، شروع به مخالفت با جنگیدن و اقدام به سازمان دادن کمیته های سربازان مخالف جنگ کنند مسئله خاتمه پیدا خواهد کرد. این روند وجود دارد و هم اکنون قابل مشاهده است. دو امکان وجود دارد. یا ارتش اوکراین دنباس را باخاک یکسان خواهد کرد و آنرا با خون پر خواهد کرد، و یا یک تغییر رادیکالی اتفاق خواهد افتاد و ما نیروی تجاوز گر را از جمهوری نوپا، بیرون خواهیم انداخت. شما خواهید دید، آرامش در دنباس در زیر قدرت خونتای نظامی دیگر امکان پذیر نیست. برای اینکه در شرایط شکست میلیشیا، یک دوره ای از عکس المل، کشتار و ترور، بر علیه مردم شروع خواهد شد. و "مزدوران" محلی هم کاملا در این ماجرا مفید واقع خواهند شد. آیا می توانی تصور کنی که بعد از یک جنگ همه جانبه کشور واحدی به نام یوگسلاوی کماکان وجود می داشت؟ این غیر ممکن است. کافی است [وقایع اینجا] را با وقایع یوگسلاوی مقایسه کنید. ما هیچ نفرتی نسبت به هیچ ملیت ویژه ای نداشتیم، آنطور که در صربها و کرواتها نسبت به بوسنیائی ها و در آنها نسبت به صربها وجود داشت. اگر "مجازات کنندگان" [منظور نیروهای نظامی و شبه نظامی دولت اوکراین است که عملیات خود بر علیه دنباس را تحت عنوان "مجازات تروریستها" آغار کرده است – توضیح مترجم] دنباس را تحت کنترل خود درآورند، باید تمام وقت واحدهای نظامی در اینجا مستقر کنند و شبها با تفنگ بخوابند. چرا که این یک جنگ بین روسها و اوکرائینی ها نیست، این یک جنگ داخلی است که در آن "خونتائی" ها با آنتی فاشیستها در حال جنگند.

-          ارتش اوکراین به اندازه اول جنگ ضعیف نیست. از داخل آنرا چگونه می بینی- آیا میلیشیا از پس آن بر می آید؟ آیا جمهوریهای خلقی می توانند مقاومت کنند؟

-          میلیشیا میتواند از عهده آن برآید، برای این که میلیشیا حالا تنها مبارزان نیستند، بلکه بقیه ملت هم هست. ناخود آگاه تقریبأ همه خود را برای جنگ سازمان داده اند. هر چیز کوچکی می تواند کمک با ارزشی باشد، هر چیز جزئی – این ابتدائی ترین مبارزه مردم است. بدون حمایت عمومی هیچ چیز اتفاق نمی افتاد. مردم دیگر خواهان زندگی قبلی نیستند. مردم واقعأ خواستار صلح و راحتی هستند، اما آنها به این نتیجه رسیده اند که با وجود دولت اوکراین چیزی جز فقر و ترور وجود نخواهد داشت.

-          آیا برای شما امکان شروع یک تهاجم هست؟

-          ضد حمله خواهد بود، اما نه به آن زودی که همه انتظار دارند. ما هم خواهان ان هستیم. تاکتیک تدافعی خیلی ها را عصبانی می کند. اما زمان بیشتری احتیاج هست.

-          تو از فعالان ضد میدان، در یک سازمان چپ یعنی "بوروتبا"  بودی که عملا توسط مقامات اوکرائینی غیر قانونی اعلام شده است. حالا شهر شما، شهری که تو و خانواده ات در آن زندگی می کردید توسط نیروهای خونتای کی یف اشغال شده است. آیا خطری برای فامیل و دوستان تو وجود دارد؟ آیا آنها آنجا مانده اند یا آنجا را ترک کرده اند؟

-          البته من خانواده ام را قبلا از آنجا بیرون آوردم. اما عموی من آنجاست و به مبارزه در محل یاری می رساند. بعضی از رفقا هم بیرون آمده اند، اما بسیاری باقی مانده اند.

-          در رسانه ها گزارشات زیادی هست مبنی بر این که محلی ها در دنباس از پیوستن به میلیشیا خودداری می کنند و از آن حمایت نمی کنند. از قرار بیشتر اعضای میلیشیا موجودات فضائی جنگجوئی از روسیه، چچن، اوستی و غیره هستند. تو چه فکر می کنی؟ آیا توجیهی برای این اخبار وجود دارد؟

-          در این موضوع دلم میخواهد پاسخ دقیق تری بدهم. اول این که ساکنان مختلفی در دنباس زندگی می کنند. این یک جنگ داخلی است. اکثریت بزرگی البته به هر شکلی که می توانند کمک می کنند و یا به شکل منفعلی فقط از ما حمایت می کنند. به عنوان یک مثال فقط به عکس العمل مردم هنگام ورود ستونهای نظامی جمهوری خلق لوگانسک به یک شهر معین نگاه کنید. مردم دستهایشان را برای مبارزان تکان می دهند و با شعارهای تشکر آمیز از آنان استقبال می کنند و غیره. مادربزرگهای زیادی برای میلیشیای در حال عبور دعا می کنند. به طور عمومی، ما وحدت با مردم را حس می کنیم. ما همه برای همدیگر هستیم. اما "درصد" ناچیزی از آنهائی هم هستند که منتظر فرصتی هستند تا همسایه اشان را تحویل پلیس مخفی اوکراین بدهند، همچنان که در ماریوپل این کار را می کنند. "درصدی" هم وجود دارد که اصلا کاری به این کارها ندارند تا جائی که کسی راه را برای "عملیات ضد ترور" در دهشان باز کند. روحیه عمومی مردم دنباس در حال رادیکالیزه شدن است. مردم به طور روزافزونی به دنبال مجازات خبرچین ها هستند. و البته میلیشیا هم تلاش می کند که از لینچ کردن اینها جلوگیری کند.

دربارۀ "بین المللی ها" در در میلیشیا. بله در میلیشیا مردم مختلفی هستند که میجنگند، اوستی ها، چچن ها، روسها و اوکرائینی ها. ما همه انترناسیونالیست هستیم و به آن هم خیلی افتخار میکنیم. چرا که اگر خدای ناکرده کسی از میان برادرها مشکلی در خانه اش داشته باشد، به طور مثال همان روسها، اوکرائینی ها، صربها و اوستی ها می آیند تا کمک کنند. این جوهر انترناسیونالیسم است. ستون فقرات میلیشیا جوانان و مردان محلی اند. اینها به طور مداوم می آیند و همه اشان هم پذیرفته نمی شوند. حتی بعضی از پدربزرگها، کهنه سربازان جنگ جهانی دوم، هم می خواهند بپیوندند. بعضی هاشان هم واقعا پیوستند. ما در دنباس همواره مردمی صلحجو بودیم. در جریان این جنگ خیلی ها به جنگجویانی بدل شدند که می دانند از خاک خود و از ایده های شان باید دفاع کنند. به همین دلیل هم شکست دادن دنباس غیر ممکن است.، حتی اگر شهرها اشغال شوند. مبارزه تا زمانی که دنباس به استقلال دست نیافته است متوقف نخواهد شد.

بله. در اینجا انترناسیونالیستها هستند و نه مزدوران. آنها هم اینجا در خانه خودشان هستند. حتما می پرسی که این چطور امکان دارد؟ خیلی ساده. دنباس مهد ملیتهای مختلف است. در اینجا ملیتهای مختلفی زندگی می کنند. همانطور که صربها به طور تاریخی در مناطق مختلفی سکنی گزیدند. هر کسی که با نیت صلح آمیز به اینجا بیاید، اینجا خانه خود را خواهد یافت. بعد از آن، او هیچگاه نخواهد توانست دنباس را فراموش کند. ما همه مردم دنباس هستیم. همانطور که ما بعضی وقتها می گوئیم: ما همه مردمی متفاوت هستیم. ما هم سرخیم (می خندد).

-          چه چیزی مانع از پیوستن وسیع مردم دنباس به میلیشیا برای دفاع از سرزمینشان می شود؟

-          از نظر من علت آن در فقدان خط روشن ایدئولوژیکی است که مردم بفهمند. ترس از دست دادن یک لیوان آبجوی بعد از ظهرها و ترس کشته شدن زیر آتش کاتیوشاهای گراد هم هست. اما اگر ایدۀ روشنی باشد، آنطور که مثلا نزد بلشویکها بود، اوضاع متفاوت خواهد بود. خوب، مردم عادت کرده اند از انتخابات به انتخابات زندگی کنند و هر بار بین یک الیگارش از شرق یا از غرب [اوکراین] یک نفر را انتخاب کنند. هیچ کس انتظار جنگ را نداشت و هیچ سازمانی از قبیل کمیته های نبرد در دهکده ها برای چنین چرخشی در اوضاع وجود نداشت. ما نه در آغاز قرن بیستم، بلکه در آغاز قرن بیست و یک زندگی میکنیم. به همین دلیل ما باید به چالشهای زمان ما متفاوت برخورد کنیم. پیدا کردن این پاسخ مهم است، لازم است که پاسخهای درست را یافت. فراخوان اخیر "کمونیستهای آزاد volunteer-communists" به بسیاری از این سؤالات پاسخ میدهد و من فکر میکنم که نظر اکثریت جنگجویان میلیشیا را بازتاب می دهد. بله، در آغاز کار ما در حال مبارزه با "اوکرائینی گری Ukrainianity" و نئو نازیسم بودیم. منظورم از "اوکرائینی گری" جنون آمیز نوعی ایدئولوژی توده ای با عقدۀ حقارت است که توسط خیمه شب بازان هدایت می شود و نه توسط مردم عادی اوکراین – برادران ما. بسیاری از اوکرائینی ها بر علیه خونتا هستند اما می ترسند و از خود سازماندهی هم برخوردار نیستند. حوادث ادسا در روز 2 مه که رفقای من هم در آن به قتل رسیدند، به خونتا "کمک کرد" تا برای دوره ای اعتراضات خارج از دنباس را خفه کند. و بالاخره این که با حرفهای یک "کمونیست آزاد" می خواهم جواب این سؤال را بدهم: "اگر ما پرچم سرخ را بلند کنیم، برندۀ این جنگ خواهیم بود". و می خواهم اضافه کنم که ما به برادران اوکرائینی خود برای خلاص شدن از شر این جانوران فاشیست یاری خواهیم رساند و به آنها شانس ساختن اوکرائینی بدون فاشیسم را خواهیم داد. با این احساس که ما می توانیم بر علیه ماشین جنگی مبارزه کنیم، اکنون ما می مفهمیم که نه تنها بر علیه چه چیزی مبارزه می کنیم، بلکه حتی برای چه چیزی. این کلیدی است که ذهن بسیاری از هم میهنان ما را باز می کند که برای مبارزه به پا خواهند خاست. من اطمینان دارم.

-          آیندۀ اوکراین و دنباس را در صورت پیروزی چگونه می بینی؟

-          من معتقدم که اوکراین باید بدون دنباس به سوسیالیسم برسد. ما میتوانیم متحدین نیرومندی باشیم. اما اوکرائینی ها به شرطی قادر به ریشه کن کردن باندریسم [اشاره با استپان باندرا رهبر نازیهای اوکراین در جریان جنگ دوم جهانی و مزدور نازیهای آلمان – مترجم] و پیدا کردن راه سوسیالیسم خواهند بود که دیگر از دنباس به عنوان یک "هیولای شوروی" که "تمام کشور را اشغال کرده است". هیستری باندرا همواره با تحریک نفرت بین شرق و غرب داغ شده است. بدون دنباس باندریستها به سرعت خودشان را خواهند خورد. زیرا که آنها هیچ کاری نمی توانند برای "شکوفائی ملت" انجام دهند و نمی توانند هم کسانی را به عنوان "بیرونی ها" به عنوان مسبب معرفی کنند. آنگاه در غرب اوکراین هم امکان رشد Livy ruh (جنبش چپ) خواهد بود و باندریسم خواهد مرد. حق تعیین سرنوشت، این حق عمومی مردم است، درست مثل حق انتخاب شهری برای زندگی توسط کسی است.

-          بسیاری می گویند که جمهوری های خلقی دونتسک و لوگانسک یک "پروژۀ سفید" [اشاره به روسهای سفید ضد انقلابی دوران انقلاب اکتبر – مترجم] تحت هدایت سلطنت طلبان، ناسیونالیستهای روس و گروههای مشابه هستند. تو به عنوان کمونیست و انترناسیونالیست از این جمهوریهای خلقی دفاع می کنی. فکر میکنی چه دلیلی هست که چپ از نواروسیا دفاع کند؟ موضع چپ در رهبری جمهوری تا چپ حد قوی است؟ آیا میلیشیا های چپ زیادی در میان سربازان عادی و فرماندهان وجود دارد؟

-          این سؤال احتمالا اهمیت مرکزی دارد. اول کار آدمها می رفتند که از خانه ها و خانواده هایشان دفاع کنند. بدون این که به طور جدی به ایدئولوژی فکر کنند. حتی بیشتر از آن. این عملا امکان پذیر نبود که مردم را به مبارزه برای قدرت شوراها ترغیب نمود. گرچه حتی پیش خودشان تقریبا همه به درجه ای سوسیالیست هم بودند. منظورم یک نوع حس "آرمانی" است که مردم عادی دنباس وارد زندگی می کنند. حتی در سطح مکالمات روزمره "دور میزی on the bench".

بسیاری از مبارزان میلیشیا در جمهوری خلق دنباس هستند که خودشان را کمونیست و انترناسیونالیست تلقی می کنند. من همچنین میخواهم نقش "جبهه کارگران لوگانسک" (که سابقا کمیته محلی حزب کمونیست بود) را مورد اشاره قرار دهم که که اعضای آن تبعیت از "رهبری رسمی حزب" را رد کردند و علنا به نفع جمهوری موضعگیری نمودند. به همین دلیل هم اسمشان را عوض کردند. همچنین آنارکو کمونیستهائی هم هستند که از این که برادرانشان در کی یف با نئو نازی ها ساخته بودند و با شور و هیجان به کمک آنها شتافتند تا رفقای ما را به قتل برسانند، برآشفته شده بودند. بسیاری از اینها در هیچ سازمانی نیستند، بلکه به سادگی خودشان را در مقام کمونیستها و انترناسیونالیستها می دانند. در اینجا ملغمه ای است که هیچ کس فکر نمی کند به کدام سازمان تعلق دارد. کمونیست، همین و بس. ناسیونالیسمی در جمهوری خلق لوگانسک وجود ندارد، اصلا. قزاقهای دن هم با کمونیستها به بهترین وجهی همکاری دارند. اکثر قزاقهائی که من دیده ام بیشتر شبیه قزاقهایی هستند که برای جمهوری شورائی دن می جنگیدند. فقط این است که آنها پرچم سه رنگ روسیه را به خاطر می آورند که برایشان با "آنتی فاشیسم Antifa" تداعی می شود (لبخند می زند). این اپیزود توضیح دهندۀ چیزهای زیادی درباره این آدمهاست. مردم بر علیه ناسیونالیسم اوکرائینی به پا خاستند و نیازمند متحدانی بر علیه رادیکالهای مسلح هستند. روسیه همواره "مادری" بوده است، لااقل اینجا. به همین علت هم پرچمهای روسیه را بلند کردند. اما نشان آنتی فاشیستی از سوی دیگر نشان دهنده جوهر درونی مردم دنباس است. نه شکلی از ناسیونالیسم، بلکه انترناسیونالیسم و آنتی فاشیسم.

دربارۀ فرماندهان. من نمی گویم که از میان آنها کسی آشکارا اعلام کرده است که "من یک کمونیستم". اما این چیزی دربارۀ اعتقادات انترناسیونالیستی و دیدگاههای ضد فاشیستی آنان نمی گوید. به طور مثال آلکساندر موزگووی، فرمانده گردان "شبح"، مکررا به طور آشکار از مبارزه بر علیه الیگارشها و برای منافع خلق سخن گفته است و حرفهایش را با عمل هم ثابت کرده است. هیچ "پروژۀ سفیدی" در دنباس درکار نیست، به این خاطر نیست که در دنباس جایش کاملا اشتباه خواهد بود.  تاریخا کارگران بر علیه سفیدها جنگیده اند و تماما از قدرت شورائی حمایت کرده اند. از نظر روحی هم همه اینجا "سرخ" هستند و نه "سفید". جنگ مردم را محکم می کند، حافظۀ تاریخی شان را بیدار می کند و منافع طبقاتی شان را.

به عنوان نتیجه می خواهم بگویم که نه سکتاریسم بلکه دیالک تیک است که به انترناسیونالیستها کمک می کندکه جوهر موقعیت کنونی را درک کنند و در ورای اشکال غریب محتوای واقعی را تشخیص دهند و انتخاب درست و هر چند دشوار را انجام دهند.

و می خواهم اضافه کنم: رفقا، هم میهنان عزیز، به یاد بیاورید که نیاکان شما برای پیروزی پرولتاریا بر این خاک خونشان ریخته شد. به خاطر داشته باشید که دنباس مدرن با تلاشهای باورنکردنی طبقۀ کارگر ساخته شد، پیروزی بر نازیسم. دنباس، بنای یادبود واقعی ساختمان سوسیالیسم. به خاطر داشته باشید که چه کسانی هستید. رنگ عوض نکنید، جا خالی نکنید. پیروز باد دنباس و همبستگی بین المللی مردم کارکن!

منبع

 

http://slavyangrad.org/2014/08/23/we-did-not-go-to-war-the-war-came-to-us/

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر