جعبۀ سیاه نظام

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

آنچه در روز یکشنبه در مجلس شورای اسلامی واقع شد، در یک دولت تکامل یافته و امروزی سرمایه داری قابل تصور نیست. در هیچ دولت پیشرفتۀ بورژوائی نمی توان با افشاء چنین بند و بستهایی به تحکیم موقعیت خویش پرداخت. برعکس، این خودِ افشاگر است که به عنوان نیروئی غیر قابل اعتماد از صحنۀ سیاست رسمی حذف خواهد شد. آنچه را که احمدی نژاد از برادران لاریجانی افشا کرد، در آمریکا روال جاری سیاست است.

 

 مرتضوی. یک نام. یک شخص. یک تاریخ. فردی که به کانون جدی ترین تنش در درون نظام جمهوری اسلامی بدل شده است. فردی که اکنون عصارۀ تضادهای آلترناتیو اسلامی دولت بورژوائی در ایران را در خود متمرکز کرده است. خانۀ مرکزی صفحۀ شطرنج پیچیدۀ صجنۀ سیاست ایران. کسی که بر این خانه مسلط است، از قدرت آتشی سهمگین برخوردار است. قدرت آتشی که به وی اجازه می دهد قویترین قلعه های طرف مقابل را درهم بکوبد و آرایش وی را نابود کند. و امروز این احمدی نژاد است که بر این خانه مسلط است. 

مرتضوی جعبۀ سیاه نظام است. جعبۀ سیاهی که همۀ مکالمات با برج مراقبت را در خود ضبط کرده است. او بیست سال قاضی نمونۀ نظام بود، بی آن که به الیت اشرافی آن تعلق داشته باشد. در مقام قاضی، او بر اسراری اشراف دارد که اشراف بر آنها رمز موفقیت نظام در تثبیت سلطۀ سیاهش بر کل جامعه بود و هست. او از قوه ای می آید که جوهر نظام حکومتی اسلامی و حتی بیش از ولایت فقیه شاخص اسلامیت آن است. قوه ای که نه تنها مستقیما تحت نظارت ولی فقیه است، بلکه اجتهاد فقهی شرط ریاست بر آن است. قوه ای که طبق تعریف باید بر تمام شئونات جامعه تسلط داشته باشد و داشت و دارد. قوه ای که تابع قانون نیست، فرای قانون است، اصلا خودِ قانون است. قوه ای که از ضابطین دادگستری تا نیروی انتظامی، از سپاه پاسداران تا نیروی پلیس فتا و  وزارت اطلاعات، همه و همه موظف به تنظیم خود با آنند. قدر قدرت ترین قوۀ نظام اسلامی.

به عنوان قاضی و به عنوان دادستان این قوه، مرتضوی بر اسرار مگوی بسیاری واقف است. هنگامی که احمدی نژاد  این قاضی منفور کهریزک را تحت حفاظت خویش قرار داد و مانع از آن شد که اشرافیت روحانی او را نیز مانند سعید امامی پس از به پایان رسیدن تاریخ مصرف راهی زباله دان کند، هنگامی که در تعجب همگانی مرتضوی را نخست به ریاست ستاد مبارزه با مواد مخدر و سپس به ریاست سازمان تأمین اجتماعی برگزید، و این اقدام را درست زمانی انجام داد که در تلاش بود با سیگنالهای روشنفکر پسند مشائی پایۀ طبقۀ متوسطی سبز را به خود جذب کند و چهرۀ منعطف، غیر متعصب و بازی از خود به نمایش بگذارد که مخالف بگیر و ببندهای نیروی انتظامی است و با سرکوب زنان بی حجاب مخالف است و با سانسور مطبوعات میانه ای ندارد و خلاصه این که با تصویر تا آن زمان ارائه داده شده از وی کاملا متفاوت است، می دانست چه می کند. او با وارد کردن مرتضوی بهای معینی در کاهش محبوبیت  خویش و تداعی شدن به عنوان حامی قاضی کهریزک و دادستان ضد آزادی مطبوعات را به جان خرید تا با این جعبۀ سیاه خود را بیمه کند. مرتضوی اکنون سلاح مخوفی در دست احمدی نژاد بود. سلاحی که تصاحب وی گرچه زیانهای معینی را برای احمدی نژاد به همراه داشت، اما قدرت تخریبی اش به اندازه ای بود که همۀ این زیانها را به عنوان عوارضی جانبی می شد پذیرفت. در نبرد پیش رو، در نبردی که خسارتهای سنگینی در انتظار طرفین بود، این زیانهای جانبی چیزی در حد عوارض جانبی دارویی باقی ما می ماند که حربه ای مؤثر در مبارزه بر علیه بیماری ای مرگ آور به حساب می آید.

روز یکشنبه و در مجلس، احمدی نژاد برای اولین بار این سلاح را به کار گرفت. عبدالرضا داوری، از نظریه پردازان جناح احمدی نژاد، به صراحت اعلام کرد که آقای احمدی نژاد تنها یک برگ از هزاران برگ را رو کرده است. مهم تر از آن خود مرتضوی پس از آزادی از حبس 24 ساعته اش -  اقدامی که دقایقی بعد از خروج قاضی القضات از محضر رهبر به وقوع پیوست – در توضیحاتی موجز اما نافذ عنوان کرد که «اینجانب خود را در همه حال سرباز ولایت می‌دانم و در طول خدمت خود در دستگاه قضا ثابت کرده‌ام که ذره‌ای از راه ولایت کوتاه نخواهم آمد و مطیع ولایت خواهم ماند». قضیه فقط به برادران لاریجانی محدود نمی ماند. قاضی ای که در همه حال سرباز ولایت بوده است و ذره ای از راه ولایت کوتاه نمی آید، به روشنی در حال اعلام این است که مجری سیاستهای نظام بوده است. اگر قرار است که اعمال وی محاکمه شوند، این رأس نظام است که باید بر صندلی اتهام بنشیند و نه او که مجری این سیاستها بوده است. و همین است که مرتضوی را تبدیل به سلاحی مخوف کرده است.

مسأله به کار گرفتن کنترل شدۀ این سلاح مخوف در عرصه هایی معین بر علیه رقبایی معین بود. کاری که احمدی نژاد در روز یکشنبه انجام داد. مرتضوی اکنون دیگر فقط دادستان ضد مطبوعات سالهای اصلاحات نبود، پیش و بسیار بیش از آن قاضی ضد فسادی معرفی شد با دستهایی پر از اسرار گردانندگان اصلی نظام. با شلیک گلولۀ روز یکشنبه، خاکریزهای خاندان لاریجانی به سختی آسیب دیده اند. نتیجۀ جدال کنونی در جمهوری اسلامی هر چه باشد، چنانچه این نظام پابرجا بماند، خاندان لاریجانی در آینده ای قابل پیش بینی نقشی فراتر از امروز نخواهند یافت. برعکس، با روز یکشنبه افول جایگاه این خاندان و قوم و خویشان و ابواب جمعی شان – که شاید نیم مجلس را هم در بر بگیرد - در نظام کلید خورد.

سؤال اصلی اما این نیست. این نیست که موقعیت خاندان لاریجانی در آینده چه خواهد بود و یا این نیست که آیا احمدی نژاد که با قربانی کردن وزیر کار خویش و پذیرش شکستی تاکتیکی خود را در موقعیت استراتژیک بسیار مناسبتری مستقر کرده است، از چنگال انتقام الیگارشی نظام مستقر جان سالم به در خواهد برد یا نه. پرسش اساسی این است که چرا نظام در مقابل چنین افشاگری هایی چنین آسیب پذیر است؟ و روشن است که تا زمانی که چنین است، هر کارگزار امروز امینِ این نظام، فردا می تواند به جعبۀ سیاه دیگری تبدیل شود. قطعا باید برای جعبۀ سیاه امروز، برای مرتضوی راه حلی پیدا کنند. هیچ بعید نیست که آقای مرتضوی تصادف کند و یا هنگام واجبی گذاشتن بر ریشش سهوا بخشی از واجبی را قورت دهد. اما چه تضمینی هست که جعبۀ سیاه دیگری پیدا نشود؟ مادام که بند و بستها و بده بستانهای سیاسی برای کسب منافع اقتصادی باید در پشت پرده بمانند، نظام آسیب پذیر باقی خواهد ماند. تفاوت امروز با زمانی که اختلاس میلیاردی محسن رفیقدوست در دوران رفسنجانی رو شد در این است که آن زمان نیروئی که بخواهد از این وقایع برای ایجاد تحولی در ساختار نظام بهره برداری کند در صحنه حاضر نبود. امروز اما در پرتو تحولات جهانی و منطقه ای، محدود کردن دستگاه دولت به مجموعۀ در هم تنیده ای از الیت اقتصادی و سیاسی دیگر امکانپذیر نیست. امروز باید چاره ای دیگر اندیشید، باید به طور ریشه ای مسأله را حل کرد و حل ریشه ای مسأله در حذف جعبه های سیاه نیست. حل ریشه ای مسأله در تغییر صورت مسأله است و پرسش اساسی دقیقا همین جاست. چرا نظام باید در مقابل چنین افشاگریهایی آسیب پذیر باقی بماند؟ برای حل این معضل است که باید چاره ای رادیکالتر اندیشید.

سه سال قبل سایت عصر ایران، وابسته به آقای منوچهر متکی و مرتبط به همان خاندان لاریجانی، دست به انتشار لیستی از میلیاردرهای ایران زد. همان زمان این مباحثه در گرفت که آیا انتشار این لیست به حسد و کینۀ اجتماعی دامن نمی زند؟ مدافعان انتشار لیست بر این بودند که اتفاقا پنهان کردن این واقعیت نادرست است. آنها استدلال کردند که نفس این نگرانی ناشی از آن است که افزایش ثروت در جامعه ای که پر از فقیر است هنوز پذیرفته شده نیست و آنها با انتشار آن لیست دقیقا در صدد تغییر همین تلقیات بودند. جامعه باید وجود سوپر میلیاردرها را به عنوان پدیده ای عادی و مشروع می پذیرفت. و چنین نیز شد. با این همه این هنوز تمام کار نبود. آن زمان استدلال بر این بود که این سوپر میلیاردرها با کار «شرافتمندانه» به این ثروت دست یافته اند. این تبصره آن زمان لازم به نظر می رسید. اما همین تبصره نشان می داد که نظام هنوز تا یک نظام تکامل یافته و امروزی سرمایه داری فاصله دارد. امروز مشخص می شود که آن تبصره می تواند وبال گردن تمام صاحبان سرمایه های کلان باشد که هیچکدامشان از بند و بستهای پشت پرده برکنار نبوده اند. از بنیادهای وقفی تا شرکتهای مدرن فنی و تکنیکی و خدماتی، از بنگاههای عظیم خصوصی تا شرکتهای غول پیکر دولتی و نیمه دولتی، از سران اصولگرایان تا رهبران اپوزیسیون بورژوائی – نگاه کنید به ماجرای دستگیری طهماسب مظاهری با چک هفتاد میلیون دلاری در دوسلدورف آلمان و ارتباط وی با شرکت کیسون و خاندان فرخ نگهدار – همه و همه از طریق همین روابط ویژه با مراکز قدرت در نظام توانسته اند به موقعیت امروز خویش دست یابند. امروز دیگر اعلام مشروعیت ثروت به شرط کار «شرافتمندانه» کافی نیست. این هنوز سرمایه داری شرمگین است. این شرم را باید ریخت و این راه حل رادیکال موضوع است. باید کاری کرد که افشای روابط پشت پرده به خود افشاگر زیان وارد کند. قباحت روابط پشت پرده را باید به فضیلت و شایستگی تبدیل کرد. مشروعیت تمرکز ثروت را باید بر خود واقعیت تمرکز ثروت بنا کرد و نه بر رعایت موازین اخلاقی در جریان کسب آن. برعکس، به زیر سؤال بردن این مشروعیت را باید غیر اخلاقی معرفی کرد. کاری که از همان جلسۀ مجلس توسط رئیس مجلس آغاز شد و از حمایت وسیع نظام مستقر و اپوزیسیون خانگی آن نیز برخوردار است. کافی است نگاهی به مطبوعات اصولگرا و اصلاح طلب و رسانه های سبز و بی بی سی و رسانه های مشابه انداخته شود که تماما و بدون استثنا حرکت در این جهت را آغاز کرده اند. لاریجانی آنچه را که برادرش انجام داده بود «اشتباه» وی خواند و علی مطهری هم آن را ناچیز قلمداد کرده و اعلام کرد « معلوم شد که مهم‌ترین ادعاهای آقای رئیس جمهور در همین حد است که در مجلس پخش شد و البته این نشانه سلامت نظام ما است چون مشخص شد که تخلفات یکی از نزدیکان سران نظام ما در همین حد است که یک گفت‌وگو با آقای مرتضوی داشته است» و این هم که چیزی نیست. برعکس، این زیر پا رفتن «اخلاق» است که مذموم است. «اخلاق» تم اصلی تمام این رسانه ها در انعکاس جدال روز یکشنبه است و متهم اصلی هم کسی است که «بی اخلاقی» کرده است، «حقیر» است، «لات بازی» در می آورد و اسرار مگو را بیان کرده است. یک روزنامه نویس اصلاح طلب در روز آنلاین به فشرده ترین و گویا ترین وجهی به بیان موضوع پرداخته است: «محکوم کردن همه ی افشاگری های احمدی نژاد، چه حالا و چه در آینده و همزمان، خواستن و خواستنِ انتخاباتی بی دخالتِ رهبری و جنتی، چاره ساز است.  ایران به افشاگری نیاز ندارد، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است، ایران تشنه ی انتخابات آزاد است». علی لاریجانی نیز در برابر «قانون گریزی» احمدی نژاد نبود که برآشفته شد، در برابر «بی اخلاقی» اش برآشفت. این «بی اخلاقی» نیز چیزی نیست جز بی اعتنائی به قواعد بازی در سرمایه داری. و دولت سرمایه داری در ایران حقیقتا نیز از این نارسائی رنج می برد.

آنچه در روز یکشنبه در مجلس شورای اسلامی واقع شد، در یک دولت تکامل یافته و امروزی سرمایه داری قابل تصور نیست. در هیچ دولت پیشرفتۀ بورژوائی نمی توان با افشاء چنین بند و بستهایی به تحکیم موقعیت خویش پرداخت. برعکس، این خودِ افشاگر است که به عنوان نیروئی غیر قابل اعتماد از صحنۀ سیاست رسمی حذف خواهد شد. آنچه را که احمدی نژاد از برادران لاریجانی افشا کرد، در آمریکا روال جاری سیاست است. هر کسی می داند که با تزریق پول بیشتر به صندوق انتخاباتی این یا آن کاندید ریاست جمهوری است که می توان بعد از موفقیت به قراردادهای اقتصادی و مناصب پر درآمد امیدوار بود. اکثریت سفرای آمریکا در کشورهای مهم جهان را کسانی تشکیل می دهند که کمکهای مالی درخور توجهی به کمپینهای انتخاباتی رئیس جمهور کرده باشند.

اتو گراف لامبسدورف رهبر حزب لیبرال آلمان و وزیر اقتصاد آن بود. او به جرم اختلاس مالیاتی محکوم شد و از پست خویش کناره گرفت تا مدتی بعد در همان حزب لیبرال به عنوان رهبر افتخاری انتخاب شود. پست وزارت اقتصاد را از دست داد، اما تبدیل به مرجع اخلاقی و معنوی این حزب شد. ژورف آکرمان، رئیس جنجالی پیشین دویچه بانک، تولدش را در کاخ صدر اعظم آلمان جشن گرفت و برای مرکل این مایۀ غرور بود. داشتن روابط حسنه با ثروتمندان جامعه برگ برنده ای در دست سارکوزی بود و اولاند در ماجرای دپاردیو فقدان این برگ را به تلخی حس کرد و در صدد جبران آن برآمد. طبقۀ حاکم در ایتالیا در برلوسکونی است که بهترین مدافع منافع خود را می یابد. این دولت مدرن بورژوائی است. دولتی که هنوز چنین روابطی را پشت پرده نگه می دارد، هنوز مدرن نیست. هنوز باید نگران جعبه های سیاه باشد. از روز یکشنبه به بعد تغییر جدی این وضعیت در دستور کار طبقۀ حاکم، چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون، قرار گرفته است.

سؤال این است که آیا تلاطم های طبقاتی و روح رو به گسترش طغیان در برابر بیعدالتی های طبقاتی امکان و اجازۀ چنین تحولی را به حاکمان خواهد داد یا نه؟ و روشن است که این پاسخ از جمله در گرو کار کمونیستها است.

 

بهمن شفیق

19 بهمن 1391

7 فوریه 2013

http://omied.de

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 


 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر