فقر "علم" اقتصاد بورژوائی:2 - ضریب جینی و منحنی لورنز

نوشتۀ: گیسو رستمی
Write a comment

 اگر اقتصاد بورژوایی دست از شارلاتانیسمِ نسبی اش بردارد و اعداد را به صورت مطلق نشانمان دهد، این تنها درآمد 1% بالاست که افزایش چشمگیر داشته است، یعنی همان نفع برندگان اصلی گلوبالیزاسیون. بقیه، نقاط کوچکی اند که هرچند هم که دست و پا بزنند، همچنان به محور افقی چسبیده اند.

به زودی نزدیک به پنج سال از "برنامه ی توسعه ی پسا-2015" خواهد گذشت، پروژه ای از سمت سازمان ملل که بنا بود به رسیدن به اهداف توسعه ایِ هزاره، یاری رساند. تمامی آن کلیدواژه هایی که آکادمی و موسسات پژوهشی را لبریز کرده اند در برنامه ی این پروژه لیست شده اند: از انواع و اقسام "توانمندسازی" های زنان و جامعه ی مدنی گرفته تا ضرورت همکاری با بخش خصوصی. محققان می کوشند که راه حل های بدیع برای زدودن فقر ارائه دهند و سیاست گذاران در پی ترند های جدید برای حل منازعات. ستون فقراتی که همه ی این گزارشات و دستاوردها به پشتوانه ی آن کمر راست می کنند، خروارها مفاهیم و شاخص اقتصادی است که اگر خیلی سطحی و گذرا هم به احوال جهان بنگریم، چیزی جز نقیض ادعاها و تفاسیر این شاخص ها را نخواهیم دید. پسا 2015 جهانی است پر از تلاطم و بیکاری و بی خانمانی و ماشین خوابی، که اندازه گیری برابری یا نابرابری ما در آن شوخیِ حقیقتا زننده ایست. در این مجموعه مقالات بناست به مفاهیمی که اقتصاد بورژوائی برای توجیه استثمار هرچه بیشتر به انسان ها تحمیل می کند بپردازیم. هدف البته افشای آن چیزی نیست که پوشالی بودنش را از شرح یک روز از زندگی یک کارگر به سادگی در می یابیم، بلکه بناست پیکر نیمه جان اقتصاد بورژوائی را از نزدیک بررسی کنیم. این بار...

ضریب جینی و منحنی لورنز

شاید کمتر واژه اقتصادی ای است که مثل واژه ضریب جینی در سالهای اخیر در جهت تحمیق توده کارگران و زحمتکشان خدمت کرده باشد. از بیل گیتس تا محمود احمدی نژاد و انواع "کارشناسان" و "متخصصان" اقتصادی ضریب جینی را معیاری خطا ناپذیر در تشخیص میزان افزایش و کاهش فاصله طبقاتی به شمار آورده و آن را شاهدی بر سلامت یا عدم سلامت تکامل اقتصادی و یا صحت و نادرستی سیاستهای اقتصادی رقبا به کار می گیرند. در حالی که برای سرمایه داران فیلانتروپیست یا "انساندوست"ی مثل بیل گیتس کاهش ضریب جینی در دوران گلوبالیسم نشانه ای از کاهش اختلاف طبقاتی در سطح جهانی و در نتیجه مسیر درست سرمایه داری جهانی یا همان گلوبالیسم به شمار می آید، همین شاخص در داخل ایران در خدمت ارائه تصویری وارونه از تکامل اقتصادی نظام سرمایه داری در جمهوری اسلامی به شمار آمده و علیرغم افزایش مداوم شکاف طبقاتی در چهار دهه اخیر، به این تصور وارونه منجر می شود که گویا در دوران احمدی نژاد این شکاف در حال کاهش بوده و در دولت روحانی است که این شکاف افزایش یافته است. برخی شواهد سطحی، مثل افزایش سطح رفاه خانوارهای روستائی در دوران احمدی نژاد، نیز در نگاه اول حقیقتا همین را نشان می دهند. لازم است که کمی دقیق تر شد.

ضریب (یا شاخص) جینی و منحنی لورنز متداول ترین معیاری است که اقتصاددانان بورژوا برای اندازه گیری نابرابری بر سر آن توافق دارند. انسان و درآمدش نقطه ای است روی یک نمودار، که بر اساس پراکندگی آماریِ میزان درآمد می شود نتیجه گرفت که شکاف درآمدی (و در مواردی هم گفته می شود شکاف طبقاتی) در جغرافیایی که زندگی می کنیم چقدر کم یا زیاد شده است. این نقطه شروع است. در گام بعدی، همه ی کشورها باهم روی نمودار می روند تا نابرابری در سطح جهان اندازه گیری شود. بدون استفاده از زبان فنی پیچیده و ریاضیاتی – همان ابزاری که اقتصاددانان بورژوا برای ویژه سازیِ تئوری های غیرانسانی و ناویژه شان استفاده می کنند - شاخص جینی بر یک مختصات استوار است که محور افقی آن، تعداد جمعیتِ مزدبگیران است (به زبان آماری درصد تجمعی Cumulative  جمعیت درآمد جامعه) و محور عمودی آن، مجموع دستمزدهای دریافت شده توسط همان جمعیت (به زبان آماری درصد تجمعی Cumulative درآمد جامعه).

  

ضریب جینی و منحنی لورنز


خط 45 درجه ای که در تصویر بالا می بینید، خطِ برابری Line of Equality نام دارد که حالت ایده آل توزیع درآمد را نشان می دهد: یعنی اگر این خط کاملا 45 درجه باشد، یعنی در وضعیت برابری کامل هستیم و هیچ  نابرابری ای در دستمزدها وجود ندارد. البته خود همین نمودار به اندازه کافی نشان دهنده پوچی این ادعا هست. نموداری که از اساس با "کم درآمد" آغاز می شود و به "پر درآمد" میرسد در عین حال به معنای برابری کامل است؟ بدیهی تر از این چیزی وجود دارد که برابری کامل یعنی این که دیگر "کم درآمد" و "پر درآمد"ی وجود ندارد. اما این برای اقتصاد دانان به اندازه کافی علمی نیست. به جای نگاه کردن به میزان درآمد خودمان و مردم محلۀ ویلانشین بالای شهری، باید به زاویه آن نمودار نگاه کنیم تا پی ببریم که برابری موجود هست یا نه.

 منحنی لورنز Lorenz Curve نیز نشان دهنده ی میزان نابرابری یا برابری ست: هرچقدر این منحنی به خط 45% نزدیک تر باشد و تا حد هم پوشانی با آن و خارج شدن از انحنا برسد، برابری در آن جامعه وجود دارد؛ و هرچقدر به دو محور عمودی و افقی نزدیک تر شود، یعنی درآمد عده ی کمی، بیشتر از کل جامعه است؛ یا ثروت یک نفر یا چند نفر، بیشتر از کل جامعه.

 حاصل کل این نمودار، نتیجه ای ست بین 0 و 1. هرچه به یک نزدیک تر شویم، یعنی نابرابری در آن جامعه بیشتر است و برعکس. نگاهی کوتاه به نقد آموزنده ی جِیسون هیکِل با عنوان "آیا نابرابری در کشورها در حال بهتر شدن یا بدتر شدن است؟" [1]، توضیحات جالبی در مورد تفاسیر دلبخواهی اقتصاددان از شاخص جینی بدست می دهد. اینجا البته با کارکرد این شاخص به طور کل مشکلی نیست، بلکه او سعی دارد توضیح دهد که استقاده از این شاخص به صورت نسبی یا مطلق است که تعیین کننده است. استفاده ی نسبی یا مطلق ازین شاخص یعنی چه؟

"اگر درآمد فقرا با نرخ سریع تری به نسبت درآمد ثروتمندان رشد کند، شاخص جینی کاهشِ نابرابری را نشان خواهد داد، حتی اگر شکاف درآمدیِ مطلق بین ثروتمند و فقیر رو به تعمیق باشد."

"تصور کنید که شخصِ الف، روزانه 1 دلار در آمد دارد در حالی که شخصِ ب، روزی 100 دلار. حال فرض کنیم که درآمد شخص الف، 100% افزایش می یاید و می شود 2 دلار در روز، و در آمد شخص ب 90% افزایش می یابد و می شود 190 دلار در روز. در نتیجه شاخص جینی این طور نشان می دهد که نابرابری رو به کاهش است در حالی که شکافِ (درآمدیِ) مطلق بین شخص الف و شخص ب به طرز قابل توجهی افزایش یافته، یعنی از 99 دلار رسیده به 188 دلار. چطور می شود این را تصحیح کرد؟ با استفاده از شاخصِ جینیِ مطلق: خیلی ساده یعنی ضرب کردن شاخص جینی در درآمد متوسط هر کشور."

هیکِل نمودار تعاملی ای را نیز معرفی می کند، با قابلیت مشاهده ی تفاوت بین زمانی که شاخص جینی ضرب در در آمد متوسط می شود و حالت نسبیِ آن که عموما مورد ارجاع اقتصاددانان است[2] . طبق این نمودار، نابرابری مطلق اکثریتِ عظیمی از کشورها از سال 1990 تا 2015 مدام در حال افزایش بوده است. " در حالی که اقتصاددانان، خلاف این را ادعا می کنند.

 او در انتها می گوید که: "راه "صحیحی برای اندازه گیری نابرابری وجود ندارد. معیارهای مطلق و نسبی هردو مهم اند. به دلایلی، معیار نسبی تا کنون سلطه ی بیشتری داشته است (سلطه ی بیشتر یعنی استفاده ی آن در گزارش های بانک جهانی و کارهای برانکو میلانوویک [3]). اما این گمراه کننده است که با استفاده از شاخص جینیِ استاندارد، روایتی از نابرابری تعریف کنیم، بی آنکه بیان کرده باشیم که (یک) این یک معیار نسبی است و (دو) معیار مطلق برای مقایسه را ارائه ندهیم. " او به درستی اشاره می کند که طبق تجربه ی خودش، زمانی که مردم عادی یا غیر متخصصین به نابرابری فکر می کنند، اولین چیزی که به ذهنشان خطور می کند شکاف های درآمدی است تا نرخ ها و نسبت ها. با وجود باور او به نیاز به تحقیقات رسمی بیشتر، هیکِل معتقد است که چنین اعلام نتایجی از نابرابری، خطر جدیِ گمراه کردن عموم مردم را به همراه دارد؛ زمانی که به آنها می گوییم نابرابری در حال کاهش است، در حالی که در واقع، طبق تعاریفی که عقل سلیم می تواند ارائه دهد، اوضاع رو به وخامت گذاشته است.

برانکو میلانوویک فوق الذکر به همراه کریستوف لاکنر، بر اساس داده های بانک جهانی نموداری را پرورش داده اند که به گراف فیلی مشهور است: مرجعی برای مدافعان جهانی سازیِ نئولیبرال که طبق آن ادعا می کنند که نابرابری از دهه ی 80 میلادی به این سو به طرز چشمگیری کاهش یافته.

نمودار فیلی – تغییرات نسبی در درآمد از سال 1980 تا 2016 (محور افقی گروههای درآمدی را به صورت دهک نشان می دهد و محور عمودی، تغییر در درآمد به درصد)

طبق این نمودار، ظاهرا بیشترین عواید نصیب 60% جمعیت فقیر جهان شده است، جمعیتی که درآمدش دو یا سه برابرِ آن 40% ای که از ثروتمندترین ها هستند، رشد داشته است. هیکل در یادداشت دیگری [4] توضیح می دهد که:

"چنین دریافتی گمراه کننده است. ضروری است که تصدیق کنیم که نمودار فیلی عواید نسبی را با توجه به خط مبدا هر گروهِ درآمدی در سال 1980 نشان می دهد که بنابرآن، دهک اول و دوم تا سال 2016، از افزایش 82% عواید برخوردار بوده است. در ظاهر، این مقدار خیلی بزرگ به نظر می رسد. اما به خاطر بسپارید که خط مبدا آنها بسیار پایین است. مردمی که در سال 1980 2.4 دلار در روز درآمد داشتند، درآمدشان تا 36/4 دلار در روز افزایش یافته... در طول مدت 36 سال. یعنی هرسال 5% افزایش داشته است.

چیزی برای خوشحالی وجود ندارد، به ویژه حالا که این افزایش هیچ جایی باعث رهانیدن مردم از فقر نشده است. به خاطر بسپارید که آن 60% جمعیت فقیر که به عنوان "پیروزشدگان" ترسیم شده اند، به زندگی زیر خط فقر – یعنی 4/7 دلار در روز – ادامه می دهند. همزمان می بینیم که ثروتمندان جهان درآمدشان با نسبت کمتری افزایش یافته است، اما این از این جهت است که عواید مطلقی که نصیب آنها شده، از مبدا بسیار بالاتری شروع می شود.

پس نیاز داریم که نمودار فیلی را به صورت مطلق ببینیم تا متوجه شویم چه کسی بیشترین نفع را از توزیع درآمدهای جدید در سطح جهان برده است."

نمودار فیلی، بومرنگی می شود - تغییرات مطلق در درآمد از سال 1980 تا 2016 (محور افقی گروههای درآمدی را به صورت دهک نشان می دهد و محور عمودی، تغییر در درآمد به درصد)

 در نتیجه اگر اقتصاد بورژوایی دست از شارلاتانیسمِ نسبی اش بردارد و اعداد را به صورت مطلق نشانمان دهد، این تنها درآمد 1% بالاست که افزایش چشمگیر داشته است، یعنی همان نفع برندگان اصلی گلوبالیزاسیون. بقیه، نقاط کوچکی اند که هرچند هم که دست و پا بزنند، همچنان به محور افقی چسبیده اند.

علاوه بر ایراد بر استفاده ی نسبی یا مطلق از ضریب جینی، رایج ترین اشکالی که بر این شاخص وارد می شود، نادیده گرفته شدن نابرابری در فرصت هاست. که البته جامعه شناسی برای آن نسخه ی مناسبی پیچیده و با حذف کامل مفهوم طبقه، همه چیز را به "شبکه ای" از روابط، تحت الشعاع بی شمار فاکتور ریز و درشت، تبدیل کرده که با انواع جدید از سرمایه های اجتماعی، سرمایه های انسانی، سرمایه هایی غیراز آنچه سرمایه دار در پی چندین برابر کردن اش است، فرصت ها را نیز می سازند.

می گویند ضریب جینی 1، یعنی نابرابری کامل. یعنی یک نفر، صاحب تمام ثروت جامعه است و دیگران در مقابل اویند. کوررادو جینی، متخصص آمار ایتالیایی، برای رسیدن به "صلح پایدار در جهان" راهکاری مشابه با ضریب جینی 1 در نظر داشته است:

او در سال 1884 در موتا دی لیوِنزا، شهری در استان ترِویسو در ایتالیا، در یکی از خانواده های قدیمی زمین دار زاده شد. او در دانشگاه بولونیا حقوق خواند، البته در کنار ریاضی، اقتصاد و زیست شناسی. بعدها و در طول دهه ی دوم قرن بیستم، دوست نزدیک موسولینی بود و در سال 1926 به ریاست انستیتوی مرکزی آمار در رُم گماشته شد. سمتی که در سال 1932 از آن استعفا داد. از کتاب های او می توان به مبانی علمی فاشیسم (1926) اشاره کرد. اکتبر 1944، این جامعه شناس سابقا فاشیست، در کنار سانتی پالادینو و متخصص آمار اوگو دامیانی، جنبش اتحادیه گرای ایتالیا را تاسیس کردند. به نظر این سه نفر، دولت ایالات متحده باید تمام مللِ دموکراتیک و آزاد جهان را ضمیمه ی خود کند و تبدیل به دولتی جهانی شود. اقدامی که سبب خواهد شد که واشنگتن بتواند کره ی زمین را در وضعیت صلحِ دائمی نگه دارد. این آرمان حتی به وسیله ی خود ایالات متحده نیز حمایت نشد. این جنبش در سال 1948 پایان یافت.

تعجبی نیست که این شاخص دقیقا در دوران شکوفائی گلوبالیسم تحت هدایت امپریالیسم دلاری آمریکا اینچنین به محبوبیت دست یافت. "علم" اقتصاد در اینجا نیز نه تنها علم نیست، بلکه فریبی است برای پوشاندن حقایق جامعه سرمایه داری و علمای اقتصاد هم فریبکاران حرفه ای مجری این شارلاتانیسم.

 

گیسو رستمی

آبان 1398- نوامبر 2019

 

[1] https://www.jasonhickel.org/blog/2018/12/13/what-max-roser-gets-wrong-about-inequality

[2] https://www.huzaifazoom.com/gini/embed/

[3] اقتصاددان آمریکایی-صربستانی؛ تئوریسینِ دغدغه های بورژوازی از نابرابری و توزیع درآمد

[4] اوضاع نابرابریِ جهانی واقعا چقدر بد است؟

https://www.jasonhickel.org/blog/2019/3/1/global-inequality-from-1980-to-2016

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر