مباحثه پیرامون کمونیسم و دمکراسی در مطلبی جداگانه تحت عنوان "چالش 2: کمونیسم و دمکراسی" ادامه خواهد یافت.
یک بار دیگر از همه کسانی که در این مباحثه و مجادله شرکت داشته اند، با هر دیدگاهی، تشکر می کنیم.
ایمیل : tadarok@yandex.com - کانال یوتیوب - کانال بیتچیوت - کانال تلگرام
همۀ آنانی که در این مباحثه و مجادله شرکت داشته و یا خواهند داشت، علیرغم هر درجه ای از دوری و نزدیکی مواضع و هر میزانی از تلخی در مجادلات، در روندی شرکت کرده اند که بی شک به تحکیم صفوف کمونیستی پرولتاریا یاری خواهد رساند.
مباحثه پر حرارتی که در روزهای اخیر حول دو نوشته "درباره ی برخی نوآوری ها در دوران "اول آمریکا". کلیدواژه ی فعلی: تحریم ها" و "75 میلیون دلار به ان جی او ها: جایزه ای برای بیرون کردن ایران از سوریه" در گرفت بیش از هر چیز نشانگر وضعیتی است که نیاز به مباحثی پایه ای تر پیرامون جهان معاصر و موقعیت و جایگاه کمونیسم در آن را به نیازی حیاتی بدل کرده است. مباحثه مزبور که در آغاز با انتقادی به مشی تدارک کمونیستی نسبت به وقایع سوریه و موضع ما در قبال جمهوری اسلامی و به کار گرفتن واژه "اپوزیسیون ستون پنجمی" در رابطه با پروپاگاند این اپوزیسیون در "مقصر خواندن جمهوری اسلامی در تحریک آمریکا و به راه افتادن تحریمها" آغاز شده بود، در ادامه به سرعت به مجادله ای پیرامون جوانب گوناگون تبیین کمونیسم معاصر، از استراتژی تا تاکتیک و از مبانی برنامه ای تا تاریخ جریانات درگیر در مباحثه بدل شد. مجادله ای گاه تلخ اما ضروری.
ما از این مباحثات استقبال می کنیم و همواره بر این باور بوده ایم که مسیر تکوین آگاهی طبقاتی از دل مجادلات باز و آشکار می گذرد. به این معنا، همۀ آنانی که در این مباحثه و مجادله شرکت داشته و یا خواهند داشت، علیرغم هر درجه ای از دوری و نزدیکی مواضع و هر میزانی از تلخی در مجادلات، در روندی شرکت کرده اند که بی شک به تحکیم صفوف کمونیستی پرولتاریا یاری خواهد رساند. حتی شدیدترین مخالفینی از ما که در این مباحث شرکت کرده اند این را نیز نشان می دهند که به سرنوشت تدارک کمونیستی نیز علاقمندند و با هر تبیینی که خود از سوسیالیسم یا کمونیسم داشته باشند، تعیین تکلیف با تدارک کمونیستی را برای آینده حائز اهمیت می دانند. حال این تعیین تکلیف به زعم آنان اصلاح تدارک کمونیستی باشد و یا کنار زدن آن.
نظر به اهمیت این مجادله تصمیم گرفتیم کل مباحثات تاکنونی را در یک نوشته واحد درج کنیم و از همه شرکت کنندگان در مباحثه بخواهیم که نظرات خود را ذیل این نوشته واحد به بحث بگذارند. بر این واقفیم که این یک مجادله جدی است و مانند هر مجادله جدی دیگر در جهان پر تلاطم امروزی این نیز خالی از تندی و تلخی نخواهد بود. اما این مانع از درج نظرات نخواهد بود. تنها نظراتی که فاقد هر گونه جنبه مباحثه باشند و صرفا به توهین – به هر سوی بحث – بپردازند، درج نخواهند شد.
تحریریه سایت
13 خرداد 98، 3 ژوئن 2019
رفقای تدارک کمونیستی سلام.
نوشتید "امری که در اپوزیسیون ستون پنجمی ایران با مقصر خواندن جمهوری اسلامی در تحریک آمریکا و به راه افتادن تحریمها به وفور رایج است"
از این قضاوتها در پستهای اخیر سایت شما به کرات دیده می شود. نقشه های جنگ افروزانه آمریکا مورد تردید نیست، لیکن آیا عبارت "مقصر خواندن جمهوری اسلامی در تحریک آمریکا"، به خصوص اگر به شکل های مختلف تکرار شود، به معنی پوئن دادن به جمهوری اسلامی نیست؟ جنگ افروزی آمریکا یا فساد بخش اعظم اپوزیسیون را رد نمی کنیم، اما منظور استفاده شما از ادبیاتی است که با مظلوم و بی تقصیر نشان دادن جمهوری اسلامی و با قربانی سازی از آن در سیاستهای جنگ افروزانه آمریکا، خود به خود به نفع ملایان تمام می شود. وقتی از اصطلاح "اپوزیسیون ستون پنجمی" استفاده می کنید، در عمل این اپوزیسیون را نفوذی دشمن در لشگر "خودی" تعریف می کنید، یعنی جمهوری اسلامی را "خودی" می کنید. آیا این را نباید به حساب لغزش تدریجی به سمت مواضع چپ محور مقاومتی امثال گرایلو دانست که روز بروز در چپ رایجتر می شود؟
به سهند
کل بحث مقاله حاضر بر این است که ماجرای تحریم ها را نمی توان از روی بدجنسی و نابکاری این یا آن دولت تحت تحریم تحلیل کرد و این دولتها را مقصر دانست. شما به کل این بحث کاری ندارید و به این چسبیده اید که چرا ما در مقدمه اپوزیسیونی را که جمهوری اسلامی را مقصر تحریم ها معرفی می کند ستون پنجمی نامیده ایم؟ به نظر میرسد انتقاد شما بیشتر از اینکه یک اظهار نظر جدی علمی و سیاسی باشد، تعیین نرخ و کفه کشی برای اپوزسیون دپرس شده است.
نگاهی کوتاه به تاریخ برای فهمیدن نامگذاری این اپوزیسیون بنام "ستون پنجم" میتواند احتمالا به دریافت موضوع کمک کند- در سال 1936 و در جریان جنگ داخلی اسپانیا نیروهای ژنرال فرانکو تحت رهبری امیلیو مولا با جمع آوری نیرو و حمایت موثرآلمان فاشیستی به تعرض نظامی علیه پایتخت اسپانیا، مادرید اقدام ورزیدند. وی جمهوریخواهان مستقر در پایتخت را با اعزام چهار ستون نظامی از شمال، جنوب، غرب و شرق به سرکوبی وحشتناک تهدید کرد. اما در این تهدید او با این جملات به نیروی دیگری نیز در این جنگ اشاره کرد: "هر چند که ما چهار ستون نیرو میفرستیم، اما نبرد و جنگ اصلی و نابودی اصلی را ستون پنجم داخلی به سرانجام خواهد رساند." منظور وی از ستون پنجم چیزی نبود، بجز لشکری حقوق بگیر از جاسوسان، شایعه پراکنان، نیروهای مزدور تعلیم یافته مسلح زیر زمینی و باندهای مسلح تبهکاران و خرابکارانی، که منتظر "آغاز حمله" میباشند. از آن تاریخ ببعد، نیروهائی که در هنگام تعرض نظامی یکی از دولتهای متخاصم به دیگری، با مزدوری سعی در موفقیت سیاست دولت متهاجم از درون را به پیش میبرند؛ یا بقول معروف سعی در بازکردن دروازه های شهر برای نیروهای متخاصم را میکنند، بعنوان ستون پنجمی نامگذاری میشوند. ستون پنجم میتواند حتی در سطح بالاترین مقامهای حکومتی دولتی، که مورد تعرض نیز قرار گرفته است، موجود باشد. تلاش شما برای کفه کشی بقصد تطهیر اپوزیسیون رژیم چنجی با طرح بحث "مقصر کیست و دردرجۀ آن" هنگامی که قرار است به بررسی یک لشکر کشی یک جانبه و با هدف آشکار یک تجاوز امپریالیستی پرداخته شود، معنائی جزنسبیت پردازی و کسب مشروعیت برای ستون پنجم این تجاوز، که ابعادی میلیونی از میان کارگران و زحمتکشان ایران قربانی خواهد گرفت، نیست. مثلا هنگامی که مورد تجاوز نظامی به عراق و نقش مزدوری مثل چلبی بعنوان ستون پنجم آین حمله نام برد، بهمان اندازه مضحک است، که نامیدن چلبی بعنوان ستون پنجم حملۀ آمریکا، مساوی با دفاع از صدام حسین تلقی گردد.
در مورد اپوزیسیون مورد نظر شما، که در مقدمه از آن نام برده شد و اطلاق این عنوان به آن لازم به تکرارنیست، که بنا به اذعان و حتی افتخار بخش عمده ای از این اپوزیسیون،آنها نه تنها با دریافت امکانات مالی، تدارکاتی و تسلیحاتی، ایجاد دفاتر و اتاق عملهای مشورتی و هماهنگی در زمینۀ پیشبرد کمپینهای سیاسی، جنگی و اداری حقوقی با سازمانهای در گیر جنگ در آمریکا، بلکه فراتر از آن تا حد قبول دریافت دستور مستقیم در زمینۀ اجرای کامل سیاستهای دستگاه نظامی-سیاسی آمریکا در تحقق پروژۀ رژیم چنج، فعالیت میکنند. به این میگویند اپوزیسیون ستون پنجمی. شما نام دیگری برای آن می شناسید؟
بر خلاف این "اپوزیسیون" مبارزۀ کمونیستها تلاش برای سازمان یابی یک انقلاب اجتماعی بمنظور سیادت طبقۀ کارگر بر جامعه است و نه تفوق حکومت سازمان سیا، بانک جهانی و سایر موسسات و اتحادیه های بورژوائی بین المللی بر طبقۀ کارگر و کل جامعۀ ایران.
با تشکر از رفیق سعید که جواب قاطعی به رفیق لرزانی چون سهند دادند.
به سهند:
موضوع خودی و غیر خودی نیست. موضوع مشخص کردن درست زمین واقعیت و نیز میدان نیروهای درگیر و گرفتن موضع درست و تلاش برای تقویت مبارزه طبقاتی در ایران است.
اینکه شائبه مثلا دفاع از جمهوری اسلامی این وسط میرود، کاریش نمیتوان کرد. چپ سرنگونی طلب و رفقای لرزان این ظن را تا به آخر با خود خواهند داشت.
همین ظن است که رفقایی لرزان چون سهند را به این ارزیابی اشتباه میکشاند که چپ محور مقاومتی روزبه روز دارد شایعتر میشود.
به شاهین
اولا من داشتم با سایت تدارک کمونیستی حرف می زدم نه با تو. لطفا وسط صحبت دیگران نپر.
دوما لرزان به کسی می گویند که نظراتش هر لحظه در نوسان باشد. از کمونیسم به محور مقاومت و از محور مقاومت به کمونیسم. من از زمانی که عقلم به کمونیسم رسیده، به همین عقایدی اعتقاد داشتم که الان دارم. درست بوده یا غلط عقایدم عوض نشده است. پس اول ببین کی نظراتش همیشه می لرزد، بعد "لرزان" را به او بگو.
سوما خودت را به آن راه نزن.عقاید چپ محور مقاومتی متاسفانه در حال نفوذ در چپ است و تبعاتش را در سخنان طیفی از چپ داریم می بینیم. تدارک کمونیستی متاسفانه نشانه هایی از خودش نشان می دهد.
آقای عطاپور متوجه منظور من نشدی. من که منکر این نیستم که چلبیها که بودند و چه کردند و حتما مشابهین او در اپوزیسیون ایران مثل ریگ وجود دارند. منظور من این است که ادبیات شما مثل ادبیات گرایلو بیشتر ضد اپوزیسیون شده تا ضد رژیم. همین جوابی که نوشتی را یک بار بخوان تا منظور من را بفهمی. بله که در اپوزیسیون چلبی زیاد است، اما همه که چلبی نیستند. این شبیه پروپاگاندای ج ا علیه اپوزیسیون است که همه را به یک چوب می راند. ما در این اپوزیسیون صدها و هزارها کمونیست با عزت و محترم داشتیم و کمونیستهای واقعی و مبارز هنوز پیدا می شوند. وقتی بیشتر از خود رژیم اپوزیسیون را می زنید، به نفع رژیم تمام می شود. به این می شود گفت افتادن در تور ادبیات چپ محور مقاومتی.
به سهند:
علیه چه کسی، یا چه چیزی و بهمراه چه نیروهائی و با چه اهدافی در اپوزیسیون بودن، نتیجه صَلبی و منطقی پوزیسیونی است، که شخص، قشر یا طبقه اتخاذ میکند و آنهم ناشی از "موقعیت مادی" زندگی شخص یا طبقاتی نشات میگیرد. دیر یا زود نیز این تعلقات "مادی و طبقاتی" نیز داغ خود را بر اخلاقیات حاکم میکوبند. اپوزیسیون دلال در جدال جر میزند، اپوزیسیون جمهوری اسلامی به همان شیوه های فرهنگی و عملی او دست میبرد.
جایگاه طبقۀ کارگر اما - بنابر نقش وی در تقسیم کار و ثروت اجتماعی- بعنوان اپوزیسیون تنها و تنها تنها یک نقطه میتواند باشد؛ او اپوزیسیون سرمایه و سرمایه داری است. مبارزه اش سیاسی اش علیه جمهوری اسلامی و یا هر دولت دیگری تنها از این زاویه حقانیت "طبقاتی" دارد و بایستی به پیش برده شود. وظیقۀ اپوزیسیون ستون پنچمی هم این نیست، یا شما قدرت و اثبات آنرا دارید؟
یادداشت شما، بجز تلاش بسیار سطحی، کودکانه و ناموفق در "سعی القائی تخریب" و انتقال محور "مبارزه طبقاتی" به مبارزه با رژیم – رژیم چنج- معنای دیگری دارد. مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی، تنها بعنوان رژیم "حافظ و گسترش دهندۀ سرمایه داری" معنا دارد. هر چقدر هم افرادی بر کمونیسم بودن خود پافشاری کنند، دم خروس حضرات زمانی بیرون میافتد، که کارگر در زمینۀ "اتحاد طبقاتی" و " "کسب حقوق و احیای موقعیت شایستۀ او در جامعه" یعنی سیادت طبقاتی قدم بردارد. این کمونیستهای "اپوزیسیون"، که شما ناشیانه وشرمنده به دفاع از آنها میپردازید، در هر تلاش کارگر برای تامین زندگی خود، سکوی پرشی برای خوش خدمتی به بورژوازی جهانی جستند و هر خیزش و اعتصاب کارگری هم پله ای بود برای آنها برای جانشینی "الیت سکولار" با "دولت الیت مذهبی" کنونی. مدتی طولانی از اعتصابات قهرمانانۀ کارگران هفت تپه و فولاد نگذشته است ونقش –بزعم شما-این "کمونیستها" که عمدا و در همس.ئی و احتمالا همکاری با مرتجعترین کمپینهای بورژوازی جهانی فراموش نشده است. با دادن فراخوان پیشروی برای انقلاب به کارگران، با قربانی کردن اتحاد کارکران و قدرت و جنبش آنها، و تشویق رهبران کارگری به خود کشی –قهرمانانه- [و صد البته از پایتختهای امن درهلند، انگلیس، آلمان و آمریکا ..] تا بار دیگر سندی نو در بارگاه بورژوازی مسلط بین المللی برای تاکید بر عدم مشروعیت جمهوری اسلامی تقدیم کنند، نه برای رهائی طبقۀ کارگر، بلکه برای خود حکم ایجابی نوینی برای مشروعیت خود جهت کسب قدرت از سوی مراکز قدرت "جهانی" را کاسبی کنند.
فقط در یک مورد همرمان با ملاقات مسیه و پمپئو، بخشی از این اپوزیسیون ستون پنجمی شما، علنا و بدون داشتن هر گونه شرم و حیائی خواستار"دخالت بیشتر[بخوان تهیۀ مقدمات سیاسی برای دخالت نظامی آمریکا]" مرکل و شرکای اروپائی در امور ایران شد. آیا شما در این مورد هم چیزی گفتید؟ سکوت تا کنونی شما در دنیای سیاست- وبراستی "عدم تزلزل شما" در دفاع – از این نوع کمونیسم با حمله کودکانه، کوچه بازاری، قجری به یک انتقاد سیاسی طرح شده به شما هم نمیتواند، سعی ناشیانۀ شما برای رنگ و لعاب بخشیدن با این موضع را پوشش دهد. برای این کار سخیف هم کمونیستهای وفادار به امر پرولتریا به هیچ کس اجازه سوء استفاده از شرافت و پاینبدی به منافع طبقاتی دهها هزار کمونیستی که بدست رژیم سرمایۀ جمهوری اسلامی و برای دفاع از نظم سرمایه داری قربانی شدند، را نمیدهند.
اگر اشتباه میکنم، لطف کرده تصحیح نمائید، در غیر اینصورت لطفا دیگر از این امکان برای سوء استفاده ننمائید، این کمونیستهای ستون پنجمی شما دهها ماهواره، سایت تلویزیونی و رسانه های جمعی، دارند، که بهتر از شما میتوانند اراجیف مربوط به کمونیسم را پروپاگان کنند. آنزمان شما میتوانید از قول من نیز تک سوالی هم برای آنها مطرح نمائید، بودجۀ این همه تجهیزات و امکانات چگونه تهیه میشود و آیای این حضرات حاظر به شفافیت مالی -مراکز تامین مالی خود- هستند ؟ برای شخصی مثل من، که تضمین کرایه خانه ماه به ماه به صورت یک معضل لاینحل مطرح میگردد، اطلاعات شما میتواند مفید واقع گردد.(البته به شرط اینکه برای اینکار اجباری برای "همکاریهای معین" بوجود نیاید. امید است از کمک و راهنمائی شما هم –مثل ملیونها اجاره نشین دیگر- بهره مند شویم.
این هم یک شاهد دیگر. چقدر هوادارانه از حضور سپاه در سوریه صحبت می کنید. مثل چپ محور مقاومتی علنا اعلام هواداری نکردید، اما از فحوای این پست احساس هواداری کاملا دست می دهد. بدون آن که اسمی ببرید (شاید چون خجالت می کشید) با تمام وجود هواداری می کنید. ان جی او های وابسته به آمریکا پول گرفته اند که ایران را بیرون کنند. خب که چی؟ این قسمتی از جنگ دو جبهه ارتجاعی آمریکا و ایران است که هر دو باید گورشان را از سوریه گم کنند تا این کشور رنگ آرامش بگیرد. حال اگر یکی از طرفین دعوا علیه یکی دیگر اقدام تخریبی بکند، چرا شما با سمپاتی نسبت به هر کدام از طرفها این خبر را برجسته می کنید؟ قطعا شما ادعا نمی کنید که یک سایت خبری هستید و خبر را بدون موضع گیری و فقط برای اطلاع مردم انعکاس می دهید. وقتی اتفاقی را خبررسانی یا فی الواقع افشا می کنید، حتما موضعی را نمایندگی می کنید. در مقابل شما چپهای پروغرب خبرهای مانند به این را با سمپاتی به اقدام ضد ایرانی آمریکا انعکاس می دهند. شما هم با سمپاتی به موضع ضد آمریکایی ایران خبر را درج کرده اید. ببینید چه طور جملات مربوط به ایران را بولد کردید. اگر آمریکا به ان جی او ها پول می داد که ترکیه را از سوریه بیرون کنند، آیا باز همین برخورد را با موضوع می کردید؟ اگر همه چیز معکوس بود و ایران به ان جی او ها پول داده بود تا آمریکاییها را بیرون کنند چه طور؟ افشاگری می کردید؟ مقایسه پستهای امروز شما با پستهای دو سال قبل نشان می دهد که متاسفانه یواش یواش به سمت مواضع چپ محور مقاومتی در دفاع از ملایان گرویده اید.
پاسخ به سهند:
اتفاقا همین سه کامنت شما نشان داد که در جبهه اپوزیسیون رژیم چنج قرار دارید. مواضع ما در مورد سوریه را می توانید از روی بیانیه ها و مقالات ما در 5 سال گذشته دریابید. یک نیروی مهاجم از سوی سرمایه داری غرب بر زمینه یک اپوزیسیون مرتجع، برآمده از طبقه متوسط دموکراسی خواه پروغرب، کل ساختمان جامعه سوریه را تخریب کرده، داعشی ها و اسلامی های آدم خوار را سازمان داده، ان جی اوها و کلاه سفیدهای ستون پنجم را به جان جامعه انداخته و ثبات زندگی و معاش طبقه کارگر و زحمتکشان، و با آن بنیان های مبارزه طبقاتی را ویران کرده، و شما انتظار دارید که ما ایران و روسیه را محکوم کنیم؟! در یمن هارترین و ارتجاعی ترین بخش های سرمایه جهانی و منطقه ای، زندگی میلیون ها انسان را به خاک و خون کشیده اند و روزنه ای برای هیچگونه سازماندهی مبارزه طبقاتی باقی نگذاشته اند، آنگاه انتظار دارید ما ایران یا حوثی ها را محکوم کنیم و همزمان برای خالی نبودن عریضه و حفظ شئونات و آبروداری "ضدامپریالیستی" چپ، عربستان و غرب را هم در لیست محکوم شوندگان قرار دهیم؟ اصلا می فهمید چه می گویید؟! این چیزی جز قرار گرفتن در موضع این اپوزیسیون مرتجع و دولت های مهاجم غربی است؟! سرمایه ترانس آتلانتیک نزدیک سه دهه است که کار تهاجم نظامی به شرق اروپا و خاورمیانه را در دست اجرا دارد، آنگاه انتظار دارید در این رابطه ما سوریه و چین و ایران و روسیه را محکوم کنیم؟! این احمقانه نیست؟ این ادای همان اپوزیسیون چپی نیست که در حرف همه "امپریالیست" ها و سرمایه دارها را محکوم می کند و در عمل کنار بورژوازی غرب ایستاده است؟ این همان موضع چپ هایی نیست که وقتی ناتو 88 روز یوگسلاوی را بمباران می کرد خوشحال بودند که حکومت ارتجاعی میلوسویچ پایان می پذیرد و حقوق بشر به شرق اروپا هم سرایت می کند. و در عین حال از کشته شدن مردم به دست غربی ها اظهار تاسف می کردند؟ اتفاقا شاهین که شما را لرزان نامید در اشتباه بود. شما لرزان نیستید. شما در جبهه همین چپ ارتجاعی سرنگونی طلب محکم ایستاده اید. همان چپ هایی که در صورتی که فرصت کنند جناح چپ همان طیف های گوناگون اراذل و اوباشی را میسازند که قسمتی از ایران را همچون شرق سوریه به پایگاه ارتش آمریکا تبدیل خواهند کرد. بی دلیل نبود که چپ ایران در تمام این موارد از موضع اپوزیسیون این کشورها دفاع می کرد و دلش برای دموکراسی و حقوق بشر و "مردم" لیبی و اکراین می تپید. مواضع ما چه در مورد سوریه و چه در مورد اپوزیسیون و چپِ پس از جنبش سبز در بیانیه ها و مقالات ما روشن است. شما اول یروید یقه آن چپ های واقعی و با عزت اپوزیسیون را بگیرید که حسابشان را از ستون پنجمی ها جدا کنند، توی تلویزیونهایشان نروند، اخبار و گزارشاتشان را از منابع همان ستون پنجمی ها نگیرند، در کمپینهایشان شرکت نکنند، برای رژاواچی ها و واگذاری پایگاه به آمریکا هورا نکشند و بعد یقه ما را بگیرید که چرا این همه به این اپوزیسیون حمله می کنید. رفتار این اپوزیسیون اگر از اپوزیسیون رژیم چنج سوری بدتر نباشد بهتر نیست.
تفاوت ما با چپ محور مقاومت این نیست که ما لبه تیز شمشیر را در سوریه و اکراین به سوی اپوزیسیون ارتجاعی و ایضا چپ آن نگرفته ایم و احیانا از افشاگری علیه ان جی او های غربی خودداری می ورزیم، یا توازن را در افشاگری علیه دو طرف حفظ می کنیم. تفاوت این است که ما در تمام این موارد به سازماندهی مبارزه طبقاتی و صف مستقل کمونیستی اصرار داریم و چپ محور مقاومت دنبال پیوستن به بسیج و حزب الله و حوثی هاست. برای چپ محور مقاومت مبارزه طبقاتی پشیزی ارزش ندارد. این تفاوت خود را به خوبی در اکراین نشان داد، ما از کمونیست هایی در اکراین دفاع می کردیم که در مقابل فاشیست ها و کودتاگران "میدان" می جنگیدند، و نظریه پردازان محور مقاومت این را برنمی تافتند و از پیوستن به نیروهای پرو روس دفاع می کردند. و این نیروها کسانی بودند که ضمن مقاومت در برابر فاشیست های غرب اکراین لحظه ای تردید در ترور و تخریب سنگر کمونیست ها در شرق اکراین به دل راه نمی دادند.
یک نکته دیگر. از این پس اگر مایل نبودید که کس دیگری از خوانندگان سایت پاسخ کامنت های شما را بدهد لطفا کامنت نگذارید و در صورت تمایل نظرتان را با ای میل به اطلاع ما برسانید.
به نوید پایور
اولا این حرفها را برای چه نوشتید؟ من با مطالبی که در پاراگراف اول درباره جنایات آمریکا و متحدانش در یوگوسلاوی و یمن و غیره نوشتید موافقم. این که ائتلاف امپریالیستی در این کشورها چه پرونده سیاهی دارد بر هر کمونیستی واضح و مبرهن است. منتها این چه ربطی به انتقاد من داشت؟ من که نگفتم این پرونده ها را افشا و محکوم نکنید. حرف من بر سر دخالت آمریکا در سوریه و یمن و یوگوسلاوی نبود، بلکه بر سر رقابت ایران و آمریکا در سوریه بود که شما با سمپاتی نسبت به جناح ایران در رابطه با آن حرف می زنید. بر سر "اپوزیسیون ستون پنجمی" و "مقصر خواندن جمهوری اسلامی در تحریک آمریکا" بود. شما در برخورد با این مسائل کاملا به جناح ج ا می روید.
نوشتید: "سرمایه ترانس آتلانتیک نزدیک سه دهه است که کار تهاجم نظامی به شرق اروپا و خاورمیانه را در دست اجرا دارد، آنگاه انتظار دارید در این رابطه ما سوریه و چین و ایران و روسیه را محکوم کنیم؟! این احمقانه نیست؟" من نه درباره تهاجم نظامی به شرق اروپا و سرمایه ترانس آتلانتیک حرف زدم و نه گفتم سوریه و چین و ایران و روسیه را محکوم کنید. اینها را می گذارید در دهان من و بعد به من می گویید احمق؟! معلوم است که در تهاجم ناتو به شرق کسی روسیه و چین و ایران را محکوم نمی کند. من درباره رقابت آمریکا و ایران حرف می زنم. شما در این رقابت طرفدار ایران هستید و این واقعیت در پستهای سایت تدارک کمونیستی به وضوح دیده می شود.
در ثانی در توضیح تفاوت خودتان از مواضع چپ محور مقاومتی و از قماش گرایلو نوشتید: "تفاوت این است که ما در تمام این موارد به سازماندهی مبارزه طبقاتی و صف مستقل کمونیستی اصرار داریم و چپ محور مقاومت دنبال پیوستن به بسیج و حزب الله و حوثی هاست. برای چپ محور مقاومت مبارزه طبقاتی پشیزی ارزش ندارد." بلی برای چپ محور مقاومتی مبارزه طبقاتی پشیزی ارزش دارد، اما لطفا به من نشان بدهید که خود شما کجا در سوریه و یمن بر "سازماندهی مبارزه طبقاتی و صف مستقل کمونیستی" اصرار داشتید؟ اگر چندتا شعار لفاظانه درباره صف مستقل را کنار بگذاریم، در مقام تحلیل سیاسی و موضع گیری سیاسی در سالهای اخیر (اوایل را نمی گویم) شما از جناح روسیه و بشار اسد دفاع کردید و جدیدا با لحن ضمنی به ایران هم سمپاتی نشان می دهید. تکرار می کنم که منظورم شعارهای لفظی نیست بلکه لب مطلب و موضع شما است. به کامنت شاهین زیر پست "درباره برخی نوآوریها" نگاه کنید. نوشته: "موضوع مشخص کردن درست زمین واقعیت و نیز میدان نیروهای درگیر و گرفتن موضع درست و تلاش برای تقویت مبارزه طبقاتی در ایران است". آن پست اصلا چه ربطی به مبارزه طبقاتی در ایران داشت؟ فقط شعار بی ربط می دهد و همین شعار را برای تفاوت از چپ محور مقاومتی کافی می داند.
سوما من خیلی خوشحال می شوم نظر خوانندگان شما را راجع به انتقادم بخوانم. به شرط این که خواننده مذکور واقعا نظری داشته باشد. نه این که بمانند هوادارهای تیم فوتبال غیرتی شود بپرد وسط صحبت، حرفهای بی معنی بزند و در سه جمله سه بار به من بگوید لرزان، بدون این که خودش هم بداند از کجای حرف من لرزان بودن بر می آید. خود شما حرف او را اصلاح کرده و گفتید که لرزان نیستم بلکه محکم در جبهه چپ سرنگونی طلب ایستادم.
رازا!
حضرتعالی «مخصوصاً» در متون آقای صمدی به گرایش مستقیمی پی بردهاید که عدالتخواهی و جریان احمدینژاد را نیروی انقلابی میشناسد. بنده از این بصیرت شما به ذهنگرایی و افق سیاسیتان پی بردم. من ارجاع ناحقی ندادم
وقتی نقد اقتصاد سیاسی به همراه خود توسعه سرمایهداری از تاریخ مورد بحث حذف شود، غیر از «پتانسیل انقلابی ما» و «پتانسیل انقلابی آنها» و «اپوزیسیون» و «رژیم» چیز دیگری در تاریخ نمیماند که بتوان گفت زنده است و «موضع»ای دارد. در این بازسازی ایدهآلیستی شماها، هرکس «پتانسیل انقلابی» اینطرفیها را بزند لاجرم باید در جانب آنطرفیها حیثیت و آبروی خود را خرج کند. و از قضا تاریخ ذهنی امپریالیسم مشحون است از «پتانسیلهای انقلابی» که قدرشان دانسته نشده است!! شما حتی در جنبش هیتلر نیز میتوانید «پتانسیل انقلابی» کشف کنید. البته آن زمان صندوق بینالمللی پول و «شوک درمانی» نبود، لیکن عبارات طوفانی، نطقهای غرا و صفکشیهای متعصبی علیه نهادهای مالی و موسسات اعتباری و انحصاری وجود داشت مبتنی بر این ایده که با رهبری بر طبقه کارگر «خام» و «غیرسیاسی»، میتوان جنبش ناسیونال سوسیالیسم را به سوی نظمی نوین و غیرانحصاری هل داد!! (کتاب ویلیام شایرر بد نیست)
من حرف ناروایی نزدم، گواه دوم آنکه سوال جفنگ و بچهگانه و پرتی درباره «تفاوت دو رژیم جمهوری اسلامی و ونزوئلا» از من میپرسید. اگر ذرهای عینیت در «مواضع» شما میبود، از بنده درباره دمکراسی میپرسیدید. آیا من هم مثل شما و «پتانسیل انقلابی»تان فکر میکنم دمکراسی چیز مزخرفی است؟ آیا با مزخرف جلوه دادن دمکراسی میخواهم تودهها را از صحنه سیاست بیزار کنم؟ خیر!
آن «پتانسیل انقلابی» که فرمان میداد و فرمان میدهد که مطالبات طبقه کارگر باید زیر نفوذ «جنبش سیاسی» قرار بگیرد اما خود «جنبش سیاسی» هرگز نباید زیر نفوذ و رهبری هیچ طبقهای! باشد، دمکراسی را به چیز مزخرفی تبدیل کرده است. پتانسیل انقلابیای که دائماً هشدار میدهد هستی طبقه کارگر، افق سیاسی «جنبش» را محدود و کینهتوزانه میکند، دمکراسی را به چیزی مزخرف بدل کرده است.
بد نیست بدانید که وقتی لنین سون یات سن را «انقلابی» و طالب راستین دمکراسی در مرحلهی امپریالیستی مینامید به «طرح صحیح مساله تودهها» توسط وی نظر داشت، علیرغم تخیلات خردهبورژواییاش. به این اعتبار که «هسته دمکراتیک» سون یات سن، برای حفظ امتیازات خود به حراست و اعادهی گذشته متشبث نمیشد!!! به این اعتبار که «هسته دمکراتیک» او به سرنوشت یک طبقه (و فقط یکی!) گره خورده بود، به این اعتبار که برنامه ارضیاش گشایندهی تکامل تاریخی هستی یک طبقه بود و تنها راه عینی را برای برچیدن «انحصار قرون وسطایی» بیان میکرد.
حال شما که پتانسیل انقلابیتان را میشناسید، میتوانید برای من بگویید که هسته دمکراتیکاش چیست، با سرنوشت کدام طبقه گره خورده است و چگونه دربرابر انحصار امپریالیستی به حراست و اعادهی سپیدهدم «تولید کالایی» متشبث نمیگردد؟؟؟
سهند،
شما مغلطه می کنید و به راحتی دروغ میگوئید. کاری به جزئیات نداریم. اما وقتی می گوئید "با مطالبی که در پاراگراف اول درباره جنایات آمریکا و متحدانش در یوگوسلاوی و یمن و غیره نوشتید موافقم" تا یک خط پائین تر بگوئید که "حرف من بر سر دخالت آمریکا در سوریه و یمن و یوگوسلاوی نبود، بلکه بر سر رقابت ایران و آمریکا در سوریه بود" دارید سر مردم کلاه میگذارید. همینطور وقتی می گوئید " معلوم است که در تهاجم ناتو به شرق کسی روسیه و چین و ایران را محکوم نمی کند. من درباره رقابت آمریکا و ایران حرف می زنم". چرا میگویم دارید کلاهبرداری می کنید؟ به این دلیل که همین شما وقتی به پاسخ عملی می رسد در مورد سوریه حکم میدهید که " این قسمتی از جنگ دو جبهه ارتجاعی آمریکا و ایران است که هر دو باید گورشان را از سوریه گم کنند تا این کشور رنگ آرامش بگیرد". راستی؟ فقط همین دوتا باید "گورشان را گم" می کردند؟ یعنی شما نمی دانید که قبل از همه این دولت سوریه بود که از نظر آمریکا و متحدینش باید گورش را گم می کرد و جایش را به خلافت داعش و القاعده می داد؟ می دانید و علیرغم همه لفاظی تان با آن موافق هم هستید به این دلیل که مثل همه اپوزیسیون ستون پنجمی این را ضربه ای به "لشگر ملایان" تلقی می کنید (عجب کمونیستی هستید شما که بعد از این هم مباحثه در مورد ماهیت بورژوائی جمهوری اسلامی هنوز مثل عقب مانده ترین سلطنت طلب ها از "لشگر ملایان" حرف می زنید). منطق شما را به اوکراین هم بسط بدهیم. به طریق اولی می شود مثل شما گفت که البته آمریکا در اوکراین کودتای لیبرال فاشیستی راه انداخت و هزار بار محکوم است اما و اما مسأله بر رقابت بین روسیه و آمریکا در آنجاست و "هر دو باید گورشان را گم کنند". در مورد یوگسلاوی هم به همین ترتیب. شما دروغ میگوئید وقتی می گوئید که به خاطر تهاجم غرب و آمریکا چین و روسیه و ایران را محکوم نمی کنید. شما دقیقا دارید همین کار را می کنید و برای همین کار هم هست که آن "اما" را به میان می کشید که مسأله را در سوریه تبدیل به "رقابت بین ایران و آمریکا" بکنید. در اوکراین هم رفقای انقلابی شما با همین استدلال "رقابت بین روسیه و آمریکا" بود که پشت سر کودتاچیان صف بستند. صاف و ساده، در هیچ کدام از تحولات خونین دو دهه اخیر مسأله مقدمتا بر سر رقابت هیچکدام از دول جهان با غرب نبود. مسأله بر سر این بود که غرب و در رأس آن آمریکا در دو دهه اخیر تهاجم وحشیانه ای را برای استقرار سلطۀ بلامنازع خود بر تمام گوشه و کنار جهان راه انداختند. اما و اگری هم در کار نبود و نیست. حنای محکوم کردن دو طرف و قالب کردن آن به نام کمونیسم دیگر رنگی ندارد. با شانتاژ برچسب محور مقاومت هم نمی توانید این واقعیت را لاپوشانی کنید که شما اتفاقا با تبدیل این تعرض وحشیانه به موضوع رقابت بین ایران و آمریکا در حال تطهیر این جنایات هستید. حقیقت این است که شما نگران آن نیستید که ما با محور مقاومتی ها در یک صف قرار می گیریم یا نه. خود محور مقاومتی ها به اندازه کافی در این زمینه اظهار نظر کرده اند. نگرانی شما از این است که موضعگیری های ما اتفاقا زیر پای امثال شما را خالی می کند که نتوانید به نام کمونیسم هر خرافه ای را به خورد خلق الله بدهید.
نوید پایور!
امیدوارم خودت فهمیده باشی که چه طور از جملاتی که از من نقل کردی، به دروغ گو بودنم رسیدی. ثانیا من نگفتم "اسد" باید از سوریه برود، چرا دوباره حرف در دهان من می گذاری. گفتم "ایران" و "آمریکا" باید بروند. پایین کشیدن اسد کار پرولتاریای سوریه است نه کار ناتو. این که ایران و آمریکا باید بروند چه تناقضی با این حرفم دارد که جنایات آمریکا در یوگوسلاوی و یمن را انکار نمی کنم. آمریکا از یوگوسلاوی هم باید می رفت و اگر آن دوران ایران در یوگوسلاوی حضور نظامی داشت، او هم باید می رفت. شهر و خانه مردم محل رقابت نظامی و سیاسی دولت های مرتجع نیست، اسمشان را دولت بورژوایی می گذارید یا دولت ملایان به خودتان مربوط است. تو برای توجیه کردن من مثال نامربوط می زنی. اوکراین و یوگوسلاوی چه ربطی دارند؟ تجاوز ناتو به شرق اروپا چه ربطی دارد؟ در یوگوسلاوی یک قدرت امپریالیستی دخالت کرد و جنایات وحشتناکی رخ داد. در سوریه و عراق یک قدرت امپیریالیستی دخالت کرد و جامعه را نابود کرد، و هم زمان یک قدرت مرتجع دیگر از شرایط موجود برای نفوذ بیشتر استفاده کرد. الا این که شما ادعا کنید که نفوذ ایران در سوریه و عراق به نفع عراقیها و سوریها بوده است. در اینصورت فرق نظر تدارک کمونیستی با گرایلو را بگو.
این هم آخرین شاهد که خودت نوشتی: " حنای محکوم کردن دو طرف و قالب کردن آن به نام کمونیسم دیگر رنگی ندارد". این یعنی فقط یک طرف را محکوم کنیم و طرف ج ا را محکوم نکنیم. نوید پایور، دفاع از ج ا شاخ و دم ندارد. شما در دعوای دو طرف به یک طرف چسبیدید، پس دیگر نمی توانید مدعی مبنایی بودن مبارزه طبقاتی شوید. این حرفها که از موضع مبارزه طبقاتی به اتفاقات نگاه می کنید، فقط حرف است. من نمی فهمم چرا ادعا می کنی که با چپ محور مقاومتی متفاوت هستید. همان مواضع را به شکلی سر و دم زده مطرح می کنید. شما فقط از اسم چپ محور مقاومتی بدتان می آید، ولی رسم آن را کاملا پذیرفتید. می گویی برای مبارزه طبقاتی پشیزی ارزش قائل نیست و به جای آن از بسیج و حوثی و حزب الله دفاع می کند. الان خودت کلاهت را قاضی کن که تفاوت نظر شما با این چپ منحط چقدر است. شما فقط در حرف از مبارزه طبقاتی حرف می زنید. در بیانیه شورشهای 96 که هنوز نیم نگاهی به مبارزه طبقاتی داشتید، یلافاصله زیر فشار نظرات مقاومتی گرایلو عقب می کشید و جای آن را اما و اگرها درباره اعتصاب هفت تپه می گیرد، البته با کمی ملایمت بیشتر نسبت به زبان تند و وقیحانه گرایلو تا مبادا مثل او همه پلها را پشت سر خراب کنید و تا خود را همچنان یک جریان کارگری همراه با مبارزات کارگران نشان دهید. به مطالب سایت تدارک کمونیستی از شورشهای 96 تا امروز نگاه کنید، اینهمه اتفاقات کارگری در دو سال گذشته در ایران افتاد. چند پست درباره مبارزه طبقاتی در سایت شما بوده (اصلا بود؟) و چند پست درباره ریز جزئیات رقابت آمریکا و ایران، آمریکا و روسیه، یا ایران و عربستان؟
ختم کلام: از کدام مبارزه طبقاتی حرف می زنی؟
به رفیق سهند
رفیق عزیز، برخورد ما با واقعیت و تحلیل ما جز از دو صورت خارج نیست: الف) روش انتزاعی: که در آن با صدور احکام انتزاعی و ایده های ذهنی به تحلیل دلخواه و صدور احکام کلی بسنده می شود. در اینجا مساله فقط بر سر خط کشی است. خط کشی میان خود با آمریکا و متحدانش از سویی و جمهوری اسلامی و حامیان طبقاتیش از سویی دیگر. اینجا کسی با نتیجه بحث کاری ندارد. به همین دلیل در خیلی از مواقع نتیجه این بحث می تواند در تعارض کامل با خطوط و اصول فکری بشود. از موضع گیری افرادی مانند سلیمان میرزا اسکندری در صد سال پیش تا تحلیل حزب توده از خط امام و امپریالیسم و در نهایت موضع گیری بخش بزرگی از اپوزیسیون ایران بخصوص نیروی چپ همگی در همین قالب می گنجند. ب) روش انضمامی: ( که ظاهرا دغدغه خود شما هم هست) اینجا اما باید وارد میدان توازن نیرو شد، میدان درگیری و تعارض و جنگ و مبارزه. اینجا فقط به خط کشی نمی پردازیم بلکه به نتایج آن خط ها هم می پردازیم. از لحاظ انتزاعی حرف شما درست است که حمله به آمریکا به نفع جمهوری اسلامی تمام می شود اا آیا در واقعیت (همین واقعیت 100 سال اخیر در جلوی چشمان همگی ما) هم همین است؟
در واقعیت انضمامی خاورمیانه، هر نوع مبارزه علیه منطق سرمایه، در هر گوشه از این منطقه، نیازمند بستری است که در طول 100 سال اخیر بطور مداوم توسط نیروی خارجی از میان رفته است. اگر حمله به این منطق به عنوان بخشی از منطق سرمایه جهانی در این منطقه به عنوان حمایت از جمهوری اسلامی درک شود، دیگر مسیری جز آرام گرفتن در زیر سایه سار درختان عربستان و اسرائیل و آمریکا باقی نمی ماند. اتفاقا همین تاکید چپ محور مقاومتی بر خط کشی ایدهآلیستی بر علیه امپریالیسم در نهایت آنها را به آغوش حزب الله لبنان انداخت. همانطور که در طرف مقابل هم این اتفاق با آغوشی متفاوت رخ داد. در آخر شاید یادآوری مساله ای که مارکس در طول سالیان دراز در خصوص استعمار داشت بتواند راهگشا باشد. در دستنوشته های قوم شناسی او نقدهایی جدی بر استعمار وارد کرد، از برخی از دیدگاه های قدیمی خود در مورد هندوستان عقب نشست اما هیچ گاه این متون به عنوان دفاع از جامعه کاستی در هند و اندونزی درک نشد. نقد او به نابودی پتانسیل های تغییر ومبارزه اجتماعی و سیاسی در این مناطق توسط استعمار معطوف بود.
سهند،
قضیه روشن تر از این حرفهاست. یا میدانید و خود را به ندانستن می زنید و یا نمی دانید که فرق هست بین محکوم نکردن و حمایت کردن. ما این را از همان زمان حمله آمریکا به عراق می شناسیم که چپهای زیادی هر دو طرف را "محکوم" می کردند. معلوم بود که این وسط محکوم کردن آمریکا تعارف بود و محکوم کردن صدام واقعی بود و همان حمایتی بود که چپ در شکل مشروعیت سخاوتمندانه به آمریکا اعطا می کرد. بحثهای ما در زمینه خاورمیانه همیشه صریح و روشن بوده و همیشه هم گفته ایم که لبۀ تیز حملۀ ما بر تجاوزگری غرب و بلوک ارتجاع عرب در منطقه است. هیچگاه هم به حمایت از محور مقاومت فراخوان ندادیم. شما همه اینها را می دانید. اما این سیاستها در چشم آن چپی "محور مقاومتی" به نظر می آید که دلش به این خوش باشد که همان "آمریکای متجاوز" این "لشگر ملایان" را شکست بدهد تا چپ محترم هم از قبل آن به نان ونوائی برسد. ژست محکوم کردن دو طرف را هم این چپ محترم که شما به دفاع از آن وارد بحث شده اید از زمانی گرفت که اوضاع در منطقه خراب شد و معلوم شد که از دخالتگری آمریکا قرار نیست چیزی به این چپ برسد. اگر نه تا زمانی که امید به "پیروزی" در سایه این دخالتگری داشتند و داشتید، شعارتان همان "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" بود و از ناتو هم انتقاد می کردید که چرا به اندازه کافی از روژاوا حمایت نمی کند. یادتان رفته است؟ حالا برای ما ژست این را می گیرید که بیرون کردن اسد کار پرولتاریای سوریه است؟ شما را چه به پرولتاریای سوریه؟ نکند با حمایت از انقلاب مردم سوریه تحت رهبری ارتش آزاد و جبهه النصره و داعش می خواستید پرولتاریای سوریه را بسیج کنید؟ حالا هم همه می فهمند که با ژست "ایران و آمریکا گورشان را از سوریه گم کنند"، فشار را دارید بر ایران میگذارید و از آمریکا بر می دارید. کنار همانهائی قرار دارید که برجام را امضا کردند و سر بشار اسد را در سینی طلائی به آمریکا تقدیم می کنند. کنار همه ستون پنجمی هائی هستید که "فلسطینو رها کن، فکری به حال ما کن" را از بلندگوهایشان جار میزنند.
در مورد جنبش کارگری ایران هم نظراتمان کاملا روشن است. مهم ترین واقعه این جنبش در یک سال گذشته اعتصابات هفت تپه و فولاد بود که ما هم به صراحت نظرمان را نوشتیم. اما بازتاب اخبار "جنبش کارگری" را به همان هائی وا گذاشتیم که میخواستند "رژیم جنایتکار اسد" را با حمایت از "انقلاب سوریه" براندازند. در گذشته هائی نه چندان دور به چشم اغماض به همین جنبش کارگری نگاه می کردیم. اما مدتهاست که عطای این جنبش کارگری را به لقایش بخشیده ایم. چرا باید اخبار جنبشی را منعکس کنیم که به عکس گرفتن با اتحادیه های عزیز کشورهای دمکراتیک غربی و نامه نگاری با مجامع حقوق بشری افتخار می کند اما در مقابل حمله وحشیانه بورژوازی مرتجع به تودۀ زحمتکشان ونزوئلا سکوت می کند؟ ویترین رادیو فردا و من و تو و صدای آمریکا پر از اخبار مجاهدتهای این جنبش کارگری است. تا زمانی که این است، مطمئن باشید تدارک کمونیستی نردبان این جنبش نخواهد بود. کار ما نه انعکاس اخبار جنبش کارگری، بلکه مبارزه برای حاکم نمودن افق کمونیستی بر این جنبش است.
جزئیات ماجرا و این که ما چطور این کار را می کنیم به شما مربوط نیست. قبلا هم گفتم هر وقت برادری تان را ثابت کردید ارث بخواهید.
به سهند
می گویی ایران و آمریکا باید از سوریه بروند. انگار که ایران و آمریکا و داعش و احرارالشام منتظرند شما تعیین کنید که چه کسی باید برود و چه کسی باید بماند. فرض کنیم آمریکا نصیحت شما را پذیرفت و رفت. در آنصورت چه کسی باید ایران را از سوریه بیرون کند؟ حتما شما! یا خلق قهرمان سوریه که بخشی از آن ها در داعش و جبهه النصره و ارتش آزاد و روژاوا سازمان داده شده اند و با رفتن آمریکا باید آن ها هم بروند و یا آن بخشی از طبقه متوسط دموکراسی طلب پرو غرب که آشوب را آغاز کرد و به موقع فلنگ را بست و الان در بهشت معبودش اروپا روزگار می گذراند؟
نه آقای محترم بیرون کردن ایران از سوریه که آن جا را عمق استراتژیک خود و را ه خروج بورژوازی اش از محدوده بازارهای ملی می دانست، بدون دخالت آمریکا، عربستان، قطر و امارات و بدون آن چه که چپ های ایرانی "انقلاب" سوریه می نامیدند و بدون دخالت های بشردوستانه همین ان جی اوهایی که شما از افشاگری علیه آن ها ناخرسندید و بدون سقوط اسد ممکن نبود. به همین دلیل همه اپوزیسیون ستون پنجم ایرانی و سوری بسیج شدند تا به کمک آمریکا و عربستان واراذل و اوباش سازماین یافته، این مقصود شما را برآورده کنند. چپ سرنگونی طلب ایران که شما هم به عضویت در آن افتخارمی کنید ساختاری از این ستون پنجم بود.
مطمئنا فراموش نکرده اید که چرا حمید تقوایی به حمید غلیون معروف شد و چگونه شالگونی از انقلاب مردم سوریه سخن می گفت؟ و این در زمانی صورت می گرفت که ازهمان سال های 89 و 90 ما در سایت امید و سپس تدارک اسناد آدم خواری "انقلابیون" و جنبش "مردم" سوریه و ماهیت ارتجاعی جنبش موجود در سوریه را افشا کرده بودیم. اما کل اپوزیسیون ایران و ایضا چپ "انقلابی" آن برای سقوط بشار اسد بعنوان پیش شرط سرنگونی جمهوری اسلامی لحظه شماری میکرد. چپ ایران که شما مدافع آنید زمانی به حضور "تروریست"ها در سوریه اذعان کرد، که زادگاه اصلی آن در غرب با عواقب دست پروردگان آدم خوارانش درحملات تروریستی پاریس و سایر نقاط دیگراروپا مثل تف سر بالا و برخلاف نقشۀ اولیه ماندن آنها درسوریه درگیر شد. در همین دوران چپ ایرانی چشم دوخته به آسمان منتظر بود، با حمایت هوائی ناتو از سوسیالیسم بوکچینی پرچم "رهایی بشریت در بیابان های" شرق سوریه را برافرازد. شکسته نفسی نکنید که شما نگفتید طرفدار بمباران ناتو نیستید. آقای سهند شما نمی توانید دورانی را که سایت های چپ های "انقلابی" مورد علاقه مملو از تصاویر مبارزین روژاوا بود و همزمان روژاوا در حال ایجاد پایگاههای آمریکا در خاک سوریه بود، را از تاریخ پاک کنید. این تاریخ چپ انقلابی و سرنگونی طلب شما در سوریه است و شما حالا "جداَ" خود را از آن جدا میدانید؟ موقعی که متوجه شدید، سرنگون کردن جمهوری اسلامی از طریق سرنگونی بشار اسد توسط آمریکا ممکن نیست، ساز "ایران و آمریکا باید هردو از سوریه بروند" را کوک کردید.
وضعیت شما محصول درماندگی تاریخی چپ وامانده و واداده ای است، که تکلیفش خودش را هم نمیداند. دلش برای سرنگونی اسد و جمهوری اسلامی به دست آمریکا می تپد ولی خجل از بیان عریان آن است. مبانی لیبرال دموکراسی را پذیرفته ولی هنوز خود را مارکسیست و کمونیست میخواند... به مجموعه اپوزیسیونی تعلق دارد که خروجیش فرشگرد، ایران اینترناسیونال و من و تو است ولی خود را تافته جدا بافته می داند.
آقای سهند سعی نکنید خود را خارج از دسته بندی های موجود چپ با شعار نان مسکن آزادی و اداره شورایی معرفی کنید. این شعار بخشی از خرده بورژوازی غیر مولد است، که می خواهد با تحمیل مبارزه ای زودرس به طبقه کارگر و از قبل مبارزات آن در جریان پروژۀ سرنگونی بیشترین منفعت طبقاتی را با گرده سورای از کارگران برای خود تثبیت کند. ضد منافع طبقاتی کارگر است و ویروسی خطرناک علیه حزبیت و سازمان یابی جنبش کارگری است.اگر میخواهید به ذهنتان فشار بیاورید، پاسخ مطالبات ما برای طبقۀ کارگر را بدهید. موضوعاتی که چپ چه محورمقاومتی وچه ستون پنجمی، که شما به آن تعلق دارید، بنا بر منطقی درونی از پرداختن به آنها دوری میجوید و ما از تکرار آنها خسته نمی شویم. مطالباتی که از مناسبات و نظم موجود فراتر رفته و نه فقط بورژوازی ایران و دولت مسلط آن، بلکه چپ ها را نیز به وحشت می اندازد.(کارگران، کمونیستها و جنبشهای مطالباتی جاری)- بیانیه (کمونیسم، دمکراسی و مبارزه برای آزادیهای دمکراتیک)، (کمونیسم و چپ: در ضرورت یک بازبینی پایه ای) و .... از این دسته مطالب هستند.اموری که چپ شما از موضع طبقاتی با آنها بیگانه است و با آن دشمنی میورزد. چرا که توضیح استحاله کامل تفکر چپ در ایدئولوژی ها و گفتمان های بورژوایی برایش مرگبار است.
با سلام به رفقا،
ممنون از واضح سازی های سعید عطاپور و نوید پایور، بخصوص تاکید به مبارزه برای حاکم کردن افق کمونیستی.
منطق چپ های برانداز نماینده ی فکری جمع بزرگتری هست، خیلی بزرگتر از محور مقاومت. ازین جهت پیشامدن بحث خیلی بجاست. اینکه شرایط به شکل یک بُردار تصور بشه که یک سوی آن طرفداری از "حکومت" ایران – در مورد این بحث، استنباط شده از مخالفت با اپوزیسیون – و سوی دیگرش مخالفت با ایران که مبادا با محور مقاومتی ها قرابتی حادث بشه، نه تنها از بنیان پر ایراد و مغشوشه، بلکه نه به متود بررسی مارکسیستی از مسائل وفاداره نه در پی استراتژی کمونیستی. ساده انگارانه ترین حالت هم اینه که تصور بشه که چپ ها(ی کمونیست-نما) از واقعیت و اخبار بی اطلاع ند و درصدی توجه ندارن که در دوران دستکاری اطلاعات و اخبار برای ایجاد توهم زندگی میکنیم (نمونه از منطق چپ در برخورد با این جمله: این حرف به فیک-نیوز ترامپی تشبیه خواهد شد و خیلی انقلابی-طور، متهم به همسویی با سیاست هاش). جنایات آمریکا و تخته گاز رفتنش برای غارت همه ی جهان، بر همگان اصلا واضح و مبرهن نیست! علی الخصوص چپ ها. گفتمان تند و تیز راست ها که تکلیفش معینه، جا نمیگذاره برای لاپوشانی چرک و کثافت سیستم حاکم. میمونه نقش مهم چپ که در حالی که در ظاهر ژست عصبی داره و مثلا کنار پرولتاریا ایستاده، در نهایت دنبال سرنگونی این و آن است. اگر قائل باشین که هردو نیرو باید از سوریه بروند، در انتهای روز کنار باراک اوباما ایستادین و دارین میگین
Assad must go!
و قاعدتا نتیجه ش میشه رسیدن به :
Akhunds must go!
اگر نخواهیم واقعیت رو ببینیم، داریم از شابلون از پییش آماده ای استفاده می کنیم که روی مسائل می اندازیم تا نتیجه ی دلخواه بگیریم. این شابلون هم سالیان درازیه که اصلا تغییر نکرده، بماند که حکومت "ملایان" تغییرات بیشتری کرده این مدت و در پی تطبیق خودش با آخرین تحولات سرمایه ی جهانی ه. اگر از این تحولات بی خبر باشیم، اونوقت قطعا فکر میکنیم که اگر جنگ افروزان و متجاوزان و کلا هیچ کس اون حوالی نباشه، مردم به حال خود راحت گذاشته می شن و به سرعت جامعه ی کمونیستی ساخته میشه. اگر امروز چپ های سرنگونی طلب مشغول این-همان سازی حرف ها و واکنش ها با "دشمنان خلق" هستند و طفره میرن از حقیقت موجود، خب باید ازشون درخواست کرد اقلا به خودشون نگن کمونیست. چون درصدی تمایل به شناخت و تحلیل وضعیت ندارن، و احتمالا نه برنامه ای دارن و نه تحلیلی برای اینکه پس از خروج "لشگر ملایان"، سرمایه دقیقا به کجا خواهد رفت؟!
به سهند
این جمله ات:
"سوما خودت را به آن راه نزن.عقاید چپ محور مقاومتی متاسفانه در حال نفوذ در چپ است و تبعاتش را در سخنان طیفی از چپ داریم می بینیم. تدارک کمونیستی متاسفانه نشانه هایی از خودش نشان می دهد."
من هم در کامنت قبلی گفته بودم که همین ظن و برآورد اشتباهت هست که به نتیجه گیری اشتباه رشد چپ محور مقاومتی میرسی. در اینجا داری به صورت اشتباه، سایت تدارک را محور مقاومتی میدانی.
به نوید، سعید و نگار
کامنتهای شما فقط ایرادات من به شما را تایید می کنند. از الان هر چه بیشتر بگویم تکرار صحبت قبلی است. شما نمی خواهید باور کنید که دنباله روی چپ محور مقاومتی شدید. شاهین در کامنت آخر پست درباره برخی نوآوریها نوشته "همین ظن و برآورد اشتباهت هست که به نتیجه گیری اشتباه رشد چپ محور مقاومتی میرسی. در اینجا داری به صورت اشتباه، سایت تدارک را محور مقاومتی میدانی". متاسفانه فقط من نیستم که تدارک کمونیستی را محور مقاومتی می دانم، این نظر خیلیها است. خیلیها این سایت و جریانات مشابه دیگر را عقبه چپ محور مقاومتی می دانند که با شرمندگی و تعارفات کمونیستی، نوع رقیقتر و محتاطانه تر نظرات گرایلو را اشاعه می دهند. شما فقط می خواهید در برابر واقعیت خود را به آن راه بزنید. حرف نگار درباره "تاکید به مبارزه برای حاکم کردن افق کمونیستی" شعار محض است. بنشینید با خودتان خلوت کنید که آیا سایت تدارک کمونیستی واقعا دارد در جهت این افق حرکت می کند یا در جهت دفاع غیر مستقیم از رژیم.
نوید پایور مینویسد:
یا میدانید و خود را به ندانستن می زنید و یا نمی دانید که فرق هست بین محکوم نکردن و حمایت کردن،،،،، همیشه هم گفته ایم که لبۀ تیز حملۀ ما بر تجاوزگری غرب و بلوک ارتجاع عرب در منطقه است. هیچگاه هم به حمایت از محور مقاومت فراخوان ندادیم.
این است سیاست احزابی همچون تدارک: حمایت نکردن و فراخوان ندادن در دفاع از محور مقاومت. همه مرزبندی تدارک با محور مقاومت به همین برخورد به روی خود نیاوردن خلاصه میشود که تعارفی بیش نیست. بلی بیانیه ای در دفاع از این جانیان ندادید، چون این کار وقاحتی میطلبد که از آن واقفید، اما با رفتار و تبلیغ خود خط مقاومتی را پی گرفتید.
دوباره مینویسد:
در مورد جنبش کارگری ایران هم نظراتمان کاملا روشن است. مهم ترین واقعه این جنبش در یک سال گذشته اعتصابات هفت تپه و فولاد بود که ما هم به صراحت نظرمان را نوشتیم. اما بازتاب اخبار "جنبش کارگری" را به همان هائی وا گذاشتیم که میخواستند "رژیم جنایتکار اسد" را با حمایت از "انقلاب سوریه" براندازند. در گذشته هائی نه چندان دور به چشم اغماض به همین جنبش کارگری نگاه می کردیم. اما مدتهاست که عطای این جنبش کارگری را به لقایش بخشیده ایم. چرا باید اخبار جنبشی را منعکس کنیم که به عکس گرفتن با اتحادیه های عزیز کشورهای دمکراتیک غربی و نامه نگاری با مجامع حقوق بشری افتخار می کند اما در مقابل حمله وحشیانه بورژوازی مرتجع به تودۀ زحمتکشان ونزوئلا سکوت می کند؟ ویترین رادیو فردا و من و تو و صدای آمریکا پر از اخبار مجاهدتهای این جنبش کارگری است.
پایور به سهولت آب خوردن تمام جنبش کارگری را متهم به نامه نگاری با مجامع حقوق بشری و خیانت به زحمتکشان ونزوئلا (که منظورش مادورو است!) میکند. سند و مدرکی هم لازم است آقای محترم. این چه منطقی است؟ بر فرض که کسی یا گروهی این کار را کرده باشد. این که قابل تعمیم به همه جنبش کارگری ایران نیست. در تکمیل نظر سهند میگویم شما هم مثل گرایلو به یک بهانه کوچک زیراب کل مبارزه طبقاتی را میزنید. دنبال بهانه اید تا از مبارزه کارگری تبری بجویید و به جبهه چپ مقاومتی بپیوندید، و حال بهانه تان شده نامه نگاری با مجامع حقوق بشری. اگر کسی کار غلطی در جنبش کارگری کرده باید او را نقد کرده و به کارگران معرفی نمایید، نه این که به این بهانه "عطای جنبش را به لقایش ببخشید". کسی که با یک نامه نگاری عطای جنبش را به لقایش میبخشد، نمیتواند ادعای افق کمونیستی داشته باشد.
فرهاد:
سهند! ملاحظه کنید که چه کردید!
مینویسید «بله که در اپوزیسیون چلبی زیاد است، اما همه که چلبی نیستند ... ما در اپوزیسیون صدها و هزارها کمونیست با عزت و محترم داشتیم و کمونیستهای واقعی و مبارز هنوز هم پیدا میشوند» همچنین مینویسید «فساد بخش اعظم اپوزیسیون را رد نمیکنیم». یعنی چه؟ یعنی در طول تاریخ سرمایهداری «کمونیستهای واقعی» همراه و همشأن و همسنگ «اپوزیسیون» بودهاند، هیچگونه جنگ و تضاد عینیای که ناظر بر هستی و الزامات طبقات جامعه باشد در این صف احد و واحد نبوده و نیست و اگر هم اختلاف و تفاوتی باشد ذهنی و فکری است، به «فساد» مربوط میشود که آن هم با عزت و احترام و اخلاق «کمونیستهای واقعی» قابل حل است. از محبت خارها گل میشوند. بنابراین همراهی و همگامی «کمونیستها» و «اپوزیسیون» چنان بدیهی و طبیعی است که فقط نیاز به یادآوری دارد، نه چیز دیگر.
سپس مینویسید « ... اینهمه اتفاقات کارگری در دو سال گذشته در ایران افتاد. چند پست درباره مبارزه طبقاتی در سایت شما بود (اصلاً بود؟)» یعنی چه؟ یعنی «کمونیستهای واقعی» و «اپوزیسیون» که بحمدالله کنار هم هستند و اختلافاتشان را بی سر و صدا حل میکنند (زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند)، فقط میماند کارگران. یعنی چه؟ یعنی زحمتکشان بهطور طبیعی و فیالمجلس همراه و همتراز «اپوزیسیون» نیستند. لیکن خوشبختانه اتفاقاتی برایشان میافتد که بازهم وظیفه طبیعی و بدیهی آن صف واحد این است که با بازتاب و انعکاس اتفاقاتشان به آن زبانبستهها یاری رساند تا خود را به مرتبه «اپوزیسیون» و «جنبشهای اجتماعی» برسانند. یعنی چه؟ یعنی باید بکوشیم تا کارگران و «اپوزیسیون» را دو عضو همقدر و همسنگ یک جریان کنیم، دو لشگر زیر یک پرچم، سازهای زیر و بم یک ارکستر، دو پای یک اندام که گلاویز شدنشان به نفع آنطرفیهاست؛ یعنی تضاد و منازعه لاینحلی میان زحمتکشان و «اپوزیسیون» وجود ندارد که کارشان را به رهبری یکی بر دیگری بکشاند، اگر کارگران بخواهند تحول مطلوبی در «اتفاقات»شان رخ بدهد باید تضادهای خویش با اپوزیسیون را به حداقل برسانند. و چنین است فلسفه وجودی «کمونیستهای واقعی»: ایجاد پیوند و وحدت میان کارگران و «اپوزیسیون» (چه ابلهانی بودند مارکس و انگلس!!!)
تا اینجا حضرتعالی اپورتونیستی صادق هستید، صادق و آشکار مثل سوسکی که روی موکت سفید حرکت میکند. همان چپ همیشگی که از صفوف «اپوزیسیون» برای کاهش و تقلیل و پردهپوشی تضادهای عینی کارگران و «جنبشهای اجتماعی» نظریهپردازی میکند و زحمت میکشد و مهارتش در طفره رفتن از عمق تضادهاست. عمق تضاد با اپوزیسیونی که شامل جنبشهای اجتماعی و افراد عاصی و معترض است، با اپوزیسیونی که ثروتش را تبدیل به دلار کرده است و منتظر چراغ سبز بانکهای «ممالک دمکراتیک» است، با اپوزیسیونی که گلهای سرسبدش در کانادا و آمریکا برای تشدید تحریمهای ایران مبارزه میکنند، با اپوزیسیونی که داعش را محصول خالص اسلام معرفی میکند و برای هیلاری کلینتون تبلیغ میکند، با اپوزیسیونی که در بیبیسی و صدای آمریکا پرسه میزند، با اپوزیسیونی که با پول همه مبارزه میکند، با اپوزیسیونی که آقازادهها و مفسدین را دوست ندارد و با سرمایهداران ورشکسته همدلی میکند، با اپوزیسیونی که تحلیل طبقاتی را مخصوص کشورهای پیشرفته میداند و از کشورهای پیشرفته جنبش 99 درصدی را میگیرد...
لیکن از اینجا به بعد یک قدم از آن چپ مرسوم جلوتر میروید. چگونه؟ حضرتعالی به این اپورتونیسم درخشان و شاخدار اکتفا نمیکنید. مینویسید: «ادبیات شما بیشتر ضد اپوزیسیون شده ...»، «مقایسه پستهای امروز شما با پستهای دو سال قبل ...» و «به مطالب سایت تدارک از شورشهای 96 تا امروز نگاه کنید...» اینگونه سایت تدارک را سرزنش میکنید که باید به روال دو سال قبلش برگردد و مشخص کند که «از کدام مبارزه طبقاتی» حرف میزند. مگر دو سال قبل چه خبر بود؟؟؟
ادامه...
یک دروغ شاخدار در کنار اپورتونیسم شاخدار. شاخ در شاخ. خوانندهی شما باید تایید کند که تا دوسال پیش همه و همه درمورد یگانگی و همترازی بیچیزان و «اپوزیسیون» توافق نظر داشتهاند. گویا تا آن زمان هیچ کس برای افشای عمق تضادها و تشدید این تضادها کاری نمیکرد و لازم هم نبود کاری کند! همه منجمله تدارکیها درحال کثافتکاریای بودند که شما در آن تخصص دارید، یعنی تقلیل تضاد کارگران با «اپوزیسیون» و پستگذاری درباره «اتفاقات کارگری».... که ناگهان در یک غروب پاییزی چپ محور مقاومتی به زمین آمد و باعث شد عدهای فریبخورده «ضد اپوزیسیون» بشوند!!
تا آنجا که بنده به سایت امید و تدارک سر میزنم از قضا ادبیات ایشان همیشه «ضد اپوزیسیون» بوده است، شاید هم قبلاً بیشتر! «امید و تدارک» پرونده روشنی در برملا ساختن عمق تضاد میان کارگران و «اپوزیسیون» دارد و از معدود جریانهایی است که این تضاد را به مساله اصلی تبدیل کرده است. آن هم نه افشای «فساد بخش اعظم اپوزیسیون» بلکه تحلیل سهم و نقش طبقات جامعه در اپوزیسیون که به مدد این تحلیل میتوان «اپوزیسیون» را با تمام چپها و راستهایش به درون مبارزه طبقاتی آورد و کذب بودن موجودیت فراطبقاتیاش را برملا کرد. کاملا روشن بود و هست که این سایت از «کدام مبارزه طبقاتی» حرف میزند. پس جنابعالی چرا اینقدر شاخدار دروغ میگویید؟ چرا امروز اپورتونیسمِ خالی کار شما و کار چپ «اداره شورایی» را راه نمیاندازد؟
لنین در بالاترین مرحله سرمایهداری مینویسد: «شور و شوق همگانی نسبت به چشمانداز و آیندهی امپریالیسم، دفاع سرسامآور از آن و تزیین آن با ملونترین رنگها، اینها علایم دوران حاضرند. ایدئولوژی امپریالیستی در طبقه کارگر نیز نفوذ میکند.... رهبران امروزی حزب بهاصطلاح سوسیال دمکرات آلمان به درستی لقب «سوسیال امپریالیست» گرفتهاند، یعنی سوسیالیست در گفتار و امپریالیست در کردار»
واقعیت این است که هر چه میگذرد «اپوزیسیون» با رنگهای ملونتری کردار امپریالیستی خود را میپوشاند و لاجرم اپورتونیستهای کذابی چون حضرتعالی را میزاید. چراکه در شرایط امروز باید هرکاری بکند تا لقب «سوسیال امپریالیست» را از خود بزداید و به اپورتونیسم صاف و ساده سابق بازگردد. بازگشتی که محال است. پس چنین است که سوسیال امپریالیسم دست به دامان «چپ محور مقاومت» میشود تا به واسطه این هیولای بد، مخالفان خود را به عقب بازگرداند، به زمانی که امپریالیسم، سیاست دولتهای قدرتمند تعریف میشد (چند سال عقب؟)، تا لقب سوسیال امپریالیست را از خود دور کند و آگاه کند و انذار دهد که اگر فراتر از منازعههای قدیمی قدمی علیه ما بردارید و کار را به القاب ریشهایتر بکشانید «محور مقاومتی» هستید.
این مساله که آیا سایت تدارک مبارزه چندین ساله خود با «اپوزیسیون» را تکامل و تعمیق داده است یا خیر، این مساله که آیا لقب «ستون پنجم» و آن قضیهی ژنرال فرانکو برای نشان دادن تمام ارکان امپریالیسم، اجتناب از تز اَبَرامپریالیسم و افشای تمام «نقدگویان امپریالیسم» مناسب هست یا خیر و مسایل دیگر به اپورتونیستهای دروغگوی رسوایی چون شما مربوط نمیشود و جایش هم اینجا نیست. باید دید مبارزه با امپریالیسم چگونه پیش میرود و سایت تدارک چه میکند.
به فرهاد و بعد به سهند
فرهاد برای خودت قصه نباف جان من. این طور که تو می بافی نیست. تو و بقیه کسانی که ضد سهند می نویسید عمدا سعی می کنید تا برای فرار از نقد او حرف را به اپوزیسیون پرو غرب بکشید و آن چنان فساد این اپوزیسیون را نشان دهید که خودتان را از معرض نقد بیرون بکشید. بحث اصلا اپوزیسیون پرو غرب نیست، بحث شما و هزاران مثل شماست که از عقاید مشعشع گرایلو آویزان شدید، اما به روی مبارک نمی آورید. ادبیات تدارک را از قبل تر از تو می شناسم. چپ پرو غرب نبود، اما هیچ وقت تا این حد هوادار ضمنی جمهوری اسلامی و محور مقاومت نبود. این عقاید در چند سال اخیر مثل خیلی های دیگر در داخل و خارج آسه آسه تغییر کرد و از هدف انجام انقلاب کمونیستی در ایران به اینجا رسید که عطای جنبش کارگری را به لقایش ببخشد و همه بود و نبودش افشای نقشه های آمریکا علیه حضور ایران در سوریه باشد. این مواضع تحت تاثیر جو وحشتناکی بود که گرایلو علیه کمونیست ها ایجاد کرد. من بارها هشدار دادم و به خود تدارک نیز دوستانه هشدار دادم که شاهد این روند هستیم، اما هیچ فایده ای نداشت. سهند هیچ دروغ شاخداری نمی گوید، چون در کمال تاسف عملکرد امروز تدارک تبدیل شده است به تدارک اسناد و مدارکی در اینترنت که فقط مواضع گرایلو را تقویت می کنند. با این اسناد به شکلی آبرودارانه و بدون اشاره مستقیم از خط مقاومت دفاع می کند. این که به دلیل حب و بغض قدیمی به خود گرایلو فحش می دهد، این واقعیت را تغییر نمی دهد.
سهند تو تازه فهمیدی که ویروس چپ مقاومتی چطور افتاده به جان چپ. به فحش و فضیحت این چپ ها به گرایلو باور نکن، چرا که نسخه دسته دوم نظرات او را در عین انکار تکرار می کنند. حقیقت این است که یک بسیجی مقاومتی وقیح هست به اسم گرایلو و با چند متر فاصله از او یک قبیله از چپها موجود می باشد که همان مواضع نفرت انگیز او را با مقداری روتوش الکی اتخاذ می کنند، اما از آگاهی به این واقعیت نزد خود و دیگران خجالت می کشند. نتیجه آن که به موضع انکار و بهانه می روند. یک بار یکی به اسم کنشگر در جر و بحث در کامنتهای هفته حسابی از خجالت این جماعت در آمد و اسم شایسته ای روی آن ها گذاشت: نیمه مقاومتی. امیدوارم تدارک به هر چیزی هم تبدیل می شود، به پدیده حقیر نیمه مقاومتی تبدیل نشود. نیمه مقاومتی یک خط نیست، یک توده تهوع آور لجن و وقاحت است. بی شخصیتی مطلق است. حتی حداقل شخصیت و تعصب لازم برای بسیجی بودن را ندارد. نیمه مقاومتی اسم و نقاب خود را هر روز عوض می کند و هر روز مثل چلپاسه به هر رنگی در می آید و دیروزش را مثل دستمال توالت دور می اندازد. نیمه مقاومتی هایی از قبیل نگار و شاهین و فرهاد که امروز دوباره دور تدارک می پلکند، چند سال قبل به تدارک مقاله می دادند. در خیزش 96 ادبیات شان به تقلید عق آوری از اراجیف گرایلو تبدیل شد و شروع کردند به تدارک فحاشی کردن که چرا برانداز است. حالا چند صباحی است دوباره دور تدارک جمع شده اند و سنگش را به سینه می زنند و در حالی که فله ای از مواضع و جملات و اصطلاحات ضد کمونیستی حجه الاسلام گرایلو تقلید می کنند، به شکل مضحکی ادعا می کنند که خط مستقل از او دارند. در این ها دنبال سیاست نگرد چون اولین احساسی که از مواجهه با پدیده مفلوک کریه و بدبخت نیمه مقاومتی به انسان دست می دهد انزجار و نفرت است. برای این که معنی انزجار را بفهمی همین الان به سایت هفته سر بزن که یکی از این جماعت حقیر متن عق آوری علیه یک نیمه مقاومتی دیگر نوشته و با وقاحت به او گفته بین براندازی و مقاومت سرگردان است. دیگ به دیگ میگه رو سیاه! خودش یک لنگه پا وایستاده وسط مقاومت و انقلاب کمونیستی، آن وقت به دیگران می گوید سرگردان. توی دیکشنری باید هم جلوی کلمه وقاحت و هم جلوی تهوع نوشت نیمه مقاومتی و برای توضیح بیشتر به چند تا از به اصطلاح مقاله های حال بهم زن آنها ارجاع داد.
مخاظب این بحث مدل فکر کردن چپ های سرنگونی طلبه، و باز هم مایلم اصرار کنم که حاکم کردن افق کمونیستی تنها چاره ی ممکنه، فوری ترین مساله هم باید براش مبارزه با همین منطق حاکم بر خود-کمونیست-پندارها باشه. چون قلبا باور دارن که "دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست". با هیچ منطق و بحث متقابلی هم قصد فکر کردن به موضوع رو ندارن. رصد کردن هواداری ها یا ابراز برائت ها از این و اون که چپ برانداز بیشتر توش ماهره تا درآوردن دستکش و دست زدن به واقعیت، هیچ ربطی به اونچه که در عمل داره اتفاق میافته نداره.
سعید عطاپور اینجا از "خلق قهرمان سوریه که بخشی از آن ها در داعش و جبهه النصره و ارتش آزاد و روژاوا سازمان داده شده اند" نوشته بود. اگر کسی قبول کنه که بخش زیادی از پرولتاریا اونجاست، این رو هم باید قبول کنه که لیبل زدن ها و نسبت دادن به محور مقاومت چه قدر بی ارتباطه به توضیح چراییِ همچین پدیده ای. نه محور مقاومت، که اصلا در پی تبیین این چیزها نیست، نه نوع نگاهی که سهند تو بحث های اینجا داره و نماینده ی بخش بزرگی از چپ هاست، کمکی نمیکنه که چراییِ این سازماندهی شناسایی بشه و در قدم بعد، بشه برای ایجاد افق کمونیستی تلاش کرد. اگر افق کمونیستی شعار محضه، خب چپ های مثلا انقلابی و برانداز، چیزی غیر از شعار محض اند؟ در موردی که به من نزدیک تره، مساله ی زنان، این چپ خیلی رادیکال و خفن، کار خاصی غیر از منحرف کردن مبارزه ی اصلی و هل دادنش در دامان حقوق بشری ها کرده؟ تاثیر خاصی گذاشته در پیشبرد مبارزه ی طبقاتی؟ درکی از سرمایه داری در ایران و جهان داره یا نزدیک ترین چیزی که مشاهده میکنه استبداد مذهبی و آخوندا هستن؟
درست نیست که در دفاع از خودتون و ژست خیلی عصبی و انقلابی تون اصلا نادیده میگیرید این مسائل رو و به جاش لولو از اینو اون درست میکنید.
به فرهاد،
به نکته بسیار مهمی در مورد روش برخورد ما به مقولات تعیین کننده ای مثل امپریالیسم و ابر امپریالیسم اشاره کردید. درست می گوئید. در این زمینه هنوز کار جدی ای منتشر نکرده ایم. با این که سالهاست با درک معینی در این زمینه ها به مسائل روز جهان سیاست و مباحث استراتژی و تاکتیک نیز می پردازیم، اما خود این درک را هنوز منسجم در اختیار عموم قرار نداده ایم.
ما خود نیز به این امر واقف بودیم و از مدتی قبل کار تدوین این مباحثات را نیز شروع کرده ایم که احتمالا از همین هفته با انتشار مقالاتی آغاز می شود.
با تشکر از بحث سازنده اتان
به رحیم،
اولا لااقل آن سهند یک نشانی اشاره واری از خودش داد. شما از کدام خط پرولتری دفاع می کنی؟ تقوائی چی هستی یا شالگونی چی یا ابراهیم علیزاده ای؟ یا شاید هم از نوع مدرن تر پرولتری مدافع مسیح علینژاد؟
دوم سگ مادورو به صد تا از این رهبران چپ شما شرف دارد. حتی اگر صرفا از مادورو هم دفاع می کردیم باز هم جلو شما سینه سپر می کردیم.
سوم آیا به مشکل بینائی دچار هستید و این همه مطلب از کمونهای ونزوئلا در همین سایت ما را نمی بینید و نمی دانید که داریم از چه دفاع می کنیم؟
چهارم به جای سفسطه و دغلکاری لطفا نشان بدهید که کدام یک از آن رهبران جنبش کارگری از زحمتکشان ونزوئلا دفاع کردند؟ از زحمتکشان دنباس و یا همین امروز از زحمتکشان فلسطین دفاع می کنند؟
پنجم نقد ما به جنبش موجود کارگری هم یک شبه ظاهر نشد. نقدهای ما به نامه نگاری به مجامع حقوق بشری و شرکت در کنفرانس سالیداریتی سنتر سالها پیش انتشار یافته اند. آنها را ندیده اید؟
سیاست امری جدی است و مربوط به زندگی کل یک جامعه. کسی که در جهان سیاست اظهار نظر می کند لااقل باید اینقدر وجدان داشته باشد و بداند چه چیزی را مورد حمله قرار می دهد. شما اول بهتر است مباحث ما را بخوانی و اینطور پا برهنه وارد بحث نشوی.
به سهند،
البته که شما تنها نیستی که این اتهام را میزنی. تمام چپ ستون پنجمی سال هاست که همین حرف را می زنند. همین طور که ما سال هاست از آن ها به عنوان پادوهای بورژوازی لیبرال- فاشیست نام میبریم. شما ما را چپ محور مقاومتی بنامید و مقاومتی ها هم ما را چپ آمریکایی. مردم هم حرفهای شما و مقاومتی ها و ما را می خوانند و خودشان به این نتیجه می رسند که ما کمونیستهائی هستیم که با هیچکدام سر سازش نداریم. همانگونه که این دو با ما سر سازش ندارند.
به بهمن ت،
افشای سندی پیرامون فعالیت سیا در سوریه در سایت تدارک کمونیستی، منجر به سوپر فعال شدن چپ ستون پنجمی گردید. آقای بهم ت افاضه فرمایند و برای ما توضیح دهید، کدام یک از سه بخش هدف سند افشا شده در بالا، اینقدر موجب ناراحتی شما گردیده است ؟
شاید هم بهتر است، با توجه به احتمال دست اندر کار بودن شما، ذره ای جرات و شهامت بخرج دهید و با اتکا به تجارب به افکارعمومی بگویند، آرزوی شما اعلام وفاداری و یا اجرای کدام یک از سه بند مفاد سند افشا شدۀ سیا در مورد سوریه است، تا آب توبه بورژوا امپریالیستی بر روی متهمین "محور مقاومتی" را بریزید و آنها را از شانس موهبت عضویت در خانوادۀ مقدس ستون پنچمی مستفیز سازید؟
/(بند اولش را که معبود سیاسی شما، خانم کلینتون به آن اقرار کرده و بوسیلۀ کسانی دیگر شکست خورد)
/ در مورد دستیابی به یک راه حل سیاسی هم ( در این میان برای هر آدمی به کمترین اگاهی و شعور سیاسی مبرز شده است، پس از شکست رژیم چنج در سوریه آمریکا، عربستان و ترکیه با توسل به قهر و ترورقصد شرکت دادن النصره و شرکا در فردای سیاسی سوریه را دارند)
/ در مورد بند پایان دادن به حضور نیرو های ایرانی و وابستگانش در سوریه. ( امروز کاملا روش شده است، چرا بورژوازی حاکم بر آسرائیل، عربستان و آمریکا با آن مخالفت میورزد) شاید بخواهید دوباره نسخۀ نخ نمای، "سکوت موافقت آمیز و محکومیت بی خاصیت روزنامه ای دو جناح ارتجاعی" را بپیچید؟
اگر هم مشکلی در دفاع علنی از سیاست این سند راهبردی سیاسی میبیند، آدرس شکایت مشاورتی شما نزد نگارندگان آن، یعنی آقایان ترامپ، پمپئو و بولتن است، نه سایت تدارک کمونیستی. شاید هم بهتر است، مثل دولت فخیمۀ جمهوری اسلامی نزد سی ان ان و جان کری برای رفع بلای ترامپ، دخیل ببندید، تا هر چه زودتر این دوران نکبت بارتمام شود و دوران طلائی تسلط لیبرالیسم مالی-نظامی جهانی و رژیم چنجی اوباما-کلینتون برقرار گردد. هر چند مدل رادیکالترسندرزی هم میتواند از مزنۀ بازاری خوبی برخوردار باشد.
مشکل شما در وهلۀ اول تدارک کمونیستی نیست. مشکل خیانت (؟) دیالکتیک تاریخ به شما است! که شما قادر به فهم آن نیستید. "اپوزیسیون چپ شما" همزاد "پوزیسیونی دولتی" است، که بر علیه آن میجنگد. فاسد است مثل او، مزدور است مثل او. دروغگو و آدم فروش است مثل او. رفتارش و تفکرش هم مثل او متفرعن و قجری مآب است، شما هم عکس برگردان همان دولتی هستید، که علیه آن مبارزه میکنید.شما خواستار سرنگونی الیت مذهبی هستید، تا الیت سکولار را جایگزین آن کنید. از طرف دیگر هر چقدرمبانی وجودی این دولت ضعفیتر شود، درجۀ حرارت تب شما نیز بالاتر میرود. اگر سرمایه داری جهانی نخواهد رژیم را چنج کند، دیپرس شما افزایش مییباد. هر چقدر جنبش کارگری قدرتمند تر شود، دولت حاکم با آن برخورد امنیتی تر میکند و شما برخورد ابزاری تر، اینها دو سوی تلاش برای انقیاد کشیدن کارگرانند. خشم متوجه به تدارک کمونیستی بخاطر افشاگری این همزادی است.
ما در طی بیست سال گذشته مدام گفته ایم وامروزنوبت جوابگوئی شما است. آیا موافق بحث ما هستید، که در تمام 20 سال اخیر از ماجرای یوگسلاوی تا همین جنگ سوریه و اوکراین سیاست تجاوزگرانه غرب عامل و تمام این تحولات خونین بود یا نه؟ مخالفید، سفسطه و روزه خوانی نکنید. قضیه به همین سادگی است. اگر نه، یعنی شما دارید تاریخ و واقعیت را به نفع همان غرب و آمریکا تحریف می کنید، نام چپ ستون پنجمی لقب شایستۀ ای برای کمونیست-امپریالیتسهای دوران معاصر است.
آقای پایور، دیدن این جمله شما مرا متعجب کرد: "اما بازتاب اخبار "جنبش کارگری" را به همان هائی وا گذاشتیم که میخواستند "رژیم جنایتکار اسد" را با حمایت از "انقلاب سوریه" براندازند."
شما از کی منتقد "انقلاب سوریه" شدید؟ آیا به یاد دارید که گرایلو دو سال قبل در مقاله درباره زرنگی ها این جمله ها را از متن سخنرانی آقای شفیق نقل کرد: "تا جایی که به تاثیراتی که روسیه در منطقه گذاشته است باز می گردد، این تاثیر به نفع سازمان دهی انقلاب اجتماعی است. به نفع فعالیت کمونیستی است. این را نه فقط در سطح ایدئولوژیک بلکه در خود تلاش هایی که در سوریه شده است می بینید. یعنی نیروهای مردمی ای در سوریه تشکیل شده اند که سعی می کنند از نقطه نظر اجتماعی سیاست های متفاوتی را پیش ببرند"
و بعد گرایلو در نقد این نظر تدارک نوشت:
"هنوز هم باید تکرار کرد که موضوع ابدا انقلاب اجتماعی نیست بلکه حفظ اسد است و این درست ترین موضع است؟ ... اگر دخالت روسیه و ایران در این میدان ها جنبه مثبتی داشته، نه به خاطر تقویت گزینه انقلاب اجتماعی، بلکه دقیقا به عکس به دلیل تلاش آنها برای حفظ اسد یا دولت عراق از شر این "انقلاب های اجتماعی" بوده است. انقلاب اجتماعی در سوریه مستلزم حذف اسد است و این همان چیزی است که چند سال است آمریکا به هر قیمتی، ولو به قیمت انقلاب سوسیالیستی می طلبد"
می بینید که حتی بعد از این که تصمیم گرفتید موضع منفی قبلی خودتان نسبت به روسیه را مختصری اصلاح کنید، همچنان چشمتان به "انقلاب اجتماعی" و "نیروهای مردمی" در سوریه بود. آن روز ها تغییر نظر داده بودید و عملکرد روسیه را مثبت می دانستید، اما همچنان به این دلیل که فکر می کردید به سازمان دهی انقلاب در سوریه و بقیه منطقه به نفع "نیروهای مردمی" کمک می کند. خود روسیه می خواست اسد را از چنگ نیروهای مردمی و انقلاب سوریه نجات دهد، اما شما اهمیت آن را در تقویت انقلاب می دیدید. گرایلو بود که از سال ها قبل از آن می گفت که اهمیت نقش روسیه در حفظ اسد، سرکوب "نیروهای مردمی" و جلوگیری از "انقلاب اجتماعی" است. این سخنرانی آقای شفیق مربوط به زمانی بود که به تدریج در حال تغییر موضع در قبال سوریه بود و هنوز برای او سخت بود که به صراحت از اسدی دفاع کند که از بزرگترین حامیانش سپاه قدس و حزب الله بودند. پس موضوع فیک نیروهای مردمی و انقلاب اجتماعی را به میان کشیدید. تازه این دفاع شما از "نقش مثبت روسیه در سازمان دهی انقلاب اجتماعی"، یک یا دو سال بعد از آن بود که روسیه را پشتیبان ماشین مرگبار بورژوازی در اکراین معرفی کردید و هنوز هم می کنید. در کامنت خود نوشتید: "ما از کمونیست هایی در اکراین دفاع می کردیم که در مقابل فاشیست ها و کودتاگران "میدان" می جنگیدند، و نظریه پردازان محور مقاومت این را برنمی تافتند و از پیوستن به نیروهای پرو روس دفاع می کردند. و این نیروها کسانی بودند که ضمن مقاومت در برابر فاشیست های غرب اکراین لحظه ای تردید در ترور و تخریب سنگر کمونیست ها در شرق اکراین به دل راه نمی دادند." سنگر کمونیست ها؟ کدام کمونیست ها؟ آیا کمونیست هایی مثل سهند و بهمن ت در اکراین پیدا نمی شوند؟ هنوز دلتان با ماجراجویی "کمونیستی" بدنوف و بدنوف ها است. از بدنوف اکراینی دفاع می کنید و به بدنوف های ایرانی حمله می کنید.
شما و همه چپ هایی که امروز مخالف "محکوم کردن ایران" و "انقلاب اجتماعی در سوریه" و منتقد راست روی جنبش کارگری هستید، تا قبل از حملات گرایلو دقیقا مواضع پرو غربی اشخاصی نظیر سهند و بهمن ت را نمایندگی می کردید: تهدید خواندن برنامه هسته ای ایران برای صلح جهانی، دفاع از آنارشیست هایی مثل بدنوف، نقد حضور روسیه در اکراین، انقلاب اجتماعی در سوریه، حمایت از آشوب های 96. گرایلو بود که آن روزها یک تنه ایستاد و از مواضع درست دفاع کرد. همه می بینیم که از آن زمان تا به امروز در اثر قدرت نظرات و انتقادات او بسیاری تغییر نظر داده اند، اما حداقل صداقت برای اعتراف به این واقعیت را ندارند و در عوض آن به او حمله می کنند، به کسی که جهت درست را نشان داد و اگر نقدها و نوشته های او نبود، هنوز من و شما و سهندها با هم دنبال بدنوف و شفاف سازی برنامه هسته ای ایران و انقلاب اجتماعی در سوریه بودیم.
شما نوشتید "در گذشته هائی نه چندان دور به چشم اغماض به همین جنبش کارگری نگاه می کردیم. اما مدتهاست که عطای این جنبش کارگری را به لقایش بخشیده ایم." این در واقع اعتراف خیلی کوچک و از سر باز کنی از طرف شما به نظرات اشتباه گذشته است. اگر بیشتر در مطالب مربوط به "گذشته های نه چندان دور" خود دقت کنید، به متونی می رسید که یادآوری های من را تایید می کنند و اعترافات بیشتر شما را لازم می کنند. چیزی که اسمش را گذاشتید اغماض، همدلی کامل بود.
مجید،
شما نه آن موقع بحث ما را فهمیدید و نه حالا می فهمید. می پرسید « شما از کی منتقد "انقلاب سوریه" شدید؟». و حتما می دانید که ما از اول مخالف سرسخت "انقلاب سوریه" بودیم. خیلی قبل از آن که چپ محور مقاومتی پا به عرصه فعالیت بگذارد. اما مشکل شما و آن چپ "انقلاب سوریه" نیست. مشکل این است که شما آنچه را در آنجا می گذشت همان "انقلاب اجتماعی" می دانستید و می دانید و در نقد ما از گرایلو نقل می کنید که گفته بود: " هنوز هم باید تکرار کرد که موضوع ابدا انقلاب اجتماعی نیست بلکه حفظ اسد است و این درست ترین موضع است؟ ... اگر دخالت روسیه و ایران در این میدان ها جنبه مثبتی داشته، نه به خاطر تقویت گزینه انقلاب اجتماعی، بلکه دقیقا به عکس به دلیل تلاش آنها برای حفظ اسد یا دولت عراق از شر این "انقلاب های اجتماعی" بوده است. انقلاب اجتماعی در سوریه مستلزم حذف اسد است و این همان چیزی است که چند سال است آمریکا به هر قیمتی، ولو به قیمت انقلاب سوسیالیستی می طلبد". عجیب است که شما یکی از خونین ترین تعرضات ارتجاع در تاریخ معاصر را "انقلاب اجتماعی" می خوانید. حقیقتا نمی دانید انقلاب اجتماعی چیست؟ از این که بگذریم این دقیقا پایه ای ترین اختلاف بین ما و چپ محور مقاومتی است. برای ما هیچگاه، تأکید می کنم هیچگاه، دخالتگری در سیاست برای حفظ هیچ و مطلقا هیچگونه دولت بورژوائی نبوده و نیست. امر ما حتی در بدترین شرایط هم همان پرسش "انقلاب اجتماعی" است. و در مورد سوریه این انقلاب اجتماعی بر خلاف آن چیزی که گرایلو گفت و شما نقل می کنید در تمام سالهای اخیر مقدمتا "مستلزم حذف اسد" نبود و هنوز هم نیست. می گویم مقدمتا برای این که دقیقا این نکته تعیین کننده است. حذف دولت مستقر برای یک انقلاب کمونیستی فقط تا آنجا و زمانی میسر و مطلوب است که نظمی بغایت ارتجاعی تر جایگزین آن نشود و این همان چیزی بود که در سوریه در حال وقوع بود و هست. دخالت روسیه در سوریه بر خلاف نظر شما مانع از "انقلاب اجتماعی" نشد. مانع از تسلط وحشیانه ترین باندهای ارتجاعی و سر سپرده متجاوزترین بلوک تاریخ شد. تا جائی که به انقلاب اجتماعی بر می گردد، اتفاقا این دخالتگری زمینه های به مراتب بهتری را برای تدارک این انقلاب اجتماعی فراهم کرد. برای هر کمونیستی روشن تر از روز است که در جامعه ای فرو ریخته و درهم شکسته هیچ صحبتی از رهائی نمی تواند در میان باشد. دخالت روسیه مانع این فروپاشی کامل جامعه سوریه و تسلط هرج و مرج خونین بر سوریه و کل خاورمیانه شد و از منظر تاریخی اتفاقا این به نفع کلیه کسانی عمل می کند که برای تدارک انقلاب اجتماعی مبارزه می کنند.
یک بار دیگر به کنه اختلاف که نه فقط در سوریه، بلکه در دنباس و ونزوئلا و ایران هم خودش را نشان می دهد. در همه جا امر دخالتگری برای ما نه مقدمتا "مبارزه ضد امپریالیستی" بلکه مسأله محوری انکشاف مبارزه طبقاتی است. این دو ممکن است در بسیاری از مواقع همپوشانی صوری داشته باشند اما دو نقطه عزیمت متفاوتند. ارزیابی ما این بوده و هست و بارها هم آن را گفتیم که مهم ترین و خطرناک ترین مانع بر سر راه انکشاف مبارزه طبقاتی در تمام دوران سیاه پسا جنگ سردی را بلوک امپریالیستی متجاوز ترانس آتلانتیک می دانستیم و می دانیم. مبارزه با این سلطه گری امپریالیستی برای ما هدفی در خود نبوده و نیست. این کاری است که بسیاری از دول بورژوازی هم اکنون مشغول به آن هستند. آنها برای استقلال خود مبارزه می کنند و امثال گرایلو هم قبلا و زمانی که هنوز از سوسیالیسم حرفی هم می زدند گفته اند که اصلا همین مبارزه به سوسیالیسم منجر می شود.
آنچه برای ما تعیین کننده بود و هست رفع موانع انکشاف مبارزه طبقاتی است و همین مبارزه طبقاتی نیز شاخص نوع برخورد ما به تحولات مشابه اما متفاوت در ایران و سوریه و دنباس و ونزوئلا است. در دنباس و به درجات خیلی بیشتر در ونزوئلا ما عناصر این انکشاف را دیدیم و به حمایت صریح از آن پرداختیم. در سوریه تمام حمله خود را بر باندهای مزدور آدمکش متمرکز کردیم، هر روزنه ای را که دیدیم از جنبشهای اجتماعی مستقلی که در تقابل با این نیروهای ارتجاعی اما حول مطالبات واقعی طبقاتی شکل می گرفتند مورد حمایت قرار دادیم بی آن که به دفاع از دولت سوریه بپردازیم و در ایران نیز طرح پایه ای ترین مطالبات طبقاتی را با مبارزه سخت و قاطع بر علیه اپوزیسیون ستون پنجمی گره زده ایم بی آن که ذره ای از طرح چشم اندازهای خود برای جامعه کمونیستی آینده کوتاه بیائیم. از نظر ما هر چه دست این اپوزیسیون ستون پنجمی از دخالت بر سرنوشت جامعه ایران کوتاهتر شود، به همان اندازه راه برای طرح هر چه وسیعتر مطالبات و چشم اندازهای طبقاتی نیز بازتر می شود. این را گسترش آرام برخی از شعارهای مطالباتی ما در همین یکی دو سال اخیر همراه با تضعیف بیشتر این اپوزیسیون به خوبی نشان می دهد.
یکی دو نکته دیگر. اول این که حیف است که وارد بحثی که شدید آن را با تحریف و شانتاژ خراب کنید. یک کلمه و فقط یک کلمه از تمام ادبیات ما استخراج کنید که ما گفته باشیم برنامه هسته ای ایران تهدیدی برای صلح جهانی است. با عرض معذرت، این شارلاتانیسم است. بگذاریدش برای همان گرایلو. آنچه ما گفتیم و هنوز هم می گوئیم این بود که امکان این وجود داشت که برای مقابله با هجوم پروپاگاندیستی ایدئولوژیک بلوک ترانس آتلانتیک حول برنامه هسته ای ایران و خنثی کردن آن، ابتکاری جهانی برای نظارت بر این برنامه هسته ای از سوی طیفی از شخصیتهای جهانی مستقل از مراکز قدرت امپریالیستی و منتقد نسبت به آنها را شکل داد. این کاری بود که جمهوری اسلامی نکرد تا در عوض همان برنامه اش را تحت نظارت کامل سرویسهای جاسوسی غربی قرار دهد. این کاری است که همین الآن دولتهائی مثل ونزوئلا با جذب ناظرینی از میان جنبشهای اجتماعی پیشرو و منتقد به سیاستهای دول غربی دست به آن می زنند و در ایجاد یک فضای ضد تهاجم بسیار هم موفقند.
دوم این که خیر، کمونیستهائی مثل بدنوف در چپ ایران یافت نمی شوند تا چه رسد به کمونیستهائی مثل موزگووی. بدنوف البته کمونیست نبود اما باز هم مثل او در چپ ایران یافت نمی شود. هر دو آنها قهرمانان مبارزه با تهاجم لیبرال فاشیستی کودتاچیان دست نشانده آمریکا و اروپای واحد بودند. آن "کمونیستها"ی ایرانی که شما به رخ ما می کشید پادوها و یا در بهترین حالت توجیه گران سلطۀ این بورژوازی هار دمکراتیک غربند.
آقای شفیق
اول این که اصطلاح "انقلاب اجتماعی" را از خود شما نقل کردم و عمدا در گیومه گذاشتم تا مشخص شود که این یک اشاره کنایی به کشت و کشتار داعشی در سوریه است. یعنی کنایه ای است به کسانی که کشت و کشتار در سوریه را "انقلاب اجتماعی" می نامیدند. هر آدمی که سر سوزن عقل داشته باشد می داند که آن فاجعه اسفبار انسانی هیچ شباهتی به مفهوم والا و عزیز انقلاب اجتماعی ندارد، سهل است، ضد این مفهوم نیز هست. متاسفانه شمایید که شانتاژ می کنید، وگرنه واضح است که من از شما نقل قول کردم نه از خودم.
دوم. شما همیشه مخاطب را متهم به نفهمیدن بحث می کنید. چرا فکر می کنید نفهمیدم؟ فهمیدم چون همه چیز واضح است. از نقل قول شما معلوم است که به وقوع یک انقلاب اجتماعی در سوریه امید داشتید. منظور من این نیست که همان کشت و کشتار را انقلاب می دانستید، بلکه به تغییر جهت اتفاقات به سمت انقلاب اجتماعی امیدوار بودید. این از جملات نقل شده از شما به خوبی استنباط می شود. چیز نامفهومی نیست و انتقاد گرایلو هم روشن و وارد بود: حتی تصور تغییر مسیر اتفاقات به سمت "انقلاب اجتماعی" فاجعه است، چون مشروط به حذف اسد است و که در آن لحظه ترجمه ای به جز داعش نداشت.
سوم، در مورد بیانیه هسته ای شما. نوشتید "یک کلمه و فقط یک کلمه از تمام ادبیات ما استخراج کنید که ما گفته باشیم برنامه هسته ای ایران تهدیدی برای صلح جهانی است". پس من این جملات را از بیانیه شمشیر داموکلس شما نقل می کنم:
"و سرانجام این که گره اصلی معضل انرژی هسته ای ایران اتهاماتی است که از سوی دول غربی و متحدان منطقه ای آن به جمهوری اسلامی برای تلاش در دستیابی به بمب اتمی وارد میشود. گانگسترهای غربی از لزوم اعتماد سازی توسط جمهوری اسلامی سخن می گویند. آنها بر شفافیت در انرژی هسته ای ایران پافشاری می کنند. آنها درست میگویند. جمهوری اسلامی ایران موظف است که برنامه های هسته ای اش را با شفافیت تمام در معرض دید جهانیان قرار دهد. در معرض دید جهانیان و نه جاسوسهای همین دول غربی که در پوشش سازمانهای وابسته به سازمان ملل و سازمان جهانی انرژی هسته ای و در پوشش کارشناس وارد تأسیسات هسته ای ایران می شوند. معضل جمهوری اسلامی این است که مردم جهان نیز بر کیفیت برنامه های هسته ای این رژیم آگاه نیستند و صلح آمیز بودن آن را باور نمی کنند. نه فقط به دلیل پروپاگاند مخالفین جمهوری اسلامی، بلکه دقیقا به دلیل عملکرد خود جمهوری اسلامی در پنهانکاری نسبت به اهداف خویش. نه فتاوی رهبران جمهوری اسلامی مبنی بر حرام بودن بمب اتمی پاسخی قانع کننده به این معضل است و نه پروپاگاند دولتی ایران برای خاورمیانه عاری از سلاحهای هسته ای. مردم جهان به اطلاعات دقیق نیاز دارند. اطلاعاتی که تمام تردیدها در زمینه صلح آمیز بودن انرژی هسته ای ایران را برطرف نموده و پروپاگاند جنگی ماشین رسانه ای غرب را خنثی کنند. جمهوری اسلامی موظف است و باید این اطلاعات را در اختیار جهانیان قرار دهد"
این هم لینک آن بیانیه:
http://www.omied.de/index.php?option=com_k2&view=item&id=1493%3A2015-04-04-22-53-23&Itemid=289
واقعا معنی این جملات چیست؟ نوشتید مردم جهان مطمئن نیستند برنامه هسته ای ایران صلح آمیز است. مگر غیر از این نوشتید؟ گرایلو هم جواب خوبی داد و گفت اصلا صلح آمیز نیست که نیست. به مردم جهان چه ربطی دارد که نگران سلاح های شیمیایی صدام و قذافی و اسد هم بودند و دیدیم نتیجه اش چه شد. "ابتکار جهانی برای نظارت بر این برنامه" ولو این که توسط کمونیست ها باشد بازی در زمین آمریکا است. گرایلو گفت خود مفهوم نظارت یک مفهوم امپریالیستی است، عاملش هر که می خواهد باشد. آخر چرا می گویید نفهمیدم، چرا به من می گویید شارلاتان. مگر چیز نفهمیدنی ای در جملات بیانیه است؟ بقیه نقدهای گرایلو به موضع شما در قبال کمونیست های اکراین و دخالت روسیه یا دیگر بحث ها نیز با همین دقت مستند بودند. این توضیح امروز شما در کامنت تان که "آنچه ما گفتیم و هنوز هم می گوئیم این بود که امکان این وجود داشت که برای مقابله با هجوم پروپاگاندیستی ایدئولوژیک بلوک ترانس آتلانتیک حول برنامه هسته ای ایران و خنثی کردن آن، ابتکاری جهانی برای نظارت بر این برنامه هسته ای از سوی طیفی از شخصیتهای جهانی مستقل از مراکز قدرت امپریالیستی و منتقد نسبت به آنها را شکل داد" با عرض احترام توجیه بدتر از اصل دعوا است.
چهارم، در مورد بدنوف و موزگووی. چرا با گذشت این همه سال هنوز از این فرقه ها دفاع می کنید؟ دنیا پر است از فرقه های ندانم کاری که اسم کمونیسم روی خود گذاشتند. مگر به هر کسی که (هر چه شریف و با نیت خیر) پرچم سرخ به دست گرفت و در یک شرایط خطیر شلنگ و تخته انداخت می شود گفت کمونیست و مبارز؟ بدنوف که یک آنارشیست بود، موزگووی هم که بعدا خودتان گفتید و گرایلو هم به حرفتان ارجاع داد که برای انتخابات دنباس تحرکات ضد روسی می کرد که می توانست برای کیف جلب توجه کند. نه آقای شفیق، طالب مرگ کسی نیستم اما کشته شدن بدنوف و موزگووی دلیل نمی شود که فکر کنیم فرق خاصی با خیلی از کمونیست های جهان داشتند که در موقع نا مناسبی "مستقل" و "ضد بورژوازی روس" و "انقلابی" بودند. تاریخ پر از خطاکارهایی است که "شهید" شده و می شوند، اما این نافی خطای آن ها و گاهی فساد آن ها نیست.
مجید،
اولین نوشته هایی را که از سوی جمع امید و سپس تدارک در رابطه با اتفاقات سوریه در سال 2011 نوشته شده بخوانید. در آن زمان گرایلو هنوز توی حکمتیسم گیج می زد و هنوز کاملا از "انتخاب خیره سرانه آغاز جوانی" اش رها نشده بود. ما در آن مقالات از موضعی طبقاتی اولین تظاهرات های خیابانی در شهرهای سوریه و هرگونه دموکراسی خواهی آن را به عنوان جنبشی ارتجاعی مورد نقد قرار دادیم. آن زمان هنوز دموکراسی خواهی و بشردوستی در سوریه و اوکراین دست بالا را داشت و هنوز حتی کلمه محور مقاومت اختراع نشده بود. نه از روسیه خبری بود و نه سردار سلیمانی سردار سلیمانی شده بود. در آن زمان موضع گیری در برابر "مردم" و "انقلاب" و دموکراسی و دخالت بشردوستانه ای که چپ ها هم دورش جمع شده بودند به شهامت نیاز داشت. ما در همان زمان به افشای اپوزیسیون مرتجع و وحشی سوریه پرداختیم. کاری که هم اکنون و سال هاست که درباره اپوزیسیون ستون پنجمی ایران می کنیم.
مثل فالانژها حرف های مرادتان را تکرار نکنید و به اتهامات دروغ متوسل نشوید. امثال شما و گرایلو تازه بعد از آشکار شدن نشانه های هزیمت آمریکا و شکست پروژه های رژیم چنج در سوریه سروکله تان را بالا آوردید و به عنوان خرده بورژواهایی جبون به زیر قبای جناح پیروز در سوریه خزیدید. تا نه در وهله اول به اپوزیسیون پروغرب بلکه به یک جریان کمونیستی حمله ور شوید که در حال نبرد با همان اپوزیسیون و ستون پنجم چپش در درون طبقه کارگر و زحمتکشان بود. شما به همان اندازه به اپورتونیسم آلوده اید که همزادهای چپتان در سوی دیگر معادله. آن ها با کمک آمریکا سوسیالیسم برقرار می کنند و شما با کمک جمهوری اسلامی و روسیه. امر هیچیک از شما مبارزه طبقاتی و پرولتاریا نیست.
مجید شما برای تخطئه تدارک کمونیستی چاره ای جز متوسل شدن به دروغ ندارید. چون اگر نقد و افشاگری های تدارک کمونیستی در ارتباط با انفعال اولیه همراه با همسویی روژاوا با جنبش ارتجاعی و نیروهای مهاجم را خوانده باشید متوجه می شوید که تدارک کمونیستی اولین نیرویی بود که در همان زمان پیوستن کامل روژاوا به صف آمریکا را پیش بینی کرد و به افشای آن پرداخت. آن زمان هنوز از شما و مرادت خبری نبود.
آقای محترم چرا فکر می کنید کسی که دنبال انقلاب اجتماعی است به فکر تغییر جهت یک جنبش ارتجاعی است؟ چرا نمی توانید تصور کنید که کسی که به فکر انقلاب اجتماعی است باید در صورت لزوم ابتدا آن جنبش ارتجاعی را از سر راه بردارد و مقابله با تهاجم خارجی را سازمان دهد و همزمان خود را برای انقلاب اجتماعی تقویت و مسلح کند. همچنین چرا فکر می کنید شرط تقابل با آمریکا یا "امپریالیسم" در سوریه یا هرجای دیگر پیوستن به صف مقابل بورژوازی و نیروهای آن و خلع سلاح مبارزه طبقاتی و ضمیمه شدن به جناحی دیگر از بورژوازی است. مگر این چیزی جز تضعیف کمونیسم است؟ مگر شما در این تصور تفاوتی اساسی با بهمن ت، سهند یا رحیم شورا هم دارید؟ مگر آن ها هم در تقابل با یک جناح بورژوازی، پرولتاریا را به تبدیل شدن به ابزار دست و سرباز جنگ خیابانی جناح بورژوازی مهاجم دعوت نمی کنند؟ مگر همین اتفاق در جریان مبارزات هفت تپه رخ نداد، که چپ خرده بورژوا بخشی از کارگران و رهبران هفت تپه را با شعار نان کار آزادی و اداره شورایی وارد یک درگیری زودرس کرد تا به تسمه نقاله جنبش سرنگونی تبدیل شوند و همزمان خرده بورژوای چپ دیگری باقیمانده این کارگران را به پیوستن به شورای اسلامی و بسیج و حزب الله ترغیب می نمود؟
مجید این کامنت را تا همین جا به این دلیل در جوابت نوشتم که برای خوانندگانی که با این بخش از تاریخ تدارک کمونیستی آشنایی ندارند، مقدمه ای باشد برای مطالعه مواضع ما در گذشته، وگرنه ادعاهایت آنقدر آغشته به خلاف واقع و تحریف است که ارزش پاسخ دادن ندارند. از همین نوع است تفسیرت از موضع ما درباره برنامه هسته ای و قضاوتت درباره مبارزین کمونیستی همچون موزگووی. همۀ بحثهای مربوط به این موضوعات را در گذشته با مراد شما هم داشتیم و نیازی به تکرار آن نیست. همین بس که اینجا صحبت بر سر اقناع نمی تواند در میان باشد. شما انتخاب خود را کرده اید و ما هم به همین ترتیب.
به مجید
اینجا مسایل فشرده و خلاصه بیان میشود. سعی میکنم که به خود بحث وفادار باشم و اگر گوشه و کنایه ای زده میشود در همین متن بحث است و به قصد نیش زدن نیست.
امیدوارم تو نیز اگر میخواهی جوابی بدهی به خود بحث وفادار بمانی.
بحث بر سر سرنگونی طلبی تا حدود زیادی روشن است.
مسئله این است: آن نقطه گسست اساسی ای که دو طیف کمونیست ها و چپ محور مقاومتی را برمی سازد، دقیقا چیست؟ از کجای نظام فعلیت این دو طیف ممکن شدند؟
این دو طیف که تا جاهایی با هم اشتراک مواضع دارند و هر دو علیه سرنگونی طلبی هم موضع میگیرند، پس ان نقطه گسستشان چیست؟
بررسی این موضوع دو بخش دارد: 1- نقطه گسست های تحلیلی و 2- تحلیل خود واقعیت و اینکه چگونه واقعیت این دو طیف را ممکن کرده است؟
یک بحث کوتاه: از نقطه نظر 1: یکی از نقاطی که پرتو اساسی به این تمایز می اندازد بحث امپریالیسم و چیستی جمهوری اسلامی و چگونگی مبارزه با امپریالیسم است. چپ محور مقاومتی به جمهوری اسلامی به عنوان یک نظم نامتعارف (همچون سرنگونی طلبان و نظریه پردازاصلی اش یعنی حکمت) ولی دوبُنی "سرمایه - مقاومت" می نگرد که بن مقاومتش را منبعث از "بازمانده های مفهومی انقلاب 57" می داند و به نظرش همین بن است که باعث عدم تثبیت لیبرالیسم در ایران و مواجهه با آمریکا میشود و در نتیجه "مطلق مقاومت" در فازهای پیش رویش به سمت سوسیالیسم حرکت خواهد کرد و خود متصل بودن به این روند را ضمان اساسی تحلیل و موضعگیری صحیح از وضعیت میدانند. برای چپ محور مقاومتی امپریالیسم یکی است و در بستری شبیه تحلیل جنگ ملی - انقلابی می شود هنوز هم به سوی سوسیالیسم حرکت کرد.
لیکن کمونیستها امپریالیسم آمریکا را متقاوت از امپریالیسم انگلیس دانسته و در نتیجه جنگ ملی - انقلابی را ناممکن میدانند و جمهوری اسلامی را به عنوان دولتی متعارف ولی "دولت جدا افتاده از امپریالیسمش" (به دلیل تبعات انقلاب 57 و تنها مفر پایدار و ممکنِ بورژوازی برای شکست دادن انقلاب 57) میدانند و جدال درونی ج.ا.ا را در همین بازگشت یا عدم بازگشت به آغوش آمریکا ارزیابی میکنند. لیکن به دلیل سنخ مشخص امپریالیسم آمریکا، قایل به تعالی طبقاتی این جدال نیستند و اعتلای مبارزه طبقاتی و یاری رسانی به تعالی اش را آن ضمان اساسی تحلیل و موضعگیری خود قرار میدهند که در هر وهله، وجوه و چه باید کرد مشخص آن را نیز بیان میکنند.
کمونیستها با این راهبرد امپریالیسم و "ستون پنجمش" (اصطلاحی کاملا بیانگر) که میخواهند جمهوری اسلامی را به آغوش خود برگردانند، مبارزه میکنند، بدون هیچ وهمی در خصوص ماهیت سرمایه دارانه و متعارف جمهوری اسلامی.(مبارزه با همین راهبرد امپریالیسم است که سرنگونی طلبان را وامیدارد که به آنها پرورژیم بگویند، چرا که سرنگونی طلبان روی این راهبرد امپرایلیسم به صورت استراتژیک در جدالشان با جمهوری اسلامی حساب باز کرده اند از مجاهدین تا ح.ک.ک و دموکرات کردستان و ...) چرا که این مبارزه ی خود را در جهت آن معیار و ضمان اصلی، یعنی اعتلای مبارزه طبقاتی، می دانند و نه شرط تعالی "مطلق مقاومت" (و جمهوری اسلامی به عنوان تنها دولت - جنبش در جهان و تنها حامی راستین مقاومت) به سوی سوسیالیسم . چپ محور مقاومتی وارون همان سرنگونی طلبان است. چرا که گفتاراً سرنگونی طلبی شرط سوسیالیسم را ابتدا به ساکن سرنگونی جمهوری اسلامی میداند و محور مقاومت شرط سوسیالیسم را اعتلای جمهوری اسلامی. (شاید از دید بسیاری این مزاح باشد: دور نباشد که بخشی از چپهای مقاومتی به دلیل عدم این اعتلا، قید خود جمهوری اسلامی را بزنند و نوع جدیدی از سرنگونی طلبی ایجاد شود. اگر به قول خودشان احمدی نژاد شد، چرا بخشی از اینها نشوند و به خود احمدی نژاد نپیوندند. ولی آنجا دیگر چیز جدیدی است: سرنگونی طلبان جدید و واقعا فاشیست که با گرایشهای فعلی جهان منطبق تر است)
یک بحث کوتاه: از نقطه نظر 2: خود زمان بندی حضور این دو نیز روشن کننده برخی وجوه است. اینکه در پیچی شبیه جنبش سبز است که طیف کمونیستی همچون یک نیروی سیاسی متمایز در صحنه ظاهر میشود و چپ محور مقاومتی در حدود سال 93 و منبعث از جنگ سوریه، خود این فاکت ها اگر درست جایابی شود، گویای حقایقی بس ژرفند.
کمونیستها مشخصا در تقابل با اپوزیسیونیسم و سرنگونی طلبی و با هدف مبارزه در راستای انکشاف مبارزه طبقاتی (در مبارزه با کاپیتالیسم و نقطه نهایی آن یعنی امپریالیسم) پا به میدان گذاشتند و محور مقاومت از پس عدم سقوط بشار اسد و ...
از وجهی، وقایع خاورمیانه که در بستر افول هژمونیک امپریالیسم آمریکا رخ میدهند، چپ محور مقاومت را ممکن کرد. یعنی افول هژمونی امپریالیسم در چپ محور مقاومتی به شکل ممکن بودن جنگ ملی - امقلابی و تعالی سوسیالیستی آن ترجمان می یابد و این همان وهمی است که آنها لنینیست بودن خودشان را در آن می یابند، به همان شکلی که چپ سرنگونی طلب لنینیست بودن خود را در وهم انقلاب دموکراتیک به رهبری کارگران می یابند، غافل از اینکه خود این گونه انقلابات دیگر ناممکن شده اند.
این چپ مقاومتی حتا ذره ای به مباحث اقتصاد سیاسی وضعیت و ... توجه نکرده و به این بسنده میکنند: محتوای طبقاتی وضعیت نامشخص است؛ و هم اکنون میگوید ناپیدا است. یعنی پرولتری است و ناپیدا است و تا انجا پیش میروند که می گویند فلانی (سعید قاسمی نامی) دارد حرف پرولتری میزند ولی خودش آگاه نیست که این حرفش یک موضع پرولتری است. چون مثلا گفته چقدر از کلمه "دستاورد" متنفر است.
از نقطه نظر سوبژکتیو، قضیه روشنتر از این هاست: فانتزی سوسیالیسم هر دو طیف چپ سرنگونی طلب و چپ محور مقاومتی را با خود برده است و هر دو را دست به دامان دول و راهبردهای شوم کرده است. یکی بالفعلتر و دیگری بالقوه تر. لیکن کمونیستها بدون سیاست فانتزیک پیگیر اعتلای مبارزه طبقاتی و استلزامات آن اند و سوسیالیسم برایشان منوط به این اعتلا و یا بهتر خودِ این اعتلا است.
به قول لنین ما بلشویکها اشتباه میکنیم ولی نه آن اشتباهات بازگشت ناپذیر را. شما آن نقطه بازگشت ناپذیر را رد کرده اید و به قول وحید صمدی "شما انتخاب خود را کرده اید" و این انتخاب شما همان رد کردن آن مرز بازگشت ناپذیری است که پس از آن با سرعت نور گامهای متعاقب آن را دارید برمیدارید.
به وحید صمدی
به عنوان یکی از حکمتیستهای اواخر دهه 80 مینویسم: سال 2007 (1386) حکمتیستها ضربه خوردند و همه بچه های داخل یادشان هست که گرایلو بعد از ضربه از جریان کنار کشید. از من قدیمیترها بهتر میتوانند نظر بدهند. حتی لیدر حزب در صحبتهای خود متلکهایی به کنار کشیده ها داشت که همه فهمیدیم منظورش کیست. ما هم همگی او را تواب میدانستیم و در گفتگوهای موردی که پیش میآمد، میدیدیم که چطور زاویه انتقادی نسبت به حکمتیسم پیدا کرده است و بابت این قضیه مسخره میکردیم که ببین چطور کسی که لیبل این جریان در داخل بوده حالا از ترس زده زیر همه چیز. اما آقای صمدی، من خیلی دیرتر از او از حزب بریدم و ماجراهای پس از 86 را درست به خاطر دارم. شما که تا سال 1388 (2009) و حتی بعد از آن نزدیکترین جریان سیاسی به حکمتیستها بودید، نمیتوانید به دیگران بگویید که گیچ حکمتیسم بودند. آن سالها حکمتیستهای زیادی مثل من بواسطه سمپاتی به حکمتیسم به حلقه امید هم سمپاتی داشتند. یادتان که نرفته؟ پس درست نیست که امورات را برعکس نشان دهید. سال 2011 که شما میگویید "گرایلو هنوز توی حکمتیسم گیج می زد" به طور قطع چند سال از "تواب" شدن او و بریدنش از حکمتیسم گذشته بود. اما چون 2011 خودم هم از حکمتیسم کناره گرفته بودم، دقیقا به خاطر ندارم که آن سال میانه شما و حکمتیسم شکراب شده بود یا هنوز نه. اگر دوست داشتید میتوانم خاطرات زیادی از روابط خودم برایتان تعریف کنم و هر جای آن ایراد داشت شما اصلاح کنید.
در باره مقالات سایت امید از سال 2011 ادعا کردید: "ما در آن مقالات از موضعی طبقاتی اولین تظاهرات های خیابانی در شهرهای سوریه و هرگونه دموکراسی خواهی آن را به عنوان جنبشی ارتجاعی مورد نقد قرار دادیم." واقعا این طور بود؟ پس ببینیم بهمن شفیق در سال 2012 در مقاله "سیصد میلیون دلار برای انقلاب" در 2012 چه نوشته بود:
"دمشق و حلب که در آغاز اعتراضات آشکارا در میدان حضور داشتند، پس از سرکوب اولیۀ رژیم بعث، دیگر به میدان نیامدند. نه فقط به خاطر ترس از سرکوب، بلکه همچنین به خاطر حضور خطری که پس از خروج آنان از صحنه ظاهر شده بود. رژیم اسد معترضین جنبش نان و آزادی را عقب راند و به جای آن سلفی ها و القاعده ای ها میداندار شدند؛ و این نیروی «انقلابی» سلفی-القاعده ای گرچه توانست توزان قوا را به زیان رژیم بر هم بزند، اما هیچگاه موفق نشد نیروی سرکوب شدۀ معترضین اولیه را به نفع خود به میدان بکشاند. توده مردم دمشق و حلب، از توده کارگر و زحمتکش تا شهرنشینان طبقه متوسط، ترجیح دادند راه خود را از همان آغاز «انقلاب مسلحانه» از آن جدا کنند."
آقای شفیق "اولین تظاهرات های خیابانی در شهرهای سوریه " را به قول شما "جنبشی ارتجاعی" می دانست یا آنطور که خودش نوشته است اعتراضات سرکوب شده "معترضین جنبش نان و آزادی"؟! به زعم او اعتراضات اولیه "معترضین جنبش نان و آزادی توده کارگر و زحمتکش" که کاملا با سمپاتی از آنها یاد میکند، در اثر سرکوب "رژیم بعث" (آن موقع هنوز به دولت اسد میگفتید رژیم بعث) عقب رانده شدند و جای خود را به سلفی ها دادند. خلاصه یعنی یک انقلاب منحرف شده در نتیجه سرکوب "بعثی" معترضین اولیه.
جملاتی هم از مقاله بهمن شفیق در سال 2011 با عنوان "تأملاتی درباب کاراکتر و دینامیسم انقلاب نان و آزادی در جهان عرب":
" اکنون دیگر کل جهان عرب دچار تلاطم شده است. انقلاب که از تونس آغاز شده بود، یکی پس از دیگری مرزها را در نوردید و به مصر، لیبی، الجزایر، یمن، اردن، بحرین،قطر، عمان و حتی عراق نیز گسترش یافته است. نه تنها کشورهای عربی و عرب زبان، بلکه همچنین مناطقی مثل کردستان عراق نیز از امواج این انقلاب مصون نمانده اند ... انقلاب نان و آزادی تا امروز تنها گوشه کوچکی از ظرفیتهای خود را نشان داده است. ظرفیتهایی که در حال تعمیقند و میروند تا موج انقلابی جهان عرب را به یک روند انقلاب دائماً تعمیق یابنده بدل کنند. حوادث هفتهها و روزهای اخیر در مصر و تونس و لیبی به خوبی این تأثیرات متقابل و رادیکال کننده انقلابات بر یکدیگر را به نمایش می گذارند ... اگر در مصر و تونس و یمن و لیبی و عمان دیکتاتورهای سی ساله و چهل ساله حکومت کردهاند و شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» را با وجود این دیکتاتورها میشد توضیح داد، در عراق ... اکنون همان مردمی که چند ماه پیش پای صندوقهای رأی رفته بودند، به خیابان آمدهاند و سقوط نظام را شعار می دهند. این مردم به سادگی زیر قواعد بازی دمکراسی زده اند. چرا؟ به این دلیل خیلی ساده که شکم گرسنه دین و ایمان نمیشناسد تا چه رسد به «انتخابات دمکراتیک». انقلاب عرب، این انقلاب نان و آزادی، ادعانامه ای است بر علیه نظام اجتماعی مسلط و نه بر علیه این یا آن شکل حکومتی."
انقلاب نان و آزادی؟ در لیبی؟! در عراق؟! انقلاب دائما تعمیق یابنده؟! ادعانامه علیه نظام اجتماعی مسلط؟ میدانید که وقتی از انقلاب دائما تعمیق یابنده حرف میزدید، داشتید نطفه های داعش و النصره در سوریه و لیبی و عراق را آژیته میکردید؟
ادامه ...
این هم قسمتهایی از مقاله "زیر پرچم مارکسیسم" که از علی سالکی در 2011 در سایت امید منتشر شد (حتی بدون توضیح همیشگی شما که انتشار این مقاله به معنی تأیید تمامیت آن نیست):
"حاکمیت مردمانِ طبقات ثروتمند ... بر توده ها ی فرودست و طبقه کارگر از طریق بازارهای آزادِ بهره کشی و سرمایه ، بانک ها و کارخانه ها است، برای کارگران و خیل تنناشُسته ی عظیم در سراسر جهان کاملا باید روشن گردد. این روشنیبخشی در اولین قدمهای خود بعد از قرنها حاکمیت سرمایه داری در« کشورهای قاره آفریقا: مصر،تونس، لیبی، الجزایر، مراکش ،و در خاورمیانه : اردن،یمن،عراق ،بحرین،سوریه» تا به امروز در حال شکل گیری است ... دراین نابودی ِ دولت و حاکمیت سرمایه ، سازمان اشتراکی و شورایی که به دست جنبش متحد طبقه ی کارگر در طول مبارزات انقلابی فرودستان وتودههایی که به این سازمان می گروند، بوجود می آید؛ نقشِ بازوی جلو برنده ی انقلاب را دارد. نطفه های این سازمان با شروع اعتراضات طبقه کارگر به صورت تشکل های مخفی و علنی کارگری،کمیته ها و سازمانهای محلی وشهری کارگری،تشکل های دانشجویی مستقل و کمونیست و... جوانه می زنند و با بدست گیری نبض اعتراضی جامعه به پیش حرکت می کند."
بر طبق این نوشته "در قیام فرودستان و طبقه کارگر علیه حاکمیت سرمایه داری در لیبی و عراق و سوریه" سازمان اشتراکی و شورایی نقش جلوبرنده "انقلاب" را دارد! بگذارید دیگر مثال نزنم که از این مثالها زیاد است. فقط خواستم بگویم که شاید شما آنها را فراموش کرده اید یا قصد فراموش کردن دارید، اما دیگران فراموش نمیکنند.
چه جالب که سعی میکنید در جواب به مجید ماجرای بدنوف را به روی خود نیاورید و صرفا به موزگووی بپردازید. اما همان موزگووی: وقتی شما به روسیه به خاطر محدود کردن کمونیستهای شرق اوکرائین حمله میکردید، خود موزگووی در حال کنار آمدن با روسها بود. خودتان بعدا این را خبر دادید و گرایلو نیز در مطلبی به آن اشاره کرد. معلوم نیست موزگووی بعدا سر انتخابات دنباس چه گاوبندی ضد روسی ای کرده بود که آن اتفاق افتاد. من هم مثل مجید از مرگش خوشحال نیستم، اما اصل ماجرا به قدر کافی مشکوک بود. تدارک نیز بعد از آن دیگر هرگز اسم او و تشکیلاتش را نیاورد.
وحید صمدی عزیز، مجید دروغ نمیگوید، تحریف نمیکند. همه حرفهایش درست است. این شما هستید که دروغ میگویید و تحریف میکنید، حتی گذشته خودتان را و حتی بیانیه ای را که جملاتش در کامنت مجید جلوی چشم خواننده است. چطور به چیزی که جلوی چشم است میگویید تحریف! مقالات و بیانیه های شما به تنهایی گویای همه چیز هستند. این شمایید که در برابر تمام اسنادی که از مواضع گذشته تان رو میشود، فقط میگویید دروغ است و تحریف است و طرف مقابل نفهمیده است و ... بیانیه هسته ای تدارک دقیقا خواهان شفافیت درباره صلح آمیز بودن برنامه هسته ای است که در متن بیانیه صراحت دارد، و کلیت آن صد در صد ضد برنامه هسته ای است. جهتگیری ضد هسته ای آن بیانیه آنقدر روشن است که هر کس آن را بخواند بلافاصله متوجه میشود. متعجبم چطور موضوع به این روشنی را انکار میکنید.
آقایان شفیق و صمدی، این هم از فاکت های آرینوس. این یکی ها را دیگر من خبر نداشتم پس لطفا به من نگویید تحریف می کنم. مواضع غلط گذشته افراد یک واقعیت پاک نشدنی است. تنها راه مقابله با آنها اعتراف کردن و نقد آنهاست. وقتی به جای این کار فقط انکار می کنیم، توجیه می کنیم، و منتقدان را متهم به دروغ گویی و نفهمیدن می کنیم، از در و دیوار مدرک و سند می ریزد روی سرمان. بیانیه هسته ای شما تفاوت زیادی جز ادبیات چپی اش با بیانیه های دستجاتی چون جبهه ملی نداشت. دیگر مواضع مورد نقد هم به همین طور (منطقه، اکراین، دی 96 ...)، و لجاجت شما بر درستی این مواضع فایده ای ندارد غیر از این که همین امروز نیز در موارد مشخص همچنان در کنار چپ های برانداز و اپوزیسیون راست قرار می گیرید. شما با صبر و سعه صدر همه کامنت ها را، حتی آنهایی که علیه شما سند و مدرک ارائه می کنند را منتشر می کنید. می توانستید به جای تکذیب و توجیه و انگ دروغ و تحریف، همین سعه صدر را در بر خورد با این سند ها و بازخوانی مواضع خودتان داشته باشید.