قاتل کیست؟ - بازخوانی بخشهائی از کیفرخواست طبقاتی فریدریش انگلس

نوشتۀ: سعید عطاپور
Write a comment

حقیقتا تأسف انگیز است که برخی از دست اندر کاران کارگری نیزشعارهائی بورژوائی مثل" بازاری با شرف، حمایت حمایت" را تکرار میکنند. جنبش کارگری ای که بجای طرح چشم انداز طبقاتی خود برای جامعه از هر گونه جنبش موجود با هر شعاری و به صرف ضد رژیمی بودن آن دفاع کند، نه مدافع منافع دراز مدت طبقۀ کارگر بوده، بلکه دیر یا زود به پادویی خورده بورژوازی و بورژوازی خواهد افتاد

سعید عطاپور

وضعیت وحشتناک عدم امنیت شغلی، ناامنی در محیط های کاری، آمار بالای مرگ و میر"سوانح کاری" از ابتدای رشد و گسترش سرمایه داری به عنوان عوارض ناخوشایند نام برده شده اند. سالیان طولانی است که بحث پیرامون آن و راه های پیشنهادی برای رفع و یا تقلیل آن جزو مباجث و معضلات اصلی کارگران است. مرگ کارگران بر اثر یخ زدگی در آمونیاک، ریزش معدن، مرگ در حادثۀ رانندگی، سقوط جرثقیل نا امن، سقوط از داربست، انفجار مخزن گاز و .... متاسفانه نمونه های بیشماری از اخبار دائمی وحشتناکی است که کارگران به طور روزمره با آن مواجه هستند. زندگی کارگران در همه جای جهان در معرض چنین فجایعی است. در ایران نیز روال امور بر همین منوال است.

طبیعی است که با بالا بردن استانداردهای رایج امنیت محیط کار و آموزش کارگران – البته اگر منافع ملی و مخارج زندگی محقرانۀ لاکچری سرمایه داران و انباشت محقرانۀ سود آنان اجازه بدهد-  میتوان جلوی وقوع بخش قابل ملاحظه ای از این مرگ های وحشتناک را گرفت. اما سرمایه داری و متفکران بورژوائی، اعم از لائیک و یا مذهبی آن، از سوئی سعی در پوشاندن پردۀ استتار بر عاملان واقعی این قتل ها را داشته، این اتفاقات را به اسم "حوادث ناگوار" - که خود قربانی بخشا در وقوع آن سهیم است - طبقه بندی کرده و یا با طرح خواستهایی ناقص سعی در پرده پوشی بر جنایتی با ابعادی عظیم تر از هر جنگی را دارند.

در ایران کنونی تحریف آگاهانۀ این ماهیت جنایت کارانۀ سرمایه داری به "وجود رانت خواری، ژن های خوب و اقتصاد خصولتی" هدفی جز لاپوشانی خصلت سرمایه داری و تزئین آن را تعقیب نمیکند. هدف تمام این مواضع خنثی کردن تنظیم کیفرخواستی طبقاتی علیه نظم موجود و فرمانروایان این نظم، یعنی بورژوازی، است. خلاصه کردن این قتل ها به اقتصاد معروف به خصولتی هدفی جز پوشاندن رد خونین سرمایه داری ندارد. موضوع دردناک مرگ کارگران در جریان سوانح کاری، و زوم کردن روی آن اما در عمل باعث شده که توجه و حساسیت کارگران و فعالین کارگری از جنایتی که در ابعاد بسیار وسیع تری و به اشکال پوشیده تری در جریان است منحرف گردد، قتل عمد در ابعادی اجتماعی. معطوف کردن حساسیت کارگران و جامعه فقط به این مرگ ها- یا درست تر بگوئیم قتل ها- از جانب روشنفکران و متفکران بورژوائی، همانا هدف بزرگتری را تعقیب میکند- تمرکز هدفمند بر روی موضوعی با بارعاطفی بالا برای دفع توجه از قتل های عمدی دسته جمعی علیه کارگران.  

تا زمانی که پرولتاریای آگاه به منافع طبقاتی خود دست به تدوین کیفرخواست طبقاتی-سیاسی در رابطه با قتل عمد علیه سیستم سرمایه داری-به همراه حکومت اسلامی و جامعۀ مدنی اش که دست در دست قدرت سیاسی در حفظ نظم سرمایه داری شریک است- علیرغم ظاهر ایدئولوژیکش، چه از نوع غرب گرا، آمریکائی، اروپا دوست و چه از مدل اسلامی آن- نزند، سخن گفتن از همبستگی طبقاتی یا تخیلی و هپروتی است و یا بهتر، ابزاری است برای شرکت دادن کارگران در تزیین کشتارگاه خود، و در راستای کارآ تر نمودن نظم سرمایه داری. این آرزوی دیرین احزابی مثل، حزب توده، فدائی و راه کارگر...، واکثریت مدیران تکنوکرات و "مدرن"- میباشد. موفق ترین تجربیات جهان سرمایه داری در این مورد که قبلۀ این آقایان و خانم های محترم نیز میباشد– آلمان - شاهد آنست، که محصول اصلی این سیاست جز فریب سیستماتیک طبقۀ کارگر، چیز دیگری نیست. 

حال ما پیشاپیش باید به کدام قتل و جنایت عظیم تر بپردازیم؟ آیا موضوعی مهمتر از مرگ کارگران در محیط کاروجود دارد؟ متاسفانه جواب این سوال مثبت است ولی کسی بدان نمی پردازد. 

در سال 1845 فریدریش انگلس با نشر کتاب " وضعیت طبقۀ کارگر در انگلستان" و به قول لنین یکی از سنگین ترین ادعانامه ها و کیفرخواست های طبقاتی کارگران علیه مجرمین این جنایت را تنظیم نمود. به جرات میتوان گفت که با وجود گذشت بیش از 150 سال از تاریخ نشر این کیفرخواست، علیرغم تحولات بسیارعظیمی که سرمایه داری و سیستم های سیاسی آن دچارش شده اند، و فراز و نشیب های تاریخی که مارکسیسم و کمونیسم تجربه کرده اند؛ سلسله قانونمندی هایی که انگلس در این کیفرخواست کارگری برعلیه نظم سرمایه داری تدوین کرده است؛ کماکان با قدرت و شفافیت تمام صادق میباشند. انگلس در این کتاب و با بررسی سرمایه داری در انگلیس بطور اثباتی نشان میدهد که سرمایه داری ارتش ذخیرۀ کارگران را بوجود می آورد، به رقابت وحشیانه ای در میان کارگران علیه یک دیگر دامن می زند، بحران های دوره ای را بنابر خصلت تولیدی مبتنی بر سود بوجود می آورد، و مهمتر از همه اثبات میکند که طبقۀ کارگر برای رهائی خود و جامعه نه از زاویۀ عرفانی بلکه بنابر وضعیت زندگی واقعی خود می بایستی به ابزار همبستگی طبقاتی دست بیاندازد. وی به همراه مارکس در کتاب خانوادۀ مقدس به درستی بر این نکته انگشت میگذارند، که پرولتاریا با شناخت استیصال  فرمانروای مطلق جامعه، یعنی نظم سرمایه داری، بلاواسطه به شورش علیه این نظم غیر انسانی مجبور میگردد. پرولتاریا می بایستی خود را آزاد سازد، و تا زمانی که پرولتاریا شرایط زندگی خود را نفی نکرده باشد، توانائی آزادی خود را نخواهد داشت. این نفی چیزی جز نفی شرایط غیر انسانی حاکم بر زندگی جامعۀ امروز، که کل آن در زندگی خود کارگر نیز جمع شده است، نمی باشد. از این رو پرولتاریا بیهوده آموزشگاه شاق ولی پولادین کنندۀ کار را طی نمی نماید. هر چند انگلس بعدا در سال 1858 به تلاشهای اولیۀ سرمایه داری - در انگلیس - برای جذب بخشی از طبقۀ کارگر بمنظور تغییر ماهیت کارگری جنبش کارگری به جنبشی بورژوائی وتحریف ماهیت طبقاتی جنبش کارگری به تبدیل آن به جنبشی بورژوائی اشاره میکند، خطوط ترسیم شدۀ بنیادی حاکم بر جنبش کارگری از جانب وی کماکان صادق میباشند. وی نشان داد که رهائی کارگر جز بدست خود او میسر نیست. در قسمت جمع بندی این کتاب به این نتیجه میرسد که هر چند اعتصابات و اتحادیه های کارگری ابزاری بسیار موثر در سارماندهی و تربیت طبقاتی طبقۀ کارگر میباشند، برای نجات از بردگی سرمایه داری، اما کافی نیستند. بدین خاطر برای جنبش سیاسی چارتیسم – تا آنموقع تنها حزب معتبر سیاسی کارگران- وعلیرغم کاستهای زیادش، ارزش فوق العاده ای قائل بود.

در مقابل نیز مدافعین نظم بورژوازی، امروزه  بعضا نیز تحت عنوان کارگرعمل میکنند– به شدت تلاش می نمایند، تا طبقۀ کارگر فقط با تشکیلات "صنفی" عمل نموده و "مدیران آگاه" را جایگزین آگاهی طبقاتی نمایند، و جدال سیاسی طبقۀ کارگر را صرفا به جدالی برای سیاست مردمی در مقابل سیاست کارگری سوق دهند. همین آقایان و خانمها با پیشبرد سیاست "وحدت توده ها و همه با هم" چهرۀ کریه سرمایه داری را تزئین نموده و کراهت آنرا فقط به رژیم سیاسی فعلی تقلیل دهند. بر زمینۀ ضعف صفوف کمونیستی، انبوه مدعیان چپ در کسوت های گوناگون، از کمونیسم کارگری تا چپ رادیکال و چپ دمکرات و غیره، یا در پوشش "ضرورت مبارزه با ولایت فقیه" به دفاع علنی از سرمایه داران پرداخته و نه تنها به بازاریان محترم آتش بس اعلام می کنند بلکه حتی به دفاع از آنان بر میخیزند و یا در انتزاعی ترین سطحی با شعارهائی کلی سرمایه داری را محکوم می نمایند تا در عرصۀ عملی یک بار دیگر امر طبقاتی کارگران را به حاشیه رانده و همۀ مصائب را به وجود "رژیم اسلامی" تقلیل دهند. حقیقتا تأسف انگیز است که برخی از دست اندر کاران کارگری نیزشعارهائی بورژوائی مثل" بازاری با شرف، حمایت حمایت" را تکرار میکنند. جنبش کارگری ای که به جای طرح چشم انداز طبقاتی خود برای جامعه از هر گونه جنبش موجود با هر شعاری و به صرف ضد رژیمی بودن آن دفاع کند، نه مدافع منافع دراز مدت طبقۀ کارگر بوده، بلکه دیر یا زود به پادویی خورده بورژوازی و بورژوازی خواهد افتاد. این آقایان و خانم ها هم همین را میخواهند. آنها میخواهند به عنوان "مدیران بهتر" نظم جامعۀ موجود، جای مدیران جمهوری اسلامی را بگیرند، مهم این است که سیستم تولید ارزش اضافه از زیر ضرب خارج شود. در غیر این صورت حقوق این "مدیران آتی" را چه کسی باید تامین کند؟ 

برای ورود به موضوع بحث -قتل عمد علیه کارگران- بهترین کار مروری است مجدد بر قسمت هائی از سنگین ترین کیفرخواست کارگری علیه جنایت سرمایه داری که دائما برعلیه طبقۀ کارگرانجام میشود. در این بخش فقط به بازخوانی بخشی کوچک از این دادخواست در رابطه با سلامت کارگران و سرمایه داری می پردازیم. از زمان نگارش این اثر بیش از صد و هفتاد سال می گذرد. از آن زمان تاکنون بسیاری از مواردی که انگلس توصیف می کند، لااقل در کشورهای پیشرفتۀ صنعتی، تغییر کرده اند. اما همین امروز نیز می توان در زاغه نشین های تهران و کرج و در گتوهای بمبئی و کلکته و حتی پاریس و بروکسل نیز همان پدیده ها را مشاهده کرد. مهم تر از آن، امروز نیز در این واقعیت تغییری حاصل نشده است که نظم سرمایه داری تنها با نابودی فیزیکی بخشهائی از طبقۀ کارگر جهانی است که به حیات ننگین خود ادامه می دهد. تنها در سال 2015 بیش از 2.300.000 نفر (دو میلیون و سیصد هزار) مطابق آمار رسمی در اثر سوانح کاری و بیماریهای ناشی از کار جان باخته اند. رقمی بیش از چهار برابر کشته شدگان جنگ خونین هفت سالۀ سوریه. این آماری است رسمی که حتی در همین عرصه نیز از رقم واقعی بسیار پائین تر است. اما مهم تر از آن، این آمار مرگ و میر زودرس کودکان در محلات کارگری را در بر نمی گیرد. به همان ترتیب که بیماری های ناشی از سکونت در محلات و مساکن فاقد حداقل امکانات بهداشتی را نیز در بر نمی گیرد. ابعاد جنایت بسیار وسیع تر از تصور است. به امید تکمیل این کیفرخواست از سوی جنبش کارگری.

 

وضعیت طبقۀ کارگر در انگلستان: بخش پنجم - نتایج

"حال که ما تقریبا به تفصیل وضعیت طبقۀ کارگر در انگلیس را که در شهرها به سر می برد، بررسی کرده ایم، زمان آن رسیده است که از این داده های واقعی، استنتاجات خود را بیرون کشیده و این نتایج را دوباره با واقعیت ها مقایسه کنیم و نگاهی به وضعیت بوجود آمده برای کارگران بیاندازیم، که تحت این چنین شرایطی خود کارگران به چه حالی درآمده اند، ما با چه آدم هائی روبرو هستیم و وضعیت جسمی، فرهنگی و معنوی اشان در چه موقعیتی است.

 اگر فردی به فرد دیگر آسیب جانی وارد نماید، آن هم آسیبی که به مرگ شخص آسیب دیده منجر شود، آنگاه عمل او را قتل غیر عمد می نامیم؛ اما اگر عامل این قتل از قبل به نتیجۀ عمل خود واقف بود، آن موقع عمل وی را قتل عمد و آدم کشی می نامیم. (پانویس 1) حال اگر جامعه (*) صدها پرولتر را به وضعیتی میراند، که عملا مرگ زودرس و غیر طبیعی را با خود به همراه می آورد - مرگی که به اندازۀ مرگ از راه شمشیر و گلوله اجتباب ناپذیر است -، یعنی زمانی که امکان شرایط زندگی از هزاران نفر گرفته شود و آن ها به شرایطی رانده شوند که قادر به زنده ماندن در آن نباشند؛ وقتی که به زور اهرم و بازوی قدرتمند قانون مجبور به اقامت اجباری در این شرایط می گردند تا زمانی که مرگ آنها را بکام خود بکشد، ختمی که نتیجۀ محتوم و اجباری این شرایط می باشد؛ وقتی که جامعه می داند، آری، بخوبی هم میداند، که این هزاران نفر تحت این شرایط قربانی خواهند شد و علیرغم آن این شرایط را کماکان حفظ میکند- بدین سان این عمل یک قتل عمدی است. به همان گونه که این قتل از جانب یک فرد صورت می گرفت، اما پنهان تر و رذیلانه تر. قتلی است که هیچ کس قدرت تقابل با آن را ندارد و در ظاهر قضیه نیز قتل به حساب نمی آید، چرا که آدم شخص قاتل را نمیبیند، چرا که از یک سو همه [قاتلند] و از سوی دیگر هیچ کس این قاتل  نیست و مرگ این قربانی کشتارگاه، همانند یک مرگ طبیعی به نظر می رسد و به این دلیل که قتلی است که بیش از آنکه ارتکاب جرم عمدی باشد، گناه قصور است.

اما به هر رو این قتل عمد است. حال من وظیفۀ اثبات این جرم را دارم، که جامعۀ انگلیس روزانه و ساعت به ساعت در حال ارتکاب این قتلی است که به درستی و حقانیت کامل از سوی نشریات کارگری بعنوان قتل عمد اجتماعی نامیده می شود؛ اینکه کارگران را مجبور به قبول شرایطی کرده است که، در آن نمی توانند سالم مانده و نمی توانند حیات طولانی داشته باشند؛ این که از این طریق حیات کارگران را به تدریج و قدم به قدم به نابودی کشانده و آنها را قبل از موعد طبیعی اشان روانۀ گورستان می کند. از آن گذشته من باید ثابت کنم، که جامعه کاملا به این امر واقف است، که این وضعیت تا چه اندازه برای سلامتی و زندگی کارگران مضر است، و با وجود آن اقدامی علیه آن و برای بهبود وضعیت کارگران انجام نمی دهد. وقتی که من اسناد رسمی پارلمان و گزارشات دولتی را بعنوان مراجع موثق اثبات جرم قتل ارائه دهم، آنگاه ثابت کرده ام که جامعه به نتایج عملی نهادهای خود واقف است و اینکه عملکرد وی نه قتل غیر عمد بلکه قتل عمد است.

اینکه طبقه ای که در شرایط تشریح شده بالا به سر میبرد و به طور اسف باری از حداقل های نیازهای زندگی محروم است نمی تواند سالم باشد و عمری طولانی داشته باشد، بخودی خود از پیش روشن است. بگذارید حالا بطور مشخص به تک تک این شرایط و بطور مشخص رابطه ویژه اشان با وضعیت بهداشتی کارگران بپردازیم.

خود تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ شرایط نامساعدی را بوجود می آورد؛ هوای لندن هیچ گاه نمی تواند مثل هوای یک منطقۀ روستائی پاک و سرشار از اکسیژن باشد. دو و نیم ملیون ریه انسان و دویست و پنجاه هزار اجاق پخت و پز که در محیطی به وسعت جغرافیائی سه تا چهار مایل مربع به هم فشرده شده اند، مقادیر غیر قابل تصوری اکسیژن مصرف میکنند. مقداری که به سختی قابل جایگزینی است چون که نوع معماری شهر بخودی خود برای تهویۀ هوا مشکل زا میباشد. گاز کربنیک ناشی از تنفس و سوخت به خاطر وزن سنگین ترش در سطح خیابانها ساکن میماند و جریان اصلی باد نیز عمدتا از فراز پشت بام ها می گذرد. اکسیژن به اندازۀ کافی  به ریۀ ساکنین نمی رسد و نتیجۀ عملی آن سستی و رخوت دائمی و خمودگی مزمن به همراه ضعف نیروی حیات میباشد. از این رو و هر چند که ساکنین شهرهای بزرگ در مقایسه با ساکنین روستاها، که زندگیشا ن در هوای عادی و آزاد است، به مراتب کمتر دچار امراض حاد عفونی (پانویس2  مترجم)  می شوند، اما به مراتب بیشتر از امراض مزمن رنج می برند. حال وقتی که خود زندگی در شهرهای بزرگ برای سلامتی ساکنانش مناسب نیست، پس تاثیر منفی این چنین هوای آلوده ای در محلات کارگری، که در آن محله ها، همانطوری که مشاهده کرده ایم، همۀ عوامل خرابی محیطی (زیست) دور هم گرد آمده اند، چقدر بزرگ خواهد بود. شاید وجود گودالی پر از تاپاله در روستا در جوار یک واحد مسکونی آنقدر مضر نباشد، چرا که در آنجا هوا از همه سو در جریان است؛ اما در وسط یک شهر بزرگ، لابلای ساختمانها، کوچه خیابان ها و حیاط خلوت هائی که هر گونه ارتباطشان با کوران هوا قطع شده است، وضعیت کاملا فرق میکند. تمام مواد حیوانی و گیاهی در حال گندیدگی گازهائی را آزاد میسازند، که به طور قطعی برای سلامتی مضر هستند، و در صورتی که این گازها مفری برای جریان پیدا نکنند، در نتیجه فضای زندگی را مسموم میسازند. بدین دلیل نجاست و گندابها در محلات کارگری شهرهای بزرگ بزرگترین خطر برای سلامتی عمومی میباشند، چرا که اینها گازهای مسمومیت زا را تولید میکنند؛ این امر برای تبخیرات رودخانه های آلوده نیز صادق است.

ولی این تمام قضیه نیست. رفتار جامعۀ ما با تودۀ بزرگ فقرا به راستی تنفر برانگیز است. آنها را به شهرهای بزرگ می کشانند، جائی که مجبور به تنفس هوای آلوده تری نسبت به محل زندگی قبلی اشان میشوند. آنها را در محلاتی می چپانند که بخاطر ساخت معماری اشان تهویۀ هوا در آنها بدتر از سایر محلات است. تمام امکانات پاکی و نظافت از آنان گرفته میشود، آب را از دسترسشان دور می کنند زیرا که لوله کشی آب فقط در مقابل پرداخت پول صورت میگیرد. رودخانه ها را نیز به حدی آلوده می کنند که برای نظافت از آب آنها نمی شود استفاده کرد؛ آنها را مجبور می کنند که تمام آشغال ها و کثافات را، آب های کثیف وحتی همۀ مدفوعات و فاضلاب تهوع آور را در خیابان بریزند، چرا که امکانات دفع درست آنها را از آنان می گیرند؛ به این ترتیب آنها را مجبور میکنند که محله سکونت خود را آلوده سازند.

تازه این آخر کار نیست. تمام مشقات دیگر را نیز بر سر فقرا خراب می کنند. در حالی که تراکم جمعیت در شهر خودبخود بالا است، آنها دوچندان در فضائی بسیار تنگ به هم فشرده می شوند. به آلوده کردن هوا در خیابانها هم رضایت نداده و آنها را دوجین دوجین در یک اتاق زندانی می کنند، تا جائی که هوای تنفسی در این مکان شبها خفه کننده می شود. به آنها اتاقهای نمناک واگذار می شود، پستوهایی زیر زمینی که از پائین و اتاقک های زیر شیروانی که از بالا آب در آنها نفوذ می کنند. خانه هایشان را طوری می سازند که هوای مرطوب و مانده امکان خروج از آنها را ندارد. به آنها البسه هائی داده می شود که یا مندرس و فرسوده اند و یا بزودی ژنده پاره ای بیش نخواهند بود و مواد غذائی غیر قابل هضم و یا تقلبی. آنها را در معرض تحریک کننده ترین تغییرات روحی قرار داده و شدیدترین نوسانات بین ترس و امید را بر آنان اعمال می کنند- آنها را همانند حیوانات وحشی مورد تاخت قرار داده و امکان آرامش و لذت یک زندگی آرام را از آنان سلب می کنند. تمام لذت های زندگی را از آنان گرفته و فقط لذت جنسی- شهوائی و مستی را برایشان باقی میگذارند. از آنان در طول روز و تا سر حد نابودی فیزیکی و خستگی مفرط فکری و جسمی کار کشیده و بدین طریق آنان را مداوما و بطور افراطی به مصرف این دو لذت، تنها لذائذی که در اختیارشان قرار دارد، تحریک میکنند. و اگر همۀ این تمهیدات اثر نکند و آنها همۀ این چیزها را از سر بگذرانند، تازه آن موقع قربانی بعدی بی نانی در بحرانی آتی میگردند که در آن همان چیزهای کمی را هم از دستشان خارج می کنند که تا آن موقع در اختیارشان گذاشته بودند.

حال چگونه ممکن است که تحت این شرایط طبقۀ فقیر سالم و طولانی زندگی کند؟ چه انتظاری بیش از مرگ و میر بیش از اندازه و بقای دائمی اپیدمی های گوناگون و تضعیف جسمانی مداوم نسلهای کارگران می توان داشت؟

1845- فریدریش انگلس

مجموعۀ آثار جلد دوم – ص 324 تا  327 چاپ 1962 برلین

http://www.mlwerke.de/me/me02/me02_324.htm

--------------

(*) اگر من در اینجا و یا در موارد دیگر از جامعه بعنوان کلیتی که مسئولیت دارد صحن میگویم، کلیتی که برخوردار از حقوق و (متعاقبا-مترجم) وظایف ویژه برخوردار است، کاملا روشن است که من همانا آن قدرتی  در جامعه را مد نظر دارم، یعنی آن طبقه ای که فعلا سیادت اقتضادی و سیاسی را در اختیار دارد و بدین خاطر مسئولیت رسیدگی به موقعیت آنهائی را که به آنان سهمی را در قدرت نمیدهد، بدوش میکشد (پانویس 3) .

این طبقۀ حاکم در انگلیس همانند سایر کشورهای متمدن بورژوازی است. و اینکه جامعه و بطور خاص بورژوازی موظف است کاری کند، که حیات اعضای آن جامعه تضمین شود، مثلا کاری کند تا کسی حداقل از گرسنگی نمیرد- من احتیاجی به اثبات این اصل به خوانندگان آلمانی زبان خود ندارم. اگر برای بورژوازی انگلیسی مینوشتم، مساله فرق میکرد. (1887) امروز در آلمان و در سال پر برکت 1886 اینطور است؛ که سرمایه داران آلمانی ما حداقل از این زاویه با هم طبقه ایهای انگلیسی خود در یک سطح قرار دارند.

(1892)  اینکه همه چیز در عرض 50 سال گذشته  تغییر کرده است. امروزه بورژواهای انگلیسی وجود دارند که مسئولیت جامعه در مقبال اعضای خود را برسمیت میشناسند، ولی بورژواهای آلمانی؟!؟!

(2018- 176 سال بعد از این تاریخ در ایران بورژوازی قاجار مسلک که با بلند شدن هر صدای جیک در جامعه ، یا مثل "آن دوران خوش یادش بخیر" قدیم در سفارت انگلیس بست نشسته، و یا به شکل امروزین اش از حوزه های علمیه،  یا از محافل یاهو گوی درویشی با نئشۀ یک بست تریاک طلب مغرفت نموده و یا در مدل "مدرن و لاکچری" اش با مهاجرت شریفه به کانادا، استرالیا، سوئیس و آمریکا فوری گلیم خود را از آب بیرون کشیده و با اقدام قهرمانانۀ و دلاورانۀ "بست نشینی"، طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایرانی را به قربانی دادن برای "آزادی مام میهن" و تهیۀ مقدمات بازگشت قهرمانانۀ وی از تبعیدگاه شریف تهران جلسی را فراهم سازند. اما بورژوازی ایرانی پر رو تر و جری تر از همۀ هم مسلکیهای خود است، وی اصلا از نسل شیر وخورشید و نژاد برتر است. اینها اصلا از نژاد زمینی نیستند که لازم باشد، برای تضمین حیات اتباع جامعه فکر شریف را پریشان سازند. قدیمها میگفتند همه را برق میگیرد، مارا چراغ نفتی. (مترجم)                  

1 پانویس

در بسیاری از قوانین جزائی امروزه، علاوه بر قتل عمد و قتل غیر عمد، جرمی سنگین تر نیز در رابطه با قتل عمد مورد بررسی قرار می گیرد. قتل عمد بخاطر طمع کاری، اهداف پست و ارضای جنون جنسی. در صورت صدور این حکم در کشورهائی که مجازات اعدام وجود ندارد، پس از پایان دوران حبس و بر خلاف قتل غیر عمد و عمد، محکومین قتل عمد با این حکم تشدیدی، بطور اتوماتیک آزاد نمی شوند و آزادی آنها نیاز به بررسی مجدد دارد. بخش عمده ای از طبقۀ سرمایه دار- در ایران بطور یقیین- مستحق این نوع از محکومیت میباشد.  

پانویس 2

حتما نره الاغ های زیادی از "محافل روشنفکری و متفکر" ایرانی- البته اگر عقل شریفشان برسد- ما را متوجۀ ضعف استدلال انگلس کرده و اشتباه او را در این مورد به ما یاد آوری می کنند. از زمان نوشتن این کیفر خواست، مجرم شریف ما، سرمایه داری و سرمایه داران زحمتکش برای رد نظریات مخرب انگلس بیش از صدها بیماری حاد و مزمن التهابی را به جامعۀ بشری تقدیم کرده اند، تا جماعت کارگر دچار خمودگی فکری نشود. این بیماری ها- یا اگر بخواهیم شیرین زبان باشیم: دست آوردهای مدرن جامعۀ دمکراتیک صنعتی – دربیش از صد ها مورد از زمینه های روحی با عواقب گوارشی تا ام اس و دیابت، بیمارهای بینائی، پوستی و ایدز، اپیدمی هایی مثل آنفولانزای مرغی، سیکا  و .....؛ تنها بخشی از این بخشش ها را تشکیل می دهند. سوال اینست، آیا موجبین و پدر خوانده های این بیماری ها کماکان مجازند به فعالیت خود ادامه دهند؟   

پانویس 3

در بسیاری از جوامع سرمایه داری مدرن با تقسیم مسئولیت ادارۀ جامعه در بخشهای غیر راهبردی ولی پر مخارج در اقشار پائین جامعه، نه تنها موفق به جذب فرمانبری آنها با شعار تقسیم قدرت در جامعه، شده بلکه از این و با نیروی کار داوطلبانۀ مردم از تقبل مخارج مورد نیاز برای این امور نیز آزاد شد. در این زمینه میتوان به نیروی مقاومت مسلح مردمی در سوئیس و سوئد و یا پیشرفته ترین شبکۀ آنش نشانی سراسری داوطلبانه در مناطق روستائی آلمان و اتریش اشاره کرد.   

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر