وحدت ورشکستگان: در رؤیای فصلی تازه از رژیم چنج

نوشتۀ: بهمن شفیق
3 Comments

تا جائی که به "در هم شکستن ماشین دولتی" احزاب پنجگانه بر می گردد، تصور آن چندان دشوار نیست که تمام رئوس اقداماتی که بیانیه بر شمرده است مو به مو می تواند مورد تأئید "خانۀ دمکراسی" آمریکا و "بنیاد جامعۀ باز" سوروس باشد. تاریخ معاصر اتفاقا شاهد نمونه هائی از این نوع "در هم شکستن ماشین دولتی" نیز بوده است

پنج حزب و سازمان سیاسی "کمونیست و چپ" در پرتو وقایع دی ماه بیانیه ای مشترک صادر کرده و "فصلی تازه در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی" را نوید داده اند. عنوانی که نه تنها برنامه آنان، بلکه همچنین روایت آنان از جنبش اعتراضی نوین جاری در ایران را نیز به نمایش می گذارد: جنبشی برای سرنگونی رژیم. روشن است که این جنبش تنها می تواند امتداد همان جنبشی باشد که در تمام چهار دهه گذشته احزاب مزبور سنگ آن را به سینه می زدند و نه جنبشی متفاوت با آن. به همین دلیل نیز آنها آن را "فصلی تازه" نامیده اند. "فصلی تازه" از جنبشی که پیش از این نیز بوده است.

البته نویسندگان بیانیه چاشنی طبقاتی آن را کمی پررنگ تر از بیانیه های مشابه "فصلهای پیشین" جنبش سرنگونی شان کرده اند تا بتوانند متاع کهنه خود را با پیاز داغ سوسیالیستی بیشتری به بازار عرضه کنند. اساس تحلیل اما همان است که بود و مسیر به همان سمتی در حال حرکت است که پیش از این نیز بود: سرنگونی و دیگر هیچ. و این نیز در تمام سالهای گذشته تنها با مساعدت سیا و موساد و ام آی 6 و ارگانهای رسانه ای آنان قابل تحقق بود و امروز نیز در آن تغییری حاصل نشده است و نویسندگان بیانیه این را به خوبی می دانند و تمام مهارتشان در بیانیه نویسی با عبارت پردازیهای شداد و غلاظ سوسیالیستی نیز نتوانسته است مانع از انعکاس این آرزو در بیانیه شود.

ریشه اعتراضات یا سطح نازل شعور بیانیه نویسان؟

بیانیه با تحلیلی از روند وقایع آغاز می شود و می نویسد که: "خیزش کارگران، جوانان، زنان آزاده و تهیدستان شهری علیه فقر و فلاکت اقتصادی، و علیه تبعیض و بیحقوقی و فساد حکومتی که با سرعت حیرت آوری صد شهر ایران را در بر گرفت فصل تازه ای در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و به زیر کشیدن نظام سرمایه داری گشوده است". استاپ. "سرنگونی جمهوری اسلامی و به زیر کشیدن نظام سرمایه داری" با هم؟ بسیار خوب، اگر جنبش مد نظر اینان حقیقتا این دو هدف را توأما دنبال می کند، پس چرا در عنوان بیانیه از "به زیر کشیدن نظام سرمایه داری" هیچ خبری نیست؟ آیا "به زیر کشیدن نظام سرمایه داری" برای پنج سازمان "کمونیست و چپ" ناچیز تر از سرنگونی جمهوری اسلامی است؟ یا شاید این عبارت تعارفی بیشتر برای گرفتن ژست سوسیالیستی نیست؟ خود بیانیه پاسخ را در خود دارد:

"این خیزش انقلابی و سراسری که عمیقا ریشه در شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی کارگران و اقشار محروم جامعه داشت نشان داد که چه دگرگونی عظیمی در آگاهی عمومی و عزم جامعه برای عبور از جمهوری اسلامی به وقوع پیوسته است. توده های بپا خاسته در همان آغاز با سر دادن شعارهای "مرگ بر جمهوری اسلامی"، "مرگ بر روحانی"، "مرگ بر خامنه ای"، "اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمامه ماجرا" کلیت رژیم سیاسی را هدف گرفتند و نشان دادند که هیچ امیدی به بهبود وضعیت زندگی و معیشت خود و پایان دادن به شرایط اختناق سیاسی تحت حاکمیت رژیم جنایتکار اسلامی ندارند". بینگو. حالا و به همین زودی و در همان پاراگراف اول معلوم می شود که آن "به زیر کشیدن نظام سرمایه داری" فقط یک تعارف بود و نه بیشتر. از ریشه بحران که قبل از هر چیز در "شرایط غیر قابل تحمل سیاسی" و سپس در "شرایط دشوار کار و زندگی کارگران و اقشار محروم جامعه" جستجو می شود تا شعارهای جنبش مورد نظر تماما روشن می کنند که نزد احزاب محترم خبری از "به زیر کشیدن نظام سرمایه داری" نمی توانست باشد.

پیش از ورود به پرت و پلاگوئی احزاب پنجگانه ذکر یک نکته لازم است و آن هم این که آن ریشه عمیقی که احزاب مزبور برای خیزش اخیر بر آن انگشت گذاشته اند، از نظر عملی فاقد کمترین اهمیتی است و از نظر تحلیلی کودنی عجیبی را به نمایش میگذارد. ریشۀ مورد نظر احزاب آنچنان روشن و آشکار است که از امام جمعۀ مشهد تا رادیو بی بی سی، از اصولگرا تا کارگزار و اصلاح طلب و احمدی نژادی و از اقتصاددان تا روانشناس تا فیزیکدان و ریاضیدان و بقال سر کوچه نیز بر آن اتفاق نظر دارند. و دقیقا به همین دلیل نیز فاقد هر گونه اهمیتی است. آنچه اینچنین مبرهن به نظر میرسد تقریبا در قریب به اتفاق موارد گمراه کننده است و ریشۀ مورد بحث احزاب مزبور نیز دقیقا همین است. واقعیتی ساده و عیان که هیچ چیزی را توضیح نمی دهد. چرا؟ به این دلیل ساده که اگر قرار بود "شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی کارگران" به خیزش انقلابی منجر شود، تاکنون چیزی از نظام سرمایه داری نه در ایران و نه در هیچ نقطۀ دیگر دنیا باقی نمانده بود. به استثناء موارد معدودی از کشورهای ثروتمند غربی، "شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی کارگران" تقریبا در همه جای جهان وضعیت عادی و متعارف اکثریت عظیم توده های بشری است. پنج حزب "کمونیست و چپ" ایران دور هم جمع شدند و عقلهایشان را روی هم ریختند تا سرانجام "پنجه را باز کنند و بگویند وجب". رفقا بیخ تا بیخ فراموش کردند توضیح دهند که چه چیز باعث شد آن " دگرگونی عظیم" "در آگاهی عمومی و عزم جامعه" به وجود بیاید. اگر قرار بود "شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی کارگران" به این دگرگونی بیانجامد که دیگر نیازی به این همه حزب و سازمان "کمونیست و چپ" نبود. مگر این که از میان احزاب مزبور کسانی هم باشند که در واقع این "خیزش انقلابی" را نتیجۀ کار خودشان به حساب می آورند اما شکسته نفسی می فرمایند و آن را در بیانیه نمی گنجانند. و البته در این صورت باید صف انبوه توده ها در خیابانها را در حال دادن شعار "زنده باد سوسیالیسم" نشان می دادند و نه "رضا شاه روحت شاد". هر چه هست بیانیه فراموش می کند علل پیدایش آن دگرگونی عظیم در آگاهی عمومی و عزم جامعه را توضیح دهد. این فراموشی البته دلیل دارد و به دلیلش پائین تر خواهیم پرداخت.

اما صرفنظر از بدیهی بودن پیش شرط وجود ستمهای سیاسی و نابرابریهای اقتصادی برای شکل گیری هر گونه جنبش اعتراضی، پرداختن به نحوۀ استدلال بیانیه نیز روشنگر برخی جوانب است. این که "شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی کارگران" اصولا به خیزشی انقلابی منجر شود خود البته امری بدیهی نیست. برعکس، در تقریبا همۀ موارد "شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی کارگران" این انحطاط، یأس و سرخوردگی است که می تواند غالب شود و نه خیزش انقلابی. وجود چنان شرایطی البته برای پیدایش یک خیزش انقلابی لازم است اما به هیچ وجه کافی نیست. برای "خیزشی انقلابی" چیزی بیش از "شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی کارگران" لازم است. مضاف بر این این نیز باید روشن باشد که قاعدتا - یعنی در جامعه ای که شعور بورژوائی بر آن مسلط است و این نیز قاعده جامعه بورژوائی است - جنبشی که علیه "شرایط غیر قابل تحمل سیاسی" شکل گرفته باشد، هدفش نیز دستیابی به "شرایط قابل تحمل سیاسی" خواهد بود و جنبشی هم که بر علیه "شرایط دشوار کار و زندگی" به میدان آمده باشد، هدفی جز تأمین "شرایط مناسب کار و زندگی" نخواهد داشت. و علاوه بر همه اینها اگر چنین جنبشی در جامعه ای که حزب کمونیست کارگری در آن دست بالا را داشته باشد شکل بگیرد به جنبشی برای دستیابی به آزادیهای جنسی منجر خواهد شد و اگر راه کارگر در آن دست بالا را داشته باشد به جنبش دمکراسی خواهی و اگر حزب کمونیست کومه له در آن دست بالا داشته باشد به جنبشی ملی. حزب حکمتیست و نیمچه سازمان مبارزان کمونیست هم به هر کدام از اینها خواهند پیوست. اما در هر صورت جنبشی برای به زیر کشیدن سرمایه داری شکل نخواهد گرفت. به عبارت دیگر، نویسندگان بیانیه، "کمونیستها" و چپهایی با بیش از نیم قرن سابقه مجاهدتهای "کمونیستی و چپ" گویا هنوز هم نفهمیده اند که جنبش به زیر کشیدن نظام سرمایه داری چیزی نیست جز کمونیسم و کمونیسم نیز نه جنبشی در مبارزه با " شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی "، بلکه جنبشی است در نقد پایه های نظام سرمایه داری یعنی مالکیت خصوصی و کار مزدی و برای چنین جنبشی خیلی بیشتر از آن عبارت پردازی کلی "دگرگونی عظیم در آگاهی و عزم جامعه" لازم است. صد البته کمونیسم نیز برای شرایط مساعد سیاسی و کار و زندگی مبارزه می کند. اما چنین شرایطی را در دل همین نظام کنونی تولیدی نیز می توان تأمین کرد و برای آن نیازی به "زیر کشیدن سرمایه داری" نیست. کافی است که رژیم سیاسی را تغییر داد. و این دقیقا جان کلام بیانیه است که در تبیین آن از شعارهای جنبش نیز صاف و پوست کنده بیان می شود.

نه غزه، نه لبنان، نه سرمایه داری!!

جنبشی که به زعم نویسندگان بیانیه "به زیر کشیدن نظام سرمایه داری" را هدف قرار داده است از قرار با شعارهای "مرگ بر جمهوری اسلامی"، "مرگ بر روحانی"، "مرگ بر خامنه ای"، "اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمامه ماجرا" این عزم خود را به نمایش گذاشته است. اما حقیقتا کدام یک از این شعارها حتی نوک سوزنی "نظام سرمایه داری" را هدف قرار داده است؟ کدام بورژوای سلطنت طلب لس آنجلسی ذره ای در این شعارها احساس خطر سوسیالیستی می کند؟ این شعارها البته رژیم سیاسی حاکم را هدف قرار دادند اما بین این شعارها با "به زیر کشیدن نظام سرمایه داری" دنیائی فاصله است. با این همه این تمام هنر بیانیه نویسان نیست. آنها چه در اینجا و چه در ادامه بیانیه شان، آنجا که حقیقت را بیان می کنند، تنها نیمی از آن را بیان می کنند و نیمی از حقیقت شکل دیگری از دروغ است. آنها به روی مبارک نمی آورند که از دل همین جنبش جاری و از زبان همانهائی که شعارهای یاد شده را سر می دادند، شعارهای "رضا شاه روحت شاد" و "فلسطینو رها کن، فکری به حال ما کن" نیز سر داده شدند و پیش از آن نیز شعارهائی از قبیل "ما انقلاب کردیم، چه اشتباه کردیم" به گوش می رسیدند که هیچ کدام نه تنها ذره ای با ادعاهای واهی بیانیه نویسان خوانائی ندارند، بلکه در ترکیب با شعارهای مورد اشاره بیانیه فقط یک تصویر را به نمایش می گذارند و آن این که به همان اندازه که خاستگاه این جنبشها و گستردگی آنان به لحاظ عینی با تمام جنبشهای تاکنونی متفاوت بودند و هستند، به همان اندازه نیز پوستۀ ایدئولوژیک حاکم بر این اعتراضات پوسته ای ارتجاعی است که از دوران سلطۀ بلامنازع لیبرالسم ارتجاعی به ارث برده است. به عبارت دیگر، آنچه در ماههای اخیر در کارخانه ها و خیابانهای ایران شکل گرفت، طلیعه های جنبش طبقاتی نوینی است که هنوز به زبان طبقات حاکم سخن می گوید و نه به زبان خود؛ هنوز گذشته منبع الهام آن است و نه آینده.

بیانیه اما در همین فراز نخستین بر کلید واژه هائی تکیه می کند که نه "به زیر کشیدن نظم سرمایه داری" بلکه منحصرا تغییر رژیم سیاسی را مد نظر دارند. امری که در یک الگوی انتزاعی به خودی خود می تواند بسیار هم مفید باشد، در جهان واقعی اما به کرنش در مقابل قطب مخالف جمهوری اسلامی در دنیای سرمایه داری و قرار گرفتن بر بستر پروژۀ رژیم چنج منجر می شود. از جمله این کلید واژه ها " عزم جامعه برای عبور از جمهوری اسلامی " است. عبارت پر طمطراقی که قرار است قاطعیت نویسندگان بیانیه را در سازش ناپذیری با جمهوری اسلامی نشان دهد اما در واقع از نظر تحلیلی بر روایت وارونه ای از مناسبات سیاسی-اجتماعی در ایران استوار است و از نظر عملی جز شکست و ناکامی برای احزاب مزبور نتیجه ای نداشته و نخواهد داشت. آنها با تأکید بر "آگاهی عمومی و عزم جامعه" یک بار دیگر دوقطبی "جامعه و رژیم" را بازسازی نموده و طبقات را حذف می کنند. آتها واقعیت تسلط مناسبات سرمایه داری بر ایران و کارکرد دولت به عنوان دولت طبقه سرمایه دار ایران را انکار نموده و از یک طرف خاک در چشم کارگران می پاشند و از طرف دیگر مقدمات شکست و ناکامی بعدی خود را مهیا می بینند. مفاهیم "آگاهی عمومی و عزم جامعه" فقط برای این به میان کشیده می شوند که رابطۀ پیچیده دولت، طبقات و جامعه را به دوقطبی کاذب "رژیم و مردم" تقلیل دهد. پائین تر به این "آگاهی عمومی و عزم جامعه" بیشتر خواهیم پرداخت. اما نخست لازم است به استدلال بلاواسطه احزاب مزبور از این " عزم جامعه برای عبور از جمهوری اسلامی " بپردازیم.

درباره قهر

نویسندگان بیانیه مقدمات هجوم همه جانبه به رژیم را چیده اند. آنها اعلام کرده اند که آگاهی عمومی و عزم جامعه بر عبور از جمهوری اسلامی قرار گرفته است و آن "خیزش انقلابی" نیز بیان همین آگاهی عمومی و عزم جامعه است. روشن است که در چنین حالتی فقط یک عامل می توانست آن خیزش انقلابی را متوقف کند و آن نیز سرکوب است. جائی برای عامل دیگری نیست. بیانیه بر اساس همان مقدمات ادامه می دهد: "سران رژیم با به رخ کشیدن نقش نیروهای قهر و سرکوب خود در فروکش دادن تظاهرات و اعتراضات خیابانی، بیهوده وانمود می کنند که خطر خیزش توده ای را از سر گذرانده اند". این باز هم نیمی از حقیقت است. روشن است که رژیم سیاسی حاکم مثل هر رژیم دیگری در مقابل جنبشی که با شعار نفی آن به میدان می آید به قوۀ قهریه نیز متوسل می شود. این حتی در "رژیم" های دمکراتیک غربی نیز وسیعا رایج است. نه فقط آنجا که جنبشی با شعارهای براندازی به میدان می آید، بلکه حتی آنجا که جنبشهائی فقط و منحصرا به قصد اخلال در بخشی از کارکرد نظام حاکم به خیابان وارد می شوند. این را در هر کنفرانس سران جی هفت و جی 22 و هر ترانسپورت زباله های اتمی و هر اعتراض به قوانین ریاضتی نیز به وفور می توان مشاهده کرد. روشن است که اگر جنبشی در آلمان یا فرانسه و انگلیس دمکراتیک به قصد براندازی وارد خیابان شود چه بلائی به سر شرکت کنندگان در آن خواهند آورد. با این همه نه در آلمان و انگلیس و نه در ایران، مقابله با چنین جنبشهائی به اتکا به نیروی قهر و سرکوب محدود نمی شود و به همان اندازه و شاید هم بیشتر به ابزارهای ایدئولوژیک نیز تکیه می کند. از تبلیغات رسانه ای تا روشهای مستقیم اعمال قهر "نرم" دوگانه طبقات حاکم که از یک سو مبنی بر تأکید بر لزوم حفظ امنیت جامعه و مشروعیت بخشیدن به اعمال قهر است و از سوی دیگر ادغام همان جنبشهای اعتراضی در نظم حاکم از طریق بر گرفتن شعارها و مطالبات آن را دنبال می کند. جنبش سوسیالیستی ضد جنگ آلمان در آغاز قرن بیست فقط از طریق اعمال قهر سرکوب نشد، بلکه همچنین با تهاجم ایدئولوژیک سوسیال دمکراسی بر علیه خائنین به وطن و همزمان با آن از طریق رفع ممنوعیت ایجاد تشکلهای کارگری در بزرگترین کارخانجات صنعتی منکوب شد. امری که در ادامه و با اوجگیری خطر بلشویسم حتی تا پذیرش قانونی شوراهای کارخانه پیش رفت و شوراها را به اجزاء انتگره ای در اعمال حاکمیت طبقۀ سرمایه دار بدل نمود.

در ایران نیز دقیقا همین اتفاق واقع گردید. اعمال قهر مستقیم بر علیه اشکال رادیکال اعتراض خیابانی در وقایع دی ماه با تأخیری چند روزه آغاز شد. تأخیری کاملا حساب شده که وظیفه ای جز آماده کردن مقدمات ایدئولوژیک اعمال قهر مستقیم نداشت. در حد فاصل روزهای اولین و دومین هفتۀ دی ماه، خیابان تقریبا به تظاهرات کنندگان تعلق داشت و ماشین قهر دولت در صورت ظاهر در انفعالی غیر مترقبه به سر می برد. در همین دورۀ ظاهرا انفعالی بود که از یک سو تظاهرات خیابانی اشکال هر چه رادیکالتری به خود گرفت و از سوی دیگر با آشکار شدن حمایت علنی و وقیحانه مرتجع ترین مراکز قدرت منطقه ای و جهانی، اسرائیل و عربستان و آمریکا و عدم همراهی اروپا با این حمایت، زمینه های اعمال قهر فراهم گردید. بخشهای هر چه وسیعتری از جامعه به ناگهان در مقابل این پرسش قرار می گرفت که اگر ایران تبدیل به سوریه ای دیگر شود تکلیف چیست؟ امری که در چپ نیز بازتاب خویش را یافت و به تکوین صف تازه ای از تقبیح کنندگان اعتراضات توده ای انجامید. اما موضوع به همین جا خاتمه نیافت. از همان نخستین لحظات اوجگیری اعتراضات خیابانی، نه تنها مراکز قدرت درون نظام حاکم و همۀ فراکسیونهای آن – بدون استثناء –، بلکه همچنین ایدئولوگهای طبقه حاکمه در بیرون و حاشیه دستگاه دولتی، در رسانه ها و مراکز فکری، نیز لزوم به رسمیت شناختن حقانیت مطالبات جنبشهای اعتراضی را مورد تأکید قرار داده و تلاش برای از میان بردن زمینه های اعتراضات را وظیفۀ دولت قلمداد نمودند. سرکوب اعتراضات خیابانی و افت جنبش اعتراضی متعاقب آن به هیچ وجه منحصرا نتیجۀ "نقش نیروهای قهر و سرکوب" نبود.

بیانیه اما همۀ این تحولات را مسکوت می گذارد و کل واقعه را به همان کلیشۀ قدیمی ضد رژیمی تقلیل می دهد و سرانجام به این نتیجه گیری می رسد که با توجه به زمینه های دیرینه شکلگیری اعتراضات " رژیم اسلامی نمی تواند با تکیه بر قوه قهر و سرکوب جلو روند رو به گسترش و تعمیق آن را بگیرد". درست میگویند. اما نصفه نیمه. "رژیم اسلامی" نمی تواند منحصرا "با تکیه بر قوه قهر و سرکوب" مانع رشد و گسترش و تعمیق جنبش نوین طبقاتی شود. اما چه کسی گفته است که این فقط "رژیم اسلامی" است که قصد مقابله با این جنبش را دارد؟ و چه کسی گفته است که جلوگیری از روند گسترش و تعمیق اعتراضات اجتماعی به اعمال قهر مستقیم محدود می ماند؟

واقعیت این است که نه "رژیم اسلامی" رژیمی در هوا است که در مقابل "جامعه" قرار گرفته باشد و نه "جامعه" کل واحدی است که عزم عبور از جمهوری اسلامی را کرده باشد. این که خواست مقابله با جنبش اعتراضی دی ماه منحصر به "رژیم اسلامی" نبوده است را پائین تر بیشتر باز خواهیم کرد. اما در خود "جامعۀ" مورد نظر نویسندگان بیانیه نیز هنگامی می توانست به عنوان یک کل واحد عزم عبور از جمهوری اسلامی را کرده باشد که این اراده تبدیل به اراده ای فراگیر و عمومی شده و کل ماشین سرکوب دولتی در انزوا قرار گرفته باشد. واقعیت دیماه 96 اما این نبود. واقعیت این بود که اتفاقا پس از روزهای اولیه انفعال نسبی دستگاههای سرکوب، این بسیج خیابانی بر علیه اغتشاشات بود که آخرین ملزومات اعمال قهر مستقیم را نیز فراهم نمود. بسیجی که البته ستون فقرات آن را طرفداران نظام تشکیل می دادند اما شاید به همان اندازه نیز از حمایت کسانی برخوردار بود که تحمل فلاکت در جمهوری اسلامی را بر دهشت تبدیل تهران و تبریز به دمشق و حلب ترجیح می دادند. مضاف بر آن که در روزهای پایانی اعتراضات خیابانی که دیگر عملا به اغتشاشات خیابانی تبدیل شده بودند، تغییر ترکیب شرکت کنندگان در همان اعترضات نیز این را به خوبی نشان می داد که بدنۀ اصلی اعتراضات چند ماهه اخیر نیز از آن فاصله گرفته و در عزم تظاهرات کنندگان رادیکال برای عبور از جمهوری اسلامی شریک نشدند. به عبارتی دیگر، نه تنها "جامعه" به عنوان کلی واحد عزم به عبور از جمهوری اسلامی نکرد، بلکه بخشهای محسوسی از جامعه بر علیه آن نیز بسیج شد. و این تازه روی آشکار مناسبات طبقاتی در ایران سال 96 است. این مناسبات روی دیگری هم دارند که گرچه در رسانه ها و در مباحثات سیاسی بازتاب چندانی نمی یابد، اما به همان اندازه در تعیین سرنوشت آن جامعه دخیل است که قدرت سرکوب ماشین دولتی. اگر حتی نخواهیم بگوئیم که این روی دیگر است که حد و حدود اقتدار همان ماشین دولتی را نیز رقم می زند.

بحران همه جانبه چهل ساله و سرنگونی عندالوقوع

از نظر بیانیه نویسان چنین چیزهائی وجود خارجی ندارند. به نظر آنان "جمهوری اسلامی که در بحرانی همه جانبه دست و پا می زند درمانده تر از آن است که پاسخی به مطالبات توده های بجان آمده و بهبود معیشت آنان داشته باشد". این که "بحران همه جانبه" چیست به جای خود. حتما چنین بحرانی در کار هست که پنج حزب و سازمان "کمونیست و چپ" آن را به زبان می آورند. و البته این توضیح باقی می ماند که چطور این جمهوری گیر کرده در بحرانی همه جانبه موفق شده است در خاورمیانه سنگرهای رقبای خود را یکی پس از دیگری از دست آنان خارج و خود را به قدرت هژمونیک غیر قابل چشم پوشی بدل کند. چگونه است که چنین دولتی در اوج اقتدار منطقه ای خویش به سر می برد؟ درست تر این بود که بیانیه نویسان لااقل می گفتند "بحران همه جانبه داخلی" و موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی را درز می گرفتند.

اما در زمینه داخلی نیز "کمونیستها و چپها"ی پنجگانه گوئی نه از دولت چیزی می فهمند و نه از سرمایه داری ای که خودشان ظاهرا قصد برانداختن آن را اعلام می کنند. از نظر آنان گوئی دولتی - یا به قول بیانیه نویسان رژیمی - در ایران هست که قرار است به مطالبات توده های بجان آمده و معیشت آنان پاسخ بدهد و حالا که نمی تواند، پس کارش تمام است. اما آیا واقعا این روش تحلیل "کمونیستها" و حتی "چپها" از دولت و سرمایه داری است؟ آیا آنان دولت مثلا هندوستان را هم از همین زاویه مورد قضاوت قرار می دهند؟ یا دولت فیلی پین و بنگلادش و فرانسه و آلمان و سرانجام اسپانیا و یونان را؟ در کدام مکتب "کمونیستی" دولت - یا همان رژیم آنان - از چنین زاویه ای مورد بحث قرار گرفته است؟ تا جائی که به تاریخ کمونیسم پس از مارکس بر میگردد، دولت را می توان "کمیتۀ مشترک بورژوازی" نامید، می توان از آن به عنوان "ارگان سیادت طبقاتی بورژوازی" نام برد، یا هر چیز دیگری مشابه این. اما کارکرد دولت مدرن بورژوائی چیزی نیست جز ارگان طبقۀ حاکمه برای کنترل، مهار و سرکوب مبارزه طبقاتی و – به همان اندازه مهم – تأمین و تضمین شرایط عمومی انباشت سرمایه. اصلا آن کنترل و مهار و سرکوب مبارزه طبقاتی و آن اعمال سیادت طبقاتی هم به همین منظور است که انجام می شود. اگر قرار بود سرکوب صورت بگیرد اما به انباشت سرمایه توجهی نشود، سرمایه داری مدتها پیش به گور سپرده شده بود. و از این نقطه نظر اتفاقا جمهوری اسلامی نه تنها در بحران همه جانبه به سر نمی برد، بلکه به همان اندازه سرحال و قبراق است که مثلا دولت ایتالیا یا اسپانیا. شاید هم سر حال تر. البته مشکلات مهمی در رابطه اش با بازار جهانی دارد که باید حلشان کند. اما برای چنین مشکلاتی راههائی هم هست و جمهوری اسلامی با سیاست دوگانه برجام و مخور مقاومتش در همین مسیر طی طریق نیز می کند و ظریف و سلیمانی دو بال این سیاستند.

تا زمانی که سرمایه داری در رونق است، قضیه روشن است. البته برای احزاب "کمونیست و چپ" ما سرمایه داری ایران هیچگاه در حال رونق نبوده و یا به قول آن متولی مارکسیسم اگر هم رشد کرده است "به زعم رژیم رشد کرده است" و نه به اتکاء آن. اما مسألۀ اساسی این است که حتی در دورانهای رکود اقتصادی یا رشد ناچیز نیز روند انباشت سرمایه متوقف نمی شود. آنچه واقع می شود تغییر الگوهای انباشت و توزیع ثروت اجتماعی در نتیجۀ آن است. به عبارتی دیگر، در چنین دوره هائی توزیع ثروت اجتماعی هر چه بیشتری از پائین به بالا صورت می گیرد. یعنی مزد کارگران کمتر و کمتر می شود؛ از تأمین اجتماعی کاسته می شود؛ سن بازنشستگی افزایش می یابد؛ ارزش پول ملی در قیاس با ارزهای بین المللی کاهش می یابد و غیره و غیره تا انباشت سرمایه همچنان پا برجا بماند. ژاپن از دهه هشتاد قرن پیش بیش از سی سال در تورم منفی و رشد اقتصادی نردیک به صفر به سر برد اما انباشت سرمایه در آن کشور نه تنها قطع نشد، بلکه به تمرکز و تراکم هر چه بیشتر سرمایه نیز انجامید. وضع در ایران جمهوری اسلامی هم همین است. با تمام فقر و فلاکتی که بر تودۀ عظیم زحمتکشان تحمیل می شود، انباشت سرمایه همچنان صورت می گیرد و اصلا آن تحمیل فقر و فلاکت برای باز کردن راه همین انباشت است. برخلاف تصور بیانیه نویسان، فقر و فلاکت توده ای نه نشان از ناتوانی "رژیم" در پاسخگوئی به مطالبات توده های بجان آمده، بلکه نشانه قدرت آن در تحمیل چنین شرایطی به آن توده هاست و اگر دولتی بتواند موفق شود که همین شرایط را حفظ نیز بکند، آنگاه از نظر سرمایه دار نه تنها دولت بدی نیست، نه تنها در بحران همه جانبه دست و پا نمی زند، بلکه دولت بسیار خوبی هم هست. دولت یونان چنین دولتی است. دولت اسپانیا و رومانی و خیلی از جاهای دیگر هم همینطور. این روی کمی پنهان تر تحولات اجتماعی در ایران است که رسانه ها کمتر درباره آن سخن میگویند.

کامی وای زد: جامعۀ تخیلی بیانیه نویسان و جامعۀ واقعی

دست بر قضا در همین دی ماه اوجگیری جنبش اعتراضی و در غلطیدن آن به اغتشاش خیابانی، به بهترین نحوی می شد این رویۀ دیگر حیات اجتماعی را نیز مشاهده کرد. در دی ماه همگان در خیابان نبودند، بخشی از جامعه در تالار شیشه ای زمان خود را سر می کرد و بخش دیگری هم در گالری های هنری. این البته در برگیرنده اقلیتی از جامعه است، اما این اقلیتی است قدرتمند که هیچ دولتی نه می تواند و نه مجاز است که به آمال و آرزوهای آن بی توجهی کند. برعکس، شاخص موفقیت هر دولتی با میزان "پیشرفت" این اقلیت است که سنجیده می شود. و همین اقلیت است که ستون فقرات دولت مدرن بورژوازی را شکل می دهد و توانائی لازم اجتماعی را بدان می بخشد که بتواند از چنین بحرانهائی جان سالم به در ببرد. و این ستون فقرات در دی ماه در چه حالی بود؟ سری به بازار بورس این را نشان می دهد:

"معاملات دی‌ماه از نظر وضعیت روند قیمت‌ها سه پاره بود. در هفته اول دی ماه به دنبال روند صعودی قیمت عمومی سهام در آذرماه، سهامداران شاهد رشد شاخص سهام و رکورد‌شکنی‌های متعددی بودند (نماگر بازار سهام طی معاملات این هفته سه کانال‌شکنی پی‌در‌پی را ثبت کرد). در ادامه اما تحت تاثیر نزدیک شدن به زمان اعلام نظر رسمی ترامپ در مورد برجام و برخی ناآرامی‌های داخلی فضای احتیاط و انتظار بر بورس غالب شد. در این فضا در اثر رشد پیوسته قیمت‌ها در چند هفته قبل از آن، فروشندگان بیشتری ترغیب به عرضه سهام شدند و همین مساله منجر به تشدید نزول قیمت عمومی سهام شد (نماگر بازار در پایان هفته دوم دی ماه سنگین‌ترین افت هفتگی در سال ۹۶ را به ثبت رساند). در همین فضا بود که شاخص سهام دو کانال از سه کانالی را که در روزهای نخست دی ماه فتح کرده بود، واگذار کرد. در ادامه ناآرامی‌های داخلی فروکش کرد و نگرانی‌های سهامداران ناشی از این موضوع کمرنگ شد. بورس اما منتظر اعلام نظر ترامپ در مورد برجام باقی ماند. رئیس‌جمهور آمریکا در نهایت در شامگاه جمعه ۲۲ دی ماه، بار دیگر تعلیق تحریم‌ها علیه ایران را تمدید کرد. سهامداران به دلیل غیر‌قابل پیش‌بینی بودن رفتار ترامپ این ریسک سیستماتیک را بر سر معاملات سهام پابرجا می‌دیدند با این حال صعود نرخ ارز و سطوح بالای قیمت‌های جهانی به‌عنوان دو عامل مهم حمایتی از سهام کالایی مجددا توجهات را به معاملات بورس به ویژه گروه‌های مرتبط با بازارهای جهانی جلب کرد. ضمن آنکه انعکاس گزارش‌های عملکرد ۹ ماهه شرکت‌ها در روزهای پایانی دی ماه، انتظارات سهامداران را در مورد اثر‌گذاری این عوامل در وضعیت سودآوری شرکت‌ها تایید کرد. در این شرایط تقاضا برای سهام کالایی به خصوص گروه‌های فلزی – معدنی، پتروشیمی و پالایشی تقویت شد و شاخص سهام ضمن باز پس‌گیری دو کانال از دست رفته خود، بار دیگر توجهات سرمایه‌گذاران را به بازار جلب کرد. در شرایطی بورس تهران دوباره به کورس رقابت با دیگر بازارهای سرمایه‌گذاری کشور بازگشته است که در این میان، امکان اصلاح قیمت‌های جهانی با توجه به رویکرد انقباضی دولت و بانک مرکزی چین وجود دارد، علاوه بر این عبور از فصل اوج تقاضای ارز موضوعی است که می‌تواند انگیزه‌های بنیادی رونق کنونی در بورس تهران را در کوتاه‌مدت تحت تاثیر قرار دهد".

نمودار شاخص بورس تالار شیشه ای تهران نیز به خوبی این روند را منعکس می کند. افت شاخص در روزهای ناآرامی و سپس رشد آن با فروکش تظاهرات خیابانی نشان می دهد که از نظر سرمایه اتفاقا نه تنها بحران همه جانبه ای در کار نیست، بلکه روال امور به جریان عادی خویش برگشته است:

نمودار بورس دی ماه

مقایسه شاخص بورس دی ماه و آذر ماه نشان می دهد که در دی ماه حتی نسبت به ماه پیش از ناآرامی ها شاخص از رشد و دستیابی به رکوردی جدید خبر می دهد: "بورس تهران در ماه گذشته با رشد ۵/ ۳ درصدی شاخص کل مواجه شد. شاخص سهام که در پایان معاملات آذر ماه در سطح ۹۵ هزار و ۹۰۵ واحدی قرار داشت پرونده خود در دهمین ماه از سال را با قرار گرفتن در سطح ۹۸ هزار و ۸۱۷ واحدی بست تا در بازه ماهانه رتبه سوم جدول بازدهی بازار‌های سرمایه‌گذاری را به خود اختصاص دهد". و نه تنها این، بلکه در تمام مدت سال سیر صعودی بورس تقریبا بدون وقفه ادامه داشته است. به همان گونه که سیر نزولی دستمزدها و خدمات اجتماعی ادامه داشته است و این دقیقا همان روندی است که تقریبا در همۀ کشورهای سرمایه داری مشاهده می شود.

شاخص سالانه بورس

اما این فقط تالار شیشه ای نبود که اعتنای آن به وقایع یک هفتۀ متلاطم دی ماه حاکی از نگرانی موقتی بود که با رفع آن روال امور در جمهوری عدالت لاریجانی ها و روحانی ها به مسیر عادی بازگشت. در بخشهای دیگری از آن "جامعه" ای که عزم عبور از جمهوری اسلامی را کرده است نیز چنین بساطی پهن بود. به گزارش زیر از رسانۀ فخیمه بی بی سی توجه کنید:

"رقم‌ کل فروش: صد و چهل و نه میلیارد و پانصد و بیست میلیون ریال". این جمله را در صفحه اول سایت رسمی هشتمین حراج تهران می‌بینید؛ هشتمین حراج تهران که در روز جمعه ۲۲ دی ماه ۱۳۹۶در هتل پارسیان تهران برگزار شد و در مقایسه با حراج آثار هنری معاصر سال گذشته رشد قابل توجهی داشته است. پیش از این بالاترین مبلغ فروش متعلق حراج پنجم، در خرداد ماه ۱۳۹۵ بوده است با دویست و هفتاد و پنج میلیارد و هشتصد و هفتاد میلیون ریال.

مجموعه حراج تهران در سال ۱۳۹۱ به صورت نهادی مستقل و خصوصی شکل گرفته و به نقل از وبسایت رسمی آن "معرفی بهترین نمونه‌های هنر مدرن و معاصر ایران، از هنرمندان پیشگام و نام‌آشنا گرفته تا جوانان، به مجموعه‌داران هنری و مخاطبان جهانی را هدف اصلی خود قرار داده است".

این حراج سالانه در دو بخش جداگانه برگزار می‌شود: هنرکلاسیک و مدرن و هنر معاصر؛ گرچه تفاوت این دو بخش چندان مرز مشخصی ندارد و آثاری از دوران مدرنیسم ایرانی و انواع نقاشی‌خط در هر دو حراج حضور دارند. در حراج معاصر نه تنها به لحاظ مضمون و زیبایی‌شناسی تفاوت معاصر و مدرن بودن مشخص نیست که حتی از مدیوم‌های جدیدتر هنر مانند ویدئوآرت خبری نیست.

در هشتمین حراج تهران صد و بیست اثر ارائه شد که در این میان آثار زیادی از هنرمندان کلاسیک و مدرنیست ایرانی به چشم می‌خورد، از جمله ژازه طباطبایی، منصور قندریز، مارکو گریگوریان و حسین زنده‌رودی که در بخش هنر مدرن و کلاسیک هم همچنان حضور داشتند. از منیر فرمانفرمایان هنرمند ۹۵ ساله ایرانی، گران‌ترین اثر حراج به قیمت ده میلیاردو سیصد میلیون ریال به فروش رفت. او که ساکن تهران است به آثاری مدرن ملهم از آیینه‌کاری سنتی ایرانی مشهور است و در سال۱۳۹۳ نمایشگاهی از آثارش در موزه گوگنهایم برپا شد. اثر سه‌لته‌ای فروش رفته در حراج تهران نیز اثری متعلق به سال ۱۳۵۵ از همان مجموعه آینه‌کاری‌هاست که گران‌ترین اثر ارائه شده در هشتمین حراج تهران بود.

اما پدیده حراج اخیر اثری از کامی وای.زد (کامران یوسف‌زاده)، هنرمند مقیم نیویورک است. او که متولد ۱۳۳۵ است که با یکی از مهم‌ترین گالری های دنیا، گالری گاگوزیان کار می‌کند آثارش از جمله گران‌ترین آثار هنرمندان ایرانی در جهان محسوب می‌شود. اثر او بعد از اثری از منیر فرمانفرمایان به گران‌ترین قیمت ده میلیارد ریال به فروش رفت. در حالیکه کارشناسان انتظار داشتند با توجه به شهرت جهانی او به قیمت بیشتری به فروش برسد."

به سختی می توان "کامی وای زد" را در کرست تنگ رژیم اسلامی جا داد و همان "کامی وای زد" نه تنها قصد عبور از جمهوری اسلامی را ندارد، بلکه خوان تمول خود را به یمن همان جمهوری و حیات دوزیستی اش در گوگنهایم نیویورک و مجموعه حراج تهران پهن کرده است و همسان مجموعه عریض و طویلی از بورژواهای وطنی هم از توبره کار ارزان و رانت فراوان جمهوری اسلامی می خورد و هم از آخور بازار آزاد و لابد بدون رانت نیویورک و تورونتو و لندن. مسألۀ اساسی این است که جمهوری اسلامی بدون این اقلیت قدرتمند حتی لحظه ای هم قادر به حفظ حیات خویش نبوده و نیست. همین اقلیت قدرتمند بود و هست که روال امور را دیکته می کند و ولایت مطلقه فقیه را به نرمش قهرمانانه وا می دارد و جشن هسته ای احمدی نژاد را با برجام طاق می زند. همین اقلیت قدرتمند بود که دولت دهم را با امتناع گستردۀ خویش فلج کرد تا راه برای چشم انداز استراتژیک پیوستن به "جامعه جهانی" به یاری برادران و خواهران اروپائی باز شود. بیانیه نویسان به این واقعیتهای جامعه ایران کاری ندارند. برای آنها این جامعه ایران نیست. این "جامعه" نه نقشی در ایجاد زمینه های اعتراضات طبقاتی ایفا کرده است و نه نقشی در سرنوشت آن ایفا خواهد کرد. هر چه هست و نیست رژیم است و لاغیر. رژیمی که به مشتی رانت خوار ریشوی حزب اللهی تقلیل یافته است و ضد زن است و ضد آزادی. آنها سرمایه داری را مورد دشنام قرار می دهند تا همزمان آن را به اسلامیت تقلیل داده و سرمایه داران را از تیر رس انتقاد دور کنند.

در باب تعریف ارتجاع و انحراف

اکنون دیگر همه مقدمات برای داستانسرائی پایانی بیانیه در باب "در هم شکستن ماشین دولتی" و "استراتژی سوسیالیستی" و "سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی" فراهم شده است. و البته که آن "در هم شکستن ماشین دولتی" چیزی نیست جز "انحلال کامل سپاه پاسداران، ارتش، زندانها، نیروهای انتظامی و کلیه ارگانهای سرکوب و نهادهای تبلیغاتی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، خلع ید از روحانیت و مذهب از کلیه حیات اجتماعی کشور و الغای قانون اساسی و سایر قوانین ضد انسانی جمهوری اسلامی". از قرار با دست زدن به چنین اقداماتی و باور کردن به قسم حضرت عباس سوسیالیستی بیانیه نویسان، مقدمات تحقق استراتژی انقلابی فراهم می گردد و امضا کنندگان بیانیه بر این باورند که "پیشروی مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و به زیر کشیدن نظام سرمایه داری در گرو فراگیر شدن شعارها، خواستها و اهدافی است که متضمن حقوق انسانی و جهانشمول همه شهروندان و تحقق آزادی و برابری و رفاه همه انسانها فارغ از هر گونه تبعیض جنسیتی، ملی و مذهبی و نژادی باشد".

تا جائی که به "در هم شکستن ماشین دولتی" احزاب پنجگانه بر می گردد، تصور آن چندان دشوار نیست که تمام رئوس اقداماتی که بیانیه بر شمرده است مو به مو می تواند مورد تأئید "خانۀ دمکراسی" آمریکا و "بنیاد جامعۀ باز" سوروس باشد. تاریخ معاصر اتفاقا شاهد نمونه هائی از این نوع "در هم شکستن ماشین دولتی" نیز بوده است. در عراق پس از صدام دقیقا همین واقع گردید و تقریبا تمام موارد مورد ذکر در بیانیه به اجرا درآمد تا سپس پاول برمر به عنوان والی عراق نظم نوین دمکراتیک بازار آزادی را مسلط گردانده و "دولت سازی" کند. اعلام عزم به "در هم شکستن ماشین دولتی" آن هم از قاطع ترین نوعش، فقط در ظاهر امر است که خود را بر بستر جنبش سوسیالیستی جهانی قرار می دهد. در واقع اما این سیگنال روشنی است به هارترین جناحهای خصم جمهوری اسلامی در جهت آمادگی برای شرکت در تعرضی که این مراکز قدرت خواستار آن هستند. آن "در هم شکستن ماشین دولتی" نه با "لغو مالکیت خصوصی و الغاء کار مزدی"، نه با "برقراری دیکتاتوری پرولتاریا" و نه حتی با "حکومت کارگری، بلکه با چشم اندازهای دولتی به میان کشیده می شود که "متضمن حقوق انسانی و جهانشمول همه شهروندان و تحقق آزادی و برابری و رفاه همه انسانها" باشد. و البته روشن است که "حقوق انسانی و جهانشمول همه شهروندان" همان حقوق بشر معروف است که بیانیه نویسان با چاچول بازی اسمش را نمی آورند تا دم خروس چاکری آنان به بورژوازی بیرون نزند. به عبارت روشن تر، پنج حزب و سازمان و نیمچه سازمان "کمونیست و چپ" در بیانیه اشان با صراحتی بی نظیر به بورژوازی رقیب غربی اعلام می کنند که حاضرند در مبارزه برای تضمین حقوق بشر کار اصلی را که در هم شکستن ماشین دولتی جمهوری اسلامی باشد بر عهده بگیرند.

می ماند فقط یک کار و آن هم تضمین به این که در تجدید آرایش خاورمیانه بیانیه نویسان در صورت شک، جانب "جامعه جهانی" به رهبری آمریکا را خواهند گرفت و این تضمین نیز به بهترین وجهی توسط بیانیه نویسان ارائه می شود: "امروز در شرایطی که دولت ها و نیروهای ارتجاعی مانند روسیه، عراق و سوریه و حزب الله آشکارا در برابر جبهه اعتراضات مردم از جمهوری اسلامی حمایت می کنند و از طرف دیگر از آمریکا تا پادشاهی عربستان و متحدین آن در منطقه و نیروهای رنگارنگ اپوزیسیون بورژوازی ایران به منظور به بیراهه بردن اعتراضات مردم فریبکارانه سنگ حمایت از مطالبات مردم ایران را به سینه می زنند، ما امضا کنندگان این بیانیه تأکید می کنیم که تنها با تکیه بر یک افق روشن انقلابی و با اتکاء بر آگاهی و سازمانیابی جنبش کارگری و جنبش به پا خاسته مردم منکوب شده و آزادیخواه ایران می توان آن تلاش های ارتجاعی را خنثی کرد".

بگذریم از این که فرانسه ماکرون در صف اول جا ندارد که با هشدار صریح به آمریکا و عربستان و اسرائیل خواستار عدم دخالت آنان در امور داخلی ایران گردید. و بگذریم از این که دولت عراق را خود آمریکائی ها نصب کرده اند. تصویری روشن تر از این نمی شد به دست داد. روسیه و عراق و سوریه و حزب الله لبنان در کنار ایران همان ارتجاع منطقه ای اند و آمریکا و پادشاهی عربستان و متحدین آنان دولتهائی که قصد به بیراهه بردن اعتراضات مردم را دارند. حتی زبانی که بیانیه نویسان در توصیف این دو صف بندی به کار برده اند تردیدی در این نمی گذارد که دلشان پیش کیست. صف اول، یعنی روسیه و عراق و سوریه و حزب الله با عنوان "نیروهای ارتجاعی" تصویر می شود در حالی که در صف دوم از خود کشورها و آنهم به شکل محترمانه نام برده می شود. دقت کنید: "پادشاهی عربستان" و نه "عربستان سعودی" یا "آل سعود" یا "وهابی های سعودی". در صف اول از تمام دولتها و از حزب الله نام برده می شود که دولت هم نیست. اما در صف دوم از "آمریکا و پادشاهی عربستان و متحدین آن". این بازی با قلم روشن است که چه اهدافی را دنبال می کند. ارتجاع کذائی را بزرگتر جلوه می دهد و آن انحراف کشانندگان سرنگونی انقلابی را کوچکتر. علاوه بر آن، در صف اول حزب الله را هم ردیف می کند تا آن را فراتر از دولتها نشان دهد و بروز جنبشی آن را هم در معرض دید قرار دهد، در صف دوم نه تنها فقط به اسم دو دولت بسنده می کند و از شیخ نشینهای خلیج فارس نامی نمی برد، بلکه همچنین از متحدین آنان نیز کمترین اسمی به میان نمی آید. بخشی از این متحدین را ما اضافه کنیم که از قلم افتاده اند: داعش، جبهه النصره، احرارالشام، نورالدین زنکی، الشباب و و و.

با این همه این هنوز نقطۀ اوج ماجرا نیست و نقطۀ اوج ماجرا آن است که از بازیگر اصلی در این میان خبری نیست. یا شاید شما نامی و اشاره ای به اسرائیل در بیانیه می بینید؟ نه نمی بینید. همانطور که در بیانیه چند ماه قبل سه حزب خانواده مقدس کمونیسم کارگری نامی از اسرائیل به میان نیامده بود. علت هم روشن است. آنها می دانند که بدون حمایت اسرائیل و عربستان و آمریکا نمی توانند هیچ غلطی بکنند. به ویژه آنها نمی توانند نام اسرائیل را در کنار عربستان به عنوان نیروئی ذکر کنند که میخواهد مبارزات آنها را به انحراف بکشاند. چنین کاری به معنای نمک نشناسی در قبال اسرائیلی خواهد بود که بی شائبه ترین حمایتها را از کردها در سوریه و عراق نشان داده است و بیانیه نویسان نیز به خوبی سنگینی این دین به اسرائیل را احساس می کنند. تعارفات آنان در زمینه تلاش برای جلوگیری از به "بیراهه بردن اعتراضات مردم" توسط "آمریکا و پادشاهی عربستان و متحدین آنان" ژست مضحکی بیشتر نیست. آنها میدانند که برای پیشبرد مبارزات انقلابی خویش دقیقا به همین نیروها نیاز دارند و این در فراز پایانی بیانیه نیز به خوبی منعکس است.

افکار عمومی جهانیان

بیانیه با این عبارات به پایان میرسد: "ما همه نیروها و انسان های آزادیخواه در داخل و خارج از کشور را فرا می خوانیم که برای آزادی فوری و بی قید و شرط دستگیر شدگان اعتراضات اخیر و کلیه زندانیان سیاسی و جلب حمایت افکار عمومی پیشرو و مترقی در سطح جهان از مبارزات آزادیخواهانه و سرنگونی طلبانه مردم در ایران از هیچ تلاشی فروگذار نکنند". روشن است که معنای جلب حمایت افکار عمومی پیشرو و مترقی در سطح جهان چیست. این "افکار عمومی" در سطح جهان را نه سایت مبارزان کمونیست می تواند جلب کند و نه سایتهای روزنه و حکمتیست و راه کارگر. سایت کومه له هم در بهترین حالت تنها قادر خواهد بود بر افکار عمومی کردستان کمی تأثیر گذار باشد. "افکار عمومی پیشرو و مترقی در سطح جهان" را با سایتهای مهجور تروتسکیستی و مائوئیستی هم نمی توان جلب کرد. تازه آنها "پیشرو و مترقی" هم نیستند. "پیشرو و مترقی" پلاتفرم رسمی کلینتونیستها در آمریکا است که از خود به عنوان نیروهای پروگرسیو progressive یا مترقی نام می برند. و دقیقا همانها نیز می توانند "افکار عمومی" جهانیان را به چیزی جلب کنند. به عبارت روشن، برای جلب افکار عمومی پیشرو و مترقی در سطح جهان یک راه بیشتر وجود ندارد و آن هم راهی است که امضا کنندگان بیانیه سالهاست با حضور در استودیوهای بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فرانسه و در دیدارها با نمایندگان پارلمانهای اروپا و آمریکا در آن طی طریق می کنند.

مشکل بیانیه نویسان اما در این خواهد بود که از میان "اقکار عمومی پیشرو و مترقی در سطح جهان" تنها بخشی از آن است که با بیانیه نویسان همراهی بی چون و چرا خواهد کرد و آن هم دقیقا همان بخشی است که از قرار می خواهد اعتراضات مردمی را به بیراهه بکشاند. بله، بیانیه نویسان برای جذب افکار عمومی جهانیان چاره ای جز توسل به العربیه و سی ان ان و فاکس نیوز نخواهند داشت. مابقی "افکار عمومی" جهانیان فعلا دغدغه های دیگری دارد و قطعا حمایت لازم را در اختیار نیروهای سوپر انقلابی پنجگانه قرار نخواهد داد. رادیو فرانسه و صدای آلمان و حتی بی بی سی هم غلط می کنند که مشی ای مخالف مشی دول متبوعۀ خویش در حمایت از "سرنگونی طلبی" در ایران اتخاذ کنند و مشی دول متبوعۀ آنان نیز به هیچ وجه معلوم نیست همان مشی دول آمریکا و عربستان و اسرائیل باشد. حتی الجزیره قطر هم سه بار استخاره خواهد کرد که آیا از سرنگونی طلبان انقلابی پنجگانه حمایت کند یا نه. آیا چاره ای جز توسل به آیپک برای بسیج "افکار عمومی پیشرو و مترقی" در جهان برای بیانیه نویسان باقی می ماند؟ خیر. دست به نقد، اینها تنها کسانی اند که حمایت بی قید و شرط لازم را در اختیار احزاب "کمونیست و چپ" پنجگانه قرار خواهند داد. راز "انتقاد" لطیف بیانیه از آمریکا و پادشاهی عربستان و نام نبردن از اسرائیل نیز در همین است.

بیانیه بازندگان

بیانیه احزاب پنجگانه بیانیه بازندگان است. بیانیه ای برای رژیم چنج در دوران افول رژیم چنج است. دوران اقتدار رژیم چنج به پایان رسیده است. اقتدار رژیم چنج بیش از هر چیز در سلطۀ ایدئولوژیک آن بود که با حمایت و سازماندهی لجیستیکی و مالی و تسلیحاتی قدرتمندترین مراکز امپریالیستی در غرب قادر به جابجائی آرایش سیاسی کشورهای کوچکتر می شد. با هر درجه از تضعیف این اقتدار ایدئولوژیک رژیم چنج نیز دچار مشکلات بیشتر و بیشتری می شد. از "انقلاب مخملی" چکسلواکی و "انقلاب نارنجی" اوکراین سال 2004 و "انقلاب رز" گرجستان تا انقلابات رنگی بعدی راه درازی طی شد. راه درازی که هر بار برای رژیم چنج دشوارتر و دشوار تر می شد. برای ایران، اوج انقلاب رنگی رژیم چنج با جنبش سبز فرا رسید و شکست آن نشان داد که دوران خوش رژیم چنج رو به پایان است. جنبش رنگی بعدی، جنبش بنفش روحانی، دیگر جنبشی برای رژیم چنج نبود، جنبشی بود برای نرمالیزاسیون. رژیم چنج برای ایران جای خود را به "هدایت رژیم" به سمت غرب داد و همین نیز پروژه مسلط بر بورژوازی ایران است.

بیانیه نویسان نیز اینها را به خوبی می دانند. به همین دلیل هم هست که امروز خود را ناچار از آن دیده اند که همه گریبان دریدنهای پیشین خود را کناری بگذارند و چهره ای متحد از خود نشان دهند. تاریخ روابط احزاب امضاکننده بیانیه در سالهای اخیر و حتی تا همین چند ماه پیش تاریخ گریبانگیری و چاک دادن یکدیگر بوده است. کمونیسم کارگری تقوائی و حکمتیست کوروش مدرسی، کمونیسم علیزاده و خانواده کمونیسم کارگری، کمونیسم کومه له و راه کارگر تا توانستند بر علیه یکدیگر رجز خوانده و به روی یگدیگر لجن مالیده اند. اکنون و در پرتو نا آرامیهای خیابانی و شعارهای "رضا شاه روحت شاد"، همۀ این احزاب درک کرده اند که چاره ای جز ایستادن کنار یکدیگر ندارند. اما جمع عددی چند صفر هنوز عدد بزرگی نمی سازد و آتشی که از کاه درست شده باشد به سرعت فروکش خواهد کرد. مدت زیادی نخواهد گذشت و شاهد درگیری دیگری بین راه کارگر و کومه له خواهیم بود. یکی دیگری را به کردایتی و تجزیه طلبی متهم خواهد کرد و دیگری طرف مقابل را به سازش با جناحی از جمهوری اسلامی.

چپ رژیم چنجی به همان اندازه بازنده تحولات عمیق اجتماعی در ایران است که چپ محور مقاومتی. آنچه در ایران طلایه هایش آشکار شده است، جنبشی است از اعماق جامعه و برای انقلابی اجتماعی. در آن جایی برای علمداران جنبشهایی نیست که دورانشان سپری شده است.

بهمن شفیق

6 بهمن 96

26 ژانویه 2018

 

ضمیمه:

فصلی تازه در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی / بیانیه احزاب و سازمانهای کمونیست و چپ

خیزش کارگران، جوانان، زنان آزاده و تهیدستان شهری علیه فقر و فلاکت اقتصادی، و علیه تبعیض و بیحقوقی و فساد حکومتی که با سرعت حیرت آوری صد شهر ایران را در بر گرفت فصل  تازه ای در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و به زیر کشیدن نظام سرمایه داری گشوده است. این خیزش انقلابی و سراسری که عمیقا ریشه در شرایط غیر قابل تحمل سیاسی و شرایط دشوار کار و زندگی کارگران و اقشار محروم جامعه داشت نشان داد که چه دگرگونی عظیمی در آگاهی عمومی و عزم جامعه برای عبور از جمهوری اسلامی به وقوع پیوسته است. توده های بپا خاسته در همان آغاز با سر دادن شعارهای"مرگ بر جمهوری اسلامی"، "مرگ بر روحانی"، "مرگ بر خامنه ای"، "اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمامه ماجرا" کلیت رژیم سیاسی را هدف گرفتند و نشان دادند که هیچ امیدی به بهبود وضعیت زندگی و معیشت خود و پایان دادن به شرایط اختناق سیاسی تحت حاکمیت رژیم جنایتکار اسلامی ندارند.

سران رژیم با به رخ کشیدن نقش نیروهای قهر و سرکوب خود در فروکش دادن تظاهرات و اعتراضات خیابانی، بیهوده وانمود می کنند که خطر خیزش توده ای را از سر گذرانده اند. این در حالی است که اعتراض علیه اوضاع موجود، با تظاهرات خیابانی آغاز نشده است تا با فروکش کردن آن پایان بگیرد. خیزش سراسری اخیر در ادامه اعتصابات و مبارزات گسترده کارگران علیه شرایط مشقت بار زندگی، جنبش سراسری معلمان و بازنشستگان، اعتراضات پیگیر علیه بیحقوقی زنان، مبارزات دانشجوئی، اعتراض عمومی علیه دزدی و فساد در دستگاه حاکم، اعتراضات مالباختگان و خشم و نفرت علیه تبعیض و نابرابری در عرصه های مختلف حیات اجتماعی و علیه دخالت مذهب در زندگی مردم، روی داد. این اعتراضات و تحولی که در آگاهی و اراده توده ها بوجود آمده محصول تجربه عینی در دل این مبارزات و رویارویی آشکار با نظام حاکم بوده و رژیم اسلامی نمی تواند با تکیه بر قوه قهر و سرکوب جلو روند رو به گسترش و تعمیق آن را بگیرد.

جمهوری اسلامی که در بحرانی همه جانبه دست و پا می زند درمانده تر از آن است که پاسخی به مطالبات توده های بجان آمده و بهبود معیشت آنان داشته باشد. از طرف دیگر تظاهرات برای آزادی زندانیان سیاسی در مقابل زندان اوین با شعار " بترسید، بترسید، ما همه با هم هستیم" و همچنین راهپیمایی، اعتصابات و اعتراضات کارگری در دو هفته اخیر و تاکید تشکل های مختلف کارگری، بازنشستگان، دانشجویان، زنان، نویسندگان و هنرمندان مترقی بر ادامه این اعتراضات درست در شرایطی که رژیم قوه سرکوب خود را به رخ جامعه می کشد، نشان از آن دارند که حربه ارعاب کارائی گذشته را از دست داده و خیزش های عظیم تر و بنیان کن تری در راهند.

در شرایط کنونی که درماندگی رژیم در پاسخگویی به خواسته های مردم و تغییر توازن قوا به زیان جبهه دشمن، گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری و توده ای را به امری اجتناب ناپذیر تبدیل کرده است، توده گیر شدن یک درک درست از معنای واقعی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و شرایط و ملزومات آن در میان فعالین جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی و توده ای می تواند نقش مهمی در تکامل مبارزات جاری داشته باشد.

ما امضا کنندگان این بیانیه اعلام می کنیم که سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی معنایی جز در هم شکستن ماشین دولتی، از جمله انحلال کامل سپاه پاسداران، ارتش، زندانها، نیروهای انتظامی و کلیه ارگانهای سرکوب و نهادهای تبلیغاتی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، خلع ید از روحانیت و مذهب از کلیه حیات اجتماعی کشور و الغای قانون اساسی و سایر قوانین ضد انسانی  جمهوری اسلامی ندارد. ما بر این باوریم که سازمانیابی و پیشروی طبقه کارگر در جریان اعتصابات و اعتراضات رو به گسترش جاری و همراهی و اتحاد جنبش های اجتماعی و اعتراضی  پیشرو با چشم انداز و استراتژی سوسیالیستی است که می تواند سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و مناسبات طبقاتی حاکم را تضمین کند و افق رهایی از کلیه مصائب نظام سرمایه داری را به روی جامعه بگشاید.

ما امضا کنندگان این بیانیه بر این باوریم که پیشروی مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و به زیر کشیدن نظام سرمایه داری در گرو فراگیر شدن شعارها، خواستها و اهدافی است که متضمن حقوق انسانی و جهانشمول همه شهروندان و تحقق آزادی و برابری و رفاه همه انسانها فارغ از هر گونه تبعیض جنسیتی، ملی و مذهبی و نژادی باشد.

 امروز در شرایطی که دولت ها و نیروهای ارتجاعی مانند روسیه، عراق و سوریه و حزب الله آشکارا در برابر جبهه اعتراضات مردم از جمهوری اسلامی حمایت می کنند و از طرف دیگر از آمریکا تا پادشاهی عربستان و متحدین آن در منطقه و نیروهای رنگارنگ اپوزیسیون بورژوازی ایران به منظور به بیراهه بردن اعتراضات مردم فریبکارانه سنگ حمایت از مطالبات مردم ایران را به سینه می زنند، ما امضا کنندگان این بیانیه تأکید می کنیم که تنها با تکیه بر یک افق روشن انقلابی و با اتکاء بر آگاهی و سازمانیابی جنبش کارگری و جنبش به پا خاسته مردم منکوب شده و آزادیخواه ایران می توان آن تلاش های ارتجاعی را خنثی کرد.

ما امضا کنندگان این بیانیه همه کارگران، زنان، جوانان و عموم انسانهای شرافتمند و آزادیخواه را که از نظام سرمایه داری و مذهبی جمهوری اسلامی بجان آمده اند؛ فرا می خوانیم که برای سرنگونی انقلابی  جمهوری اسلامی و به زیر کشیدن نظام سرمایه داری که برپائی جامعه ای مرفه و عاری از هر گونه ستم و استثمار و با گسترده ترین آزادی ها را نوید می دهد، صفوف خود را یکپارچه تر و متحد تر کنیم.

ما همه نیروها و انسان های آزادیخواه در داخل و خارج از کشور را فرا می خوانیم که برای آزادی فوری و بی قید و شرط دستگیر شدگان اعتراضات اخیر و کلیه زندانیان سیاسی و جلب حمایت افکار عمومی پیشرو و مترقی در سطح جهان از مبارزات آزادیخواهانه و سرنگونی طلبانه مردم در ایران از هیچ تلاشی فروگذار نکنند.

سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران

زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم

۲۵ دی ماه ۱۳۹۶

۱۵ ژانویه ۲۰۱۸

امضا کنندگان به ترتیب حروف الفبا:

حزب کمونیست ایران

حزب کمونیست کارگری ایران

حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست

سازمان راه کارگر

مبارزان کمونیست

لینک مأخذهای مورد استفاده:

 http://www.azadi-b.com/J/2018/01/post_218.html

http://donya-e-eqtesad.com/بخش-بورس-6/3343300-بازدهی-ماهه-بازارها

https://www.sahamyab.com/market-index

http://www.bbc.com/persian/arts-42731994

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.
  • This commment is unpublished.
    بهرام · 6 years ago
    از جمله مصائب ما اینست که ،طرفداران اینگونه با اصطلاح احزاب در جنبش کارگری همین بحثها را می کنند. آنها بدون آنکه ،نه جمعیتی عظیم در خیابان باشد در عملی زودهنگام که از جو زدگی آنها ناشی میشود کارگران را به مبارزه و اعتصابات سراسری فرا می خوانند.بدون آنکه اصلا به تبعات چنین امری برای کارگران واقف باشند و یا حتا برایشان مهم باشد.آنچیزی که اساس است.تغییر سیستم در روبنای سرمایه داریست و نتیجه آن استبدادی دیگر است وستمی مضاعف.لابد پس از آن باید با سیستم جدید بجنگیم. و این دور باطل همین طور می چرخد. همان طور که در سال57بدون در نظر گرفتن مطالبات کارگریمان ،اسیر پنجه استبداد شدیم. استبدادی که از سلف خود بسیار وحشی تر وهار تر بود.
  • This commment is unpublished.
    بهمن شفیق · 6 years ago
    #233
    اول مسأله این نیست که اروپائی ها چه سابقه ای در جنایات دارند. این سابقه چند صد ساله است. مسأله این است که جبهه واحد پسا جنگ سردی به رهبری آمریکا در حال فروپاشی است و دو کشور اصلی اروپا، آلمان و فرانسه، آشکارا در جهت ایجاد قطب مستقل اروپائی تلاش می کنند. یک وجه اصلی جدال آمریکای ترامپ با اروپا دقیقا در این است که آمریکا سیادت خود را تنها به شرطی می تواند حفظ کند که در موازنۀ تجاری اش با اروپا تغییرات اساسی ایجاد کند و مانع فرار سرمایه از آمریکا به اروپا شود. به ویژه مازاد تجاری آلمان در رابطه با آمریکا سالهاست که در آمریکا مورد بحث بوده است.
    دوم اروپائیان قطعا در مسائلی مثل تسلیحات موشکی ایران و رابطه با اسرائیل بر جمهوری اسلامی فشار خواهند آورد و چه بسا تحریمهای جدیدی را هم اعمال کنند. اما موضوع این است که آنان هیچ منفعتی در رژیم چنج ندارند. آن هم رژیم چنجی که به نفع آمریکا تمام شود. اروپائی ها به اندازه کافی در خود جمهوری اسلامی نیرو دارند که هم جهت با آنان کار می کنند.
    سوم حتی اگر اروپائی ها با آمریکا همراه نیز شوند، این صف دیگر آن توان پیشین را نخواهد داشت. شکست آنان در سوریه این صف را تا آنجا تضعیف کرده است که می توان از پایان قدر قدرتی آنان سخن گفت. قطعا آنها هنوز توانائی های بسیاری در جوامعی مثل ایران دارند. علت آن اما نه در قدرت خود آنان، بلکه در تعلق خاطر بی حد و حصر طبقه متوسط ایرانی به غرب است. این پایگاه داخلی اهرم اصلی آنان است و نه لشگر درب و داغان اپوزیسیون خارج از کشوری.
    چهارم اگر قرار باشد اوضاع به سوی یک جنگ پیش برود، بدون تردید اروپائی ها یک پای آن نخواهند بود. شکست در سوریه را شاید بتوانند به نحوی جبران کنند، اما در هم شکستن خاورمیانه آنان را به قعر خواهد کشید.
  • This commment is unpublished.
    امیر احمدی · 6 years ago
    به مقدار زیادی حق با شماست اما درست است که حداقل در ظاهر امور و در حال حاضر عبارت "عدم همراهی اروپا با این حمایت" میتواند درست تلقی شود، با توجه به اغلام نظرهای اروپایی ها و رسانه هاشان، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که اروپایی هایی که سابقه مشارکت در جنایات سوریه، یمن و .. را در کارنامه از گذشته تا امروز خودشان دارند بعد از گذشت زمانی نه چندان زیاد و با توجه به اینکه خودشان هم به مثابه آمریکا، سرمایه داری جهانی و گفتمان لیبرالیسم وارد بحران شده اند، به این نتیجه برسند که راهی جز از بین بردن خاورمیانه و تغییر نظام های سیاسی موجود و تن دادن به خواست آمریکا(به عنوان محور نئولیبرلیسم) و اسرائیل ندارند. در آینده ای نزدیک این چرخ موضع گیری اروپایی های بیشتر از پیش احساس می شود.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر