دورانی از ائتلافات و جدالها در خاورمیانه به پایان می رسد و دوران جدیدی آغاز می شود. دورانی به مراتب مساعدتر برای انکشاف مبارزه طبقاتی. چهار دهه قبل با جمهوری اسلامی، اسلام شیعی مستضعفان بود که به جدال اسلام کاخ نشینان سعودی می رفت. با قلع و قمع مستضعفان در ایران و تبدیل جمهوی کوخ نشیان خمینی به جمهوری کاخ نشینان تحت زعامت خامنه ای، از آن پوستۀ ایدئولوژیک جدال بین مستضعف و مستکبر چیزی باقی نماند
گرد و غبارها فرو می نشیند و بر زمینه تکانهائی پی در پی، شدید و سریع در عرصۀ سیاسی، خطوط اصلی آرایش خاورمیانه نوین به آرامی نمودار می شوند و این شاید بهترین تحولی باشد که در دهه های اخیر در این منطقه واقع شده است. به رسمیت شناختن اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل از سوی ترامپ، تنها یکی از نقاط اوج این تحولات سیاسی بود که به نوبۀ خود چاشنی تحولات دیگری را فعال کرد. یک بار دیگر یک فلاش بک بر برخی از این تحولات.
نیمه اکتبر: علی عبداله صالح توسط تیم پزشکان متخصص روسی تحت عمل جراحی قرار می گیرد.
اواخر نوامبر: داعش با بوکمال آخرین شهر تحت تصرف خویش در سوریه را از دست می دهد. چند روز بعد روسیه اعلام می کند که جنگ با تروریسم در سوریه به پایان رسیده است.
اوایل دسامبر: کردهای سوریه در عفرین از سوی ترکیه تحت فشار بیشتر قرار می گیرند. همزمان ترکیه از قول ترامپ اعلام می کند که آمریکا ارسال اسلحه به کردها را متوقف خواهد کرد.
اوایل دسامبر: با وخامت بیشتر اوضاع، کردها به روسیه رو می کنند و طی قراردادی سمبلیک با آنان اعلام می کنند که از سربازان روسی در صورت حضور در شرق رودخانه فرات محافظت خواهند نمود. چرخشی آشکار به نفع روسیه.
اواخر نوامبر، اوایل دسامبر: جدال بین طرفداران صالح و حوثی ها اوج میگیرد. صالح دستور بیرون راندن حوثی ها از صنعا را صادر می کند.
اوایل دسامبر: با فاصله ای بعد از 3 روز صالح به قتل میرسد. بمباران صنعا شدت می گیرد، در شهرهای جنوبی یمن نیروهای طرفدار عربستان حمله ای بزرگ را آغاز می کنند و برخی از شهرهای مهم را از دست حوثی ها خارج می کنند.
اوایل تا تقریبا نیمه دسامبر: حوثی ها 41 روزنامه نگار مشغول به کار در ساختمان فرستندۀ تلویزیونی "یمن امروز" متعلق به صالح را گروگان می گیرند. در میان آنان یک روزنامه نگار آزاد همکار اسپوتنیک روسیه نیز قرار دارد. خطایی غریب. تبلیغات ضد حوثی بالا میگیرد. با فاصلۀ چند روز خبر مرگ 4 نفر از ژورنالیستها، از جمله ژوزنالیست همکار اسپوتنیک، وسیعا پخش می شود. خبری که بعدها معلوم می شود تنها کمپینی مبتنی بر دروغ بود. نه در کلان رسانه های غرب، بلکه در رسانه های "آلترناتیو" جهان چند قطبی.
اوایل دسامبر، پس از مرگ صالح: روحانی اعلام می کند که ایران برای برقراری مناسبات با عربستان آماده است. به دو شرط: به جنگ در یمن خاتمه دهد و مناسباتش با اسرائیل را قطع کند.
اوایل دسامبر: ترامپ اجرائی شدن قانون اورشلیم به عنوان پایتخت را اعلام می کند. [بعداالتحریر: یک روز پس از آن و تقریباهمزمان با واقعه بسته شدن سفارت روسیه در صنعا، ترامپ از عربستان می خواهد که کلیه مرزها را برای ورود موادغذائی و داروئی به یمن باز کند. روسیه به حوثی ها فشار وارد می کند، آمریکا به عربستان.]
آغاز هفتۀ دوم دسامبر: پوتین، رئیس جمهور روسیه، در سفر کاری یک روزه از مصر و ترکیه بازدید می کند. او در پایگاه نظامی حمیمیم به طور غیر مترقبه ای توقف و با اسد دیدار می کند. وی در این دیدار خروج سربازان روسی از سوریه را اعلام می کند.
آغاز هفتۀ دوم دسامبر: اجلاس فوق العاده سران کشورهای اسلامی از سوی ترکیه فراخوانده می شود. اجلاسی که بیش از هر چیز حکایت از آن دارد که جدال بین اعراب و اسرائیل اکنون جای خود را ظاهرا به جدال بین کشورهای اسلامی و اسرائیل داده است. عربستان سعودی در این اجلاس در سطح وزیر عمران حضور دارد در حالی که ایران و ترکیه و بسیاری از کشورهای دیگر در سطح رئیس جمهور. به همان اندازه مهم: شرکت نیکلاس مادورو رئیس جمهور ونزوئلا به عنوان مهمان کنفرانس که بیش از هر چیز بیانی از جهتگیری تازه دولت ترکیه به سمت ائتلافهای جهانی خارج از ناتو و اقمار آمریکاست. اجلاس که رسما با هدف مقابله با بیانیه اورشلیم دونالد ترامپ تشکیل شده است، نه تنها رسما مخالفت خود را با سیاست دولت آمریکا اعلام می کند، بلکه آشکارا نقش آمریکا به عنوان میانجی صلح را زیر سؤال می برد. در نگاه اول همه چیز به زیان آمریکا و اسرائیل تمام می شود. اجلاس اعلام می کند که اورسلیم شرقی را به عنوان پایتخت دولت فلسطین به رسمیت می شناسد. بیانیه پایانی اجلاس از آزادی قدس سخن نمی گوید و از نیمه غربی اورشلیم هم حرفی در میان نیست. امری که معنائی جز آن ندارد که اجلاس اورشلیم غربی را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت می شناسد، هر چند در آن مورد سکوت می کند. و این نگاه دوم به ماجراست. در میان کشورهای حاضر نام ایران به عنوان یکی از مهم ترین شرکت کنندگان در اجلاس نیز به چشم می خورد. حتی بیش از آن، اجلاس به معنائی بیان ائتلاف تازه شکل گرفتۀ ایران و ترکیه است که در همراهی با روسیه و در کنفرانس آستانه تاکنون بزرگترین موفقیت خویش را به دست آورده است. ائتلافی که رهبری جهان اسلام را از کشورهای عربی به سمت ائتلاف ایران و ترکیه سوق داده است.
اما اگر اجلاس اورشلیم غربی را به عنوان پایتخت اسرائیل می پذیرد، این معنائی جز آن ندارد که ایران نیز به الزامات آن پایبند خواهد بود. و این پیروزی بزرگ اسرائیل و آمریکاست. قمار ترامپ در ظاهر به وحدت جهان اسلام منجر شد. اما این وحدت حول موضعی صورت گرفت که تضمین موجودیت اسرائیل جزء لاینفک آن است. موضع اجلاس بیش از هر چیز تأئید موضعی است که روسیه در ماه آوریل سال جاری اعلام کرده و در سالهای گذشته نیز به طور ضمنی جهت مذاکرات ابتر صلح خاورمیانه را تشکیل می داده. علی الظاهر روسیه قدرتی است که ابتکار صلح خاورمیانه و حل مسأله فلسطین را به دست خواهد گرفت. اما روسیه به عنوان قدرتی جهانی بر این واقف است که هیچ پیمان صلحی در خاورمیانه بدون مشارکت آمریکا پیمان پایداری نخواهد بود. تحولات روزها و هفته های آینده نشان خواهد داد که آمریکای ترامپ نه تنها از معادلات خاورمیانه حذف نشده است، بلکه به طور فعالی در آن شرکت خواهد کرد. پیش بینی این چندان دشوار نیست که کابینه ترامپ در روزهای آینده قرائت جدیدی را از بیانیه اورشلیم ترامپ به دست دهد و نکات ناگفته در آن بیانیه را بیان کند. برای یادآوری: ترامپ در بیانیه اورشلیم هم تعهد دولت خویش به روند صلح را اعلام کرده بود و هم در هیچ جای بیانیه از این صحبتی به میان نیاورده بود که اورشلیم نمی تواند پایتخت دولت فلسطین نیز باشد. در حقیقت پشت رتوریک برانگیزاننده ترامپ هسته ای از واقع بینی رئال پلیتیک نهفته بود که باید در روزهای آینده آشکار شود. اتحاد وسیع کشورهای اسلامی در مسألۀ قدس فقط در کوتاه مدت می تواند به منزلۀ شکست آمریکا جلوه گر شود. اقمار آمریکا در میان کشورهای عربی بدون تردید در پیشبرد عملی بیانیه اجلاس روایت خود را به میان خواهند کشید و مهم تر از آن، ترکیه و روسیه نیز تمام تلاش خویش را برای آن به کار خواهند گرفت که آمریکا نیز در این روند شرکت فعال داشته باشد. سنجاق کردن ایران به سیاست مندرج در بیانیه اجلاس پیروزی به مراتب بزرگتری است. پیروزی ای که بر خلاف اتحاد ظاهر شده در اجلاس از خصلتی استراتژیک برخوردار است. در حقیقت این ایران بود که دست به چرخش استراتژیک زد. ترامپ به مرگ گرفت تا ایران به تب راضی شود.
چرخش استراتژیک ایران فقط در بیانیه پایانی اجلاس نمودار نشد. سخنرانی روحانی نیز به اندازه کافی این چرخش را به نمایش گذاشت. یک هفته پس از تعیین شروط دوگانه برای عربستان، این بار روحانی از آمادگی ایران برای همکاری بدون پیش شرط حول مسألۀ فلسطین با همۀ کشورهای اسلامی سخن گفت. شرط قطع جنگ یمن کنار رفت. برجام 2 با چراغ خاموش شروع شده است. حوثی ها باید فکری به حال خود بکنند.
هفتۀ دوم دسامبر: بوریس جانسون وزیر خارجه انگلستان به ایران سفر می کند. ظاهرا برای آزادی دو زندانی تبعۀ بریتانیا. اسفندیار مشائی در یادداشتی به درستی نوشت که اگر کسی حقیقتا این را دلیل سفر جانسون به ایران بداند، از سیاست هیچ نفهمیده است. حقیقتا نیز سفر جانسون بخشی از تحول گسترده تری است که در منطقه و در ایران در حال وقوع است. موضوعات مورد مذاکرۀ جانسون قطعا موضوعات استراتژیک دیگری بودند و این را دیدار وی با علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران نشان می دهد. دیدار لاریجانی با جانسون برای دادن این اطمینان بود که برجام 2 تنها پروژۀ دولت روحانی نیست، مورد تأئید نظام نیز هست.
دو روز بعد از اجلاس استانبول: روسیه سفارت خویش در صنعا را بست و تمام کارکنان آن را بیرون کشید. ظاهرا به دلیل مسائل امنیتی. سیگنال روشنی مبنی بر آن که روسیه حوثی ها را به عنوان طرف مذاکره به رسمیت نمی شناسد و اگر تاکنون در صنعا حضور داشت، به دلیل امکان فعال کردن علی عبدالله صالح بود و نه چیز دیگری. حتی در همان دوره نیز روسیه همواره دولت رئیس جمهور مستعفی فراری به عربستان یمن، منصور هادی، را به عنوان دولت یمن به رسمیت می شناخت و نه دولت مؤتلفۀ صالح و حوثی ها را. با این همه سیگنال روسیه هنگامی آشکارتر می شود که سفیر روسیه در یمن با انتقال به ریاض، از پایتخت عربستان فعالیتهای مربوط به یمن را دنبال خواهد نمود. ذکاوت چندانی لازم نیست که یک بخش این فعالیتها تلاش برای نزدیک کردن دو قدرت رقیب منطقه ای، ایران و عربستان، خواهد بود که یکی شریک استراتژیک روسیه است و دیگری طرف مهم مناسبات اقتصادی و نظامی آن.
هفتۀ دوم نوامبر: مذاکرات تشکیل دولت ائتلافی معروف به ائتلاف جامائیکا در آلمان شکست می خورد و چشم انداز تشکیل مجدد ائتلاف بزرگ احزاب سوسیال دمکرات و دمکرات مسیحی در دستور کار قرار می گیرد. تحولات عرصۀ سیاست در آلمان به همان جهتی سوق داده می شود که صنعت آلمان از مدتها پیش خواستار آن است و با پافشاری بر لولۀ گاز نورداستریم در مقابل کارشکنی های آمریکا تداوم آن را دنبال نموده است. ائتلافی که قرار بود آلمان را به رهبر جهان "آزاد" ترانس آتلانتیک بدل کند از دور خارج و ائتلافی دیگر در چشم انداز قرار می گیرد که پیوند با شرق و مشارکت در نظم نوین چند قطبی جهان یک رکن اساسی آن خواهد بود. مهم ترین کشور اروپا به شرق نزدیک می شود و به این ترتیب برای دیگران امکان آن فراهم می آید که هم شرقی بود و هم اروپائی.
هفتۀ دوم دسامبر، بلافاصله پس از اجلاس استانبول: اسپوتنیک روسیه به نقل از یک مقام ایرانی اعلام می کند که ایران به اتحادیه اقتصادی یوراسیا به رهبری روسیه می پیوندد. هم برجام 2 در حال تحقق است و هم گسترش مناسبات با محور شرق. نه شرقی نه غربی به هم شرقی و هم غربی بدل می گردد. جمهوری اسلامی ایران اکنون جمهوری پراگماتیسم است و جان مدافعان حرم وجه المعامله ای برای کسب امتیاز بر سر میزهای مذاکره.
سه روز بعد از اجلاس استانبول: رکس تیلرسون وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرد که آمریکا برای مذاکره بدون قید و شرط با کره شمالی آماده است. اظهارات تیلرسون البته توسط کاخ سفید تعدیل شدند، اما تکذیب نشدند.
امروز، پنجشنبه 14 دسامبر، ترامپ و پوتین طی یک مکالمۀ تلفنی درباره مسائل حاد مربوط به دو طرف به گفتگوی تفصیلی پرداختند. موضوع گفتگو رسما مناقشه کره شمالی اعلام شد. اما باز هم نیازی رمز و اسطرلاب نیست تا بدانیم که بیانیه اورشلیم و تحولات خاورمیانه اگر موضوع اصلی این گفتگو نبودند، لااقل به همان اندازه کره شمالی مورد مباحثه قرار گرفتند. در جهان چند قطبی آینده آمریکای مک کین و هیلاری نمی توانست نقشی ایفا کند، آمریکای ترامپ اما یک ستون آن خواهد بود. مسأله فقط این است که آمریکای ترامپ بتواند تعرض آمریکای هیلاری را عقب براند. و برای این امر آمریکای ترامپ به پیروزی های دیپلماتیک نیاز دارد. و روسها نیز بدان واقفند.
**********
دورانی از ائتلافات و جدالها در خاورمیانه به پایان می رسد و دوران جدیدی آغاز می شود. دورانی به مراتب مساعدتر برای انکشاف مبارزه طبقاتی. چهار دهه قبل با جمهوری اسلامی، اسلام شیعی مستضعفان بود که به جدال اسلام کاخ نشینان سعودی می رفت. با قلع و قمع مستضعفان در ایران و تبدیل جمهوی کوخ نشیان خمینی به جمهوری کاخ نشینان تحت زعامت خامنه ای، از آن پوستۀ ایدئولوژیک جدال بین مستضعف و مستکبر چیزی باقی نماند و دوران سیاهی از جدال بین شیعه و سنی بر خاورمیانه حاکم شد. اکنون این دوران می رود که به پایان برسد. جدال در خاورمیانه نیز آرام آرام به زیر مجموعه ای از جدال بین طرفداران جهان چند قطبی و پادوهای جهان پاکس آمریکائی بدل می شود و در نبرد بین این دو اردوی جهانی، جائی برای مستعف پناهی نیست. رئال پلیتیک بر سپهر سیاست مسلط می شود و با مسلط شدن آن قید و بندهای ایدئولوژیکی که به مثابۀ زنجیرهائی آهنین تودۀ انبوه کارگران و زحمتکشان را در چنگ خود گرفته بودند، اکنون شکاف بر می دارند. چه چیز بهتر از خاورمیانه ای که در آن جمهوری اسلامی ایران شریک خادم الحرمین عربستان و ترکیه نوعثمانی تعدیل شده باشد و اسرائیل ستیزی را از سیاست عملی خویش کنار بگذارد؟ چه چیز بهتر از آن که دولت صهیونیست اسرائیل نیز جام زهر پذیرش جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای را سر بکشد و هارت و پورتهای ضد ایرانی اش را فقط در حد سمبلیک ادامه دهد. راه برای مبارزه طبقاتی است که باز تر می شود. این را موج رو به افزون نارضایتی از دولت تدبیر در ایران به همان اندازه به نمایش می گذارد که پاکسازی های عربستان و انبوه اعتراضات خیابانی روزهای اخیر در اسرائیل بر علیه بی بی نتانیاهو.
مناسبات به رقص در می آیند. موش کور خوب نقب می زند. آینده از آن خاورمیانه سوسیالیستی است.
بهمن شفیق
23 آذر 96
14 دسامبر 2017