سر محمود را برایم بیاور (1)

نوشتۀ: بهمن شفیق
2 Comments

رادیکالترین اصلاح طلبان که تمام سرمایه سیاسی شان در به چالش کشیدن نهادهای انتصابی و در رأس آن شورای نگهبان بود، از هنگامی که زمزمه های ورود مجدد محمود به میدان سیاست سر داده شد، یکسره دست دعا به آسمان برداشتند تا بلکه همان شورای نگهبان مانع ورود وی به صحنه شود

1*

در سال 1644 میلادی، دهقانی شورشی به نام لی زن چینگ موفق شد پس از سالها شورش دهقانی در مناطق مختلف امپراطوری مینگ وارد پکن شود. دروازه های ورود به شهر توسط شورشیان گرسنه از داخل شهر به روی ارتش دهقانی لی گشوده شده بودند. آخرین امپراطور مینگ خود را از درختی در کنار شهر ممنوعه به دار کشید و خودکشی نمود.

ژنرال وو سان گوی، مهم ترین ژنرال وفادار به امپراطوری، همراه با ارتش تحت فرمان خود در گذرگاه شان های مستقر بود و در انتظار حملۀ ارتش منچوری به سر می برد که پشت دیوار بزرگ اردو زده بود و در انتظار زمان مناسب حمله در حالت آمادگی قرار داشت. با رسیدن خبر سقوط امپراطوری و مرگ امپراطور، ژنرال وو در مقابل وضعیتی تازه قرار می گرفت. دفاع از چین یا همکاری با منچوریان مهاجم. لی زن چینگ، فرمانده شورشیانِ اکنون حاکم، رسولی همراه با هدایا به سوی ژنرال قدرتمند فرستاد و از وی خواست حکومت جدید را به رسمیت بشناسد. او تهدید نمود که در صورت خودداری ژنرال از پیوستن به وی، پدر ژنرال که در گروگان شورشیان قرار داشت، به قتل خواهد رسید. ژنرال وو در تصمیمی تعیین کننده دروازه های دیوار بزرگ را به روی ارتش مهاجم منچوریان باز نمود. ارتش منچوری به پکن حمله ور شد و با شکست دادن ارتش شورشیان پکن را تصرف نمود. در ژوئن سال 1644 ژنرال وو به همراه ارتش منچور وارد پکن شد. منچوریان امپراطوری جدید کینگ را بنا نهادند و تا سال 1912 بر چین حکم راندند. لی زن چینگ پس از فرار از پکن تا مدت یک سال به مقاومت ادامه داد و در تابستان سال 1645 درگذشت. گفته شد که او خودکشی کرد. ژنرال وو ترجیح داده بود ارتش مهاجم منچوری چین را تصرف کند اما یک دهقان زاده چینی بر آن حکومت نکند.

2

چهار سال پیش و پس از پایان مبارزات انتخاباتی دور یازدهم ریاست جمهوری نوشتیم "احمدی نژاد خود را برای اوین آماده کند". چهار سال بعد این سر احمدی نژاد است که بر باد فناست. سینه ای که قرار بود سپر تیرهائی باشد که به سوی رهبر نظام نشانه رفته بودند، اکنون خود آماج تیرهای نظام شده است. محمود می رود تا به شخصیتی تراژی-کمیک در تاریخ ایران بدل شود.

او که تا پیش از خانه نشینی معروف هدف تهاجم بی وقفۀ تمام "جامعۀ مدنی" با همۀ اعوان و انصار اصلاح طلب و پراگماتیست و اپوزیسیونی بود، بعد از آن به مهره ای طاعونی در نظام تبدیل شد که نزدیک شدن به وی در حکم وقوع جرم به حساب می آمد. هیچ دولتمردی در تاریخ جمهوری اسلامی اینچنین آماج تخریب و تحقیر قرار نگرفت که محمود دچار آن شد. از بنی صدر خلع قدرت شده تا سید خندان ممنوع التصویر و تا رهبران سبز محصور در حصر خانگی، همه و همه مورد غضب سیاسی نظام قرار گرفتند. کوچکترین اشاره ای از سوی آنان در راستای تأئید "نظام" کافی بود تا به آغوش گرم آن بازگردند و بی مهری نظام به آنان نیز ارج و قرب آنان را نزد اپوزیسیون بالا می برد و برد. محمود اما آماج تحقیری مادون سیاست قرار گرفت. این خود او بود که باید مچاله می شد. هیچ درجه ای از انعطاف و هیچ میزانی از تعدیل در سیاستها به نفع جریانهای اصلی اجتماعی، ناسیونالیسم و لیبرالیسم سیاسی، نیز نتوانست ذره ای در این تغییر دهد. هم نظام از او منزجر شد و هم اپوزیسیون نظام. او جذامی باقی ماند. در دوران او مطبوعات بیشترین حملات و توهین ها را به رئیس جمهور روا داشتند و او حتی از آنان شکایت نیز نکرد. با این همه بند و بست و بگیر و ببند مطبوعاتی که به خط قرمزهای نظام نزدیک می شدند به پای او نوشته شد. او تابوی حضور زنان در رده های بالای حکومتی را شکست و نه تنها این بلکه همچنین در عرصۀ اجتماعی نیز با اتخاذ سیاست آزادی ورود زنان به ورزشگاهها تمام روحانیت را به چالش طلبید. اما نه در نظام و نه در بیرون آن هیچ کس به دفاع از او نپرداخت.

رادیکالترین اصلاح طلبان که تمام سرمایه سیاسی شان در به چالش کشیدن نهادهای انتصابی و در رأس آن شورای نگهبان بود، از هنگامی که زمزمه های ورود مجدد محمود به میدان سیاست سر داده شد، یکسره دست دعا به آسمان برداشتند تا بلکه همان شورای نگهبان مانع ورود وی به صحنه شود. حتی نامه نگاری اسفندیار او به محمد خاتمی نیز نتوانست به کمترین کاهشی در موج حملات اصلاح طلبان منجر شود. محمود تصور میکرد که با مهر بهاری و تساهل و بزرگداشت تختی و کورش قادر به جلب محبت طبقۀ متوسط و نمایندگان آن خواهد بود. چه تصور پوچی. طبقۀ متوسطی که با هر اشارۀ چشم و ابروی خاتمی قند در دلش آب می شد و با هر نیش و کنایۀ رفسنجانی به رهبر نشاط به روح دیپرس وی باز می گشت، حاضر نبود که "آزادی" اش را از دست محمود احمدی نژاد دریافت کند. این را همان هشت سال پیش و در جریان انحلال سازمان برنامه و بودجه هم می شد دید که کارشناسان همان طبقۀ متوسط خواستار انضمام این سازمان به دفتر رهبری شدند. موضوع کاملا روشن بود: اگر قرار بر انتخاب بین محمود و ولایت فقیه باشد، ولایت فقیه انتخاب اصلح بورژوازی و اعوان و انصار شیک پوش و لاکچری باز آن است (در حاشیه و بدون مناقشه در مثل: جوانترها می توانند با دیدن این صحنه اندکی هم به درک زمینه های انقلاب 57 نزدیک شوند که چگونه امام، امام شد و از بازاری تا کارخانه دار به دستبوس وی شتافتند تا چپی که آن زمان هنوز از حکومت خلق سخن می گفت و نه از "دمکراسی"، از دور خارج شود).

با محمود کسی در مقام ریاست جمهوری قرار گرفته و به طبقۀ متوسط دقیقا همان چیزی را وعده می داد که او می خواست. او حتی در وعده هایش - و نه تنها در وعده هایش بلکه حتی در سیاست عملی اش- از نخست وزیر محبوب امام و رئیس رشوه خوار بنیاد شهید هم فراتر می رفت. در حالی که نخست وزیر محبوب اصلح بودن ولی فقیه را به چالش می کشید و برای اثبات بی کفایتی وی به سران با اعتبار روحانیت – آیات عظام صانعی و اردبیلی و خیلی های دیگر در قم – استناد می کرد، محمود کل روحانیت را به چالش کشیده بود.  در حالی که هر سفر رئیس جمهور فرهیختۀ جامعه مدنی به محضر علمای قم افزایش یک روز دیگر تعطیل مذهبی در تقویم سالیانه را به دنبال می آورد، همان علمای معزز حتی از پذیرش محمود سر باز می زدند. اما طبقۀ متوسط سکولار با عینکهای آفتابی و دماغهای عمل کرده اش با اشارۀ چشم خاتمی به وجد آمد و پشت موسوی به خط شد و بر محمود سنگ انداخت. عجیب است که حتی تمام آنانی که اساس فلسفۀ سیاسی خویش را بر ایجاد جبهه واحد ضد ولایت فقیه و سرنگونی رژیم قرار داده بودند، نه از اعلام آتش بس به موسوی خودداری کردند و نه حتی از اعلام حمایت از رفسنجانی. اما نه تنها ذره ای از محبت و علاقه اینان به پدران معنوی اصلاحات و سازندگی به سوی محمود روانه نشد، بلکه با هر میزان که محمود بیشتر و بیشتر به سمت چالش با نظام پیش می رفت، ائتلاف و اتحاد و یا لااقل همسویی تاکتیکی طبقۀ متوسط و خرده بورژوازی دنباله رو آن با مرکز نظام بود که تقویت می شد.

تراژدی-کمدی محمود در این بود که او در ائتلاف با سران الیگارشی مالی و صنعتی حاکم بر ایران، با صاحبان و کنترل کنندگان انحصارات و کارتلها و هلدینگها و فراکسیونهای قدرتمند آنان در نظام – سپاه پاسداران، قوۀ قضائیه، نیروی انتظامی، رادیو و تلویزیون و قوۀ مقننه ای که هر چه بیشتر به حیات خلوت برادران لاریجانی بدل می شد - به قدرت رسیده بود و اکنون خود به مقابله با آنان برمیخاست.  از دید طبقۀ متوسط، این او بود که امکان تداوم و حتی تحکیم سلطۀ آن مراکز قدرت را فراهم نموده بود. و این گناهی نابخشودنی بود.

برای "برادران قاچاقچی" و علمای اعلام و صاحبان منصب قضا این بهترین هدیه بود. آنان دست به هر جنایت و کثافتی می زدند و آن را به پای محمود می نوشتند. آنان کلیدی ترین وزارتخانه های دولت محمود را در اشغال گرفته و محمود دست و پا بسته را مسئول همه چیز معرفی کردند. اختیار بانک مرکزی را از او سلب کردند و وی را مسئول نابسامانی های مالی معرفی نمودند، وزیر بهداشت او را خود به وی تحمیل کردند و بار تمام وضعیت فلاکتبار نظام پزشکی و بازار دارو را بر دوش وی گذاشتند. وزیر اطلاعات و وزیر نفت محمود گزارش کار خود را به دفتر رهبری و بیت برادران لاریجانی و مقر فرماندهی سپاه ارائه می کردند و این محمود بود که مسول نارسائی ها قلمداد می شد. چه چیز از این بهتر.

ظاهرا گناه نابخشودنی محمود در این بود که در ائتلاف با کسانی به قدرت رسیده بود که از نظر طبقۀ متوسط باید کنار می رفتند و جای خود را به اسلام گفتگوی تمدنها می دادند تا با اهرم پیوند معنوی حافظ و گوته به رؤیای پیوند این جهانی جمهوری اسلامی ایران و اروپا جامۀ تحقق ببخشند. این البته گناهی سنگین بود. اما جمیع جماعت این طبقۀ شریفه و اندیشمندان و صاحبنظران و سیاست ورزان آن گناههای سنگین تر از آن را به طراحان و مرتکبینشان بخشیده بودند: از کشتار های سالهای آغازین دهه شصت دوران نخست وزیر محبوب امام آیات صانعی و اردبیلی و خلخالی تا کشتار 67 طراحی شده توسط سردار مرحوم سازندگی و تا قتلهای زنجیره ای و ترورهای خارج از کشور و غیره و غیره. همۀ آنها بخشیده شدند. اما چرا این طبقۀ متوسط هیچگاه حاضر به بخشش محمود نشد؟ بخشش که هیچ، حتی تعلق محمود به نوع انسان نیز نزد این طبقه انکار شد.

محمود به چوب چند سر طلائی بدل گردید که از هر سو و به هر قیمتی باید به لجن کشیده می شد. او سحر شدۀ خرد ستیزی بود در مقام ساحران قرون وسطی. تنها "مصلحت نظام" بود که مانع از آن گردید او را زنده زنده به آتش بکشند. او مسحور اسفندیار بود و اسفندیار نیز مرید مرتاضی چهارصد ساله که در گوشه ای از جنگلهای هندوستان میزیست. در مقابل چنین موجودی به کار بردن هر چیزی مجاز بود. او ویروسی بود هم در نظام و هم در اپوزیسیون. مداحان نارنجک انداز اسفندیار را شایسته آن دانستند که آلتش از پیشانی اش بر آید و تودۀ تحصیلکردۀ طبقۀ متوسط از همان آغاز بوی جوراب وی را هدف "انتقاد" خویش قرار دادند و این رهبر "جوات موات ها" را در کاریکاتورها و متن هایشان رسما به عنوان حیوانی مادون انسان خطاب قرار دادند. برای رادیکالترین چپها نیز میزان رادیکالیسم با درجۀ انتساب بهیمیت به محمود بود که مشخص می شد.

محمود چهار سال سکوت برگزید و چهار سال آزگار تمام ماشین تبلیغاتی نظام بی وقفه و بی کمترین ملاحظه ای مشغول محمودزدائی بود. سقف سیاست و ایدئولوژی بورژوائی در چهارسال گذشته بر پیشگیری از عروج مجدد "احمدی نژادیسم" قرار گرفت. همه و همه چیز حول محور پیشگیری از این "فاجعۀ ملی" شکل گرفت. هدف برجام هم نه تعامل با غرب، بلکه پیشگیری از احمدی نژادیسم عنوان شد.

* یادداشت: کار نوشتن مطلب حاضر مدتی قبل شروع شده بود. کمبود وقت امکان اتمام آن را نداد. اکنون با توجه به اهمیت سیاسی وقایع مربوط به محاکمات احمدی نژادیها این نوشته را در دو یا چند قسمت منتشر می شود.

بهمن شفیق

7 آذر 1396

28 نوامبر 2017

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.
  • This commment is unpublished.
    امیر · 6 years ago
    سلام بهمن عزیز،
    دستت درد نکنه. کانال تلگرامی درست کنید برای پخشش. تودهنی لازم ولی ناکافی برای طبقه متوسط خودفروش. تنها نوشته قابل دفاع و پخش. بقیه یا سکوتند یا حرف نزنند بهتره!
  • This commment is unpublished.
    Ary · 6 years ago
    با سلام، یک دوره ای در آستانه انتخاب اول دولت روحانی که در متن هم به آن اشاره کرده اید، این جریان را بررسی میکردید و اتفاقا بحثهای خوبی هم داشتید، نمیدانم چرا ادامه ندادید. خوب است که دوباره به آن میپردازید

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر