در ضرورت طرح شعار ۳۰ ساعت کار هفتگی بدون کاهش دستمزد

نوشتۀ: نوید پایور
Write a comment

تولید ثروت بدون کار کارگر خواب وخیالی است که مبلغین قلم بدست بورژوازی به آن مشغولند. تزهای دهه 80 کامپیوتریست ها را فراموش نکرده ایم. آن واقعیتی که از انظار عموم به عمد پنهان نگه داشته می شود این است که بارآوری کار و رشد تکنولوژی از زمان استقرار سرمایه داری تا به امروز ادامه داشته و در هیچ زمانی نقش کار زنده در تولید ارزش و نقش کارگر (نیروی کار کالایی شده) در تولید ارزش اضافی (انباشت) نه تنها قابل حذف نبوده، بلکه بیشتر هم شده است

" ثروت جوامعی که بر آنها وجه تولید کاپیتالیستی چیره است در انبوهی از کالاها نمودار می گردد. جامعۀ ایران نیز چنین جامعه ای است. جامعه ای ثروتمند که همه چیز در آن کالاست. از شرف و وجدان تا مسواک و خمیر دندان و اتومبیل و مسکن و بهداشت و آموزش. بنیان این روابط کالائی بر پایه ای ترین کالای جامعه سرمایه داری، بر نیروی کار مزدی استوار است. این کالا و فقط این کالاست که در کنار طبیعت تولیدکنندۀ اساس ثروت جامعه است. با این حال، صاحبان این کالا، کارگران، در قعر نکبتی به سر می برند که سرمایه داری برای آنان به ارمغان آورده است. قله های رفاه و سعادت در جامعۀ سرمایه داری نه به این تولیدکنندگان، بلکه به مصرف کنندگان آن ارزش اضافه ای تعلق دارد که طبقه کارگر در جریان تولید خلق می کند.

نظم مسلط در همه جای جهان تنها به اتکاء این ارزش اضافه تداوم مییابد. تنها کسب این ارزش اضافه است که منبع تغذیه لشگر بیکرانی از دیوانسالاران، دلالان، تجار، بانکداران، روحانیان، روشنفکران، وکلا، هنرمندان، پلیس و لاشخوران بیکارۀطبقۀ حاکمه را تشکیل می دهد. به همان اندازه که طبقۀ کارگر ناچار به پذیرش انقیاد سرمایه و اختصاص مفیدترین ساعات عمر خویش به کار برای دیگران است، به همان اندازه نیز این لشگر بیکارۀطبقۀ حاکم از اوقات فراغتی برخوردار است که آن را یا صرف تجملات خویش می کند و یا در خدمت افزایش تخصص خویش در حفظ نظم موجود به کار می گیرد.

اما در درون طبقۀ کارگر وضع به گونه ای متفاوت است. به هر میزان که بارآوری کار بیشتر شده است، به همان میزان نیز نرخ ارزش اضافۀ حاصله از آن از طریق افزایش ساعات کار پرداخت نشدۀ کارگران شاغل و کاهش دستمزدهای واقعی آنان افزایش یافته است. این حاصل تعرض وسیعی است که از چهار دهه قبل طبقۀ سرمایه دار در سطح جهانی بدان دست زده است. سرمایه دار به دنبال سود بیشتر مدام در تلاش آن است که دستمزدی زیر ارزش واقعی نیروی کار پرداخت کند و این نیز تنها در صورتی امکان پذیر است که به موازات افزایش قدرت تولیدی در نتیجۀ تحولات تکنولوژیک و علمی، بخش هر چه وسیع تری از طبقۀ کارگر از چرخۀ تولید و توزیع خارج شده و به صفوف ارتش ذخیرۀبیکاران بپیوندند. در حالی که بخشهای وسیعی از طبقۀ کارگر از شدت استثمار توان ورود به قلمرو آزادی را ندارند، بخشهای دیگرطبقۀ کارگر به سرنوشت خود رها شده و با خروج از چرخۀ تولید اجتماعی در معرض انحطاط قرار می گیرند. بخشی از طبقه از استرس کار رنج می برد و بخش دیگر آن از بطالت. این علت اصلی افزایش روز به روز خیل بیکاران است." بنقل از "کارگران، کمونیستها و جنبشهای مطالباتی جاری

" در یک اقتصاد موفق ما می توانیم هفته ای 15 ساعت کار کنیم – و این کار همچنین می تواند بی عدالتی جنسیتی را هم برطرف کند."

این عنوان مطلبی است در Independent نوشته خانم سوزی میشور Susic Mesure. او به پیش گویی کینز در سال 1930 اشاره می کند که گفته بود تا سال 2030 بواسطه پیشرفت های صنعتی وتکنولوژیک همه ما هفته ای فقط 15 ساعت کار میکنیم!

او حتی از نقش ساعات کمتر کار در ایجاد عدالت جنسیتی فراتر می رود و نقل می کند که استرس، حوادث کاری ناشی از ساعات طولانی کار، تغییرات آب و هوایی، بیکاری و ناامیدی و ترس نسلی؛ همه می توانند با کاهش ساعات کار برطرف شوند.

سخن گفتن از این امر که بارآوری کار بر اثر پیشرفت های تکنولوژیک تا بدان  حد رشد کرده است که برای تداوم  تولید در یک سطح معین به ساعات  بسیار کمتری از کار زنده نیاز است امری است که بورژواها نیز بدان واقفند.

تازه این امر بدون در نظر گرفتن این مسئله است که چه میزان از این کار زنده صرف تولید برای تامین نیازهای واقعی انسان ها می گردد و چه مقدار از آن صرف جنگ، تولید جنگ افزار و برقراری و سرپا نگاه داشتن دستگاه بوروکراتیک و سیاسی حاکم برای تضمین موجودیت مناسبات سرمایه داری می شود. صرف نظر از این همه، مسئله اما این است که با این ساعات اضافی از کار زنده چه باید کرد؟ پیشنهاد خانم میشور به عنوان یک فمنیست کاهش ساعات کار است. البته این پیشنهاد چندان مورد اقبال فمینیستها هم واقع نخواهد شد که کار برای اکثریت آنان در حکم تفنن است و ازدواج بین همجنسگرایان و دسترسی به مقامات عالیه دولتی به مراتب برایشان مهم تر است تا کاهش ساعت کار. اتفاقا ساعت کار طولانی برای تودۀ کارگران است که به همین فمینیستها امکان سهیم شدن در حجم عظیم ارزش اضافۀ  تولید شدۀ اجتماعی را می دهد.

بورژواها نیز البته بر نقش تکنولوژی در افزایش بارآوری کار واقفند، اما برخلاف خانم سوزی میشور این امکان را به عنوان فرصتی برای کاهش ساعات کار و فراهم نمودن رفاه و ایجاد ساعات فراغت جامعه انسانی نمی بینند بلکه از آن به عنوان ابزاری برای بیکار کردن کارگران، کاهش ساعات کار لازم و نزول سهم سرمایه متغیر، افزایش سود و ارتقاء رقابت پذیری می نگرند.

اثبات این که امروز بار آوری کار به اندازه ای رشد کرده که انسان نیاز به ساعت کار هفتگی بسیار کمتری دارد حقیقتی است روشن، تا آن جا که بسیاری از بورژواها نیز بدان اعتراف می کنند. اما نکته ای که مبلغین بورژوازی آگاهانه آن را پنهان می کنند نقش کار کارگر (کارزنده) در آفرینش ثروت (ارزش اضافی) در تولید سرمایه داری است. آنها تکنولوژی و اتوماسیون (روباتها) را منبع تولید ثروت نشان می دهند و  جامعه ای را به تصویر می کشند که در آن سرمایه مستقل از کار زنده و با تکیه بر روبات ها به خلق ثروت می پردازد. نمونه ای از این تصویرپردازی را در مطلبی در گاردین به قلم "بن تارنوف" می بینیم:

" روباتها فقط کارهای مارا نمی گیرند – آنها ثروتمندان را ثروتمند تر می کنند. "

بن تارنوف می نویسد در این دوران زمانی فرا می رسد که پیشرفت تکنولوژی به قدری پیچیده می شود که دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمی ماند.  او از این نتیجه میگیرد که " تکنولوژی ممکن است بجای ایجاد صرفا تغییراتی در کار، بکلی آن را از میان بردارد". برخلاف "سوزی میشور" در تصور تارنوف نمی گنجد که این روند می تواند به کاهش ساعات کار و فراغت و همزمان بهبود رفاه بیانجامد. برای او دو امکان بیشتر موجود نیست. اولین امکان آن است که سرمایه داری تاکنون پیموده یعنی بیکارسازی های گسترده، همزمان با کاهش دستمزدها و افزودن بر شدت کار و در نتیجه رشد انباشت. و امکان دوم که با رباتیزه سازی های گسترده تر همراه است جایگزینی کامل ربات به جای نیروی کار زنده.

این فریبکاری بدین منظور صورت می گیرد تا به کارگران بباوراند که در برابر سرمایه (ماشین ها و روبات ها)  عددی نیستند. به آنان حقنه کند که به تدریج باقیمانده ی نقششان در تولید ثروت هم به اتومات ها و روبات ها واگذار خواهد شد و به آنان بقبولاند که ماشین ها و روبات ها دیگر ابزاری در اختیار انسان نیستند بلکه این انسان است که به عنوان ابزاری به خدمت آن ها درآمده است. این امر حتی اگر با دلسوزی در حق کارگران همراه باشد به تکمیل پروسه ی فتیشیسم کالا و پول، به تحقق روند تسلط سرمایه بر کار و سلب اختیار بشر در برابر آن چه  که با دست های خویش ساخته است کمک می کند.

این حیله ای است تا به کمک آن کارگران را مرعوب نمایند و آن ها را وادارند  تا به تقدیر دردناکشان در جهان روبات ها و ماشین ها (کار مرده ای در هیأت سرمایه) تسلیم شوند.

اما تولید ثروت بدون کار کارگر خواب وخیالی است که مبلغین قلم بدست بورژوازی به آن مشغولند. تزهای دهه 80 کامپیوتریست ها را فراموش نکرده ایم. آن واقعیتی که از انظار عموم به عمد پنهان نگه داشته می شود این است که بارآوری کار و رشد تکنولوژی از زمان استقرار سرمایه داری تا به امروز ادامه داشته و در هیچ زمانی نقش کار زنده در تولید ارزش و نقش کارگر (نیروی کار کالایی شده) در تولید ارزش اضافی (انباشت) نه تنها قابل حذف نبوده، بلکه بیشتر هم شده است. با استفاده روزافزون از تکنولوژی، تولید بیشتر و کیفی تر ممکن است؛ اما این لزوما به معنای تولید ارزش یا ارزش اضافه ی بیشتر نیست.

برخلاف نظر بن تارنوف  و همفکرانش، در طول تمام دوران سرمایه داری همواره نیروی کار بیشتری در مقیاس جهانی برای خلق ارزش اضافه به مناسبات تولید سرمایه دارانه جذب شده است. هرجا سرمایه داری موفق به جذب نیروی کار بیشتر به تولید و یا افزایش شدید شدت کار نبوده، بهبود تکنولوژی نه تنها قادر به تولید ارزش اضافه ی بیشتر در مقیاس جهانی نشده است بلکه به نزول نرخ سود و در نتیجه به رکود یا بحران اقتصادی منجر شده است. چیزی که تغییر کرده افزایش بار آوری کار به واسطه جایگزینی تعدادی بیشتر ماشین(و امروز روبات) به جای کارگر است. سرمایه با روباتیزه کردن تولید ضمن بالا بردن بارآوری کار و ثابت نگه داشتن مزد،  نرخ استثمار را به نفع خود بالا می برد. یعنی از زمان کار لازم، (کاری که کارگر برای تولید ارزش لازم برای خودش انجام می دهد) به نفع زمان کار اضافه (یعنی کاری که برای تولید ارزش اضافه انجام می دهد)می کاهد. و از طرف دیگر با بیکار کردن کارگران بیشتر مزد ارزان را برای خودش تضمین می کند. هیچ زمانی مثل امروز کارگران خسته تر و کوفته تر از کار به خانه بر نگشته اند. سرمایه داری برای حل مشکل اش  هر بحرانی را همچون بحران سال 2008 سکویی قرار داده تا با اخراج کارگران، از کارگران کمتری کار بیشتری بکشد. بنابراین بیکاری کارگران فی النفسه ارتباطی با شتاب گیری اتوماسیون و روباتیزاسیون ندارد. بلکه این مناسبات سرمایه داری است که با منطق خودش به اخراج و همزمان گرایش نرخ سود به تنزل می انجامد. امری که باید با تشدید استثمار نیروی کار از وقوع آن جلوگیری نماید.

اما واقعیت این است که برخلاف تصور "بن تارنوف" برای سرمایه حذف کارگر از پروسه تولید که منبع تولید ارزش اضافه وانباشت سرمایه است خواب و خیالی است باطل. درست است که سرمایه داری به انکشاف نیروهای مولده کمک کرده است اما در عین حال به خاطر نقش حیاتی کار زنده در تولید ارزش اضافی و نیاز روزافزونی که سرمایه به افزایش ساعات یا شدت کار زنده دارد، تا همین جا به مانعی در راه اتوماسیون و استفاده از ربات ها در تولید نیز تبدیل شده است. سرمایه دارها هم در عمل خود به خوبی این را می دانند. تبلیغات امثال بن تارنوف دقیقا ابزار مناسبی در دست آنها است که با ترسیم شبح هولناک کارخانۀ بدون کارگر و قرار دادن آن در مقابل کارگران بتوانند به طور موفقیت آمیزی ارادۀ آنان را تابع امر انباشت کنند، دستمزدهایشان را کاهش دهند و ساعات کار و همچنین شدت کار را افزایش دهند. اتوماسیون متوقف و یا روند آن کند می شود و بار تولید باز هم بر دوش کارگر باقی می ماند.

این موضوع را "ایگلسیاس متیو" در مقاله ای تحت عنوان "اسطوره اتوماسیون" به گونه ای بیان می کند. او  در  سایت Vox  با ارائه آمار و نمونه های تاریخی بر بی معنا بودن ادعای جایگزینی روبات ها به جای نیروی کار و خطر از بین بردن کار  در  جوامع کنونی تاکید می کند.

او می نویسد: "روبات ها کارهای شما را نمی گیرند. و مشکل [اساسا] همین است." وی ادامه می دهد که "در طول پنج سال گذشته بحث روبات ها سیاست در آمریکا را در چنبره گرفته است.

اوباما هشدار داده است که دستگاه های خودپرداز و کیوسک های check-in  در فرودگاه ها به بیکاری های زیادی منجر می شوند. مارکو روبیو گفته است که چالش مرکزی عصر ما این است که مطمئن شویم که صعود ماشین ها، سقوط کارگران نیست. داستانی در آتلانتیک از ما می خواهد که به جهان بدون کار بیاندیشیم. باربارا اهرنریش هشدار می دهد که تکنولوژی خورنده شغل حتی تحصیلات گران قیمت و لوکس را هم تهدید می کند."

متیو این طور ادامه می دهد: "خبر خوب اما این است که این نگرانی حقیقت ندارد. هیچ یک از مشکلات در اقتصاد آمریکا به خاطر روبوت ها یا به طور مشخص تر به خاطر شتاب در اتوماسیون نیست. علاوه بر این حتی اگر سرعت اتوماسیون در آینده هم بیشتر شود هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم مشکلی بوجود خواهد آمد. و اما خبر بد [هم] این این است که این نگرانی حقیقت ندارد. ما واقعا با یک دوره ی کاهش رشد سرعت بارآوری مواجه هستیم. و این کاهش برای ما مشکل عظیمی است. اگر این روند معکوس نشود ما به زودی بیدار خواهیم شد و خود را در یک دنیای افسرده از سال ها کار، بازنشستگی دیرهنگام، بیمه های درمانی کمتر، نیازهای سرخورده، خدمات عمومی کاهش یافته و مالیات های فزاینده خواهیم یافت."

آن چه متیو توصیف می کند اما دلایل آن را نمی گوید، دقیقا همان روندی است که در سیاست های اقتصادی دولت های سرمایه داری در تمام کشور ها با شدت و ضعف متفاوت شاهد هستیم. امروز  بالا بردن سن باز نشستگی، قطع بیمه های عمومی و کاستن از خدمات عمومی در صدر برنامه اقتصادی تمام کشورهاست. او کاهش بارآوری کار را مشکلی می داند که گوئی آن دنیای افسرده و بازنشستگی دیر هنگام و غیره ناشی از آنند. اما موضوع برعکس است. دقیقا به دلیل همین تنزل سطح معیشت کارگران است که نیازی به بالا بردن بارآوری کار نیست.

او به درستی به این مسئله اشاره می کند که ماشین صدها سال است که به جای کارگر مورد استفاده قرار گرفته است. و خاطرنشان می کند که "برخلاف این کلیشه که تکنولوژی امروز از همیشه سریعتر توسعه می یابد، در واقع بازده (بارآوری) سرانه ی کارگران در اقتصاد آمریکا در ربع قرن بین سال های 1948 و 1973 [بسیار] سریعتر [از امروز] افزایش داشته است." متیو نمودار زیر درباره روند تأثیر رشد بارآوری کار بر ساعت کار سالانه را از سال 1950 تا 2010 برای اثبات صحت استدلالش ارائه می دهد.

us working hours

"در 1950 متوسط ساعات کار برای هر فرد در ایالات متحده در حدود 1909 ساعت بود. در 1973 این رقم به 1797 ساعت کاهش یافت. کاهشی حدود ۶ درصد. میزان مرخصی با مزد در سال از دوهفته به پنج هفته کاهش یافت. یا به جای کار از ساعت 9  صبح  تا 17 به 9:30 تا 17 تغییر کرد.

با این وجود هیچ فروپاشی و سقوطی در اشتغال رخ نداد. تعداد شاغلین طی این دوره در تناسب با رشد جمعیت بیش از ۵۰ درصد افزایش یافت. دستمزدها مدام با نرخ ۲.۲۳ درصد سریعتر از تورم افزایش یافت."

او اضافه می کند: "اگر روبات ها کار ما را بگیرند بارآوری یک کارگر که هنوز کار دارد- کل مقدار کاری که کاهش می یابد تقسیم بر کل تعداد مردمی که شاغل هستند -  به سرعت بالا خواهد رفت. اما این اتفاق [در حال حاضر] نمی افتد. بارآوری کار اضافه می شود اما کندتر از آن چه که در گذشته انجام می شد.

برخلاف تب تکنولوژی و وسواس ملی سرعت بارآوری رو به کاهش بوده است. اقتصاد آمریکا رشد کرده اما تا حد زیادی به خاطر افزایش تعداد کارگران تا به دلیل کارگرانی که با ماشین های جدید تجهیز شده اند تا ظرفیت هایشان را چند برابر کنند. و ساعت کار شده هر کارگر نسبتا ثابت مانده است......"

نویسنده این مطلب می خواهد ثابت کند که رشد تکنولوژی و بارآوری لزوما به بیکاری نمی انجامد. او برعکس معتقد است که مشکل اصلی کاهش رشد اقتصادی و بیکاری های گسترده و بطالت نیروی کار درست برعکس نظر امثال بن تارنوف کاهش رشد بارآوری و سرعت پایین اتوماسیون است. از نظر وی شتاب در اتوماسیون تولید عامل اصلی رشد اقتصادی و همچنین وسیله ای برای بهبود شرایط کار و فراغت کارگران است. از نظر این نویسنده مشکل این است که جهت گیری توسعه ی تکنولوژیک نتوانسته سرعت اتوماسیون و بارآوری کار را در سطح دلخواه ثابت نگاه دارد و بدین ترتیب در ارتقاء بارآوری کار ناکارآمد بوده است.

نتیجه گیری "ایگلسیاس متیو"  البته غلط است. او نمی داند که افت بارآوری کار و افت سرعت اتوماسیون در تولید خود معلول خصلت متناقض توسعه سرمایه داری است. او نمی داند که افزایش بارآوری کار در مناسبات سرمایه داری تا جایی می تواند به رونق اقتصاد سرمایه داری کمک برساند که ضمن افزایش نسبت سرمایه ثابت بر سرمایه متغیر، مقدار مطلق ارزش اضافۀ ناشی از کار زنده در پروسه تولید را کاهش ندهد. به همین دلیل هم هست که در همان نمودار مورد بحث از سال 1980 به این سو، یعنی از سال روی کار آمدن ریگان در آمریکا و تاچر در انگلیس، کاهش ساعت کار سالانه بر خلاف دوره پیشین - یا همان دوران معروف دولت رفاه – نخست کند شده و از زمان بحران 2008 به این سو حتی معکوس نیز شده است. این در حالی است که جهش تکنولوژیک دوران دهه هشتاد قرن بیست تا امروز به مراتب عظیم تر از دوران پیشین بود.

یک روی سکۀ این جهشهای تکنولوژیک، بیکاری روزافزون کارگران است:

"سرمایه‌های افزوده‌ای که در روند عادی انباشت شکل مى‌گیرند (رجوع کنید به فصل ۲۴، بند ۱) پیش از هر چیز ابزاری برای استثمار اختراعات و اکتشافات، و پیشرفت‌های صنعتى بطور کلى‌اند. اما سرمایه قدیمى نیز بموقع خود به نقطه‌ا ی مى‌رسد که باید بطور همه جانبه نوسازی شود. پس در این نقطه گوئى پوست مى‌اندازد و مانند سایرسرمایه‌ها در هیئتى که آخرین پیشرفت‌های تکنولوژیک را در خود جمع دارد تولدی دیگرمى‌یابد. و این بار، در این هیئت جدید، به مقدار کمتری کار برای بحرکت درآوردن مقدار بیشتری ماشین‌آلات و مواد خام نیاز دارد. واضح است که هر چه سرمایه‌هائى که این پروسه نوسازی را از سر مى‌گذرانند بر اثر روند تمرکز بیشتر به هم جوش خورده باشند، میزان کاهش مطلق تقاضا برای قوه کار که نتیجه ضروری آن پروسه است بالاتر خواهد بود.

حاصل آنکه، از یک سو، سرمایه افزوده‌ جدیدی که در روند انباشت شکل مى‌گیرد به نسبت مقدارش مدام تعداد کمتر و کمتری کارگر جذب مى‌کند. و از سوی دیگر، سرمایه قدیم که دوره به دوره با ترکیب تازه‌ای بازتولیدمى‌شود کارگران شاغل قدیمیِ پیوسته بیشتر و بیشتری را از خود دفع می‌کند." ( کاپیتال بخش هفتم، قسمت دوم : ترجمه جمشید هادیان)

و روی دیگر آن کار بیشتر برای کارگران شاغل:

" بنابراین در تولید کاپیتالیستى هدف از صرفه‌جوئى در کار از طریق افزایش بارآوری آن به هیچ وجه کوتاه کردن روزکار نیست٬۸ بلکه صرفا کوتاه کردن مدت کار لازم برای تولید مقدار معینى کالاست. این واقعیت که کارگر وقتى بارآوری کارش افزایش یافته باشد مثلا ده برابر سابق کالا تولیدمی‌کند، و بنابراین یک دهم سابق وقت صرف هر یک از آنها می‌کند، نه مانع این می‌شود که او همچنان مانند قبل ۱۲ ساعت کار کند، و نه مانع آن می‌شود که در آن ۱۲ ساعت بجای ۱۲۰ واحد کالا ۱٫۲۰۰ واحد تولید کند. در واقع، حتى ممکن است طول روزکارش را نیز همزمان افزایش دهند، چنان که مجبور شود ۱۴ ساعت کار کند و ۱٫۴۰۰ واحد کالا تولید کند. از این روست که در کتب اقتصاددانانى از قماش مک‌کالاک، یور، سینیور و امثالهم می‌توان در یک صفحه خواند که کارگر باید بابت رشد بارآوریش ممنون سرمایه باشد زیرا از این طریق مدت کار لازم کاهش می‌یابد، و در صفحه بعد خواند که او باید این امتنان خود را در آینده با ۱۵ ساعت کار بجای ۱۰ ساعت در عمل نشان دهد. در چارچوب تولیدکاپیتالیستى هدف از رشد بارآوری کار کوتاه‌تر کردن آن بخش از روزکار است که طى آن کارگر باید برای خود کار کند و، از این طریق، بلندتر کردن بخش دیگرروزکار که طى آن کارگر آزاد است به رایگان برای سرمایه‌دار کار کند." ( کاپیتال بخش چهار فصل مربوط به مفهوم ارزش اضافی نسبی: ترجمه جمشید هادیان)

ما در برخورد با این مسئله در سند "کارگران، کمونیستها و جنبش های مطالباتی جاری" گفتیم:

"هیچ درجه ای از مشکل انباشت نمی تواند و نباید بر این حقیقت پایه ای سایه بیفکند که قدرت تولیدی بشر در کلیه جوامع سرمایه داری امروز و از جمله در ایران، به اندازه ای رشد کرده است که برای برآوردن نیازهای پایه ای انسان ساعات کاری به مراتب کمتر مورد نیاز است. این تولید برای سود و برای رقابت با سرمایه های دیگر است که بخشی از کارگران را به کار هر چه بیشتر و سخت تر وا می دارد و بخش دیگری را از دست زدن به هر گونه کاری ممانعت می کند. این نظم مسلط سرمایه داری است که فلاکت امروزی طبقۀ کارگر را سبب شده است. نظمی که کارگر درادارۀ آن حتی از کمترین نقشی نیز برخوردار نیست و کسی که اختیاری در امور ندارد، مسئولیتی نیز بر عهده ندارد."

در انتها باز هم به خانم سوزی میشور و مطالبه ی 15 ساعت کار در هفته برگردیم.

ایشان متوجه شده است که با سطح فعلی توسعه تکنولوژی می توان ساعت کار را به ۱۵ ساعت در هفته کاهش داد بدون آن که لزوما در دستمزد و رفاه کارگران و کارکنان کاهشی صورت گیرد. چنین کاهشی در ساعات کار برای او به منزله جهشی به سمت عدالت جنسی و رهایی  زنان است.

این فمنیست بدون آن که فراتر رفتن از چارچوبه های مناسبات سرمایه داری را در سر داشته باشد حداقل به درستی متوجه این امر شده است که در پرتو فراغت بیشتر، شدت کار کمتر و کار سبک تر فرصتی تاریخی برای جهشی بزرگ به سوی عدالت جنسی فراهم شده است. این فمنیست  با محاسبه ای ساده، با نگاهی به امکانات تکنولوژیک بشر در دوران حاضر و مقایسه آن با چند دهه قبل مطالبه ۱۵ ساعت در هفته را مطالبه ای ممکن و معقول ارزیابی می کند.

اما همین محاسبه ی ساده و همین نتیجه گیری و مطالبه برای جریانات چپ امروز از سوسیال دموکرات تا چپ به اصطلاح رادیکال و طبقاتی به یک تابو می ماند. از نظر جریانات چپی که به رادیکالیسم طبقاتی خود مفتخرند، طبقه کارگر و مشخصا طبقه کارگر ایران در موضعی دفاعی قرار دارد. این طبقه حتی از مطالبه ی دستمزدهای عقب افتاده ی خود عاجز است. پس مطالبه ی کاهش ساعات کار نه تنها بی خاصیت است که موجب سردرگمی می شود.

این چپ بخشی از بورژوازی است. او حتی در مطالبه ی حقوق صنفی کارگران و زنان نیز باید در چارچوب همین مناسبات عمل کند. استیصال طبقه کارگر از بازستاندن دستمزدهای عقب مانده، فلاکت، درماندگی و فلاکت او نباید طبقه ی کارگر را  در جهت به زیر سؤال بردن منطق سرمایه داری رهنمون شود. حالا که زور سرمایه دار زیاد است و کارگر حتی نمی تواند دستمزدهای عقب مانده اش را بازستاند، پس بهتر است کمونیست ها سطح پایین تری از مطالبه را که بالاخره در چارچوب همین مناسبات قابل تحقق است مطرح کنند. یا حداقل صبر کنند تا طبقه کارگر بتواند دستمزدهای عقب مانده اش را وصول کند. عجب منطق راهگشایی برای کارفرمایان و سرمایه داران. طبقه کارگر را به مرگ بگیرید تا به تب راضی شود. این فلاکت و درماندگی از دید چپ نباید به  به زیر سؤال بردن حقوق های نجومی ختم شود. نمی تواند به این منجر شود که کارگران به این فکر کنند که چرا درآمد فلان آقازاده باید 50 یا 100 برابر درآمد یک کارگر باشد. کارگران کمونیست نباید همین ناتوانی کارگران از بازستاندن دستمزدهای عقب مانده را به عنوان دلیلی بر فوریت  شورش علیه این نظم در برابر کارگران قرار دهند. شورشگری و رادیکالیسم طبقاتی برای چپ تا آن جا جالب است که به مطالبه واقعی تبدیل نگردد. انقلاب اجتماعی تا آن جا پسندیده است که از مقوله ای فلسفی یا حداکثر جامعه شناسانه در کنج حجره های چپ بیرون نرود.

چپی که ظاهرا دفاع از حقوق و رهایی زنان را سرلوحه مدعیات خود قرار داده است حتی با فمنیستی همچون خانم میشور همراه نیست. جدیت سوزی میشور در عدالت طلبی جنسی او را ناخواسته در موقعیتی قرار داده است که با منطق سرمایه سازگار نیست. چپ اما به مطالبه 30 ساعت کار در هفته کاری ندارد. استیصال طبقه ی کارگر بهانه است. این مطالبه با سازوکار، دینامیسم و خصلت تولید سرمایه داری در تضاد قرار دارد. و چپ به همین دلیل است که به آن تن نمی دهند.

کمونیستها نمی توانند امر مبارزه برای کاهش رادیکال ساعت کار را به فردایی دور محول کنند. آنها نمی توانند منتظر بمانند تا همۀ کارگران پیمانی از قرار داد دائمی برخوردار شوند، نباید انتظار بکشند تا نخست دستمزدها به موقع پرداخت شوند و دهها مطالبۀ دیگر کارگران متحقق شوند تا بتوان به طرح شعار 30 ساعت کار در هفته پرداخت. برعکس، طرح چنین شعارهائی است که چشم اندازهای وسیع تری را در مقابل طبقه قرار می دهد و به هر میزان چنین مطالباتی در محافل و مجامع کارگری فراگیر تر شوند و در ادبیات کارگران وارد شوند، به همان میزان امکان موفقیت در مبارزات روزمره نیز افزایش می یابد. اگر صاحبان سرمایه کارگران را به مرگ می گیرند تا به تب راضی شوند، کارگران نیز باید به همین ترتیب عمل کنند. بدون وحشت از وقوع تغییرات عمیق، سرمایه داری حتی تن به همین مطالبات ناچیز نخواهد داد.

نوید پایور

2 مرداد 96

24 جولای 2017

 

مؤخره:

وقتی در توضیح خواست شعار " حد اقل دستمزد نباید کمتر از 5/1 حد اکثر در آمد باشد "نوشتیم :

" ما معتقدیم که این شعار مبارزه طبقاتی را بشدت قطبی و رادیکال می کند قشر عظیم کارمندان دولت اعم از فرهنگیان، پرستاران، کارمندان جزء و میانه کل کارکنان دولت نفع خود را در این شعار دیده و به صف کارگران خواهند پیوست و سرانجام این بساط همه باهم به نفع بورژوازی که بر جنبش چپ حاکم است جمع خواهد شد آن موقع خواهیم دید که رسانه هایی مانند رادیو زمانه ارگان بورژوازی هلند که تا کنون حد اقل ۲۰ مقاله به نفع کارزار حد اقل دستمزد منتشر کرده است در مورد این شعار چند مقاله منتشر خواهد کرد. و سرانجام صف موافقان و مخالفان واقعی تغییر موازنه قوا بنفع کارگران روشن خواهد شد."  نمایندگانی از طرف بورژوازی از جمله منتقدین خجول مارکس به همراه مترجمین و مدرسین علنی کاپیتال به نمایندگی از طرف خانه کارگر و محمدباقر نوبخت معترض ما شدند که در جایی که کارگر ایرانی نمی تواند شش ماه حقوق عقب افتاده خود را بگیرد و درمقابل اعتراض در خیابان شلاق می خورد این شعار سوپر چپ است و نشدنی و کارگران را سردر گم میکند وضد تشکل است و قصد این شعار سرنگونی رژیم است و غیره. آنها هم مثل ما شعار حداقل دستمزد 4 میلیونی را رد می کردند با این تفاوت که از نظر ما این شعار حتی در صورت تحقق تفاوت چندانی در معیشت طبقۀ کارگر به دنبال نخواهد داشت و شکاف درآمدها باز هم به همان شدت کنونی باقی خواهد ماند اما از نظر این منتقدین 4 میلیون تومان زیاد است و در مقابل، نظر رئیس دانا  در مورد حداقل دست مزد بیشتر واقع بینانه و شدنی است.

اما حقیقت این است که این جماعت فقط برای شرایط امروز ایران از کارگران نمی خواهند که به مزد بخور و نمیر قناعت کنند. آنها حاضر به پرداخت همان اضافه حقوق "رادیکال" رئیس دانا در حکومتی مبنی بر "شوراهای کارگری" آینده شان هم نیستند: "اما از زوایای مختلف میتوان ثابت کرد که رژیم جدید نیز حتی اگر کمونیستی هم باشد و جامعه بطور همه جانبه ای توسط شوراهای کارگری مدیریت شود، باز هم دریک تصمیم گیری لحظه ای ( یعنی: بدون برنامه ریزی میان مدت در امور اقتصاد و سیاست و تولید) امکان پرداخت ۴۱۵۰۰۰۰ تومان دستمزد بر اساس قیمت های کنونی و به عنوان پایه حقوق ماهانه غیر ممکن است." البته آنها با تعیین رابطۀ بین حداقل دستمزد و حداکثر درآمد هم مخالفند و آن را بی نتیجه می دانند. روشن است که از نظر چنین کسانی ساعت کار هفتگی هم لابد باید همین 44 ساعت کنونی باقی بماند. یعنی این که آش همین آش خواهد بود و کاسه هم همین کاسه.

آنها یا کارگران را احمق فرض کرده اند که حکومت کمونیستی تشکیل بدهند و جامعه را به طور همه جانبه با شوراهای کارگری مدیریت کنند و باز هم با دستمزد زیر 4 میلیون تومان کنار بیایند و یا خودشان از فرط حماقت به پرت و پلا گوئی افتاده اند. این تراوشات فکری " سوپر" ارتجاعی و ضد کمونیستی رسواتر از آن است که جدی گرفته شوند.

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر