یونان؛ سرمایه‌داری با موانع خودش روبرو می‌شود

نوشتۀ: منوچهر پیرو
Write a comment

ساز و کار دولت سیریزا، بازتاب تناقضات ساختاری تولید عام کالایی است. از همه مشخص‌تر تناقضی که بین اقتضائات پویش جهانی سرمایه و ضرورت بقای قلمروهای ملی انباشت وجود دارد. حزب رادیکال سیریزا برای فرار از تنگناهای ضرورت اول، بر ضرورت دوم به عنوان بدیل قابل برنامه‌ریزی ملی پافشاری می‌کند. 

 

سوختن 6 کارگر پالایشگاه هلنیک پترولیوم یونان، زجر طولانی و نهایتاً مرگ دردناک و تکان‌دهنده 4 تن از آنان و اعتراض و سرکوب متعاقب‌اش مربوط به دو ماه پیش است. طبق معیار خبرگزاری‌های جهان و طبق ضرب‌آهنگ کشت و کشتار اردوی سرمایه البته خبری است کهنه و بی‌بها. خبر، «خبر روز» نیست و در آن نشانی از «هژمونیک شدن چپ رادیکال در جهان» نمی‌توان یافت. اما گزارش کوتاه زیر که در ماه گذشته در وبلاگthrasybulus’s blog  منتشر شده است دقایقی از سوخت و ساز جامعه بورژوایی یونان را مقابل چشم ما می‌گذارد: منطقه‌ای صنعتی در حاشیه آتن، بلای جان و هستی اجتماعی کارگران است. فاشیست‌ها از صفوف پاسداران نظم سر و کله‌شان پیدا می‌شود، وسط شهر تیر هوایی شلیک می‌کنند و تنها نظم ملی که سرمایه می‌فهمد یعنی سرسپردگی دربرابر تقسیم کار تحمیلی را به مردم بی‌چیز دیکته می‌کنند. مولدین جامعه در چنبره شرایط مهلک و ضدانسانی تولید و «سوانح کار» با صندوق‌های حمایتی خالی و با پاسداران «امنیت ملی» مواجه می‌شوند. زور و فشار انباشت بی‌رحمانه سرمایه، حمایت و همبستگی تولیدکنندگان را در محل کار به‌طور فزاینده لگدمال می‌کند؛ حمایت و همبستگی که از قرار باید با «عروج چپ رادیکال» رو به اعتلا و استقلال می‌رفت. سیاست ریاضتی مشخصاً از 2006 تا امروز با یورش بی‌امان به عزم و اراده تشکیلاتی کارگران، رسالت خود را انجام داده است. در گزارش کوتاه زیر می‌بینیم که شرایط کار و مبارزه کارگران یونان به نحو قابل قبول «مذاکرات» و «رفراندوم»، شیب نزولی گرفته است. جدا افتادگی اقتصادی و فقدان انسجام سازمانی زحمتکشانی که در مقام تولید کننده و مصرف کننده باید «سخت‌کوش» و «مفید» باشند، خود را در گرایش‌های آنارشیستی و واکنش‌های بی‌افق خارج از محل کار نشان می‌دهد.

این حال و روز یونان است. یونانی که به گردن کلفت‌های اروپا «نه» می‌گوید. یونان معشوق «کوشندگان چپ». گویا به پشت ماه رفته‌ایم. در همین یونان فلاکت‌زده، بنیانی‌ترین رقابت موجود در جامعه سرمایه‌داری یعنی رقابت میان کار و سرمایه به نحوی عریان و وحشیانه به نفع جبهه سرمایه در جریان است. این رقابت روز به روز بر فقر و جدایی صاحبان نیروی کار می‌افزاید و در جامعه طبقاتی غیر از همبستگی صاحبان نیروی کار هیچ نیروی اجتماعی دیگری قادر نیست این رقابت را به نفع کار یعنی به نفع انسانیت و زندگی بازگرداند. رسانه‌ها چقدر تلاش کردند که از سیپراس و کابینه‌اش شوالیه‌های روشنایی بسازند. کاراکترهایی که به لطف پارلمانتاریسم و «دانش سیاسی» از «طبقه متوسط» سربرآوردند تا رهبران پیشرفت کل «ملت» باشند. یورونیوز حتی کوستا گاوراس، «کارگردان چپگرا» یونانی را پای میز مصاحبه کشاند و متقاعدش کرد که الحق آلکسیس سیپراس و مردانش شبیه قهرمان‌های او هستند. گاوراس نیز تایید کرد و ذره‌ای فروتنی به خود راه نداد که بگوید به تصویر کشیدن چنین قهرمانانی فقط از عهده سازندگان «مرد عنکبوتی» برمی‌آید. ولی اکنون برخی چپ‌ها دولت سیپراس را خائن می‌نامند. به همین زودی معشوق پرکرشمه‌شان را در آغوش رقیب دیده‌اند. ولی خیانت به چه چیز؟ آیا به قدرت رسیدن حزب چپ رادیکال سیریزا مبتنی بر مبارزه برای چشم‌اندازی بیرون از زندگی طبقاتی بود؟ خیر، هیچ کس به عهدی که نبسته است نمی‌تواند خیانت کند. پس بجاست که بپرسیم موقعیت خود این چپ‌ها در زندگی طبقاتی فی‌الحال جاری کجاست؟ همان‌ها که برای نجات دیگر ممالک «ریاضتی»، نسخه سیریزا را می‌پیچند و در حال گرم کردن خودشان برای فتح قله‌های قدرت هستند. این‌ها یا معنای خیانت را نمی‌فهمند یا سرگرم فرافکنی خیانت‌های خود هستند. در جنگ طبقاتی، چاره‌جویی «بال چپ» برای فرار از تضادهای تشدید‌یابنده شیوه تولید را «خیانت» نمی‌نامند. خیلی ساده به آن می‌گویند حمله و پیشروی در مواضع مولدین اصلی جامعه.

حزب چپ رادیکال سیریزا برآمده از شیب نزولی زندگی و تشکل مولدین یونان است. چاره‌جویی‌های کارشناسانه این حزب برای بحران‌های ذاتی نظام، قرار نیست از کانال تشکل‌های مستقل و تهاجمی توده‌ عملی شود؛ قرار نیست فرماندهی بر کار را به خود کارگران بازگرداند. اگر چنین قصدی در کار بود، شک نکنید که قبل از خارجی‌ها، شهروندان درجه یک یونان مقابلش صف می‌کشیدند و یک ثانیه را هم برای «مذاکره» با او به‌هدر نمی‌دادند. در این‌جا قویاً باید تاکید کرد که «سیاست» به‌ ظاهر تهاجمی و متعالی حزب در قبال اتحادیه اروپا نه تنها متکی به تشکیلات تهاجمی توده زحمتکشان نیست بلکه عملاً علیه خواست‌های اقتصادی دیرین آنان بوده و هر نوع پیوند میان مبارزه اقتصادی و مبارزه سیاسی را به حالت رازآمیز درمی‌آورد. فقط از زاویه گرایش‌ها و احکام متناقض خود سرمایه است که می‌توان حزب سیریزا و دولت تصرفی‌اش را حزب و دولت فرودستان نامید. منظور از احکام متناقض سرمایه، از یک طرف گرایش سرمایه به جهانی شدن و صعود به سطح جهانی و از طرف دیگر الزام سرمایه به ویژه‌گرایی ملی و منطقه‌ای است. هر کس در «اقتصاد خودسامان ملی»، خلاص شدن از تضاد و استثمار را می‌بیند، می‌تواند دولت چپ رادیکال را دولت فرودستان بنامد و می‌تواند فرودستان یونانی و غیر یونانی ساکن در یونان که زندگی‌شان بر سر این ملی‌گرایی قربانی می‌شود را بهای آزادی بنامد. اما فرودستان به این شخص اجازه نمی‌دهند که خودش را عضو جبهه کار بنامد.    

ساز و کار دولت سیریزا، بازتاب تناقضات ساختاری تولید عام کالایی است. از همه مشخص‌تر تناقضی که بین اقتضائات پویش جهانی سرمایه و ضرورت بقای قلمروهای ملی انباشت وجود دارد. حزب رادیکال سیریزا برای فرار از تنگناهای ضرورت اول، بر ضرورت دوم به عنوان بدیل قابل برنامه‌ریزی ملی پافشاری می‌کند. سهم و نقش طبقه کارگر در چارچوب این «بدیل مقاومتی ملی» به نحوی روشن در گزارش زیر بیان شده است. همچنین در پرتو گزارش زیر می‌توان گفت فراکسیونیسم فریبنده‌ای که در خود حزب وجود دارد نه ناشی از وجود یک سیاست کارگری صریح علیه گرایش‌های متناقض سرمایه، بلکه دقیقاً نتیجه تناقض ساختاری مزبور است. در جهان امروز ارائه نظام انباشت دولتی به عنوان بدیلی که قابلیت کنترل و نظارت توده‌ای دارد و به عنوان استحکام‌بخش جبهه کار، به راستی ادعایی هرزه و کلبی‌مشربانه است.

در گزارش زیر می‌‌خوانیم که فاشیست‌ها بدون آن‌که ممانعتی از جانب دولت یا نهادهای مدنی احساس کنند، همراه پلیس، اعتراضات برخاسته از وقایع محل کار را در نطفه خفه می‌کنند. از طرفی در رفراندوم اخیر، فاشیست‌ها نیز با سلام و صلوات به خارجی‌ها «نه» گفتند. حزب چپ رادیکال نتوانست در برابر این «نه» ملی‌گرای ضدکارگری، وزنی کارگری به «نه» خود بدهد. تناقض به جای خود باقی ماند و نیروی «نه» مضاعف شد. آن «نه مقتدرانه» را درکنار چماق‌هایی بگذاریم که کمتر از 2 ماه پیش، مقتدرانه بر فرق کارگرانی فرود آمد که به خاطر زجرکش شدن رفقایشان و برای اعتراض به شرایط جنایت‌بار کارشان تجمع کرده بودند. اکنون بر مبنای گزارش زیر یا بر مبنای رابطه فلاکت‌بار کارگر یونانی با سرمایه، مضمون مادی آن «نه» را می‌توان درک کرد: نه! صاحبان کشور یونان آن‌قدر بی‌غیرت و عاطل نشده‌اند که فکر کنند «یورو» علف خرس است. نه! فرایند انباشت و توسعه سرمایه‌داری در تمامیت ارضی یونان هنوز آن‌چنان تهدید نشده است که تهدیدی را متوجه انحصارهای ملی و بین‌المللی کند. مکانیسم‌های حیاتی جداسازی فرایند کار از مولدین اصلی جامعه هنوز کار می‌کنند. نه! در چاردیوارِ یونان گرایش‌های ملی قوی برای تنزل بهای نیروی کار، تشدید تقسیم کار و گسترش حوزه‌های ارزش‌آفرینی وجود دارد و به سختی توسط یک صف‌بندی طبقاتی معین حراست می‌شود. یونان همچنان می‌تواند بهشت انحصاری‌های ملی و شرکای اروپایی‌شان باشد. سوخت و ساز اجتماعی در یونان متضمن و کفیل انحصارهای ملی است و از همین طریق می‌تواند ارتباط و اتصال ارزنده‌ای با «نظام جهانی» برقرار کند.  

مع‌الوصف، نیرویی که سوسیال دمکراسی و فاشیسم را در «مهد تمدن» به هم نزدیک می‌کند مربوط به حوزه دیپلماسی نیست. این نیروی شوم مشخصاً بیانی است برای مفّرهای نظام سرمایه‌داری و صف‌کشی رو به جلوی نظام در جهان حاضر. با نظر به آرایش طبقاتی حی و حاضر در یونان، آن آرزوهای معصومانه برای صلح و عدالت که از موضع دولت-ملت، ارتجاع فاشیسم و اتحادیه اروپا را نفی می‌کنند، به سادگی دستمایه انواع نیروهای ضدکارگری ملی و بین‌المللی قرار می‌گیرند.        

در گزارش زیر اجمالاً با چهره انحصار و تمرکز تولید در یونان آشنا می‌شویم. در برابر بیکاری شدید، جدا افتادگی، ضعف تشکیلاتی و سرکوب کثیر‌الوجه مولدین اصلی جامعه، تمرکز و تراکم و فرماندهی سلسله‌مراتبی نیروی انحصاری سرمایه را داریم. انحصارها محصول اجتناب‌ناپذیر رشد مناسبات سرمایه‌داری هستند و فی‌الواقع از بطن شیوه تولید سرمایه‌داری رشد می‌کنند. انحصاری‌های یک جامعه نقش بسیار مهمی در سازمان‌دهی کار زنده کالایی شده دارند و نتیجتاً وزنه بسیار مهمی برای تضمین فرایند انباشت در چارچوب ملی هستند. به‌واقع چیزی که یک بنگاه انحصاری با پیروزی بر رقبای خود به چنگ می‌آورد، انبوه عظیم فراورده‌های تولید شده نیست، بلکه قدرت انحصاری فرماندهی بر سازمان اجتماعی کار و فعالیت تولیدی کارگران است. به همین دلیل انحصارها تضمین‌کننده گسترش ارزش‌ اضافی تا حداکثر میزان ممکن هستند. از سوی دیگر در نتیجه سطح بالای تمرکز تولید و ادغام فزاینده فعالیت‌های مالی در خود، انحصاری‌ها وزنه بسیار مهمی در چارچوب عملکرد جهانی سرمایه نیز هستند. با در نظر گرفتن ضروریات عملکرد ملی و بین‌المللی انحصارها می‌توان به سادگی دید که استراتژی‌های «کنترل ملی» در چارچوب نظام سرمایه قادر نیستند کوچکترین گرهی از مصائب ساختاری این نظام باز کنند. 

حال شاهدیم که غول‌های انحصاری یونان تحت حفاظت فاشیست‌ها قرار دارند و برای دولت چپ نیز چاره‌ای جز قرار گرفتن در همین نقش باقی نمی‌ماند. چپ رادیکال علیرغم هارت و پورت‌هایش برای امپریالیسم، حاضر نیست انحصارهای میهنی را به عنوان شرط غیر قابل اجتناب خود امپریالیسم معرفی کند. بدین قرار و در فقدان تشکل‌های تهاجمی کارگران، آن روابط تولیدی که متضمن انحصارها هستند، دست نخورده باقی می‌مانند. در نظام اجتماعی به اصطلاح عادلانه‌ای که پس از «تصرف قدرت» قرار است توسط چپ مستقر ‌شود، انحصارها نمی‌توانند وجه حاشیه‌ای و «شرم ‌آور» آن باشند. خیر، انحصارها به ترتیبی که توضیح داده شد، پاره جدایی‌ناپذیر این نظام باقی می‌مانند و به دلیل سلطه‌ای که بر بانک‌ها، بیمه‌ها و صندوق‌های بازتوزیعی و توسعه‌ای دارند، از قضا عملکرد تضادآفرین‌ آن‌ها تشویق و تشدید هم خواهد شد. پس غول‌های انحصاری اصلی‌ترین نفع‌بران هر «اصلاحات اقتصادی» می‌شوند آن‌هم به قیمت تشدید تضادهای ساختاری نظام و به قیمت لگدمال کردن زندگی و آبروی هزاران انسان. همان‌طور که گفته شد، قدرت انحصاری‌ها محصول فرماندهی سلسله‌مراتبی بر فعالیت تولیدی کارگران است و دولت چپ رادیکال سیریزا با بدیل‌هایش در حوزه توزیع ثروت و اقتصاد خودسامان ملی، رسماً به این فرماندهی مشروعیت می‌بخشد.  

پیشتر گفتیم که در همین یونان بحران‌زده، جبهه سرمایه با «امدادهای بیرونی» که دریافت می‌کند، کنترل مطلق سوخت و ساز جامعه را در دست دارد. یکی از اصول بنیادی سوسیالیسم علمی (اصلی که هر کارگر بیسواد نگه‌ داشته شده‌ای آن را با گوشت تن خود درک می‌کند) این است که بحران‌های عمیق شیوه تولید به نحو خود بخود باعث رهایی جامعه از دست قدرت کنترل سرمایه نمی‌شوند. سرمایه در دل بحران با هجوم دیوانه‌وار به جبهه کار و هستی اجتماعی مولدین، با تشدید انحصارها و تشدید تقسیم کار و با یاری گرفتن از رسواترین اشکال اِعمال سرسپردگی (مثل فاشیسم)، راه‌های فرار هولناک‌تری برای خود دست و پا می‌کند. طبقه کارگر نمی‌تواند در این شرایط، مبارزات اقتصادی خود را به تعلیق درآورد و تحت قدرت یک حزب فراگیر ملی در انتظار اصلاح نظام توزیع بنشیند. آن هم حزب فراگیری که از ابتدای مسیر صعودش، هیچ روی خوشی به تشکل‌های مستقل و رزمنده کارگری نشان نمی‌دهد. گزارش زیر به عبارتی، گزارش خلع‌ سلاح دردناک کارگران یونان در شرایط بحران نظام و در شرایط چاره‌جویی بال چپ سرمایه است. همین‌جاست که ضرورت تعلل‌ناپذیر سازماندهی جنبش سوسیالیستی برای انقلاب اجتماعی و پایان دادن به فرماندهی سرمایه بر نظام اجتماعی موجود، نمایان می‌شود.

 

منوچهر پیرو

22 ژوئیه 2015

  

********

 

آتش‌سوزی در پالایشگاه هلنیک پترولیوم (شرکت نفت یونانی و بزرگترین پالایشگر یونان) به قیمت جان چهار کارگر تمام شد. تظاهرات علیه این به‌اصطلاح «سانحه صنعتی»، مشخصاً دومین خانواده ثروتمند یونان را هدف گرفت و با سرکوب مشترک نیروهای پلیس و فاشیست‌ها مواجه شد. 

سحرگاه هشتم می 2015، آتش در پالایشگاه هلنیک پترولیوم واقع در آسپروپیرگوس در نزدیکی آتن شعله‌ور شد. شش کارگر با جراحات شدید من‌جمله تا 80 درصد سوختگی به بیمارستان منتقل شدند. چهار نفر از آنان، آندونیوس آورامبوس، چارالامبوس دفترائوس، رمضان دلیله و کوستاس ماگوراس(1)، طی هفته‌های بعد به خاطر جراحات‌شان جانشان را از دست دادند.

آسپروپیرگوس واقع در حومه غربی آتن، منطقه صنایع سنگین است و حریق پالایشگاه بر شهرت این منطقه در «سوانح کار» و آلوده‌سازی محیط زیست افزود. طی هفته جاری آسپروپیرگوس یک بار دیگر نیز در اخبار ظاهر شد. این دفعه به خاطر آتش‌سوزی در یک کارخانه بازیافت که دود حاصل از آن ابری سمی را برفراز آتن به پرواز درآورد و همچنین به خاطر فقدان بودجه و تجهیزاتی که ایستگاه‌های آتش‌نشانی منطقه جهت اطفاء به‌موقع حریق بدان نیاز دارند (2). مثل موارد مشابه، در واقعه کارخانه بازیافت نیز احتمال آتش‌افروزی عامدانه زیاد است؛ چرا که کارخانه مزبور تحت بازرسی قرار داشت و سابقاً به خاطر مسائل زیست‌محیطی جریمه شده بود. 

خشم و کین برخاسته از مرگ چهار کارگر پالایشگاه، مستقیماً خانواده لاتسیس را نشانه گرفت. طبق برخی محاسبات، خانواده لاتسیس دومین خانواده ثروتمند در یونان است که علاوه بر تملک سهامی هنگفت در هلنیک پترولیوم (همراه با صندوق خصوصی‌سازی آغشته به فساد تحت قیمومیّت ترویکا)، منافعی نیز در بخش‌های کشتیرانی و بانکداری دارد. از جمله موارد دیگری که پای این خانواده را وسط می‌کشد، می‌توان به قرار و مدارهای صورت گرفته برای بازپرداخت‌های یوروبانک (یونان) در سال 2013 اشاره کرد که به نوبه خود 13 میلیارد یورو بر بدهی‌های دولت یونان افزود؛ و نیز دعاوی مطرح درباره احداث غیرمجاز مرکز خرید شمال آتن. لاجرم خانواده لاتسیس دقیقاً عضو همان آلیگارشی سرمایه‌داران یونان است که دولت سیریزا قول درافتادن با آن‌ها را به مردم داده بود.

وانگهی سلسله‌ اعتراضات و واکنش‌های برخاسته از مرگ کارگران هلنیک پترولیوم با سرکوب شدید نیروی پلیس و فاشیست‌ها مواجه شد. آنارشیست‌ها در چهارم ژوئن سراغ کاخ خانواده لاتسیس رفتند و بر در و دیوار آن شعارهایی مثل «آدم‌کشی به سبک لاتسی» نوشتند. چند روز بعد تعدادی از مردم که قصد تجمع و اعتراض در برابر دفاتر هلنیک پترولیوم را داشتند، بازداشت شدند. در طول شب دهم ژوئن، مردم به عابربانک‌های شعب نشنال بانک - دیگر دارایی‌ خانواده لاتسیس- حمله کردند. روز شنبه سیزدهم ژوئن، عزیمت کاروان موتورسواران به سمت آسپروپیرگوس، بزرگترین تظاهرات را رقم زد.

جوخه‌های پلیس ضد شورش، مسیر منتهی به پالایشگاه را مسدود کرده بودند. معترضان به محض عبور از کنار دفتر محلی حزب فاشیست فجر طلایی، زیر ضرب و شتم گروهی از فاشیست‌ها قرار گرفتند. کمی بعد فاشیست‌ها از میان صفوف پلیس ضد شورش به تظاهرکنندگان حمله کرده، آنان را مجروح و موتورها‌شان را داغان کردند. سپس حمله فاشیست‌ها با مشارکت خود پلیس ضد شورش ادامه یافت که از گاز اشک‌آور استفاده می‌کرد. آن روز، روز پرمشغله‌ای برای حزب فاشیست فجر طلایی شد، چنان‌که در یک درگیری جداگانه در مرکز آتن، یکی از محافظان‌شان دست به تفنگ شد و تیری هوایی شلیک کرد.

نمونه فوق‌الذکر مثال روشن حمایت و حفاظت دولتی از منافع سرمایه‌داران است. ساز و کار دولت حزب چپ رادیکال سیریزا قرار نیست کوچکترین تغییری در این وضعیت حاصل کند. چنانکه مشخص است، پلیس و هم‌پیمان فاشیست‌اش دست در دست هم از منافع ثروتمندان حراست می‌کنند. در حالی که حزب سیریزا خودش را سرگرم مذاکرات بر سر بدهی‌ها و کمک‌های مالی کرده است، سرمایه تحت مراقبت ماموران امنیتی و یاران فاشیست‌‌اش، کارگران را در محل کارشان از پا درمی‌آورد.

  

منبع :

http://libcom.org/blog/protests-over-workers-deaths-met-police-fascist-repression-14062015

 

1-   Andonios Avrambos, Charalambos Defteraios, Ramadan Delilah and Costas Maggouras

 

2- پس از این آتش‌سوزی بسیاری از کارگران به خبرنگارهای محلی گفتند که در محل کارشان عملاً هیچ وسیله امنیتی وجود ندارد:

 

http://www.thetoc.gr/eng/news/article/maintenance-fire-at-hellenic-petroleum-refinery

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر