شارلی ابدو یا چگونه لیبرال-فاشیسم ترانس آتلانتیک موج بعدی تهاجم را تدارک می بیند؟

نوشتۀ: وحید صمدی
Write a comment

شارلی ابدو نیز جزیی از این دستگاه ژورنالیسم سرمایه داری معاصر بود. نه به خاطر کاریکاتورهایش علیه اسلام ومحمد. بلکه به خاطر رنگ زدن مواضع هژمونیک بورژوازی ترانس آتلانتیک با کاریکاتوریسم چپ. به این دلیل که با نشریه اش، ستیزی موهوم را جایگزین افشای مناسباتی می کرد که جهان امروز را در آستانه سقوط به قهقرا قرار داده است.

 

 

حمله تروریستی به دفتر هفته نامه طنز شارلی ابدو در پاریس و متعاقب آن خیزش جنبش چارلی ها، ابرهای تیره ی گسترده شده بر فراز جهان امروز را متراکم تر کرد.

 

پس از این حمله صفحات روزنامه ها سراسر از اشک و ناله بود. گروه کر رسانه های غرب همگام با دولتمردان غربی از جنایتکاری، تروریسم و بربریت سخن گفتند. اما چون گذشته، هیچگاه و اصلا از ابعاد جنایات اسرائیل در غزه، ترور غیرنظامیان به وسیله هواپیماهای بدون سرنشین اوباما و بربریت فاشیست های کی یف در ادسا سخنی به میان نیامد. شاید ترور ژورنالیست ها را نباید با جنایات غزه، پرورش و تدارک تروریست ها در سوریه و یمن توسط دولت آمریکا، فرانسه و دیگر دولت های اروپای غربی مربوط و توجیه نمود. کشتن انسان ها فقط به این جرم که قلم به دست داشته اند، حمله به آزادی قلم و اندیشه و تهدید آزادی مطبوعات است. تعدادی ژورنالیست به شکلی فجیع در روز روشن، آن هم در پاریس -مهد دموکراسی- به قتل رسیده اند. شاید وظیفه مدیا باشد که بدون ورود به عرصه های دیگر یاد و قلمشان را گرامی بدارد و بدون قید وشرط از سنگر آزادی مطبوعات حفاظت کند.

 

با وجود این چرا هیچگاه کسی برای صدها ژورنالیست کشته شده در لیبی، سوریه و اوکراین اشکی نریخت!؟ آیا بزرگداشت نام و قلم آنان دفاع از آزادی مطبوعات نبود!؟ چرا هیچکس اسم آنان را جز در حاشیه ی برخی از روزنامه ها ندید؟ چرا کسی نام آنان را به خاطر نمی آورد!؟ مگر عزاداری برای ژورنالیست ها هم در اروپا حق انحصاری کسانی است که متصل به سیاست حاکم هستند و در خط ناتو قلم می زنند!؟ و یا حق ویژه ای است برای آنان که با مردنشان نیز سودی عاید محافل قدرت می شود!؟

 

قطعا حمله به ژورنالیست ها و ترور آن ها در هر حال و در هر جای جهان مایه تاثر است. اما مگر برخی از ژورنالیست ها نسبت به ژورنالیست های دیگر برابرترند!؟ مگر اشک ریختن و شمع روشن کردن تنها منحصر به ژورنالیست هایی است که دفتر مسقف نشریه شان بر دموکراسی جهان آزاد تکیه زده است!؟ و سرانجام چرا "جامعه مدنی غرب" که امروز با اندوه از آزادی بیان دفاع می کند و تظاهرات میلیونی به راه می اندازد، به پیوند بین "مطبوعات آزاد" و تروریسم نیم نگاهی هم نیانداخت!؟

 

آیا پرنده آزادی آن هنگام که قلم ها به صاحبان منافع فروخته می شوند و حقیقت در مسلخ پول و قدرت ذبح می شود؛ زخمی نمی شود!؟

 

و در نهایت آیا آنان که طی چند روز گذشته خود را چارلی نامیدند، برای این حقیقت پاسخی دارند که از جنگ افغانستان تا سوریه، چرا این بربرهای روانی، این قاتلین ژورنالیست های پاریس و این تهدیدکنندگان آزادی مطبوعات، همواره  در نقش سربازان سیاه پوش سرمایه داری غرب انجام وظیفه کرده اند؟ چرا در آن زمان این مدیای آزاد و این مدرنیسم منتقد نامی از قربانیان این قاتلان تشنه به خون نمی برد؟ چرا آن ها در آن زمان به عنوان مبارزین راه آزادی از پشتیبانی کامل غرب، مدیای آن و حتی حمایت بسیاری از محافل چپ برخوردار بودند؟ چرا آنان که امروز برای شارلی ابدو  فغان سر می دهند، در آن هنگامه طاعون و مصیبت و ناتو، به خاطر سرهای بریده شده به دستِ این مبارزینِ راه آزادی، غمگین نمی شدند؟

 

انتظار دریافت پاسخی به این سؤالات از سوی مطبوعات دموکراسی خواه جهان سرمایه بیهوده است؟

 

تیم رهبری کنسرن ها و طبقه حاکم و مدیای تحت کنترلشان امروز از قتل عام پاریس به عنوان حمله به آزادی مطبوعات سخن می گویند. کدام آزادی مطبوعات!؟ مدیای غربی در حالی برای ژورنالیست های کشته شده در دفتر نشریه فکاهی شارلی ابدو اشک تمساح می ریزند و آن را نشانه حمله به آزادی مطبوعات قلمداد می کنند که طی سالیان گذشته برای تامین منافع کنسرن های غربی و صاحبان خود بیشترین نقش را در دروغ پراکنی و سانسور اخبار و گسترش جنگ و ناامنی در خاورمیانه و شرق اروپا به عهده داشته اند. پر بیراه نیست اگر در جهان معاصر، رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی را به ماشین های کشتار جمعی تشبیه کنیم. کافی است نگاهی به روی جلد برخی از مجلات غربی در چند سال گذشته بیاندازیم تا مشاهده کنیم که همزمان با تدارک و تامین مالی دار و دسته های جنایتکار آمریکای لاتین و تروریست های اسلامی در خاورمیانه، قفقاز و چچن، چگونه ژورنالیست های سرمایه داری غرب اسلام هراسی را  به حربه ای برای  گسترش ناتو و مداخله در خاورمیانه تبدیل کرده اند. و چگونه مهاجرین و به خصوص مهاجرین مسلمان که در نتیجه جنگ، ناامنی و تخریب کشورهای خاورمیانه به اروپا سرازیر شده اند به عنوان مسببین بیکاری و اوضاع ناگوار اقتصادی در اروپای غربی معرفی شده اند، تا آن جا که هم اینک بحثِ در پیش گرفتن سیاست های ضد مهاجرین به بحث اصلی محافل سیاسی و مدیایی اروپای غربی تبدیل شده است. از دید مدیا و "جامعه مدنی" اروپایی، سود ناشی از صدور اسلحه و جنگ به خاورمیانه خوب است ولی صدور جنگ زده و آواره سوری، فلسطینی و عراقی به اروپای غربی بد. تروریسم و تروریسم اسلامی برای ناامنی و تشنج در شرق اروپا و خاورمیانه خوب است اما برای اروپای غربی و ایالات متحده بد. این است نقش امروز ژورنالیسم مبتذل غرب. زنده باد تروریسم. اما فقط برای دوردست ها. می توانید برای تروریست ها هورا بکشید و آن ها را تحت انواع و اقسام حمایت ها قرار دهید. آن ها منتقدین رژیم هایشان هستند، اپوزیسیونند، مردمند، جنبش اعتراضی و مقاومتند، مبارزین راه آزادی اند. آنان ابزارهایی هستند که هنوز برای سرنگونی آتی دیکتاتورهای بعدی نیز کاربرد دارند. ولی فقط از راه دور. اما آیا حقیقتا آن ها فقط برای دوردست ها به کار می آیند؟ آیا این امر در دنیای امروز ممکن است؟

 

البته نقد جزء مهمی از مفهوم مدرنیسم غرب است و بخشی از محافل و مدیای مدرن، منتقد سیاست مهاجر ستیزی رو به گسترش در اروپای غربی هستند. اما این منتقدین دموکرات و سینه چاک "حقوق بشر" نیز هیچگاه به رابطه سیل مهاجرین به اروپای غربی با صدور دموکراسی، حقوق بشر و اسلحه، و تدارک جنگ و بحران در خاورمیانه و آفریقا اشاره نمی کنند. آن ها هم که برای پناهندگان و آوارگان دل می سوزانند و خواهان جذب و انتگره شدن این پناهندگان در جوامع میزبان هستند نیز همچون "ان جی او" های همکارشان در کشورهایی که باید در آینده مورد لطف دموکراسی سرمایه قرار بگیرند، هیچگاه نیازی نمی بینند که مناسباتی را به زیر سؤال ببرند که این مهاجرین را در کارهای سخت با دستمزدهای ناچیز به استثمار بی رحمانه می کشد و از آن ها برای کاهش دستمزدها و افزایش ارتش ذخیره نیروی کار در اروپای غربی استفاده می کند.

 

حقیقتا "کدام آزادی مطبوعات"!؟ این سخن "پاول سته" از ژورنالیست های محافظه کار آلمانی در سال 1965 غلط نیست که گفت: "آزادی مطبوعات آزادی دویست آدم پولدار در جهان است؛ برای اینکه افکار خود و هم  طبقه ای هایشان را ترویج کنند".

 

با وجود همه این ها آیا ژورنالیسمی که طوفان می کارد نباید انتظار داشته باشد گردباد درو کند؟ نشریه شارلی قربانی این گردباد شد. آن چه این واقعه ی جانکاه اما –نسبت به جنایات مناسبات حاکم- کوچک را در دنیای پر از فاجعه، ترور، نکبت و دروغ امروز برای کمونیست ها برجسته می کند، خود واقعه نیست، بلکه زمینه های بروز، گسترش و عواقب آن است. و اهمیت آن همچنین به دلیل بهانه ای است که به بورژوازی می دهد تا فشار بیشتری را بر طبقه کارگر وارد آورد و جامعه انسانی را به فلاکت نزدیک کند.

 

سخن فقط از شارلی ابدو  نیست. می گویند شارلی ابدو چپ بود. باشد، اما این هیچ فرقی در آن به وجود نمی آورد که شارلی ابدو نیز جزیی از این دستگاه ژورنالیسم سرمایه داری معاصر بود. نه به خاطر کاریکاتورهایش علیه اسلام ومحمد. بلکه به خاطر رنگ زدن مواضع هژمونیک بورژوازی ترانس آتلانتیک با کاریکاتوریسم چپ. به این دلیل که با نشریه اش، ستیزی موهوم را جایگزین افشای مناسباتی می کرد که جهان امروز را در آستانه سقوط به قهقرا قرار داده است. به این دلیل که معضلات جهان امروز و از جمله اسلامگرایی را با ارتجاع اسلام و عروج مجدد شترچرانان توضیح می داد و نه با افتضاح بربریت سرمایه. شارلی ابدو  قربانی سرمایه داری نبود، قربانی توهمش به قدرقدرتی قلعۀ دمکراتیک پاریس بود. گمان نمی کرد که نبرد تا درون ساختمان تحریریه اش هم ادامه بیابد. خود را در جای امنی می دید و از آنجا به دیگران شلیک میکرد. نه با گلوله، بلکه با وهن کلمات و واژگان. حمله به نشریه فکاهی شارلی ابدو  را نمی توان با عروج مجدد دیو اسلام و احکام احیاء شده آن در قرن بیست و یکم تبیین کرد. همچنان که اسلام گرایی نوین، سلفیسم و رشد راسیسم ضد اسلامی و شکاف روبه گسترش در جهان را نمی توان با ارجاع به آیات قرآن تبیین نمود. این سخن نیز سخیف است که: حمله به دفتر شارلی ابدو  بود که آزادی مطبوعات در اروپا را به خطر انداخت. بررسی علل گسترش تروریسم به اروپا و عواقب آتی آن نیز همچون گسترش جنبش اسلامی و رشد تروریسم در منطقه خاورمیانه تنها با تبیین تضادها و منافع نیروهای سیاه سرمایه ممکن است. و تحدید آزادی های سیاسی و مدیایی در اروپا نیز نه امروز و از سوی اسلامگرایان، بلکه از مدت ها پیش و توسط حکام اروپایی و برای بقای سرمایه در جریان بوده است. دهها حمله مثل واقعۀ ترور شارلی ابدو  حتی ذره ای از آن تهدیدی محسوب نمی شوند که جاسوسی وسیع و همه جانبه NSA(آژانس امنیت ملی آمریکا) برای آزادی مطبوعات به ارمغان آورده است. آزادی مطبوعات را بیش از همه کسانی به خطر انداخته اند که ادوارد اسنودن و جولیان آسانژ را وادار به  پناهنده شدن به روسیه و اکوادور کرده اند.

 

مسببین واقعۀ شارلی ابدو البته با آزادی مطبوعات میانه ای ندارند. اما عمل آنان تنها ضربه ای خشونت بار ولی کوچک به این آزادی ها بود. در مقابل، آنچه توسط سردمداران نظم دمکراتیک غربی پس از وقوع واقعه سازمان داده شد، خطری است که کل دستاوردهای دمکراتیک دهها و صدها سال مبارزه و انقلاب در غرب را تهدید می کند. در روزهای گذشته در پاریس و تعدادی از شهرهای اروپایی تظاهرات هایی برپا شد. در این چند روز هزاران نفر فریاد برآوردند که: "ما چارلی هستیم". روز یک شنبه نیز صدها هزار نفر در پاریس گرد آمدند تا در مراسم بزرگداشت ژورنالیست های به قتل رسیده شرکت کنند و به دفاع از "آزادی مطبوعات" بپردازند. این تظاهرات زیر سایه سران کشورها و نمایندگان سرمایه داری جهانی برگزار شد. در این تظاهرات از فرانسوا اولاند رییس جمهور سوسیال دموکرات فرانسه گرفته تا سرکوزی رییس جمهور راست گرای پیشین وماری لوپن رهبر حزب راست افراطی جبهه ملی فرانسه، تا آنگلا مرکل و دیوید کامرون و محمود عباس و سرانجام تا قصابان غزه و دنباس، نتانیاهو و لیبرمن و پوروشنکو، حضور داشتند. با نگاهی به برخی از علل و زمینه های به وجود آمدن ترور پاریس و عواقب آن و همچنین با توجه به افق ها و روندهای جاری و آتی در اروپا تنها می توان به این نتیجه رسید که تظاهرات پاریس نیز در راستای سیاست های ارتجاعی، دست راستی وجنگ طلبانه سرمایه داری ترانس آتلانتیک قرار دارد. هزاران شرکت کننده در این تظاهرات متفرق خواهند شد، به دنبال زندگی روزانه شان خواهند رفت، شاید همچنان خواسته آزادی مطبوعات یا دموکراسی را در دل خود زنده نگاه دارند اما آنچه که در پرتو این تظاهرات شکل خواهد گرفت جنبشی است برای اروپایی راست تر و فاشیستی تر. از این جنبش نیروهای راست و افراطی بیرون خواهند آمد. جریان انقلابی نه از درون این تظاهرات ها بلکه از بیرون آن و در اعتراض به این جنبش شکل خواهد گرفت.

 

آن چه که در اروپا در راستای سیاست های بخش مسلط بورژوازی جهانی در جریان است، طرح و تقویت مجدد گفتمان مقابله با تروریسم و اسلام سیاسی و یا علم کردن خطر اسلامیزه شدن خاورمیانه یا جهان برای شکل تهاجمی تر بخشیدن به مفاهیم ایدئولوژیک بورژوازی غرب است. جبهه دیگر این بازسازی ایدئولوژیک و ترسیم استراتژی جدید، کوبیدن مجدد بر طبل روس هراسی در شرق اروپاست. در شرق دور و اقیانوس آرام نیز دیگر عناصر تکوین این ایدئولوژی البته با کمی تاخیرِ ضروری، در حال شکل گیری است. واقعیت این است که در پس رویدادهای متعدد و بعضا به ظاهر بی ارتباط با یکدیگر که طی مدت اخیر در جهان امروز به وقوع می پیوندد معانی عمیق تری نهفته است. شاید حکم اسلامی در ارتباط با توهین به مقدسات بتواند انگیزه یک جوان سلفیست را در حمله به مجله شارلی ابدو  بیان کند، اما بررسی روند جاری که حمله به این نشریه نیز لحظه کوچکی از آن است نه با استناد به احکام اسلام ممکن است و نه با مسئله ای به نام رشد اسلامگرایی و تروریسم اسلامی. زیرا خود این پدیده ها در جهان معاصر تنها نمودهایی هستند که برای توضیح مادی آن ها باید به بررسی مؤلفه های اساسی بحران های اقتصادی-اجتماعی و تضادهای موجود در مناسبات سرمایه داری معاصر پرداخت. امروز قطعا باید نسبت به نیروهایی تردید روا داشت که به محکوم کردن رویدادی همچون حادثه پاریس می پردازند و همصدا با مدیای و سردمداران غرب نگرانی خود را از تهدید آزادی مطبوعات با کمی افاده ضد سرمایه داری اعلام می کنند، بدون آن که به افشای همین "مطبوعات آزاد" و گفتمان آزادی مطبوعات در دموکراسی سرمایه بپردازند. همین محافل چپ -که ظاهرا شارلی ابدو  نیز متعلق به آن ها بوده است- در جریان تهاجم سالیان گذشته به دیکتاتورهای منطقه و یا در حملات اخیر به اسلامگرایان در سوریه و عراق به دخالت های بشردوستانه ی ناتو سمپاتی داشته اند و راه انقلاب مورد نظرشان را در پرتو این جنگ ارتجاعی جستجو نموده اند. عروج فاشیسم در اروپا، در اشکالی مثل جبهه ملی در فرانسه و پگیدا در آلمان و رایت سکتور در اوکراین و فجر طلائی در یونان و غیره، به همان اندازه جزئی از تحول سیاسی امروز اروپا و جهان است که به موازات آن ظهور اسلامگرایی نوین در خاورمیانه در انواع مختلف داعش و القاعده و سلفیسم و جمهوری اسلامی و ... به همان اندازه چشم انداز سیاه بربریت را در برابر بشریت قرار می دهد  که صدور "دمکراسی" و گسترش بازار آزاد. جنبش چارلی های جهان نیز جنبشی است ارتجاعی. اتحاد چارلی ها برای حفظ بنیانهای نظم حاکم است. جهان امروز به اتحاد پرولترهای همه کشورها برای در هم شکستن این نظم نیاز دارد!

 

برخی از منتقدین برای توضیح آن چه در اروپا می گذرد و جذب مسلمانان به داعش یا عملیات تروریستی، بر عدم جذب آنان در جامعه و به طور مثال به ایجاد گتوهای خارجیان در فرانسه و عضوگیری از آنان برای عملیات تروریستی اشاره می کنند. هرچند بررسی وضعیت خارجیان و مسلمانان در اروپا و موانع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جذب آن ها در جامعه و وجود زمینه های مناسب برای دفع جوانان قابل بررسی است. اما عمده کردن این بحث برای توضیح فرایندهای سیاسی عمده ای که حادثه پاریس نیز جزء کوچکی از آن است با پدیده گتوهای جوامع غربی، تبیینی به ظاهر جامعه شناسانه است که از بلندگوی برخی محافل بورژواییِ منتقد بیرون می آید تا علل و ماهیت روندهای تخریبی سرمایه داری معاصر را پشت ضعفی آموزشی، فرهنگی یا جامعه شناسانه پنهان کنند. ناآرامی رو به گسترش در اروپا را در وهله اول باید با ضرورت های مادی و رقابت های اقتصادی و سیاسی کاپیتالیسم، استراتژی تهاجمی آن و تعین هایی توضیح داد که به برآمد افراط گرایی و فاشیسم منتهی می شوند. نگاه انتقادی به کمبودهای اجتماعی- فرهنگی برای توضیح شکاف های روبه رشد کافی نیست.

 

صرفنظر از بررسی زمینه های مادی تحولات جاری، رویکردهای ایدئولوژیک و سیاست های دولت های غربی که خود موضوع مقاله ای جداگانه است، حادثه 7 ژانویه نیز همچون یازده سپتامبر 2001 برای بخش مسلط سرمایه داری جهانی و به خصوص سرمایه داری در غرب موهبتی است که راه پیشروی و دست یابی به اهداف استراتژیک آن را هموار خواهد کرد. از این پس دولت های اروپایی این واقعه را بهانه ای قرار خواهند داد تا شرایط سخت تری را به مردم خودشان تحمیل کنند. تشدید فضای امنیتی و افزایش اقدامات ضد تروریستی راه را برای اعمال سیاست های ریاضت اقتصادی بازتر خواهد کرد و به فشار بر طبقه کارگر در اروپا خواهد افزود. از هم اکنون اقدامات فوق امنیتی ویژه در فرانسه، ایتالیا و آلمان و اتحادیه اروپا آغاز شده است. برنار کازنو، وزیر کشور فرانسه، که میزبان همتایان اروپایی خود و وزیر دادگستری آمریکا بود در نشستی به منظور گفتگو بر سر اتخاذ تدابیر مؤثر در مقابله با تروریسم در روز یک شنبه ١١ژانویه و پیش از آغاز راهپیمائی بزرگ ملی پاریس گفت: اقدامات ما علیه تروریسم باید جهانی باشد. همزمان  با این ها شکاف های اجتماعی تشدید و طی همین هفته نیروهای دست راستی و فاشیست تقویت شده اند.

 

پس از تظاهرات روز یکشنبه انتقاد در غرب نسبت  به جنگ ضد انسانی غرب، آمریکا و ناتو در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه مشکل تر خواهد شد و اعتراضات گروه های صلح طلب و منتقد اروپایی نسبت به سیاست ژئوپلیتیکی آمریکا تحت الشعاع همبستگی اروپا و آمیکا در مقابله با تروریسم قرار خواهد گرفت. از این پس افشاگران و تحلیل گران منتقد اروپایی مورد تعقیب قرار خواهند گرفت و گزارش شکنجه های سازمان سیا و مانیتورینگ شهروندان و مقامات اروپایی توسط آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) که تردید عده ای را درباره ادعاهای حقوق بشری دموکراسی آمریکایی برانگیخته بود، توجیه ضد تروریستی پیدا خواهد کرد. انتقاد به کاربرد هواپیماهای بدون سرنشین که حتی در پارلمان کشورهایی مثل آلمان توسط اپوزیسیون و منتقدین انعکاسی جدی داشت و استفاده علنی و گسترده آن ها را توسط نیروهای جنگی با مشکل مواجه می کرد، مقبولیت خود را در اذهان عمومی از دست خواهد داد و نیروهای بیشتری برای گسترش عملیات "ضد تروریستی به خاورمیانه، آفریقا و اوکراین اعزام خواهند شد. کاری که درست پس از تظاهرات پاریس و با اعلام اعزام ناو هواپیما بر "شارل دوگل" به خلیج فارس برای انجام عملیات احتمالی علیه داعش آغاز شد. و با تشدید عملیات در اوکراین و آمادگی ناتو برای مداخله بیشتر در اوکراین بارزتر می شود.

 

با تمام توضیحات فوق و با توجه به منافع نهفته در این ماجرا برای دولت های غربی یک پرسش همچنان باقی می ماند آیا کشورهایی که از نظر مالی، تسلیحاتی وامنیتی به گروه های اسلامی در یمن و سوریه کمک می رساندند در موقعیتی نبوده اند که از میان آنان برای مقاصد عملیاتی، جاسوسی و تروریستی خود عضوگیری نمایند آیا استفاده نکردن از این امکان از سوی این کشورها و اعتماد چشم بسته به ادعاهای آنان سادگی نیست؟ آیا واقعا می توان باور نمود که فعالیت تروریستی فقط به نیروهای اسلامگرا یا دولت های سرکش و نامطلوب از نظر غرب اختصاص دارد و دولت های پیشرفته سرمایه داری یا متحدینشان به دلیل برخورداری از امکان بمباران های انبوه و استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین نیازی به توسل به عملیات تروریستی ندارند؟

 

و سرانجام این که بعد از همۀ اینها، لازم است که بر خود واقعه نیز مکث نمود و در روایتی که دولت فرانسه و رسانه های غرب ارائه داده اند نیز تردید کرد. مدیای رسمی طی هفته گذشته مدام یک روایت آشنا را از این عملیات تروریستی ابراز کرده است. اما بسیاری به گزارش های ارائه شده توسط مدیای رسمی مشکوکند و به عملیات های مشابهی ارجاع می دهند که سازمان هایی مثل اف- بی- آی، سی- آی- ای یا موساد در آن دخیل بوده اند. برخی از ابهامات و سؤالات مطرح شده را مرور کنیم:

 

چرا تمام شرکت کنندگان در عملیات تروریستی هفته گذشته کشته شدند و تا چه حد می توان به ادعای پلیس فرانسه مبنی بر اعلام شهادت طلبی از سوی تروریست ها اعتماد کرد.

 

به گفته پلیس و مسولین امنیتی پاریس تروریست های حمله کننده به چارلی ابدو آموزش های حرفه ای دیده، دارای مهارت های نظامی ویژه، مجهز، آرام و مسلط بر خود بوده اند. چگونه ممکن است که چنین افرادی که برای خودداری از مورد شناسایی قرار گرفتن کلاه و ماسک داشته اند به راحتی کارت های شناساییشان را در همان ابتدا در اتومبیل جا می گذارند تا به دست پلیس بیفتد؟

 

چرا تروریست های ماسک دار طوری عمل کردند که به سرعت به عنوان مسلمان و اعضای القاعده شناخته شوند؟ یکی از شاهدان گفته است که تروریست مزبور فریاد می زده که به مدیا بگویید که آن ها از القاعده یمن هستند. آیا پذیرش بعدی مسؤلیت عملیات از سوی القاعده یمن کافی نبود؟ چه کسی از این عمل سود می برده است. چه نیاز به سردادن فریاد الله اکبر در یک عملیات خوب سازمان یافته توسط تروریست های حرفه ای وجود دارد؟

 

چرا هلریک فردو، پلیسی که از این عملیات گزارش تهیه می کرده است، در روز بعد خودکشی کرد؟ چرا مدیای غرب خبر مرگ وی را تقریبا سه روز دیرتر اعلام کردند؟

 

مقامات امنیتی فرانسه ادعا کرده اند که امدی کولیبالی تروریست حمله کننده به فروشگاه یهودیان کسی است که چند سال قبل با یک هیئت ده نفری جوانان به کاخ الیزه رفته تا با سرکوزی رئیس جمهور وقت فرانسه دیدار کند. چگونه ممکن است که او پس از تماس با مقامات برای طرح خواسته اش فراموش نماید موبایل خود را خاموش کند و بدین وسیله پلیس در جریان وقایع درون سوپرمارکت قرار بگیرد؟

 

دولت های غربی برای پیشبرد اهداف سیاسی اشان منتظر روشن شدن پاسخ این سؤالات نخواهند ماند. تفاوت حادثه پاریس با 11 سپتامبر در این است که این حادثه در شرایطی به مراتب ملتهب تر و بر بستر دنیایی که پر از چاشنی های انفجار است صورت گرفته است.

 

 

 

وحید صمدی

 

24 دی 1393

 

14 ژانویه 2015

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر