مختصری درباره جهانی سازی

نوشتۀ: وال یوخنبرگ
Write a comment

این تصور می تواند بدان منجر شود که یک سرمایه دار صنعتی بپندارد که او استثمارگر نیست، بلکه خودش توسط سرمایه مالی استثمار می شود. او به عنوان یک کارفرما و سرمایه دار صنعتی، [در این تصور] در حقیقت یک کارگر است، در حالیکه بورس بازان و سهام داران بدون کار کردن سود به جیب می زنند.

**************************

 

مطلب زیر قسمتی از مقاله ای است از وب سایت Karl-Marx-Forum که نظر به اهمیت مباحث آن برای ترجمه انتخاب شده. نویسنده در این مطلب کوتاه تلاش می کند تا ضمن ارائه برخی از آمار و اسناد منتشره شده، اثبات نماید که جریان گلوبالیزاسیون برخلاف نظر منتقدین آن پدیده ای نو و عارضی نیست و از ضرورت های توسعه ی مناسبات سرمایه داری از ابتدا تاکنون بوده است. علاوه بر این نویسنده به طور مختصر به رد نظریه ی سرمایه ی مالیِ انگلی می پردازد. نظریه ای که سرمایه ی مالی را به عنوان سرمایه ی استثمارگرِ انگلی در تقابل با سرمایه صنعتی از یک سو و در تضاد با منافع عمومی جامعه از سوی دیگر تلقی می کند. این نوشته در قالبی دائرۀ المعارفی نوشته شده است و مطلب جامعی نیست. با این حال مفاد مندرج در آن حاوی اطلاعات با ارزشی در رابطه با جهانی سازی است. برای روان تر شدن مطلب در قسمتهای مختلف ویرایش صورت گرفته است. این قسمتها در کروشه [] مشخص شده اند. در قسمتهای مختلف نوشته از اسناد "مرکز تحقیقات اشتغال"IAB ، وابسته به اداره کار آلمان، مطالبی نقل شده اند که تأئیدی اند بر ارزیابی های مارکس از بازار جهانی. این اسناد با LitDokAB مشخص شده اند. آمارهای نوشته تا آغاز قرن حاضر را در بر می گیرند.

وحید صمدی

 

 

گلوبالیزاسیون(جهانی سازی) یک واژه جدید برای یک موضوع قدیمی است: رقابت سرمایه داری در بازار جهانی.

کتاب های تاریخ ما، دوران سرمایه داری را –البته نه به خطا- با سفرهای اکتشافی اروپاییان به تمام جهان و تسخیر سرزمین های دیگر شروع می کنند. زیرا [به قول مارکس]:

«بازار جهانی خود اساس این شالوده تولیدی را تشکیل می دهد.»(کارل مارکس- کاپیتال- جلد سوم(1))

[در سندی از مرکز تحقیقات اشتغال در همین رابطه آمده است]: از حدی معین هر شرکت کاپیتالیستی باید به سمت بازارهای جهانی جهت گیری و خود را با آن ها هماهنگ کند. [بر همین اساس] سهم صادرات در کل درآمد نسبت به بزرگی شرکت ها افزایش می یابد. (LitDokAB 1993/94 a-332)*

1-      با توسعه اخیر تجارت جهانی، اقتصاد جهانی فقط به گرایش اولیه خود به توسعه بازگشته است.

آن چه را عده ای هم اکنون در توسعه اقتصاد جهانی، تازه معرفی می کنند، در حقیقت بازگشتی است به خطوط توسعه ای که فقط به سبب دو جنگ جهانی متوقف شده بود. بین سال های 1913 و  1959 یک افت نسبی در تجارت جهانی در مقایسه با تولید نا خالص ملیِ(BSP/GNP)  کشورهای کاپیتالیستی مشاهده شد. تازه از سال 1960 بود که وزن اقتصادی تجارت جهانی دوباره رو به افزایش نهاد و در سال 1990 به طور نسبی به سطح تجارت جهانی در سال 1913 رسید.

welthandel

 

[مرکز تحقیقات در این رابطه می گوید]: «فعالیت شرکت های آلمانی هم اکنون در عرصه جهانی گسترش یافته است و صادرات بر این فعالیتها مسلط است.»(LitDokAB 99/2000-2, b-50)

امروزه کالاهای تمام شده بیشتری (از نظر ارزش کالاها) در جهان در مقایسه با مواد خام مبادله می شوند. در سال 1913 محصولات کشاورزی حدود 70 درصد تجارت جهانی را شامل می شدند، اکنون این رقم تنها 17 درصد است.

محصولات به طور مدام نسبت به ارزششان سبک تر می شوند و به دلیل توسعهی حمل و نقل و سیستم تبادل اطلاعات، هزینه ی حمل و نقل برای داده ها و کالاها مدام کاهش یافته است. هر دوی این عوامل تجارت بین المللی را تسهیل کرده و رونق داده است.

«تا آنجا که تجارت خارجی بخشاً اجزاء سرمایه ثابت و بخشاً مایحتاج ضروری زندگی را – (که سرمایه متغیر در آن خود را متحقق می کند)- ارزان تر می کند، به طور مداوم روی نرخ سود تاثیر می گذارد بدین صورت که نرخ ارزش اضافی را افزایش و ارزش سرمایه ثابت را کاهش می دهد. اثر این امر تماما بدین صورت است که توسعه و تکامل تولید را میسر می سازد. از این رو از یک طرف انباشت و از طرف دیگر  کاهش سرمایه متغیر در برابر سرمایه ثابت و بدین ترتیب نزول نرخ سود را شتاب می بخشد.»(کارل مارکس- کاپیتال جلد سوم)(3)

تجارت جهانی به این امر کمک کرده است که قیمت کالاها از 1900 تا 1999 حدود 50 درصد پایین آمده است.

2-      جریان صدور سرمایه از یک طرف رشد کرده و از طرف دیگر [به لحاظ سهم مناطق مختلف جهان] جابجا شده است.

"براساس گزارش های سازمان توسعه و همکاری های اقتصادی(OECD) (4)، محدوده ی سرمایه گذاری مستقیم در سال 1995 بیشتر از یک سوم و در حدود 450 میلیارد دلار افزایش یافته است. مشارکت آلمان در سال 1995 به 48 میلیارد مارک رسید که یک رکورد بی سابقه بود. [بنابراین گزارش ها] کشورهای صنعتی بر جریان صدور سرمایه تسلط دارند [و] کشورهای در حال توسعه با سهمی معادل 8 درصد بعد از کشورهای بلوک شرق سابق قرار می گیرند."(LitDokAB 99/2000-2, b-500)

دستمزدها در حال حاضر حدود 10 درصدِ هزینه های تولید را در کشورهای توسعه یافته (OECD-Ländern)  تشکیل می دهند. در سال 1970 این میزان 25 درصد بود. از آن جا که امروز سرمایه صادر می شود، دستمزدها دیگر از اهمیت ویژه ای برخوردار نیستند.[زیرا سرمایه در یافتن مکانی برای پرداخت حداقل دستمزد با مشکل کمتری مواجه است.]

"نزدیکی به بازارهای فروش و ثبات سیاسی مهمترین عوامل در ایجاد انگیزه برای انتخاب یک مکان جهت سرمایه گذاری مستقیم، هستند. رتبه سوم اهمیت در انگیزه ی سرمایه گذاری را هزینه ها(دستمزدها، فشارهای مالیاتی) و نیروی کار آموزش دیده تشکیل می دهد. تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات نقش تکمیلی را دارد. بدین دلیل که استفاده از مزیت های اقتصادیِ بوجود آمده یا از قبل موجود راحت تر است. این فرض که بر اساس آن تکنولوژیIUK (5) مهمترین محرک جهانی سازی است، بر اساس نظرسنجی ها تایید نشده است."(LitDokAB 99/2000-2, b-502)

برای سرمایه گذاری مستقیم توسط آلمان و انگلستان این امر صادق است که: "سرمایه گذاری اولیه از اهمیت نخست برای نائل شدن به ورود به بازارهای دیگر برخوردار است. درحالیکه عوامل دیگری همچون هزینه نیروی کار کمتر اهمیت دارند." (LitDokAB 2000, b-358)

3-      اشتغال به جای صدور سرمایه؟

کاهش اشتغال در کشور به دلیل عقل گرایی کاپیتالیستی و [همچنین] صدور سرمایه به خارج، هردو از علل یکسانی ناشی می شوند: جستجوگری سرمایه برای یافتن زمینه های سودآورتر.

[مارکس در این باره می گوید]: «سرمایه به خارج فرستاده می شود. این امر از این رو اتفاق نمی افتد که سرمایه نمی تواند مطلقا در داخل کشور به کار گرفته شود. این امر صورت می گیرد؛ زیرا که سرمایه می تواند با سود بالاتری در خارج به کار رود.»      (کارل مارکس- کاپیتال- جلد سوم)(6)

[در یک سند مرکز تحقیقات اشتغال در این باره می خوانیم]: "نشانه های زیادی حاکی است که علل اصلی مشکلات مربوط به بازار کار در کشورهای [موسوم به] شمال با پیشرفت تکنولوژی قابل توضیح است"(LitDokAB 1998/99 a-685)

"در واقع به نظر می رسد که تغییرات تکنولوژیک علت اصلی تغییرات مشاهده شده ی تقاضای نسبی نیروی کار در کشورهای توسعه یافته  OECD  باشد. شواهد تجربی ....از تغییری در سازمان کار و شرکت ها حکایت می کند که ناشی از پیشرفت تکنولوژیک است."(LitDokAB 2000, a-118)

"این نشان می دهد که بیکاری ساختاری ... در 25 تا 30 سال گذشته یک جریان رو به تزاید بوده است. در حالیکه در همان دوره زمانی بیکاری ناشی از عدم تناسب در کارآموزی عمدتا کاهش یافته است."( LitDokAB 2000, a-596)

کسی که "اشتغال در کشور را به جای صدور سرمایه" تقاضا می کند، [مثل این است که] در واقع سرمایه را می خواهد، اما سود را نه. یا چنین کسی فقط طالب سرمایه کوچک است، اما "بازیگران جهانی" را نمی خواهد. این موضعی واهی و از روی استیصال است.

4-      رشد بازارهای مالی نشانه ای است از ضعف، و نه قوت اقتصادی. آن جای که سرمایه به طور انبوه به جای تولید به سوی بازارهای مالی روان می شود، نشانه ای از ضعف و مازاد انباشتی است که برایش فرصت های سودآور[ی مجدد] وجود ندارد.

ما در دهه 90 قرن بیستم شرایطی مشابه دهه بیست آن قرن را تجربه کردیم: علی رغم رواج تکنولوژی جدید، نرخ معتدل رشد اقتصادی، اما [همزمان] افزایش بیش از اندازه قیمت سهام.

مازاد انباشت فرصت های سرمایه گذاری سودآور را نمی یابد و بنابر این به طور فزاینده به سفته بازی روی می آورد. سود در بازارهای مالی فقط بر اساس "اصل امید" بنا شده است. و بالاخره باید زمانی بترکد.

به نظر می رسد که جدال و اختلافی بین سرمایه داری سهام دار(سرمایه مالی) و کاپیتالیسم راینی(*)(سرمایه صنعتی) وجود داشته باشد. این تصور می تواند بدان منجر شود که یک سرمایه دار صنعتی بپندارد که او استثمارگر نیست، بلکه خودش توسط سرمایه مالی استثمار می شود. او به عنوان یک کارفرما و سرمایه دار صنعتی، [در این تصور] در حقیقت یک کارگر است، در حالیکه بورس بازان و سهام داران بدون کار کردن سود به جیب می زنند.

[در این برداشت] همه ی جنبه های منفی سرمایه داری به سرمایه مالی نسبت داده می شود. برخلاف آن سرمایه صنعتی به عنوان "مولد" و به لحاظ اجتماعی "مفید" معرفی می گردد. این سرمایه اشتغال ایجاد می کند و ارزش های مصرفی می آفریند. [و در مقابل] سرمایه مالی به تجسم "سرمایه استثمارگر" تبدیل می شود.

[از قضا] ناسیونال سوسیالیست ها(نازی ها) نیز در این وادی رویارویی بین سرمایه ی صنعتیِ خوبِ مولد  با سرمایه مالیِ بدِ انگلی طی طریق کرده اند. هیتلر در "نبرد من" نوشت: "نبرد علیه سرمایه مالی و ربایی بین المللی از مهمترین نکات برنامه ی مبارزاتی ملت آلمان برای دستیابی به آزادی و استقلال اقتصادی اش است."(7)

آدلف هیتلر سرمایه مالی "چپاولگر" را در وجود یهودیان معرفی و مجسم می کند: "اولین یهودیان در جریان هجوم رومی ها، به آلمان آمدند، آن هم همچون همیشه به عنوان بازرگان... او[یهودی] به عنوان بازرگان آمد.... به تدریج و به آرامی به کار اقتصادی مشغول شد، نه به عنوان تولید کننده، بلکه در نهایت به عنوان دلال.... او شروع به پول قرض دادن کرد، آن هم مثل همیشه با ربا. .... اما بالاخره نفوذ یهودی بر اعتبارات اقتصادی از طریق بورس خیلی سریع رشد کرد. او به مالک یا کنترل کننده ی نیروی کار ملی تبدیل شد."(نبرد من(8))

در مقابله با چنین تئوری های اقتصادی چرند و نامربوطی، حتی در تقابل با مارکسیست هایی که از زمان هیلفردینگ در برابر این نظرات مصون نبوده اند، باید روشن نمود که سرمایه پولی و سرمایه صنعتی دو روی یک سکه هستند. هر سرمایه ای ابتدا سرمایه پولی است. این سرمایه سپس شرایطی را برای تحقق به عنوان سرمایه صنعتی جستجو می کند و مجددا به سرمایه پولی تبدیل می شود. تنها زمانی که این چرخه به طور مدام انجام شود؛ [سرمایه] می تواند خود را به عنوان سرمایه افزایش دهد و به عنوان سرمایه باقی بماند. استقلال و قدرت سرمایه مالی فقط ظاهر قضیه است. قدرت سرمایه پولی خیلی سریع تبخیر و نابود خواهد شد، اگر ابزار تولید و کالاها به مازاد انباشت[سرمایه انباشته شده ای که امکان یافتن زمینه سرمایه گذاری نداشته باشد.] تبدیل شوند و تولید به یک بحران جدی دچار شود.

نویسنده: وال بوخنبرگ

نهم آذر1392  - 30 نوامبر 2013

http://www.marx-forum.de/marx-lexikon/lexikon_g/globalisierung.html

1- K. Marx, Kapital III. S. 345

2- Literaturdokumentation zur Arbeitsmarkt- und Berufsforschung (LitDokAB)

3- K. Marx, Kapital III. S. 247.

4- Organisation for Economic Co-operation and Development, OECD

5-   فن آوری اطلاعات و ارتباطات

6- K. Marx, Kapital III. S. 266

7- Mein Kampf, S. 233

8-  Mein Kampf, S. 338-345

(*)- مفهوم کاپیتالیسم راینی توسط اقتصاددان فرانسوی میشائیل آلبرت در سال 1991 در کتاب کاپیتالیسم علیه کاپیتالیسم عنوان شد. وی این مدل اقتصادی را در برابر مدل نئو آمریکایی  "سرمایه داری اقتصاد بازار" قرار داد که دولت های رونالد ریگان و مارگارت تاچر نماینده آن بودند. در حالی که این مدل اخیر از افکار "هایک" و " فریدمن" متاثر بود، کاپیتالیسم راینی به خصوص در نسخه آلمانی اش با عنوان "اقتصاد بازار اجتماعی" یا "دولت رفاه" معرفی می شد.

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر