دربارۀ اوضاع جهانی - 8 :اتحادیه اروپا به سرکردگی آلمان در رقابت با آمریکا وارد تهاجم جهانی میشود.

نوشتۀ: یورگ کرونائر
Write a comment

به طور مثال عملیات اروپائی "آتلانتا" و عملیات ناتوی "سپر اقیانوس" که هر دو در آبهای شاخ آفریقا بر علیه راهزنی دریائی صورت گرفتند، البته بر ساختارهای دوگانه مستقل خود اصرار داشتند، اما به گونه ای تنگاتنگ با یکدیگر همکاری نیز داشتند. این البته نباید به همین شکل بماند. حتی در سال 2000 در یک گروه کاری که موضوع آن پرداختن به سیستم هدایتی ماهواره ای اروپائی به نام "گالیله" بود – محصولی برای رقابت با سیستم آمریکائی جی پی اس - ، این تز طرح شده بود که گالیله امتیازات مهمی برای اروپای واحد در بر خواهد داشت و از منظری درازمدت عملیات نظامی اروپا را حتی "بر علیه منافع آمریکا" امکانپذیر خواهد کرد

 


 

 

توضیح: پرسش دربارۀ آیندۀ جهان امروز و 25 سال پس از فروپاشی دیوار برلین، نه تنها با هیچ پاسخ ساده ای روبرو نیست، بلکه بیش از هر زمان دیگری پس از جنگ دوم جهانی با ابهام روبروست. جنگها و تخاصمات آشکار در نقاط مختلف جهان تنها بخشی از چهرۀ جهان معاصر را شکل می دهند. در سوریه و اوکراین طرفین جهانی این تخاصم را به روشنی می توان در قطبهای آمریکا-اروپا و متحدین منطقه ای شان از یک سو و روسیه - و تا حدودی چین – در سوی دیگر مشاهده کرد. در جدال بر سر جزایر بین چین و ژاپن نیز صفوف تقابل تا حدودی روشنند. در  نبردهای طبقاتی ونزوئلا و تایلند و بولیوی و آفریقا و بسیاری از نقاط دیگر جهان نیز تلاطمات شدید اجتماعی را در خطوط کلی بر بستر و یا در راستای همین صف بندیها می توان قلمداد نمود. با این حال تصور این که با پایان این تلاطمات و مثلا شکست احتمالی روسیه و مهار چین، این تلاطمات به پایان می رسند و جهان – آنچنان که مبلغان بورژوازی قصد القاء آن را دارند – با پذیرش "دمکراسی" صلح آمیز تر خواهد شد، توهمی بیش نیست. مقالۀ یورگ کرونائر به خوبی خطوط صف بندی متمایزی را که تقابل اروپا و آمریکا محور آن را تشکیل می دهد، ترسیم می کند.  تقابلی که فعلا و بر بستر جدال مشترک با حریفانی از قبیل روسیه و چین چندان قابل مشاهده نیست و با هر در جه از تضعیف این حریفان می توان انتظار سر باز کردن تخاصمات در درون خود این بلوکهای مسلط بر مناسبات جهانی و فعلا متحد را نیز داشت. در مقابل تحولات دهشتناک آتی، شاید بتوان آنچه امروز در سوریه و اوکراین می گذرد را، نزاعی جزئی قلمداد نمود.

هیأت برگزاری کنفرانس

اروپا کافی‌ نیست

دربارۀ اوضاع جهانی - 8 :اتحادیه اروپا به سرکردگی آلمان در رقابت با آمریکا وارد تهاجم جهانی میشود.

یورگ کرونائر

ترجمۀ: امیر پارسا

ویرایش: تحریریۀ امید

منبع: http://www.ag-friedensforschung.de/themen/Europa1/kronauer.html

به واقعیات خوش آمدید! میشائل گالر نماینده حزب سوسیال دمکرات و مشاور امنیتی فراکسیون محافظه کار پارلمان اروپا جانانه کفّ میزند. در همین لحظه دولت آلمان اطلاع داد، که تصمیم به گسترش فعالیت ارتش این کشور در قاره آفریقا گرفته، در ابتدا در مالی‌ و احتمالا در جمهوری آفریقای مرکزی. گالر در این رابطه ۲۰ ژانویه میگوید، این خود شاهدی بر انست که، "دولت جدید آلمان با سوسیال دمکراتهای در قدرت با موضعی که در آلمان به "فرهنگ خویشتنداری" (از تعرّض نظامی- م) معروف بود، وداع کرده است." اواسط ژانویه ۲۰۱۴ بیش از ۵۰۰۰ سرباز آلمانی‌ در ۱۱ کشور در ۳ قاره جهان مشغول "خدمتند"، که البته این تعداد بخاطر خروج آلمان از افغانستان امسال کاهش پیدا میکند. اگر سیاست تا کنونی "خویشتنداری" این باشد، میتوان حدس زد، که پس از خروج نیروهای آلمانی‌ الیت سیاسی- نظامی آلمان این نیروها را به کجا‌ها نخواهد فرستاد. این نیروها در حال آماده باش برای تهاجم نظامی اتحادیه اروپا میباشند، که برای برنامه ریزی آن آلمان از پاییز سال گذشته در حل تدارک می‌باشد.

از نظر کابینه جدید آلمان (با سوسیال دمکراتها) زمان مناسب برای دخالتهای نظامی رسیده است. دلیل ساده است: بحران مالی‌ و بورس تناسب قوا را در اروپا روشن کرده است. سنتا سیاست خارجی آن عرصه ای‌ بود، که در آن فرانسه سعی‌ در جبران ضعف اقتصادی خود در مقابل آلمان داشت، بخشا همراه با خشونت نظامی. جنگهای فرانسه در آفریقا شاهدی بر این ادعاست. بهار ۲۰۱۱ در تهاجم به ساحل عاج، فرانسه نقش قدرت برتر را در آفریقای فرانسه زبان به کرسی نشاند. که این نهایتا به نفع اقتصاد فرانسه بود، روزنامه "فرنکفورتر الگماینه" بتاریخ ۱۲.۱۲.۲۰۱۳ در مورد رئیس جمهوری که فرانسه راهش را با بمب باز کرده بود، مینویسد: "پرزیدنت جدید، اوتارا دروازه را بروی کنسرنهای فرانسوی گشوده است." بعد از بحران سال ۲۰۰۸ این مدل اما دیگر کارایی خود را از دست داده است. پاریس با وضعیت بسیار ضعیف اقتصادیش برای مقاصد نظامی خود از اتحادیه اروپا تقاضای کمک میکند. برلین برای مدت طولانی جلوی این کمک را به فرانسه گرفت، چرا که برلین کمکهای نظامی را برای جنگهایی میخواهد، که مقاصد آلمان را دنبال کنند. در این میا‌‌ن وضعیت تغییر کرده است. چرا که شانس آلمان برای تعقیب مقاصد سیاست خارجی‌ در عرصه نظامی در مواجه با فرانسه بسیار بالا رفته است.

صدر اعظم اتحادیه اروپا

بعلّت موقعیت برتر در بحران اقتصادی، امروز دیگر برلین میتواند قدرت خود را آشکارا بنمایش بگذارد. مجله "سیاست بین الملل" بتاریخ ژانویه ۲۰۱۱ نوشت، که آنگلا مرکل "دیگر نه‌ فقط صدر اعظم آلمان، بلکه صدر اعظم اتحادیه اروپا می‌باشد." این صدر اعظمی چنان حقی‌ به ا‌و میدهد، که هر زمان آن استفاده کند. بر اساس این تحلیل رئیس جمهور سابق فرانسه سارکوزی، که در مخالفت با سیاستهای ریاضتی دیکته شده از طرف آلمان شکست خورد، باید به نقش جدید خود به عنوان معاون "صدر اعظم" رضایت دهد. این دیدگاه که در آنزمان بنظر وقیحانه می‌رسید، در اکتبر سال ۲۰۱۳ بصورت بی‌ پروایی از طرف "بنیاد علم و سیاست" تکرار شد. این اتاق فکری مینویسد: "هم اکنون در اروپا تقسیم قدرت جدیدی در حال اتفاق است. وزنه نسبی‌ آلمان سنگینتر میشود، در مقابل فرانسه و کشورهای جنوب اروپا با بحران مالی‌ سنگین‌تری مواجه بوده و به همین دلیل دایره نفوذ آنها محدودتر میشود." بدرستی هم در مقابل "رهبری آلمان"، به اصطلاحی رسمی‌ آلمانی‌ها، در سیاست خارجی‌ دیگر مانعی وجود ندارد.

در همین راستا بعد از انتخابات اخیر، آلمان شروع به اجرای سیاست تهاجمی جهانی‌ کرد، که برای آن بایستی از ابزار اتحادیه اروپا استفاده کرد. رئیس جمهور آلمان، یواخیم گاوک، شروع این سیاست را در ابتدا اعلام کرد. ا‌و در نطق خود برای آغاز سال مسیحی‌ ۲۰۱۳ میگوید، "موافقان نظر دخالتگری ما چه در داخل چه در خارج از آلمان هر روز بیشتر می‌شوند." این دیگر غیر ممکن است که، "آلمان خود را کوچک کند"، ا‌و "به مملکت ما به عنوان یک ملیتی نگاه می‌کند، که به خود بله میگوید." "آلمان جزیره‌ نیست، و به همین خاطر باید در آینده با قدرت هر چه بیشتر در حل نزاع‌های جهانی‌ به صورت نظامی هم با قدرت بیشتر شرکت کند." این "شخصیت" حتی چار چوب شرکت در این مداخلات نظامی را از زبان همان "نظرات" بیان کرد: "ریچارد فن وایتسگر یکی‌ از رئیس جمهور های سابق مملکتمان، آلمان را برای دخالت قدرتمندانه تر در سیاست خارجی‌ و امنیتی اروپا تشویق می‌کند."

در همان ماه "بنیاد علم و سیاست" در مقاله ای‌ با تیتر پر معنی "قدرت نو، مسئولیت نو" برنامه اساسی‌ سیاست خارجی‌ آینده آلمان را طراحی کرد. این سند از چند نظر بسیار با اهمیت است. قبل از همه این سند نشان‌دهندهٔ سیاست تهاجمی آلمان در کلّ جهان است. به گفته این مدرک: "آلمان امروز بیش از هر آلمان دمکراتیک پیشینی دارای قدرت و نفوذ بوده، و این قدرت به آن امکان تاثیرگذاری بیشتر در جهان را میدهد." در سالهای گذشته از آلمان به عنوان "قدرت جهانی‌ در انتظار موقعیت" سخن برده میشید. که البته باید تغییر پیدا کند: "آلمان باید در آینده خیلی‌ قاطعانه تر وارد صحنه شود."

اهمیت این برنامه ریزی نه‌ فقط در اهداف تهاجمی، بلکه به همین میزان در پیش زمینه سیاسی- اجتماعی آن می‌باشد. این برنامه تهاجم جهانی‌ آلمان نتیجه پروژه مشترک "بنیاد علم و اقتصاد آلمان" (که مخارج آن به عهده کاخ صدر اعظم آلمان است) و "بنیاد آمریکایی‌ طرح مارشال‌ آلمان" بوده، که از نوامبر ۲۰۱۲ تا سپتامبر ۲۰۱۳ بطول کشید. رهبری این پروژه در دست وزارت امور خارجه آلمان بود و یکی‌ از کارمندان عالی‌ رتبه آن جز ۵۰ تن‌ از نفرات این پروژه می‌باشد. به این دلیل این سند دارای اهمیت ویژه ایست. از دیگر افراد نویسنده این برنامه، کارمندان عالی‌ رتبه دیگر وزرتخانه ها، نمایندگان اتحادیه صنعت آلمان، از جمله دایملر‌بنز، همچنین هیئت تحریریه روزنامه "فرنکفورتر الگماینه" و"دی تسایت" میباشند. در مباحثات مربوطه اعضای پارلمان آلمان، از جمله یک نفر از حزب چپ (اشتفان لیبیش)، پروفسورهای دانشگاهی و وولفگانگ گرنتس رئیس سابق "سازمان عفو بین الملل آلمان" نیز حضور داشتند. سند حاصل از این مباحثات در نشریه‌ بنیاد علم و سیاست و از سوی "جمعیت آلمانی‌ برای سیاست خارجی‌ DGAP" در نشریه مربوط به سیاست بین المللی اش وسیعا منتشر شد. "خانوادۀ استراتژیستها" (Strategic Community)، الیت سیاست خارجی آلمان، اعمال فشار را در دستور خود گذاشته است.

و سرانجام اهمیت این سند پایه ای در رابطه با آظهارات موجود در آن در این موضوع است که آلمان تهاجمی شده تر امروز چگونه باید در مقابل ایالات متحده رفتار کند. این اظهارات از آن رو اهمیت بیشتری نیز می یابند که بنیاد آمریکائی طرح مارشال نیز در تهیه این سند مشارکت داشت. مدتهاست که روشن است که آمریکا در آینده اهتمام بیشتر خود – از جمله در عرصۀ نظامی -  را متوجه شرق و جنوب شرقی آسیا خواهند نمود تا در این مناطق به تحکیم مواضع خود در برابر چین در حال عروج بپردازد. این نیز مرتبا مورد تأکید قرار می گیرد که آنها امکانات نامحدودی در اختیار ندارند و از همین رو در مناطق دیگر باید تعدیلهائی انجام دهند. اغلب از این صحبت به میان می آید که اروپای واحد باید کنترل بخشهای گسترده ای از آفریقا و خاور میانه و نزدیک را به دست بگیرد تا از فشار بر واشنگتن کاسته شود. حالا در سند می آید که "لااقل تا آینده قابل پیش بینی آمریکا تنها ابرقدرت با اراده ای برای نظم جهانی باقی می ماند". اما آمریکا "با علم به منابع مادی محدود شده ترش آشکارا" سیگنالهائی از خود نشان می دهد مبنی بر این که "دخالتگری آمریکا در آینده هدفمندتر و انتظار آن از شرکایش بالاتر خواهد بود. این قبل از هر چیز به معنای افزایش وظایف و مسئولیت اروپا و آلمان خواهد بود".

قدرت جهانیِ در نوبت انتظار

آیا اکنون، آنگونه که بسیاری بیان می کنند، اروپای تحت رهبری آلمان در کنار واشنگتن یا حتی "از موضعی برابر" در سیاست جهانی ارتقاء می یابد؟ کارشناسان با نفوذی در سیاست خارجی آلمان وقوع چنین چیزی را مدتهاست که محتمل می دانند. ورنر وایدنفلد، مشاور پیشین هلموت کهل و رئیس بخش سیاست خارجی بنیاد برتلسمان و یکی از بانفوذترین کارشناسان آلمانی در این عرصه، یکی از کسانی است که از مدتها قبل در این زمینه نوشته و گفته است. به ویژه یکی از نوشته های وایدنفلد در ماه مارس سال 2003 در روزنامه "دی ولت" خصلت نماست. آن زمان ایالات متحده در آستانه تعرض به عراق و در اوج قدرت خویش و ظاهرا فرای هر گونه رقابتی بود. وایدنفلد خونسردانه به بررسی شواهد و داده های آماری خشک از قبیل تولید ناخالص داخلی و میزان جمعیت اروپای واحد و آمریکا پرداخت و به این نتیجه گیری رسیده بود که اتحادیۀ اروپا بر اساس ظرفیت بالقوه اش "یک قدرت جهانی در حال تکوین" است. "پرسش کلیدی" فقط این است که "آیا اروپا قادر خواهد شد این ظرفیت بالقوه را به نیروی شکل دهندۀ سیاست جهانی بدل کند؟". [او گفته بود" که بروکسل تا کنون فاقد یک "استراتژی سیاست جهانی" بوده است و اگر اتحادیۀ اروپا از چنین چشم اندازی برخوردار شود، آنگاه ظرفیت بالقوۀ آن متحقق نیز خواهد شد.

اتحادیۀ اروپا به مثابۀ یک قدرت جهانی؟ آیا این فقط جنون خود بزرگ بینی نیست؟ شاید. اما این به آن معنا نیست که برلین و بروکسل آن را آزمایش نکنند. جنگ رقابتی با آمریکا که در سطوح مختلف آغاز شده است. به طور مثال سیاست ریاضت اقتصادی آلمان در مدتهای اخیر اعتراضات وسیعی را برانگیخته است. کاهش دستمزدهای واقعی در دهۀ گذشته و "منشور 2010" برای صنعت آلمان برتری های بزرگی را به همراه داشته اند. نه فقط در مقابل رقبای درون اروپائی، بلکه همچنین در برابر رقبای خارج از اروپا. اقتصاد صادراتی آلمان در حال جوشش است و نه فقط فرانسه را در مبادلات دو جانبه به رکوردهای منفی (40 میلیارد یورو تراز تجاری منفی تنها در مقابل آلمان) انداخته است، بلکه همچنین ایالات متحده را. برلین موفق شده است که کاهش صادرات خویش به کشورهای بحران زدۀ جنوب اروپا را با افزایش صادرات به آمریکا جبران کند که از 65.5 میلیارد یورو در سال 2010 به میزان تقریبا 87 میلیارد یورو در سال 2012 افزایش یافته اند. بیلن تجاری منفی آمریکا در مقابل آلمان به این ترتیب از رقم 20.5 میلیارد یورو در سال 2010 به رقم 36 میلیارد یورو در سال 2012 افزایش یافته است. و این به معنای آن است که آلمان هر چه بیشتر پول از جیب متحد ترانس آتلانتیک خویش بیرون می کشد. همچنان که سالهای سال از جیب متحدان اروپائی اش در جنوب اروپا بیرون کشیده است.

واکنشها از سوی آمریکا نیز به همان نسبت شدید بود. پائیز سال گذشته نخست وزارت دارائی آمریکا و سپس صندوق بین المللی پول در این باره هشدار دادند که مازاد بی حد و حصر صادرات آلمان البته این کشور را ثروتمند می کند، اما این فقط حوزۀ یورو نیست که در نتیجه در بحران عمیق تری فرو می رود. انتقادات تندی نیز مداوما از جانب کینزی های آمریکا اعمال می شود از قبیل پاول کروگمن اعمال می شود. او اوایل ماه نوامبر در نیویورک تایمز نوشت: "پنج سال بعد از سقوط لمان برادرز اقتصاد جهانی هنوز در رکود به سر می برد و از یک کمبود مزمن تقاضا رنج می برد. کشوری که – و منظور او آلمان بود – در چنین شرایطی بیلان مثبت تجارت خارجی را نشان می دهد، همسایگانش ... را فقیر می کند. چنین کشوری هزینه های کشورهای دیگر برای کالاها و خدماتشان را به سمت کالاها و خدمات خودش هدایت می کند و مشاغل آن کشورها را به این طریق از بین می برد". کروگمن هر جا که بتواند صدای اعتراض خود را بر علیه فتیش ریاضت اقتصادی آلمان بلند می کند. در ژانویه سال جاری او در رادیو ایرلند خواستار آن شد که کشورهای بحران زدۀ اروپا باید یک وقتی بالاخره بر علیه دیکته های ریاضتی آلمان دور هم جمع شوند. اما در واقعیت برلین دقیقا عکس آن را با موفقیت پیش می برد: بعد از این که رئیس جمهور فرانسه، فرانسوا اولاند، در نیمۀ ژانویه اعلام کرد که هستۀ اصلی مدل "منشور 2010" آلمان را به کار می گیرد، راه برای سیاست معطوف به صادرات برلین بالاخره هموار شده است. این در واشنگتن کاملا به عنوان اعلام جنگ تلقی می شود.

و این تنها [اعلام جنگ] نیست. یوزف برامل، کارشناس آمریکای "جمعیت آلمانی سیاست خارجی" در پائیز سال گذشته در مصاحبه های رسانه ای ش مداوم بر اهمیت سیاسی یورو تأکید داشت. او در مصاحبه با روزنامۀ بیلد اظهار داشت: "در اقتصاد و تجارت ما [و آمریکا] به رقبا تبدیل شده ایم". علاوه بر این "امروز یورو سلطۀ دلار را تهدید می کند" و این خیلی سنگین است، چرا که "در دهه های گذشته به یمن امتیاز دلار آمریکا تقریبا به طور رایگان به ذخایر ارزی جهان دسترسی داشتند و می توانستند در سطحی بالاتر از توان خود زندگی کنند". یورو اکنون بر این "مدل اقتصادی که بر تزریق [پول] بنا شده است" ضربه ای سنگین وارد می کند و "بنابر این آمریکائی ها حالا سرسختانه تر برای منافع خود مبارزه خواهند کرد". بامل در مصاحبه با روزنامۀ دی تسایت حتی این تصور را نیز اظهار داشت که افتضاح استراق سمع تلفن همراه آنگلا مرکل در رابطه با موضوع رقابت ارزی قرار دارد: "یورو اکنون رقیب دلار شده است و این به آن منجر می شود که آمریکائی ها می خواهند دقیقا بدانند که قدرت رهبری رقیب اروپائی چه می اندیشد و انجام می دهد".

و ماجرای جاسوسی

آیا شناخت این واقعیت که سازمان جاسوسی NSA تا چه حد به گونه ای همه جانبه آلمان را تحت نظر دارد و سرویسهای آلمانی تا چه میزان به همکاریهای متحدان آمریکائی خویش وابسته اند، بهترین دلیل برای آن نیست که رقابت مثلا در عرصه های اقتصادی هم مرزهای خود را دارد؟ آیا این دلیل نیست که جمهوری فدرال آلمان با همۀ نارضایتی هایش نهایتا چاره ای جز سر فرود آوردن به قدرت رهبری کنندۀ غرب ندارد؟ کاملا برعکس. هرفرید مونکلر دانشمند علوم سیاسی از برلین و چهره شناخته شده ای در محافل سیاست خارجی آلمان در ماه اکتبر در مصاحبه ای با رادیو آلمان اظهار داشت که البته روشن است که در قضایای جاسوسی "ما اروپائی ها در موقعیتی وابسته قرار داریم. این به آن معناست که ده، بیست سال قبل ما با اجتناب از توسعۀ توانائی های اروپائی خویش مرتکب اشتباه استراتژیک ویران کننده ای شدیم". او اما معتقد است که اشتباه برای جبران کردن است: باید امیدوار بود که اکنون "شرکتهای اروپائی هر چه سریعتر به توسعه این توانائی ها بپردازند". تکنولوژیهای خودی جاسوسی باید شکل بگیرند. تنها به این طریق می توان "از موضع برابر" به مقابله پرداخت.

و در این فاصله دقیقا برای همین منظور شدیدا تبلیغات می شود. در توافقنامۀ تشکیل دولت ائتلاف بزرگ [دمکرات مسیحی و سوسیال دمکرات] یک "استراتژی امنیت سایبری اروپائی" و "اقداماتی برای کسب مجدد خود اتکائی تکنولوژیک" وارد شده است. هانس پتر اوهل سخنگوی امور داخلی فراکسیون پارلمانی احزاب حاکم دمکرات مسیحی و سوسیال مسیحی در ماه دسامبر و در جریان بازدیدی از واشنگتن در مقابل صدای آلمان اظهار داشت: "ما نمی توانیم تحمل کنیم که یک قدرت اشغالگر دیجیتال آمریکائی بر آلمان حکومت می کند". او گفت: "من فکر میکنم که ما در آلمان باید خوداتکائی در عرصۀ تکنولوژی انفورماتیک را مجددا کسب کنیم. آلمان می تواند این کار را بکند. از نظر تکنولوژیک کاملا در چنین موقعیتی قرار دارد. این کار را خواهیم کرد". وزیر جدید راه و ارتباطات آلکساندر دوبریندت (از حزب سوسیال مسیحی) مدت کوتاهی بعد به این صف پیوست و در روزنامه بیلد 22 دسامبر اظهار داشت: "ما می بایست به عنوان آلمانی و اروپائی خوداتکائی دیجیتال خود را احیاء کنیم. برای این کار باید پول زیادی صرف کنیم. من تعرض بزرگ تکنولوژیک فرانتس یوزف اشتراوس در سالهای هشتاد در عرصۀ هوافضا را یادآوری می کنم". دقیقا: آن زمان آلمان می خواست با توسعه ایرباس از شر وابستگی یکجانبه به بوئینگ خلاص شود. این پروژه کاملا جاه طلبانه بود. اما با موفقیت خاتمه یافت.

آیا این مانور برای سبقت این در موضوع اینترنت هم می تواند موفقیت آمیز باشد؟ نشریۀ "سیاست بین المللی" متعلق به جمعیت آلمانی سیاست خارجی در این باره در دفتر مربوط به ماههای ژانویه-فوریه 2014 سؤالاتی را با آلکساندر هوبر، یک پروفسور اقتصاد خرد در دانشگاه بویت در برلین که تمرکز کارش بر حفاظت از اطلاعات در سیستمهای امنیتی بنگاههاست، در میان گذاشت. هوبر از این گلایه می کند که "اقتصاد امنیتی آلمان در بخشهای وسیعی کاملا در هم ریخته است". محصولات مربوط به امنیت معمولا از شرکتهای فرانسوی و آمریکائی خریداری می شود، "کم یا بیش از قافله عقب مانده ایم" و "باید مقدار زیادی پول هزینه کنیم تا حتی به طور تقریبی بتوانیم با بزرگهای این عرصه هماوردی کنیم". هوبر ادامه می دهد که واقع بینانه تر این است که "حداقل در سطح اروپائی بر اساس همان مدل ایرباس و هوافضای اروپائی EADS تجمیع کنیم. آنگاه می شود که ابزار در شرکت تالس [گروه صنعتی فرانسوی متمرکز در صنایع دفاعی و هوا-فضا – توضیح مترجم] در فرانسه تولید شود و چیپ به کار رفته تولید رمز در آن از تولیدات آلمان باشد".

برنامه ریزی های مشخص در این زمینه ها مدتهاست که در جریان است. شرکت مخابرات آلمان در نوامبر از این خبر داد که ایدۀ یک "اینترنت آلمانی" مورد بحث قرار گرفته است: یک سخنگوی این شرکت در گفتگو با اخبار شبکۀ 1 تلویزیون آلمان در روز 20 نوامبر 2013 توضیح داد که بعد از آن "وقتی که انتقال اطلاعات دیگر از طریق خارج رله نشود، کار سرویسهای جاسوسی در دستیابی به اطلاعات شهروندان آلمانی قطعا سخت تر خواهد شد". در این مورد هم اکنون به جای یک "اینترنت آلمانی" به یک "راه حل اروپائی" فکر می شود. البته راه حلی مورد بحث است که فقط به دولتهای پیمان شنگن محدود خواهد ماند. انگلستان که سرویسهای جاسوسی آن در چهارچوب طرح "پنج چشم" به طور ویژه در رابطه تنگاتنگ با سرویسهای آمریکائی قرار دارند، مشمول این "شبکۀ شنگن" نخواهد شد و بیرون از آن خواهد ماند.

بر علیه منافع آمریکا

آیا این رها شدن از آمریکا پس از توسعۀ ایرباس و سازمان هوافضای اروپائی EADS، پس از رایج کردن یورو و پس از نخستین گامها به سمت یک سیاست نظامی مستقل اروپای واحد، اکنون در عرصۀ اینترنت و جاسوسی اینترنتی هم امکانپذیر خواه بود یا نه، در عمل معلوم خواهد شد. روزنامۀ فرانکفورتر آلگماینه در تاریخ 20 ژانویه در مطلبی تحت عنوان "مستعمره ای که ناله می کند" شدیدا به گلایه ها در این مورد که NSA قصد دست برداشتن از جاسوسی هایش را ندارد حمله می کند و توضیح می دهد که سیاستمداران بالاخره باید "وظایف خانگی شان" را انجام بدهند و "تصمیمی استراتژیک در زمینه تکنولوژیهای آینده" اتخاذ کنند. یعنی که اتکای بیشتر به خود و استقلال از واشنگتن. در سایر زمینه ها که همین کار را انجام می دهند. نشست سران اروپای واحد در دسامبر گامهای جدیدی را برای تقویت سیاست نظامی اروپای واحد تصویب کرده است و "خانوادۀ استراتژیستها" هم حسابی در حال اعمال فشار برای آن است که سیاست جهانی تعرضی تری را در دستور کار آلمانی-اروپائی قرار دهد. آخرین بار خانم اورسولا فن در لاین، وزیر دفاع آلمان، اظهارات مثبتی را در این زمینه در اشپیگل عنوان کرد: "اروپا در بازی نیروهای گلوبال جلو نخواهد رفت اگر که هر جا که صحبت از مداخلۀ نظامی به میان می آید عده ای همواره مؤدبانه خویشتنداری کنند و عده دیگری بدون مشورت با دیگران به جلو هجوم ببرند". در پاسخ به این سؤال که آیا برلین "مسئولیتهای بین المللی بیشتری را باید بر عهده بگیرد" یا به عبارتی در جنگهای بیشتری باید شرکت کند، وی پاسخ داد: "درچهارچوب ائتلافهای ما، بله".

ائتلافهای ما؟ طبیعی است که بحثی در عضویت آلمان در ناتو از دید برلین نیست. این عضویت مفید است، چرا که آلمان را به طور تنگاتنگی با قدرت جهانی شمارۀ یک مرتبط می کند. در بسیاری از موارد هنوز به این پیمان نیاز هست. مثلا آنجا که پای به کار گرفتن آن بر علیه دولتهائی در میان است که سند "بنیاد علم و سیاست" به نام "قدرت جدید، مسئولیت جدید" به عنوان "مزاحم" رده بندی می کند. مثلا بر علیه جمهوری دمکراتیک خلق کره، کوبا و یا ونزوئلا. برلین از نظر استراتژیک بر این بنا می کند که از اروپای واحد قدرتی جهانی بسازد. در آیندۀ دور شاید حتی در رقابت آشکار با آمریکا. این را نه فقط ایرباس و یورو و سیاست نظامی اروپای واحد نشان می دهند، بلکه همچنین برنامه های اخیر برای برپا کردن "شبکۀ شنگن". البته هر جا که از نظر سیاسی معنی داشته باشد، همکاری هم صورت خواهد گرفت. به طور مثال عملیات اروپائی "آتلانتا" و عملیات ناتوی "سپر اقیانوس" که هر دو در آبهای شاخ آفریقا بر علیه راهزنی دریائی صورت گرفتند، البته بر ساختارهای دوگانه مستقل خود اصرار داشتند، اما به گونه ای تنگاتنگ با یکدیگر همکاری نیز داشتند. این البته نباید به همین شکل بماند. حتی در سال 2000 در یک گروه کاری که موضوع آن پرداختن به سیستم هدایتی ماهواره ای اروپائی به نام "گالیله" بود – محصولی برای رقابت با سیستم آمریکائی جی پی اس - ، این تز طرح شده بود که گالیله امتیازات مهمی برای اروپای واحد در بر خواهد داشت و از منظری درازمدت عملیات نظامی اروپا را حتی "بر علیه منافع آمریکا" امکانپذیر خواهد کرد.

یورگ کرونائر عضو تحریریۀ جرمن فارین پالیسی است

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر