در تدارک انقلاب اجتماعی – بیانیه ای در تجدید سازمان کمونیسم معاصر

نوشتۀ: عباس فرد، وحید صمدی، بهمن شفیق
Write a comment

 ««کمونیسم برای ما وضعیتی نیست که باید ایجاد شود، ایده آلی نیست که واقعیت باید خود را با آن تنظیم کند. ما آن جنبش واقعی را کمونیسم می نامیم که وضعیت کنونی را رفع می کند. شرایط این جنبش از پیش داده های هم اکنون موجود ناشی می شوند.»

 در تدارک انقلاب اجتماعی – بیانیه ای در تجدید سازمان کمونیسم معاصر

 

«کمونیسم برای ما وضعیتی نیست که باید ایجاد شود، ایده آلی نیست که واقعیت باید خود را با آن تنظیم کند. ما آن جنبش واقعی را کمونیسم می نامیم که وضعیت کنونی را رفع می کند. شرایط این جنبش از پیش داده های هم اکنون موجود ناشی می شوند.»

 

«این سوسیالیسم انقلابی، ... این کمونیسم ... اعلام بیوقفگی انقلاب است، دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا به مثابۀ نقطۀ گذار ضروری محو اختلاف طبقاتی به طور کلی است، (اقدام) برای محو کلیۀ مناسبات تولیدی ای است که این اختلافات بر آنها بنا شده اند، (اقدام) برای محو کلیۀ مناسبات اجتماعی است که متناسب با این مناسبات تولیدی اند، برای تغییر تمامی ایده هائی است که از این مناسبات اجتماعی برمیخیزند.»

 

کارل مارکس

 

سه دهه پس از آغاز یورش دست راستی بورژوازی، جهان به سوی پرتگاهی هولناک می رود. بورژوازی در این سی و چند سال سنگرهای تاریخی از دست رفته را یکی پس از دیگری به تصرف مجدد خویش درآورد. با سرکوب معدنچیان انگلیس و کارگران کاترپیلار، پیشروترین ارگانهای مبارزۀ کارگری در غرب را درهم شکست و با به زانو در آوردن بلوک رقیب، ایلغار وحشیانه اش به همه و همۀ دستاوردهای تاریخی انقلاب اکتبر را سازمان داد و با تبدیل تمامی عرصه های حیات اجتماعی به حوزه های انباشت سرمایه و کسب سود، سلطۀ خود را بر تمام زوایای زندگی بشر بر پهنۀ گیتی گستراند.

 

با تاچریسم و ریگانیسم، بازار به تنظیم کنندۀ مطلق روابط بین انسانها بدل شد. همۀ قید و بندها و محدودیتهائی که کارگران کشورهای مختلف جهان بر هیولای سرمایه زده بودند، یکی پس از دیگری نابود شدند. دولت سرمایه داری - که در وحشت از تکرار انقلاب اکتبر و برای پیشگیری از سرایت ویروس انقلاب کارگری بخشهای وسیعی از تولید نیازهای اجتماعی را از حوزۀ مستقیم سودآوری  کنار زده و در زمرۀ خدمات عمومی قرار داده بود - اکنون یکسره به ارگان سرکوب کارگران و ارگان خدمتگزار بازار بدل می گردید. با سقوط دیوار برلین و در دو دهۀ پس از آن، اکنون بازار دیگر فقط تنظیم کنندۀ روابط اجتماعی نبود. اینک این خود جامعه بود که تماما به بازاری وسیع تبدیل میشد. اکنون دیگر همه چیز کالا می شد. از بهداشت تا آموزش، از حمل و نقل تا پست، از بیمه تا بازنشستگی، از جنگلها و مراتع تا دریا و حتی هوا، از آب تا برق تا فرهنگ، هنر، موسیقی، ادبیات، عشق، وجدان، شرف، کرامت و عزت انسانی همه و همه به کالا تبدیل شده اند. اکنون حتی تولید مثل هر چه بیشتر به کالا تبدیل می شود و رَحِمِ زنان در هندوستان و بنگلادش به مکان کشت نطفه و پرورش نوزدان برای  پدران و مادران بخشهای ثروتمند جهان سرمایه داری بدل می شود. اکنون بیش از هر زمان دیگری "ثروت جوامعی که بر آنها وجه تولید کاپیتالیستی چیره است به شکل انبوهی از کالاها نمودار می گردد". سرمایه همه چیز را به مدار باز تولید گستردۀ خویش بدل نموده است. هر حوزه ای از حیات اجتماعی، اینک حوزه ای از انباشت سرمایه نیز هست.

 

با رشد شتابان سرمایه، قدرت طبقۀ سرمایه دار نیز به گونه ای شگرف افزایش یافته و ارزشها و معیارهای آن به ارزشها و معیارهای حاکم بر کل جوامع بشری تبدیل شده است. ناب ترین بیان ایدئولوژیک بازار - آزادی مطلق حرکت سرمایه - با گسترش چیرگی طبقۀ سرمایه دار بر جهان معاصر، در اشکال مختلف به بازتولید خویش در میان طبقات اجتماعی تحت سلطه نیز انجامیده است. تقدیس مالکیت خصوصی و آزادی سرمایه، در قالب تقدیس بی قید و شرط اندیویدوآلیسم، دمکراسی و حقوق بشر، سیطرۀ خود را بر تمام جنبشهای اجتماعی گسترانده و از درون این جنبشها متحدان نیرومندی نیز برای خویش یافته است. آرمانهای عدالت خواهی و برابری طلبی، آرمانهایی که سعادت فرد را در گرو سعادت جامعه و سعادت جامعه را در گرو تحقق فردیت تاریخی انسان تبیین می کردند، به تدریج جای خود را به آرمانهائی مبتنی بر منفعت و لذت فرد سپردند که امروز غایت نهائی و فلسفۀ وجودی تلاش انسان را رقم می زند. با افزایش مداوم بارآوری تولید و پیدایش قشر وسیع و متحرکی از اقشار و طبقاتی که خارج از رابطۀ مستقیم کار و سرمایه به سهم بران ارزش اضافۀ تولید شده در کارخانه ها و معادن و مزارع بدل می شدند، جنبشهای جدیدی پا به میدان گذاشتند که هدفشان نه در تغییر بنیانهای نظم ستمگرانۀ مبتنی بر استثمار انسان از انسان، بلکه ایجاد تعدیل در آن به نفع گسترش امکان تحقق فردیت اعلام می شد. "چپ" بورژوازی که تحت تأثیر امواج برخاسته از انقلاب اکتبر، تا پیش از سقوط دیوار برلین هنوز عدالت اجتماعی را بر پرچم خویش می نوشت و در کنار رفع تبعیض برای خویش افزایش سهم تودۀ کارگران و تولید کنندگان ثروت از محصول کار خویش را خواستار بود، اکنون به آرامی اما مداوم، تودۀ انبوه تولید کنندگان ثروت اجتماعی را از نظریه و عمل خود کنار گذاشته و تمام تمرکز خود را بر افزایش سهم خویش از ارزش اضافۀ تولید شده و برای تحقق امکان مصرف کالاها برای خود قرار می داد. آرام اما مطمئن، ائتلاف تاریخی ای که تاریخ قرن بیستم را رقم زده بود، ائتلاف تاریخی بین چپ و طبقۀ کارگر، جای خویش را به ائتلاف تازۀ در حال شکلگیری می داد. دهۀ پایانی قرن بیستم و دهۀ آغاز قرن بیست و یکم شاهد شکلگیری این ائتلاف استراتژیک نوین بین طبقۀ مسلط و نظریه پردازان آن از یک سو و طیف گستردۀ جنبشهای چپ  بود. اکنون چپ نیز به شیوۀ خود و با ادبیات ویژۀ خود به همان روندی می پیوست که با تسلط تاچریسم آغاز شده و با فروپاشی دیوار برلین پیروزی تاریخی خود را جشن گرفته بود.

 

متأثر از این تحول ارتجاعی، انتقاد به مفاهیم کلیدی مارکسیسم و تجدید نظر در بنیانهای تئوری ارزش مارکس به طرق مختلف در دستور کار چپ قرار گرفت. از انحلال مفهوم طبقۀ کارگر در مفاهیمی از قبیل "حقوق بگیران" تا بدایع نظری از قبیل "کار غیر مادی" و تبیین نظریۀ ارزش اضافۀ مارکس به عنوان نظریه ای محدود به دوران پیش از سرمایۀ مالی و تا تببین مناسبات طبقاتی بر اساس سلسله مراتب قدرت و فتیشیسم و "گفتمان"، "بی اعتباری" نظریۀ ارزش مارکس اعلام می شد. در عرصۀ سیاست نیز شاخص متمایز کنندۀ مارکسیسم از تمام انواع سوسیالیسمهای پیشین، یعنی دیکتاتوری پرولتاریا، یکسره به توتالیتاریسم و "استالینیسم" تعبیر شده و پایبندی به این هدف به عنوان دگماتیسم و فرقه گرائی مورد هجوم قرار گرفت. نقد اقتصاد سیاسی مارکس به "علم اقتصاد" تقلیل یافته و نقش تعیین کنندۀ اقتصاد در شکلگیری طبقات انکار شده و تحلیل جامعه به عنوان محل تلاقی جنبشها جای تبیین طبقاتی مارکسیستی را گرفت. اگر در دهه هشتاد قرن بیستم بخش اصلی جنبشهای اتحادیه ای رسما سوسیالیسم را از افق اجتماعی و تاریخی خویش حذف نموده و تعدیل در مناسبات را هدف نهائی خویش اعلام کردند، اکنون چپ نیز سوسیالیسمی را به میان می کشید که نه از نقش مرکزی طبقۀ کارگر در آن اثری بود، نه از لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و نه از دیکتاتوری پرولتاریا. سوسیالیسمی که همه و هر گونه اهداف جنبشهای اجتماعی غیر کارگری را در خود متمرکز و بیان می نمود. سوسیالیسمی که عنوان "ضد سرمایه داری" را برای خود برگزید تا دمکراتیزاسیون  حیات اجتماعی را هدف خویش قرار دهد. همۀ تضادهای فرعی جامعه در این سوسیالیسم نقش و جایگاهی ویژه یافتند تا تضاد اصلی نظام سرمایه داری، تضاد بین کار و سرمایه، از دید پنهان بماند. اشکال متعددی از تضادهای ساختگی به عنوان عوامل تعیین کنندۀ هویت بشر در جوامع پیشرفته به جهان بینی و ایدئولوژی مسلط راه یافته و صحنه های نوینی از مبارزۀ سیاسی و ایدئولوژیک را شکل بخشیدند. تبیین هویتهای فرا جنسی، جنبشهای وسیع همجنسگرائی به عنوان جنبشهای مترقی دوران معاصر، همراه با جنبشهای محیط زیستی و همچنین جنبشهای دفاع از هویت بومی جوامع بدوی در حال انقراض به اصلی ترین جنبشهای اجتماعی جوامع پیشرفتۀ صنعتی بدل شده و به عنوان اهرمی ایدئولوژیک در شکل دادن به اعتراض اجتماعی در سایر نقاط جهان نیز به ایفای نقش پرداختند. با آغاز اعتراضات "ضد سرمایه داری" در پایان دهۀ نود قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم که با جنبش سیاتل پا به عرصه گذاشت، ترکیب جدید جنبشهای اجتماعی با افزودن لعاب "ضد سرمایه داری" شکل نهائی خویش را می یافت. اکنون در همۀ کشورهای پیشرفته سرمایه داری جنبشهائی با نمائی ضد سرمایه داری شکل گرفته بود که مهم ترین محورهای هویتی اش را همان مؤلفه های  جنسی، محیط زیستی، فرهنگی، هویتی و حقوق بشری نامبرده تشکیل می داد. مبارزه بر سر قدرت سیاسی، مبارزه برای در هم شکستن دستگاه دولت بورژوائی، کاملا از دستور کار خارج شده و جای خویش را به مبارزه برای ایجاد تغییرات اجتماعی "رهائی بخش" بدون دست بردن به ساختارهای قدرت طبقاتی مسلط می داد؛ "امپایر" جایگزین "دولت و انقلاب" شد و "مولتی تود" کوله پشتی بر دوش بر مسند "پرولتاریا"ی تولید کننده نشست؛ به جای مبارزۀ نقشه مند و هدفمند پرولتاریای کمونیست "پراکسیس" نوماد متحرک و مستقلی عروج کرد که فرای مناسبات تولیدی قرار داشت؛ "نقد فرهنگ" و "بازگشت به فلسفه" جایگزین "نقد اقتصاد سیاسی" و "قرائت" جایگزین حقیقت تاریخی شد؛ "فوروم اجتماعی جهانی" انقلابیون کوله پشتی به دوش و محیط زیستی و پروفسورهای نئو کینزی و بورژوازی کشورهای "جنوب" جایگزین انترناسیونال پرولتاریا گردید تا جی 7 به جی 20 بدل شود؛ "سیاست" که بیان فشردۀ مناسبات میان طبقات بود، اکنون خود تعیین کنندۀ رابطۀ بین طبقات قلمداد گردید و روانکاوی در تبیین "قدرت و انقیاد" به جای تبیین مناسبات تولیدی نشست. به جای پیام انقلاب اجتماعی و دگرگونی بنیادی مناسبات، مالیات توبین قرار گرفت و سعادت پرولتاریا به "یک دهم درصد!!! مالیات بر معاملۀ سهام" گره خورد. بنیانهای مارکسیسم و کمونیسم انتقادی از هر سو مورد تعرض قرار گرفت. جای مبارزه برای نظام آلترناتیوی در مقابل نظم کنونی را، مبارزه برای ایجاد آلترناتیوها در درون نظام کنونی می گرفت. امری که به هیچ وجه به جوامع غربی محدود نمانده و در مجموعه وسیعتری از کشورهای در حال توسعه و یا نیمه پیشرفته نیز خودنمائی می کرد. جنبش زاپاتیستها در مکزیک از بارز ترین نمونه های آن را تشکیل می داد.

 

چپ در مقابل تعرض سنگین بورژوازی دست راستی، مبارزه با نتایج این تعرض در عرصۀ حیات دمکراتیک جامعه را در دستور کار خود گذاشت. سلطۀ مطلق سرمایه بر جوامع بشری به "نئو لیبرالیسم" نسبت داده شد و این نئو لیبرالیسم نیز در هیأت نئو کنسرواتیسم ریگان و تاچر و بوش نمایندگان خویش را می یافت. مبارزه بر علیه "تخریب دمکراسی" در عین حال اعتراف چپ به پذیرش اصل دمکراسی لیبرالی و حقوق بشر نیز بود. به این ترتیب مرکزی ترین عامل در تبیین هویت چپ دیگر اعتقاد به جامعه گرائی و عدالت اجتماعی نبود. برعکس، عنصر پایه ای تبیین هویت چپ در سرتاسر این دوران همان عنصر تعیین کنندۀ دوران پس از فروپاشی دیوار باقی ماند: آزادی فردی. این بارزترین بیان پذیرش موقعیت هژمونیک سرمایه داری بود. چپ اکنون رسما به جناح رادیکال لیبرالیسم بدل شده و بر همان زمین به دخالتگری در سیاست می پرداخت. اگر محافظه کاری نوع هایک و پوپر و فریدمن افق انقلاب کارگری را از مباحثات اجتماعی حذف نموده بودند، اکنون نوبت لیبرالیسم بود که با جذب "جنبشهای جدید" و مؤلفه های ایدئولوژیک آنان به بسط و گسترش "جامعۀ مدنی" بپردازند که همان "جامعۀ باز" آنتی کمونیسم دست راستی در پوششی مطلوب برای چپ بود. در کنار ایدئولوژیهای جریانات مسلط طبقات حاکم بر مهم ترین کشورهای سرمایه داری، اکنون این لیبرالیسم با بهره گیری از پست مدرنیسم و پسا مارکسیسم و در بطن جنبشهای اجتماعی اعتراضی، در اشکال بسیار متنوع تر و با ظواهری بسیار انقلابی تر موقعیت هژمونیک خویش را تثبیت می کرد. وجود امکان اعتراض بر متن و در بطن این رابطۀ هژمونیک هم به معنای وجود فضا برای رشد انتقاد رادیکال و در عین حال به معنای افزایش ظرفیت لیبرالیسم در جذب و هضم هر گونه رادیکالیسم و به کارگیری این ظرفیت در مواقع مورد نیاز بود.

 

بحران جهانی سالهای 2009 و 2010 نشان داد که نظم "ابدی"، "فطری" و "طبیعی" سرمایه داری نه ابدی است، نه مبتنی بر فطرت انسان است و نه طبیعی. این هنوز هم همان نظامی است که مارکس سیر اجتناب ناپذیر رشد تضادهای درونی آن به  سمت وقوع بحرانها و خروج ازآن با تخریب منابع حیاتی و ظرفیت تولیدی بشر را نشان داده بود. با آخرین بحران جهانی، اکنون این تضادها یک بار دیگر به نوبۀ خود تشدید شده و نقاط گسست در نظم مسلط را آشکار می کردند. مبارزه برای بازسازی شرایط تأمین انباشت سرمایه که با محرومیت هر چه بیشتر توده های وسیعی از زحمتکشان اقصی نقاط دنیا از حداقلهای لازم برای یک زندگی انسانی و با تشدید رقابت بین بلوکهای رقیب سرمایه داری در عرصۀ جهانی همراه بود، در سلسله ای از کشورها به پیدایش وسیع ترین جنبشهای اعتراضی و حق طلبانه منجر شد. اما حتی عروج این جنبشها نیز نتوانست ائتلاف استراتژیک بین چپ و بورژوازی را به نفع تحولی سوسیالیستی دگرگون کند. برعکس، بر متن این تضادهای رشد یابنده بخشهای وسیعی از چپ رسما به کارگزاران سرمایه بدل شده و در خدمت بلوک مسلط "دمکراتیک" غربی بر مناسبات جهانی و سازمانهای جهانی آن – از سازمان ملل تا خبرنگاران بدون مرز، از پزشکان بدون مرز تا سازمان جهانی کار و کمیسیون جهانی حقوق بشر و از بانک جهانی تا سازمان خواروبار و سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول و دادگاه لاهه و غیره – قرار گرفتند. همۀ جنبشهائی که برای دستیابی به نظامی عادلانه در مناسبات اجتماعی پا به میدان گذاشتند، با قدرت متمرکز سرکوب بورژوازی و به یمن مساعدت های بیدریغ چپی که در مهار این جنبشها بیشترین خدمات را به بورژوازی ارائه کرد، از دستیابی به اهداف خویش محروم مانده و در قطبهای هژمونیک بورژوازی جذب شدند. از اسپانیا و یونان و ایتالیا که گسترده ترین اعتصابات و تظاهرات میلیونی توده های کارگران و محرومین جامعه در چشم اندازهای چپ دمکراتیک به انفعال کشانده شدند تا جنبش کارگری آمریکا که با ظهور جنبش اشغال وال استریت قطب نمای خویش را یکسره از دست داده و از میدان خارج شد تا جنبش کارگری در مصر و تونس که اکنون رسما به ابواب جمعی بورژوازی هژمون پرو غربی بدل گردیده اند.

 

بورژوازی بلوک مسلط بر مناسبات جهانی، از سالهای پایانی اولین دهه قرن حاضر، با کنار گذاشتن محافظه کاری سالهای نخستین این دهه، یک بار دیگر "انقلاب" را کشف کرده بود. اکنون این بورژوازی بود که بر کوس انقلاب بر علیه "دیکتاتورها"، "پوپولیستها" و "اقتدارگرایان" اعم از اسلامی و غیر اسلامی می دمید. چپ که در تمام سالهای پیش از آن هویت خود را بر مبنای دمکراسی و حقوق بشر تبیین کرده بود، اکنون خود را در صحنۀ "انقلاب" در کنار بورژوازی مسلط بر مناسبات جهانی می دید. همۀ جنبشهای اجتماعی دوران پسا جنگ سرد، جنبشهای همجنسگرایان و محیط زیستی و هویت فرهنگی و سازمانهای غیر دولتی بسط جامعۀ مدنی و غیره در مبارزات اجتماعی به جنبشهائی حاشیه ای بدل شده و فعالین این جنبشها هر چه بیشتر در دستگاههای ایدئولوژیک مسلط بورژوازی جذب و انتگره شده و خود این جنبشها به جنبشهای لابیگری در مراکز قدرت بدل شدند. بورژوازی کشورهای پیشرفتۀ مسلط بر مناسبات جهانی با جذب پایه های خرده بورژوازی و ادغام جنبشهای اعتراضی تاکنونی در ساختارهای قدرت با محوریت ایدئولوژیک "دمکراسی و حقوق جهانشمول بشر" قدرت شگرف خویش در انطباق با شرایط جدید را به نمایش گذاشته و مبارزۀ طبقاتی را به خیابانها منتقل نمود. ائتلافی جهانی فی مابین بورژوازی مسلط و همۀ آن جنبشهای اجتماعی برقرار شد که در اقصی نقاط جهان خروج از وضعیت بازنده و قرار گرفتن در زمره برندگان را هدف خود قرار داده بودند. به این ترتیب، انتقادی که پایه های نظام را هدف قرار نداده بود، اکنون خود به حافظ نظام بدل می شد. چپ معترض هر چه بیشتر در قالب چپ مزدور سرمایه قرار می رفت. از دل این چپ "رادیکال" هائی سر برآوردند که بی پروا خواستار لشگرکشی به لیبی شدند و جریاناتی از قبیل آنونیموس ظهور کردند که در اعتراض به مکانیسمهای کنترل اینترنت در غرب شکل گرفته بودند و اکنون خود در خدمت به اپوزیسیون ارتجاعی سوریه، به مشاورین سرمایه های خودی در مبارزه با "رژیمهای اقتدارگرا" تبدیل می شدند. شبکه های اجتماعی اینترنتی که همراه با تحول مدیای الکترونیک اکنون تمام پهنۀ جهان را در بر گرفته اند و از جانب چپ به عنوان بدیلی انقلابی در برابر استراتژی تحزب و انقلاب پرولتاریائی به میدان کشیده می شدند و نوید برقراری "دمکراسی پایه ای" را می دادند، اکنون به عنوان اهرم مؤثری در کنترل و سازماندهی جنبشهای اجتماعی توسط سرمایه های کلان و نیروی متمرکز دولتی آنان در خدمت تحکیم نظام معاصر قرار گرفته اند. همۀ عناصر ائتلاف استراتژیک بین بورژوازی مسلط بر مناسبات جهانی و خرده بورژوازی  آرزومند دستیابی به امتیازات این بورژوازی، اکنون یکجا جمع شده و ائتلاف شومی را شکل داده اند که به مؤثرترین شکلی در مقابل جوانه های استقلال طبقاتی پرولتاریا مقاومت نموده، آرمانها و برنامه های ناظر بر افق انقلاب سوسیالیستی را از دل جنبشهای اجتماعی اعتراض به نظام معاصر بیرون رانده و خود این جنبشها را عقیم نمودند. برای توده های محروم خاورمیانه و جهان عرب، این ائتلاف امروز دهشتی بی پایان را به ارمغان آورده است. در هم شکستن این ائتلاف بدون تردید یکی از اصلی ترین وظایف کمونیسم معاصر است.

 

در ایران نیز در بر همین پاشنه چرخیده است و می چرخد. یورش ایدئولوژیک بورژوازی بازار آزادی که با  منفعت طلبی شخصی دوران سازندگی آغاز شد، با آزادی فردی دوران اصلاحات تداوم یافت و با موج ضد پوپولیستی دوران احمدی نژاد تعمیق یافت، ارزشهای انقلابی چپ ایران و جهتگیری طبقاتی آن به سوی طبقۀ کارگر را تماما از محتوی تهی نموده و دمکراسی طلبی رادیکال ضد ولایت فقیهی را جایگزین آن نمود. اگر چپ جهانی، "ضد سرمایه داری" را به ضدیت با "سرمایۀ مالی و بانکها" بدل کرده بود، چپ ایران یکسره به انکار انباشت سرمایه در ایران پرداخته و خواستار تأمین چهارچوبهای مناسب برای انباشت سرمایه در قالب شعارهای "حمایت از تولید ملی" و امثالهم گردید. از آرمان سوسیالیسم در چپ ایران تنها نمایشی کمرنگ، شعاری توخالی و ابزاری برای فریب باقی مانده است. این "دمکراسی" و حقوق بشر و آزادی های فردی و هدونیسم منحط است که محرکها و انگیزه های چپ را تشکیل می دهد. چپی که بخشی از آن رسما ابزار دست بلوک مسلط بورژوازی جهانی و سازمانهای بین المللی آن است و بخشی از آن نیز عامل دلالان اصلاح طلب و کارگزارانی. روند تحول چپ ایران در بیست سال گذشته روند گسست مداوم از انقلابیگری دهۀ پنجاه و روی آوری به پراگماتیسم منحط بورژوائی بود. "طبقه" در ادبیات این چپ به ابزاری ایدئولوژیک در خدمت مبارزه ضد رژیمی، در خدمت دمکراسی طلبی رادیکال، بدل گردید. پیکرۀ اصلی چپ ایران اکنون در مقام کارگزاری برای بورژوازی طرفدار بلوک مسلط بر سرمایه داری جهانی قرار گرفته است. چپ ایران تسمه نقاله انتقال جنبش کارگری و جنبشهای اجتماعی حق طلبانه دیگر از زمین سوسیالیسم به میدان بورژوازی بود و هست. بدون عملکرد این چپ، جنبش سبز هرگز نمی توانست از اعتبار اجتماعی ای برخوردار شود که امروز از آن برخوردار است. قدرت و نفوذ رهبران سبز در دستگاه اداری و نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی  بدون عملکرد شبکۀ وسیعی از فعالین چپ در همان راستا و جهت، به هیچ وجه قادر به بسیج تودۀ انبوه جوانان شهری به میدانهای نبرد خیابانی نبود. این چپ بود که پیاده نظام سبز را از نظر ایدئولوژیک بسیج می کرد. از انحلال جنبشهای تا آن زمان مستقلی مثل جنبش زنان و جنبش دانشجویان در درون سبز و اعلام رسمی تعلق به اردوی طبقۀ متوسط تا نظریاتی در بسط تبیین از طبقۀ کارگر تا حد متخصصین و هنرمندان و اساتید دانشگاهها و غیره، تنها وجوهی از این خدمت چپ به بورژوازی و عملکرد آن به عنوان تسمه نقالۀ بورژوازی را نشان می دهند. آنچه در جریان جنبش ارتجاعی سبز واقع گردید لغزشی لحظه ای در حیات این چپ نبود. این همان ائتلاف استراتژیک بین چپ و بورژوازی بود که بیان خود را در جریان جنبش سبز و حمایت همه جانبۀ چپ از آن یافت. هر چه بورژوازی مورد مهر و محبت چپ واقع شد، به همان اندازه و بیشتر اندیشه و آرمان و مشی کمونیستی و تلاش برای استقلال طبقاتی کارگران از سوی این چپ مورد شدیدترین تعرضات واقع گردید. امر طبقاتی کارگری یکسره کنار نهاده  و با افق طبقاتی بورژوازی جایگزین گردید. بر متن این جهتگیری جدید طبقاتی در چپ، این بخشی از بورژوازی حاکم بود که با عدالت طلبی اسلامی پرچم کاهش تضادهای طبقاتی را به دست گرفته و ظرفیت عدالت طلبی موجود در جامعه را به سمت خود جذب نمود.

 

این تحولی بود که طبقۀ کارگر ایران نیز از امواج آن برکنار نماند. رادیکالیسم طبقاتی کارگران در این دوران هر چه بیشتر تضعیف شده و جای خود را به حسابگری بورژوائی داد. رادیکالیسم طبقاتی جنبش کارگری، کنش طبقاتی برای استقلال از بورژوازی، بر خلاف ارزیابی خوش بینانۀ اولیۀ ما، نه تنها توان مقاومت در برابر موج تعرض بورژوازی و خرده بورژوازی مؤتلف با آن را نیافت، بلکه در چنبرۀ آن چه که به نام "دور جدید جنبش کارگری در ایران" از سالهای پایانی دوران اصلاحات آغاز شد، تماما تحت سلطۀ ائتلافی از چپ رادیکال دمکراسی طلب تا چپ حکومتی و وابسته به آن قرار گرفت. آن چه امروز بر این "دور جدید جنبش کارگری" در ایران مسلط است، یا نخبه گرائی منحطی است که از رادیکالیسم تنها شعارهای توخالی را با نام کارگر یدک می کشد، یا فراکسیونهای بورژوائی طرفدار تولید ملی اند که رسما به عقبۀ سرمایه صنعتی در ایران بدل شده اند و یا دمکراسی طلبی رادیکالی است که در پیوند با بلوک مسلط بر سرمایه داری جهانی به طرق مختلف – از دخیل بستن به سازمان جهانی کار و اتحادیه های دست راستی تا شرکت در کنفرانسهای دست ساخت محافل ارتجاعی سرمایۀ جهانی – با سرعت تمام در تلاش برای تبدیل کردن جنبش کارگری به ابواب جمعی بورژوازی "مدرن" و "سکولار" است.

 

امید به انکشاف کمونیسم از دل این انحطاط، امیدی است واهی. راه پیشروی رادیکالیسم طبقاتی کارگری، راه فعالین صدیق امر استقلال طبقاتی کارگران نه از درون این جنبش، بلکه با نقد قاطع و پیگیر جریانات بورژوائی و خرده بورژوائی مسلط بر آن و با نفی جنبش موجود و فراتر رفتن از آن امکانپذیر است. سلطۀ قاهرانۀ امروز بورژوازی در ایران محصول فقدان این مبارزۀ قاطع و پیگیر نیز هست.

 

اما این سلطۀ قاهرانۀ سرمایه، چه در ایران و چه در کل جهان امروز، به معنای امکان تداوم بی دردسر وضعیت موجود نیست. برعکس. همین سلطۀ همه جانبۀ سرمایه داری بر همۀ شئونات اجتماعی، در عین حال به معنای سرعت یافتن تشدید تضادهای درونی آن نیز هست. همۀ مکانیسمهای مهار کنندۀ سرمایه داری در دوران پیش از سلطۀ مطلق بازار، در عین حال مکانیسمهای کند کنندۀ انکشاف تضادهای درونی سرمایه داری نیز بودند. با از میان رفتن این مکانیسمها، تضادها هر چه بیشتر حاد شده و پوشش آنان نیز نا ممکن می گردد. جهان امروز به بهترین وجهی خود این تضادها را تماما به نمایش می گذارد.

 

-          ثروت جوامع بشری در چند دهۀ گذشته به گونه ای چشمگیر افزایش یافته است؛ اما بیش از آن میزان تمرکز این ثروت در دست عده ای قلیل و محرومیت اکثریتی عظیم از آن نیز چشمگیر است. حتی در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری، در برندگان جنگ رقابتی، شکاف طبقاتی به طور مداوم افزایش یافته و می یابد.

 

-          دمکراسی لیبرال با شکست بلوک رقیب و با از میدان به در کردن محافظه کاری بیشترین حد از مشارکت مدنی را وعده داد. آنچه اما در عمل واقع شده است و می شود، وسیع ترین اعمال کنترل پلیسی بر خصوصی ترین زوایای زندگی فرد فرد شهروندان است. اکنون به روشنی عیان است که گسترده ترین دمکراسی بر مبنای روابط سرمایه داری معنائی جز پیچیده ترین نوع اعمال دیکتاتوری اقلیتی قلیل بر اکثریت عظیم انسانها ندارد.

 

-          پیشرفت عظیم تکنولوژیهای ارتباطی گسترده ترین امکان برقراری ارتباط با جهان خارج را در اختیار فرد قرار داده است. این اوج امکان تحقق فردیت اما در عین حال به اوج انزوای فرد در جامعه انجامیده است. فرد که از امکان برقراری گسترده ترین ارتباطات با واسطۀ رسانه های الکترونیک و شبکه های اجتماعی اینترنتی برخوردار است و در دنیای مجازی با انبوهی از افراد مشابه مرتبط است، در جهان واقعی و در ارتباط بی واسطه با انسان در اوج ناتوانی است.

 

-          سرمایه امروز بیش از هر زمانی جهانی است و بیش از هر زمانی منادی مناسبات مسالمت آمیز در آن چیزی که "جامعۀ جهانی" می نامد. در عین حال رقابت بین بلوکهای سرمایه داری و رقابت بین بورژوازی کشورهای مختلف در درون خود این بلوکها، امروز با سرعت تمام جهان را به سمت فجایعی با نتایج دهشتناک غیر قابل پیش بینی می راند. نتایج دهشتناکی که تمام فجایع تاکنونی جنگهای جهانی در مقابل آن ناچیز به نظر می رسند.

 

کوتاه این که فلاکت بشر امروز بیش‌از هرچیز گواهی برآن است که دوره‌های کوتاه رفاه نسبی و بهبود و ترقی اجتماعی در قرن بیستم  نیز نه محصول سرمایه‌داری، بلکه دست‌آورد مبارزات و جانفشانی‌های طبقه‌کارگرِ سوسیالیست بود که در انقلاب اکتبر به‌اوج خود رسید. امواج این انقلاب و خطر وقوع آن بود که در همه‌جای جهانْ سرمایه‌داری را به‌انجام اصلاحات و تأمین حداقلی از رفاه برای توده مردم کارکن واداشت. با نابودی آخرین سمبل‌های باقی‌مانده از این انقلابْ روشن شد که چهره‌ی واقعی سرمایه‌داری همان است که در آغازِ تکوینِ آن بود. فقر و فلاکت و گرسنگی و جنگ از یک‌سو و تمرکز ثروت و رفاه بی‌کران درسوی دیگر، ذاتیِ این نظام است. اگر انباشت سرمایه در دوره‌های اولیه تکوین نظام سرمایه‌داری به‌بهای نابودی میلیون‌ها مهاجر فقیر خلع‌ید شده زیر چرخ‌های تولید و نابودی نسل‌های کاملی از بومیان آمریکا شکل گرفت، در دوران تکنولوژی دیجیتال و بارآوریِ حیرت‌آورِ تولید و انبوهی از مازادِ تولید ـ‌نیز‌ـ دراین قانونْ کوچک‌ترین تغییری وارد نشده است. در جهانِ امروز ـ‌نیز‌ـ انباشت سرمایه با تباهیِ زندگی بخش‌های عظیمی از انسان‌ها همراه است. چه آن‌ها که زیر فشار استثمار از پا می‌افتند و چه آن‌ها که برای همیشه از چرخه‌ی تولید و کار خارج شده و محکوم به‌مرگی تدریجی می‌شوند. بورژوازی پیروزمند با حذف تمام حشو و زوائد سد راه سرمایه راه را برای نظام ابدی ادعائی خویش باز نمود. اکنون انسان به فردی بی پناه در چنگال ملزومات انباشت سرمایه بدل شده است. همه جوانب زندگی بشر دستخوش تغییر بنیادی شده و در جهان منفعت جوئی فردی، کسب حداکثر لذت فردی هدف غائی و نهائی سعادت معرفی گردید. همبستگی در جوامع انسانی جای خویش را به رقابت و جنگ همه بر علیه همه داد. انسان به گرگ انسان بدل شد.

 

این جهانی است که بر محور حاکمیت سرمایه بر کار استوار است و سرنوشت امروز بشریت نیز در گرو همان مبارزه‌ای است که از آغاز پیدایش سرمایه‌داری جوهر و جانمایه حیات آن را تشکیل می‌داده است: مبارزه‌ی کار برعلیه سرمایه.

 

به این وضع می توان و باید خاتمه داد و خاتمه دادن به این وضع کار کمونیسم است. تحولات ارتجاعی دهه های اخیر در جهان، ضعف مفرط جنبش کارگری در ایران و به ویژه فرجام تلخ مصادرۀ جنبش انقلابی نان و آزادی در جهان عرب نشان داده اند که بدون یک صف کمونیستی متحد، منضبط ، توانا و آگاه بر روندهای تاریخی حتی امید به ایجاد بهبود در وضعیت حاضر نیز توهمی بیش نخواهد بود، تا چه رسد به رفع وضع موجود. بدون افق یک انقلاب اجتماعی، بدون تهدید خطر این انقلاب، حتی انجام اصلاحات به نفع توده های کارگران و محرومان جامعه امکانپذیر نیست و نخواهد بود. درس بزرگ دوران ارتجاعی حاضر در آن است که قدرتگیری انتقاد کمونیستی و شکلگیری ارادۀ مستقل پرولتاریا را نمی توان و نباید به گسترش مبارزۀ طبقاتی منوط کرد. اگر در دوره هایی از تکامل سرمایه داری انتقاد سوسیالیستی از دل مبارزات جاری طبقۀ کارگر انکشاف می یافت و کمونیستها بر متن امکان برخاسته از این روند به سازماندهی جنبش خویش می پرداختند، در جهان امروز وقوع چنین روندی به سختی قابل تصور است. قدرت سازمانی، مادی، مالی و ایدئولوژیک بورژوازی و تجربۀ تاریخی آن در جذب لایه های مختلف خرده بورژوازی از یک سو و گستردگی و تحرک و توان رسانه ای خرده بورژوازی و فعالین اجتماعی آن از سوی دیگر، توازن قوائی را به وجود آورده اند که شانسی برای تکوین آگاهی تاریخی-طبقاتی پرولتاریا از دل مبارزات جاری بر جای نمی گذارند. اگر تا پیش از وقوع بحران جهانی اقتصادی و شتابگیری مبارزۀ طبقاتی در سالهای پس از آن، هنوز می شد به انکشاف مبارزۀ طبقاتی در راستای جهتگیری کمونیستی و به تکوین جهتگیری های طبقاتی نوین در چپ جامعه امیدوار بود، اکنون و در دل تلاطمات سنگین اجتماعی دیگر نمی توان کمترین امیدی به انجام چنین تحولی داشت. در مقابل صفوف صلب و مستحکم بورژوازی و مؤتلفین چپ آن، کمونیسم معاصر نیز باید صفوف صلب و مستحکم خود را بنا کند. پاسخ دشمن طبقاتی متمرکز را تنها با سازمانی متمرکز، منضبط و نقشه مند می توان داد. تنها با چنین سازمانی است که می توان ستون فقرات تشکل یابی طبقۀ کارگر در راستای استقلال طبقاتی اش را ساخت و تنها با چنین سازمانی است که می توان زیر پای چپ را داغ کرد و آن را از بورژوازی جدا نمود. فجایع جهان عرب نشان می دهند که دیگر جائی برای ارزیابی های خوش بینانه نمانده است. جریان انتقادی کمونیستی اگر می خواهد به عامل دخالتگر در سرنوشت جوامع بشری امروز تبدیل شود، چاره ای جز دادن آرایشی حزبی به خویش ندارد.  

 

ناگزیر بودن آرایش حزبی پرولتاریای کمونیست از تحولات امروز نتیجه نمی شود. این ریشه در ساختار مبارزۀ طبقاتی در جامعۀ سرمایه داری دارد. سرمایه‌داری از آغاز پیدایش خود نبردی نابرابر و همه روزه را بر طبقه‌کارگر تحمیل کرده است. این نبردی است که در همه‌ی زمینه‌های حیات اجتماعی، از تولید و توزیع تا فرهنگ و سیاست در جریان است. همه‌ی این عرصه‌ها میدان‌های نبرد جنبش سوسیالیستی طبقه‌کارگراند. از مبارزه برای کوچک‌ترین بهبود در زندگی روزمره تا مبارزه با فرهنگ تحمیق و جهالت و سرانجام تا مبارزه برای کسب آزادی‌های سیاسی. در این مبارزه اما این طبقه سرمایه‌دار است که از همه‌ی امکانات اجتماعی، از دادگاه‌ها و زندان‌ها و رسانه‌ها تا مدارس و مساجد و کلیساها برخوردار است. در مرکز این آرایش اجتماعی دولت سرمایه‌داری قرار دارد که مستقل از هرشکلی (‌خواه پارلمانی، خواه دیکتاتوری نظامی ـ خواه مذهبی و خواه لائیک‌) ارگان حفظ و تداوم سیادت سرمایه بر کار است. هیچ درجه‌ای از جهانی شدنِ سرمایه تغییری در این کارکرد دولت نداده است. این دولت است که در همه‌ی جوامع سرمایه‌داری چهارچوب‌های اجتماعی انباشت سرمایه را ترسیم نموده و به‌مثابه سدی در مقابل همه تلاش‌های آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه قرار می‌گیرد. مادام که تغییری اساسی در این توازن قوا صورت نگرفته باشد، طبقه کارگر از جنگِ فرسایشی و روزمره سرمایه‌داران خلاصی نخواهد داشت. در حالی که ایجاد کوچک‌ترین بهبود در زندگی روزمره کارگران و مردم زحمت‌کش در گرو مبارزات و جانفشانی‌های سنگین توده‌ی کارگران است؛ سرمایه‌داران و دولت‌شان به‌راحتیِ تمام با تصویب یک قانون، با تغییراتی در سیاست‌های پولی و مالی، با شیوه‌هایی از قبیل انتقال سرمایه به‌مناطق مقرون به‌صرفه‌تر و بیکارسازی کارگران در پرتو پیشرفت‌های تکنولوژیک و سرانجام با جنگ و لشگرکشی به اردوی بلوکها و کشورهای رقیب، همه‌ی دست‌آوردهای تاکنونی کارگران را نقش برآب می‌کنند. باور داشتن به‌امکان بهبود مداوم وضعیت کار و معیشت کارگران در درون جامعه سرمایه‌داری توهمی بیش نیست. طبقه‌کارگر چاره‌ای جز آن ندارد که در مقابل دولت سرمایه ارگان مبارزاتی خود را ایجاد نموده و قلب آرایش سرمایه‌داری را هدف قرار دهد. بدون حزب کمونیستی طبقۀ کارگر، هیچ صحبتی از حمله به قلب آرایش سرمایه داری نمی تواند در میان باشد. بدون حزب کمونیستی طبقۀ کارگر نه می توان دستگاه دولتی بورژوازی را در هم شکست و نه از انقلاب اجتماعی حرف زد. تحزب و آرایش حزبی همواره یک شاخص برجسته انتقاد کمونیستی بر نظم سرمایه داری بوده و خواهد بود. تاریخ کمونیسم مدرن از آغاز و با شکلگیری اولین فرقه های کمونیستی، تاریخ بی وقفۀ تحزب نیز بوده است. هیچ درجه ای از تغییر در اشکال این تحزب در دوره های مختلف و بسته به شرایط مختلف، در اصل تحزب خدشه وارد نکرده است. چه در دوران فرقه های کمونیستی، چه در دوران بین الملل اول و چه در دوران احزاب سوسیال دمکراتیک و حزب انقلابیون حرفه ای بلشویسم، تحزب همواره حالت بیان کمونیسم به عنوان پایه ای ترین جنبش انتقادی به نظم مسلط و متمایز کننده آن از انواع دیگر انتقاد به جامعۀ سرمایه داری بوده است. همین مشخصۀ بارز کمونیسم به عنوان جریانی سازمانده در درون طبقۀ کارگر است که در دهه های گذشته و در تهاجم همه جانبۀ بورژوازی و خرده بورژوازی دنباله روی آن مورد حمله قرار گرفته و در انتقاد کمونیستی به نظم معاصر نیز به حاشیه رانده شد. انتقاد کمونیستی به جریانی ادبی تقلیل یافت که نه در عمل مستقیم کمونیستی، بلکه بر متن جنبشهای اجتماعی موجود به جستجوی پاسخ به امر سازمانیابی پرولتاریا پرداخت.

 

به عنوان بخشی از جریان انتقادی کمونیسم معاصر، ما نیز در این ارزیابی اشتباه سهیم بودیم. ما نیز امیدوار بودیم که بر متن جنبش کارگری جاری امکان انکشاف عناصر سازمانیابی کمونیستی به وجود خواهد آمد. در تقابل با تبیین جریانات خرده بورژوائی و بورژوائی از تحزب کارگری به مثابه ابزاری بر فراز طبقۀ کارگر و برای به انقیاد کشاندن آن، ما با تأکید درست بر خصلت طبقاتی حزب کمونیستی به عنوان حزبی در درون طبقۀ کارگر، در عمل برای دوره ای تکوین این تحزب را بیش از حد به مکانیسمهای جاری درون جنبش کارگری متکی نمودیم. این در شرایط تفوق هژمونیک بورژوازی و نقش مخرب چپ به عنوان تسمه نقالۀ بورژوازی، نمی توانست واقع شود. به این ترتیب ما علیرغم وقوف به اهمیت تحزب کمونیستی در مبارزۀ طبقۀ کارگر، عملا تحزب را به عنوان موقعیتی قلمداد کردیم که باید بدان دست یافت. در حالی که تحزب کمونیستی رسیدن به نقطه ای ایده آل نیست، حالت دائمی فعالیت کمونیستی است. مهم یافتن اشکال ویژۀ این تحزب است. اشکالی که امکان سازمانیابی کمونیستی درون طبقۀ کارگر را به فعل درآورده و روند دستیابی به حزب پرتوان و دخالتگر کمونیستی طبقه را تسهیل نمایند.

 

به عنوان بخشی از جریان انتقادی کمونیسم معاصر، ما لازم می دانیم که بر این اساس تغییرات ضروری را در نحوۀ فعالیت خویش وارد نموده و به نوبۀ خود در ایجاد و تقویت جنبشی برای سازمانیابی کمونیسم معاصر به ایفای نقش بپردازیم. فعالیت ادبی و سیاسی ما از این پس حول این محور و اساسا برای پاسخگوئی به این ضرورت تاریخی شکل خواهد گرفت. ما بر این واقفیم که دستیابی به موقعیتی که در آن جریان کمونیستی بتواند به مثابه حزبی متحد و نیرومند بر روند مبارزۀ طبقاتی تأثیرگذار واقع شود، از محدودۀ توان ما به تنهائی خارج است. این امری است که تنها به اتکاء جنبشی برای سازمانیابی در درون طبقۀ کارگر به پیش خواهد رفت. تحقق این اهداف بیش از هر چیز در گرو شکل گیری چنین جنبشی در درون محیط کار و زندگی خود طبقۀ کارگر است. برای ایران این یعنی رد همه و هر گونه استراتژی اپوزیسیونی محاصرۀ کشور از خارج که اکنون سبک کار و فعالیت تمام چپ متأثر از آن رقم می خورد. در مقابل، این ملزومات سازماندهی و سازمانیابی کمونیستی در درون طبقه است که هم باید سبک کار ما را شکل دهد و هم نوع مناسبات ما با تلاشهای مشابه را تعیین کند. در شرایط کنونی برای ما جهتگیری فعالیت به سمت داخل طبقه نه به معنای بسیج امکانات بین المللی و جهانی بر علیه رژیم حاکم بر ایران، بلکه به معنای تلاش برای دخالتگری مستقیم در روندهای شکلگیری ارادۀ کمونیستی طبقه در داخل ایران خواهد بود. ما اعلام میکنیم که اصل کار و فعالیت در داخل طبقۀ کارگر و در ایران اصل راهنمای عمل ما خواهد بود. هیچ درجه ای از استفاده از امکانات رسانه ای برای تبلیغ کمونیستی جای فعالیت زنده و تماس و مباحثه و مجادلۀ رویارو با فعالین صدیق طبقۀ کارگر را نمی گیرد. اگر این فعالیت زنده و رو در رو مستلزم حضور در ایران است، ما خود را به چنین حضوری متعهد می دانیم و از همه رفقائی هم که امر انقلاب اجتماعی را امر خویش می دانند، انتظار چنین جهتگیری ای را داریم.

 

گام اول ما برای تحقق این اهداف، برگزاری کنفرانس مؤسس جنبش تجدید سازمان کمونیسم معاصر در نیمۀ اول ماه دسامبر سال جاری خواهد بود.  این کنفرانسی خواهد بود که سنگ بنای بخشی از آرایش جدید کمونیستی را خواهد گذاشت. بخشی که به حکم تنگناهای تحمیل شده اکنون از حوزۀ اصلی مبارزۀ طبقاتی در ایران جدا شده و در خارج از این حوزه زیست می کند. بخشی که در عین حال خود را جزئی از مجموعۀ تلاشهای کمونیستی در داخل طبقه به حساب آورده و در مقابل سرنوشت آن متعهد می داند.

 

از همۀ رفقای کمونیستی که خود را در نقد ما به نظام معاصر و در راهکارهای ما شریک می دانند، دعوت میکنیم که در جریان برگزاری کنفرانس به ما یاری رسانند. به ویژه از رفقای داخل کشور میخواهیم که با دخالت در جریان مباحث کنفرانس که از این پس در سایتهای امید و جنبش کارگری درج خواهند شد، تجارب خویش را از ما دریغ ندارند.

 

 

عباس فرد، وحید صمدی، بهمن شفیق

 

اول شهریور 1392- 23 اوت 2013

 

 

اسناد ضمیمه:

 

سند شماره 1: مباحث و ضوابط شرکت در کنفرانس

 

سند شمارۀ 2: موازین فعالیت سازمانی

 

 

سند شماره 1: مباحث و ضوابط شرکت در کنفرانس

 

اول - مباحث کنفرانس:

 

1-      موضوعات زیر در دستور کار کنفرانس خواهد بود:

 

a.      بررسی اوضاع جهانی

 

b.      حزب، طبقه و انقلاب اجتماعی

 

c.       تعیین نوع تشکل و تدوین و انتشار بیانیه اعلام موجودیت

 

d.      بررسی و تدوین و تصویب موازین سازمانی

 

e.      قطعنامه ها و قرارها

 

2-      مباحث دورۀ تدارک کنفرانس در سایتهای امید و جنبش کارگری درج خواهند شد. مباحثی که از جنبۀ امنیتی برخوردارند از این قاعده مستثنی هستند.

 

3-      از کلیۀ رفقای داخل کشور درخواست می شود با ارسال مطلب در مباحث مربوط به کنفرانس شرکت نمایند. توصیۀ اکید فراخوان دهندگان به رفقای داخل کشور استفاده از نام مستعار برای مطالب مربوط به کنفرانس است. این دعوت شامل حال رفقای منتقد نیز می شود.

 

4-      هیچگونه محدودیتی در راستای درج مباحث وجود نخواهد داشت. تنها شرط لازم درج نوشته ها و مقالات قرار داشتن در راستای اهداف کنفرانس - و نه الزاما در توافق با این اهداف – است.

 

5-      مشارکت در مباحث محدود به شرکت کنندگان در کنفرانس نخواهد بود و کلیه علاقمندان می توانند نظریات خود را برای درج ارسال نمایند.

 

6-      تصمیم به درج یا عدم درج مطالب بر عهده فراخوان دهندگان به کنفرانس (امضا کنندگان بیانیه) است. در صورت عدم درج مطلب، فراخوان دهندگان حتی المقدور توضیحات لازم در این زمینه را به ارسال کنندگان مطالب ارائه خواهند نمود. با این حال فراخوان دهندگان خود را موظف به پاسخگوئی به تمام موارد نمی دانند.

 

7-      از کلیه علاقمندان در خواست میکنیم پیشنهادات خود را به  آدرس الکترونیکی برگزاری کنفرانس ارسال نمایند.

 

8-      آدرس ارسال مطلب و تماس با فراخوان دهندگان کنفرانس:

 

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

دوم – ضوابط شرکت در کنفرانس

 

1-      شرکت در کنفرانس برای کلیه کسانی که خود را در اهداف ما شریک بدانند، محدودیتهای مندرج در سند موازین سازمانی شامل حال آنان نشود و موازین فعالیت سازمانی مندرج در سند ضمیمه مورد پذیرش آنهاست بلا مانع است.

 

2-      تصمیم دربارۀ شرکت یا عدم شرکت علاقمندان در کنفرانس بر عهدۀ فراخوان دهندگان کنفرانس (امضا کنندگان بیانیه) است.

 

3-      محل و زمان دقیق کنفرانس در وقت مقتضی به اطلاع شرکت کنندگان در کنفرانس خواهد رسید.

 

4-      بخشی از هزینه کنفرانس توسط صندوقی تأمین خواهد شد که از محل حق عضویتها ایجاد می گردد. سقف این میزان را کنفرانس تعیین خواهد نمود. مابقی هزینه برگزاری کنفرانس پس از کسر میزان تأمین شده توسط صندوق کنفرانس، به تساوی میان شرکت کنندگان تقسیم می شود. در موارد استثنائی کنفرانس تصمیم خواهد گرفت.

 

سند شمارۀ 2: موازین فعالیت سازمانی

 

سند حاضر تا زمان برگزاری کنفرانس تعیین کنندۀ موازین سازمانی فعالیت خواهد بود.

 

1-      عضو تشکل (سازمان، گروه یا هر نام دیگری که کنفرانس برگزیند) کسی است که

 

a.      کلیت اهداف آن را قبول داشته باشد

 

                                  i.      تا زمان برگزاری کنفرانس و تصویب اسناد رسمی، این شامل اهداف مندرج در بیانیه فوق خواهد بود

 

b.      به طور منظم حق عضویت بپردازد

 

                                  i.      برای خارج از کشور این مبلغ معادل حداقل 30 و حداکثر 50 یورو است

 

c.       متعهد به فعالیت منظم در عرصۀ تعریف شده ای از فعالیت کمونیستی باشد.

 

d.      چنانچه در خارج از ایران زندگی می کند، آمادگی اصولی خویش برای اعزام به ایران و انجام مأموریت سازمانی را اعلام کرده باشد.

 

2-      کارفرمایان، کسانی که از قبل نیروی کار دیگران زندگی می کنند (سهامداران، دلالان، مالکین مستغلات اجاره ای و "مشاغل" مشابه) نمی توانند به عضویت تشکل درآیند.

 

3-      اعضای سازمانهای سیاسی دیگر و همچنین اعضای تشکلهای فرهنگی و هنری و اجتماعی دیگری که اهدافشان متناقض با اهداف تشکل ما باشند، نمی توانند به عضویت تشکل درآیند. عضویت دوگانه تنها در صورت تصویب تشکل و یا نهاد مربوطه مجاز است.

 

4-      همکاران رسانه های رسمی بورژوائی – اعم از حکومتی و اپوزیسیونی و رسانه های دول غربی- به عضویت پذیرفته نمی شوند.

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر